Telegram Web
نو عصر آگاهی- عبور از سندرم | ۱۱. زمینه‌سازی برای شکوفایی
✍️رضا منصوری
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
rmansouri.ir

ایران نه چل‌تکه است و نه کلنگی. ایران همواره تاب‌آور و درافزا بوده و هست. اکنون نیاز به شکوفایی دارد با همت ما. سدهء ۱۵ شمسی را با تلاش و تمرکز بر شکوفایی ایران بیاغازیم. بزداییم سیاسی کردن هر تلاشی به نفع ایران را. ایران را نه دولت و نه امت که ملت می‌سازد. پس، نقش‌آفرینی تاریخی خودمان را به‌عنوان ملت جدی بگیریم. این دفتر تحلیل من است از شرایط تاریخی ایران و نیازی که باید ملت به آن تمرکز کند و لذت‌اش را ببرد.

۳.۱۱ مفهوم ایران‌شهری مصداقی مزمن از لزوم توافقی جدید
مفهوم ایرانشهری -به‌معنی همزاد بودن دیانت و سلطنت- از هخامنشیان تا جمهوری اسلامی بر تفکر حکمرانی ما حاکم بوده با تغییر گهگاهی غلبهء یکی بر دیگری؛ البته به‌جز استثناهایی در قرن‌های اولیه‌ء اسلام، به‌ویژه کمی بعد از استقرار بوییان و سامانیان در قرن چهارم هجری و در دوران طلایی خردگرایی اسلامی از جمله در افکار رازی و بیرونی و دیگران[۱]. این تحول خردگرا هم مانند زمینه‌های دیگر خردگرایی دوران بوییان و سامانیان با برامدن سلجوقیان و شروع انقیاد فکرِش (تفکر) رو به افول و رکود گذاشت.
یک هزاره از آن دوران می‌گذرد -از شروع انحطاط سلجوقیانی تا آشنایی ما با نهادهای تمدنی مدرن در دوران ناصری و مشروطه[۲]. تجربهء جمهوری اسلامی، پس از چند هزار سال حاکمیت تفکر ایران‌شهری بر تعلقات سیاسی، به ما آموزانده‌ است که این همزادی امری بدیهی نیست و مدنیت انسان کنونی تنها بر این دوبال استوار نیست. سازگاری این دوبال با توانایی انسان نوین و خلاقیت‌اش و با ساختار نهادی حکمرانی‌ها به‌منظور شکوفایی انسان با هدف عدالت نیاز به بازتعریف اساسی دارد! از قضا، عدل نیز که در عمق بینش ایرانی و ایران‌شهری وجود دارد چیزی نیست مگر ایجاد امکان برای شکوفایی هر فرد. البته، نقد متفکران ما از مفهوم ایران‌شهری در قرن چهارم و پنجم هم برای امروز ما احتیاج به بازنگری اساسی دارد، مگر در اصلِ توصیه به خرد- یادمان باشد انسانِ امروزه و دهه‌های آینده کمترین مانستگی را با انسان قرن چهارمی دارد. وانگهی، توجه داشته‌ باشیم طرد این اعتقادِ مبنایی در فکرِش و مَنِشِ ایران‌شهری دردی را درمان نمی‌کند. همان‌گونه که طرد اعتقاد به آفرینش انسان در ده‌هزار سال پیش توسط بخش درخور توجهی از آمریکاییان دردی را دوا نکرده- یا پذیرش بسیار خرافات دیگر در هر جامعه‌ای. این امری است فرهنگی که راحَلّ آن روآوردن به گفتمان تا رسیدن به توافقی در جهت توسعه است و نه گرایش به اقتدار و طرد؛ به‌ویژه اکنون که حکمرانی جمهوری به جای سلطنت نشسته و قرائتی از دیانت- که به‌شدت مخالف درافزایی به عنوان شاخص فرهنگ ایرانی- است بر بال جمهوریت غالب است.‌
———————————-
۱ رک به‌ویژه مقاله خِرَدشهر رازی، صص ۹۸ تا ۱۶۰ از پرویز اذکایی، کتاب اندیشه سیاسی ایرانی از حلاج تا سجستانی، محمد کریمی اصل، انتشارات کویر، تهران، ۱۳۸۳.
۲ برای تحلیل کوتاهی از نهاد های علمی در ایران نوین رک بخش ۷ از کتابم ایران من/۶، مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه. این بخش به ویراست جدید آن اضافه شده!
نو عصر آگاهی- عبور از سندرم
۱۱. زمینه‌سازی برای شکوفایی
✍️رضا منصوری
۲۱ مرداد ۱۴۰۱
rmansouri.ir
۴.۱۱ مؤلفه‌های توافق جمعی
تعریف چند مفهوم و توصیه برای توافق:
توسعه منظور از توسعه و توسعه یافتگی شرایطی است پویا در جامعهء ایرانی که در آن هر ایرانی احساس کند آزادی دارد و برای‌اش این امکان فراهم شده در آرامش و امنیت برای شکوفاییِ خودش در هر زمینه‌ای که نیاز حس کند تلاش کند. جامعه ‌هم می‌کوشد شرایط را برای بروز خلاقیت در هر زمینه‌ای فراهم کند. ایران در این شرایط نیست.
تعامل با جهان شکوفایی برای فرد و جامعه امکان ندارد مگر در تعامل با جهان؛ به‌ویژه شناخت از تحولات دهه‌های آینده و آمادگی مواجهه با آن شرط شکوفایی جامعه و توانایی‌اش در مقابله با پیشامد‌های نامنتظر است.
شاخص‌های جهانی توسعه یافتگی بنابرتعریف بالا از توسعه، شاخص‌ها را هدف نمی‌گیرم. شاخص‌های مکانیکی هدفی کاذب است. هنگامی که تنها این گونه شاخص‌ها هدف باشد، توسعهء ما وابسته به تحولات جهانی و همواره پیرو خواهد بود. این توسعه را «توسعهء وابسته» می‌نامم. هدف را توسعهء شکوفاساز می‌دانم که درون‌زا است؛ این نوع توسعه در نتیجهء کوشش در رسیدن به هدفِ شکوفاییِ انسانِ ایرانیْ محقق خواهد شد.
درک توسعهء شتابانِ جهان هم کمک است و هم فرصت برای جبران عقب‌ماندگی‌های ما.
گذشتهء پر فراز و نشیب ایران و تاریخ طولانیِ این تمدنْ ما را با پیچیدگی‌های زیاد روبه‌رو ساخته. ازاین‌رو، دستیابی به اجماع و تعبیهء سازوکارِ اجماع میان کنش‌گران هم پیچیده شده. لذا، هر تلاش و کوششی در این مسیر ارزشمند است و مورد توجه، و ایران را به قرار گرفتن در شاهراه توسعه نزدیک‌تر می‌کند.
آرامشْ نخستین شرطِ توسعه ایران برای توسعه و شکوفایی بیش از هر چیز به آرامش نیاز دارد. هر تصمیمی در این کشور و برای این کشور گرفته شود باید به تعمیق آرامش و حفظ ثبات کمک‌کند. برای رسیدن به توسعه باید آرام بود و صبور. ایران و سرنوشت نسلهای آیندهء کشورمان مهم‌تر از آن است که با هیجان‌زدگی، آزمون و خطا، سلایق فردی و منافع طریقتی به‌بازی گرفته شود. لازمهء ایجاد و حفظ آرامش رفتار مبتنی بر خرد است.
پرهیز از هر اصطکاک میان کنش‌گران در به‌کارگیری هر سازوکاری برای شکل‌گیری اجماع میان کنش‌گران از اصطکاک بپرهیزیم. ما به‌اندازهء کافی تجربهء تقابل، حذف، و تخریب داشته‌ایم. هدف از گفتگو شناختِ اشتراک‌ها در نظر و دوری از تاثیرگذاری اختلاف‌ها در عمل است. از نقش مثبتِ اختلاف‌ها در رسیدن به هدف غافل نشویم.
تاکید بر کیفیت شرطِ همگامی با توسعه و تعامل جهانی است. تمرکز ما در یک قرن اخیر بیش از هر چیز بر تداومِ بقا بوده؛ در نتیجه اولویت‌مان کمیت بوده و فرصتی برای توجه به کیفیت نداشته‌ایم. عبور از بحرانها هم مجالی برای برنامه‌ریزی بلند مدت نداده. پس، به‌هنگامِ گفتگو تمرکزمان بر رشد و توسعهء همراه با کیفیت در همه سطوح باشد تا حل مسایل روزمره. روزمرگی بزرگترین آفت توسعه است. تلاش‌کنیم تا بهترینِ خود باشیم، بهترین افکار و اندیشه‌های خود را ارائه دهیم، و بهترین روشِ اجرا را انتخاب کنیم. معیار ما برای مشارکت در گفتگو بالاترین استاندارد ممکنِ انسانی باشد.
تأکید بر فرهنگ نوشتاری فرهنگ شفاهی در ایرانِ کنونی به شدت رایج است. بیشتر متکلم‌ایم و کمتر گوش می‌دهیم، کم مطالعه می‌کنیم و بسیار کمتر می‌نویسیم. تمرین کنیم در ضمنِ مطالعه افکارمان را بنویسیم، دیگران را از نوشته‌های خود بآگاهیم، و همین‌طور نوشته‌های دیگران را با قصد درک دیدگاه‌های دیگر بخوانیم.
تمرین گفتگو غلبهء فرهنگِ کمابیش شفاهی و نبود گفتگویی درازمدت در ایران را به‌عنوان واقعیت بپذیریم. کمتر موردی است که پیرامون آن توافق ملی حاصل شده باشد. در عین احترام به این تفاوت نظرها و به‌رسمیت شناختن آنها، گفتگو باید منجر شود به همگرایی و وفاقِ لازم در عین پذیرش اختلاف در اجرا و در نظر، به منظورِ رشد و توسعه. معیار موفقیت ما در توسعهْ توانایی ما در ایجاد این وفاق است. اگر اجماع میان کنش‌گران شکل بگیرد، بر سر هر آنچه توافق حاصل شود، به معنای آن است که در آن مورد به یک مفهوم مشترک ملی رسیده‌ایم. اگر چنانچه این مفهوم و را‌حَل‌های آن مورد وثوق مدیران و ملت نیز قرار بگیرد آنگاه ما شاهد رشد و پیشرفت جهشی خواهیم بود. با تکرار و تداومِ فرمولِ اجماع و اجرا، و با اتکا به نتایج حاصل از این تجربه، رشد و توسعهء ما هم شتاب می‌گیرد و قوام می‌یابد.
درافزایی[۱] سلیقه‌های گوناگون به‌هنگام شنیدن یا خواندن نظر دیگران به دنبال مورد‌های مشترک باشیم تا کمک کند اختلاف‌ها را تشخیص بدهیم و روی آن پی‌بزنیم- بُنلادی[۲] بیافرینیم. این‌گونه با درافزاییْ قدرت خود را در کمک به شکوفایی خود و دیگران افزایش می‌دهیم.

[۱] درافزایی را به‌معنی inclusiveness بگیرید!
[۲] Platform
نو عصر آگاهی- عبور از سندرم
۱۱. زمینه‌سازی برای شکوفایی
✍️رضا منصوری
۲۸ مرداد ۱۴۰۱
rmansouri.ir

۵.۱۱ گفتمان، انسان آینده، و محدودیت‌های آن
مفهوم
‌ها و توصیه‌های بخش قبل در راه‌اندازی گفتمانی مدنی در ایران امری راهبردی است. طبیعی‌ است نوع مسئله‌هایی که در گفتمان باید به آن توجه کرد نیاز به درک وسیع‌تری دارد. زندگی انسان آینده در اثر بروز مجموعه­ای از دگرگونی­های بنیادی در شیوهء زیست، امکانات فناوری، و نیز درک انسان از خودش و محیط‌اش دستخوش تحولات اساسی است. کمتر مفهومی است مرتبط با انسان و جامعهْ که در دوهزار سال گذشته پرورانده شده باشد و اکنون دست‌خوش بازتعریف نشده باشد. این دگرگونی­ها و تحولاتِ ناشی از آن قطعیْ ولی نامشخص است. اول این‌که انتظار پدیده‌هایی براینده1 داریم که پس از برامدن (ظهور) تازه شناخته می‌شوند. موردهایی هم هست که پیش­بینی‌پذیر است اما در آن احتمالِ جنبه­هایی می‌رود که از دید امروزین ما بدور است. این دو وجه نشان می­دهد که تمام تأملات و اندیشه­هایی که از موضع امروزین درباره­ء انسان آینده و مسایل‌اش داریم با محدودیت­هایی معرفت­شناختی مواجه است، که باید در نظر گرفته شود.
https://telegra.ph/۱۱-زمینه‌سازی-برای-شکوفایی-08-19
اگر شوق تغییر نداشته باشیم، خواهیم باخت!
مجله شوق تغییر، شهریور ۱۴۰۱، شماره ۵۹، صص۴-۷. مصاحبه کننده: محمد دشتی.
✍️رضا منصوری
۱۱ شهریور ۱۴۰۱
rmansouri.ir

قرار ملاقات با یک فیزیکدان نامی، نویسنده و اهل ارتباط، به‌ویژه وقتی در جایی مثل باغ لارک باشد، آن‌قدر شوق‌انگیز هست که هر خبرنگاری برای دیدار و ملاقات با دکتر رضا منصوری لحظه‌شماری کند. باغی متعلق به حسن ارفع یا ارفع‌الدوله، که به عنوان یکی از معدود پرنسس‌ها و شاهزاده‌های جهان توانسته بود بدون هیچ نسبتی با خاندان سلطنتی، به مقام شاهزاده‌ای برسد و تنها فرد ایرانی باشد که برای پنج بار در سال‌های ۱۹۰۴، ۱۹۳۳، ۱۹۳۵، ۱۹۳۶ و ۱۹۳۷ نامزد جایزهء صلح نوبل شده است. مطالبی که نشان دهندهء مقام بلند او در دربار قاجار و هم‌چنین در میان سازمان‌های بین‌المللی است. باغ لارک که زمانی محل برگزاری نشست‌های سیاسی فراوان و از جمله جلسهء مشترک حسن ارفع با نوری سعید؛ نخست وزیر عراق و معاون وزیر امور خارجه انگلستان بوده است، اکنون محل استقرار پژوهشگاه دانش‌های بنیادی، پژوهشکده‌های وابسته به آن و از جمله پژوهشکده نجوم است که ملاقات ما با دکتر رضا منصوری در آن جا صورت پذیرفت. آنچه در ادمه می‌خوانید، ماحصل گفت‌و‌گو با این اندیشه‌ورز ایرانی است.
https://telegra.ph/اگر-شوق-تغییر-نداشته-باشیم-خواهیم-باخت-09-02
تفکر مرتبه اول و دوم و سوم
✍️رضا منصوری
۱۸ شهریور ۱۴۰۱
rmansouri.ir

فکرکردن یعنی چه؟ توپی را به بالا می‌اندازیم؛ چه می‌شود؟ طبیعی‌است بفکریم سرانجام برمی‌گردد. اما چه می‌شود اگر مانعی در سر راه برگشت باشد؟ در بسیار مورد‌های مرتبط با نیازهای روزمره، که از جنس پرتابه نیست و به اجتماع ربط دارد، یعنی به سامانه‌ای گوریده، تصور پرتابْ با مانعِ سر راه بدیهی است و بسیار معمول. به‌مثل، اگر ریال اضافی دارم در بانگ نگه‌دارم یا در بورس یا ارز یا در رمزا سرمایه‌گذاری کنم؟ اگر اولین اطلاع که به‌دستم می‌رسد این باشد که برجام دارد امضا می شود و خطر ریزش ارز هست پس شاید نگهداری در بانک یا خرید سهام در بورس تهران بهتر باشد. این شبیه به همان برگشت توپ بدون مانع است که مثال زدم.
هنگامی پاسخ هر پرسش روزانه را از جنس پاسخ به پرتابهء بدون بدون مانع بدانیم گفته می‌شود تفکر ما از مرتبهء اول است- به این معنی که همهء جانب‌های تأثیر گذار در پاسخ دیده نمی‌شود. در رسانه و نیز در عرف گفتگوهای روزانه- چه در سطح دانشگاه چه در سطح بنگاه‌ و چه خانواده چه حضوری و در فضای مجازی- آنچه غالب است پاسخ بر مبنای تفکرِ مرتبهء اول است.
این نوع تقکر مرتبهء اول در علوم فیزیکی شاید راهگشا باشد اما در امور اجتماعی ازجمله سیاست به‌قطع انسان را به‌ اشتباه می‌برد. در اینجا صحبت از تفکر مرتبهء دوم و حتی سوم می‌شود: طرح پرسش‌هایی از نوع سرمایه گذاری که در بالا مثال زدم.
این واژگان، که در امور مهارتی زندگی باب شده، در نوشتارهای جهان صنعتی دارد به‌سرعت رشد می‌کند. می‌خواهم کمی عمیق‌تر نگاه کنم، و مقایسه بکنم با عرفی که در علم روز داریم. تفکر مرتبهء اول را از جنس روش فروکاست‌گرایی در علوم فیریکی بدانیم که رسم است در آن از تعداد پارامترهای دخیل در هر موضوع تا حد امکان بکاهیم تا مسئله حل‌پذیر شود، مانند همان مثال پرتابه که برای حل‌اش در فیزیک ابتدا از وجود جوّ و بنابراین از مداخلات جوی و نیز از چرخش زمین چشم می‌پوشیم. در مفهوم نوین همگرایش- که در آن رشته‌های متنوع علوم و مهندسی و نیز علوم اجتماعی و حتی عوام درگیر تعریف و نیز حل مسئله می‌شوند- شباهت را با تفکر نوع دوم و سوم می‌بینیم.
بنابراین، دو مفهوم فکریدن مرتبهء اول و دوم یا سوم را متناظر بدانیم با روش فروگاست‌گرایی و همگرایش در علوم فیزیکی. به رسم ساده‌سازی اما، در زبان عادی از فکریدن مرتبهء اول یا دوم و سوم صحبت می‌شود. پس اگر بزودی در فضای مجازی به این واژگان برخوردید تعجب نکنید؛ چیز عجیبی نیست!
شبکه سازی از ایده تا تحقق.pdf
589.9 KB
شبکه‌سازی از ایده تا تحقق
✍️رضا منصوری
۲۵ شهریور ۱۴۰۱
rmansouri.ir

«شبکه‌سازی از ایده تا تحقق»، اسلایدهای سخنرانی در «سومین کنفرانس ملی تجهیزات و فناوری‌های آزمایشگاهی»، دانشگاه محقق اردبیلی، ۱۹ شهریور ۱۴۰۱
هم_میهن منصوری- ترویج علم-۳.pdf
149.7 KB
دانشگاه بدون ارتباط با جامعه بی‌معنی است

مجله مدیریت ارتباطات، شماره ۱۴۸، شهریور ۱۴۰۱؛ مصاحبه‌گر آقای وراوینی.

✍️رضا منصوری
۱ مهر ۱۴۰۱

rmansouri.ir
عصر پسامهسا: تجلی نقطه عطف در نسبت انسان ایرانی با مذهب و شریعت
✍️رضا منصوری
۸ مهر ۱۴۰۱
rmansouri.ir

چند سال پیش، جریانات سیاسی سال ۱۳۸۸ را نقطه عطف در تاریخ بینش انسان ایرانی پیرامون مذهب و شریعت دانستم [۱]. در یادداشت‌هایم با عنوان «نوعصر آگاهی- عبور از سندرم دوره نقل» آورده‌ام که ضربهء نهایی را به تفکر ایران‌شهری -که سه هزار سال تاریخ ما را رقم زده- نه با انقلاب اسلامی که باید در رویدادهای ۸۸ دید [۲]. حالا، تجلی نهایی این چرخش بینش به عنوان یک واقعیت تاریخی در پدیدهء دختر ایران مشاهده می‌شود. واقعیت این است که جمهوری اسلامی ادامهء همان تفکر ایران‌شهری است که نتیجهء آن در ادغام دو بال حکمرانی و مذهب روی داده. اما واجفت‌شدگی این دو بال -به‌یمن تجربهء چهل سال جمهوری اسلامی- اکنون در ذهن انسان ایرانی رخ داده است؛ مقایسه کنیم این تحول چهل ساله را با دست‌کم چهار قرن خونین در اروپا برای تحولی مشابه.
الان می‌توان گفت که پدیدهء دختر ایران و شروع عصر «پسامهسا» -در ادامهء عصر آگاهی در اندیشهء انسان ایرانی [۳]- تجلی همین تغییرِ بینش است. در این عصرِ پسامهسا به‌وضوح شاهدیم که ملت دیگر از برداشت سنتی خود نسبت به دین و شریعت دست برداشته و سکوت را هم دیگر جایز نمی‌داند. در این عصر پسامهسا روحانیت هم مرجعیت خود را در امور عرفی و دفاع از مردم -که از دوران ساسانیان تاکنون به‌طور متناوب در اختیار داشته- از دست داده است. در این چهل سال اول انقلاب همواره امید می‌رفت روحانیت شیعه، همانند آنچه در تاریخ نمودهایی داشته، پشتیبان ملت باشد و تکیه‌گاه او. روحانیت و حوزه‌ اما به‌هنگام ظهور پدیدهء دختر ایران و شروع این عصر پسامهسا یا سکوت کرد یا با اسکات رو‌به‌رو شد؛ چه سکوت باشد چه اسکات تفاوتی در نتیجه‌گیری ملت نمی‌کند: از دست‌رفتن مرجعیت روحانیت پس از سه هزار سال تاریخ ما. می‌دانم گروهی در مخالفت با این گزارهء من بر حمایت حوزه و روحانیت از مردم اصرار دارند؛ اما به‌نظر می‌آید متوجه تفاوت امت با ملت نیستند. منظور من از مردم همهء ملت است نه آن بخشی که خود را از امت می‌داند و حقی برای ملت قائل نیست مگر در حد جزیهء فقهی!
تجلی تحول در مفهوم ایران‌شهری، که عمیقا با مفهوم ایرانی همراه است، گام بزرگی است در رشد فکری انسان ایرانی مبتنی بر ویژگی‌های دیگر او و تاریخ پر از تحول‌اش. پدیدهء مهسا نوید ایران آینده را می‌دهد: ایرانی متحول و جهیده و شکوفا [۴]. عدالت هم که همواره خواستهء انسان ایرانی بوده معنای جدیدی به‌خود می‌گیرد: فراهم آوردن امکانات برای شکوفایی هر فرد بنا بر طبیعت‌اش - نه به‌رهنمودِ یک طریقت! اکنون این وظیفهء ملت است، که در خلاء دولتی فهیم در رفع تمایز میان امت و ملت، از هر فرصتی ابتکار عمل در این جهت را به‌دست گیرد. بصیرتی اگر باشد [۵] در این است که، با تشخیص دو قطبی حاصل از مَنِش طریقت حاکم، در جهت نرم‌کردن این دو قطبی همراه با شکوفایی مبتنی بر عدالت انسانی گام برداریم.
-------
[۱] رک ایران من/۵، سندرم دوره نقل، ازجمله به جلد اول، سرمقاله‌ها و یادداشت‌ها، ص۲۹۱، یادداشت با عنوان «انسان ایرانی».
[۲] رک ایران من/۵، سندرم دوره نقل، ازجمله به جلد اول، سرمقاله‌ها و یادداشت‌ها، ص۲۹۱، یادداشت با عنوان «انسان ایرانی».
[۳] رک مجموعهء ایران من، نشر دیبایه، تهران، ۱۴۰۰.
[۴] رک به توصیه من در مجموعه یادداشت‌هایم «نو عصر آگاهی- عبور از سندرم» و مفهوم کلیدی شکوفایی در آن.
[۵] رک ایران من /۵، جلد اول، یادداشت‌های بعد از ۹۵، شماره ۴۱ با عنوان «بصیرت چه واژه‌ای ناب، اما».
پدیدهء مصادرهء مفهوم و طریقت حاکم
✍️رضا منصوری
۱۵ مهر ۱۴۰۱
rmansouri.ir

آقای شفیعی‌کدکنی مطلبی دارند بسیار درخور توجه از دههء هشتاد با عنوان شناورشدن زبان [۱]. منظور شناورشدن مفهوم‌ها است. در چهل سال اخیر، در چند موقعیت از نیاز به دقت در درک مفهوم‌ها و پدیدهء «مصادرهء مفهوم‌ها» صحبت کرده‌ام. روال‌های سیاسی حاکمْ شروع‌کنندهء این «شناورکردن» یا مصادرهء مفهوم‌ها بوده‌است. علت آن را می‌شود در کوشش برای اخذ مشروعیت حکمرانان در میان ملت دانست: اعتقاد مردم به اسلام و نیز تجربهء قرن‌های پیشین برای مشروعیت این نوع حکمرانی کافی نبوده. مشروعیت ابتدا در کلام است و در توافق بر مفهوم‌ها است که دفعی است، و به‌خصوص در انقلاب‌ها سریع نتیجه می‌دهد -هم‌چنان‌که در همه‌پرسی جمهوری اسلامی دیده شد. اما، عمل و اجرا پیرو این توافق در کلامْ است که در ظرف زمان اتفاق می‌افتد و، در بهترین شرایط، چنان‌که در علوم اجتماعی و در مدیریت دولتی در نیم‌قرن اخیر فراگرفته‌ایم نتایج نامنظوری به‌دنبال دارد که با توافق و درک اولیه از مفهوم‌ها هم‌خوانی ندارد [۲]. هنگامی هم که بد عمل شود، و نفاق در پذیرش مفهوم‌ یا تفسیر آن‌ پیش بیاید، بحران مشروعیت نتیجهء محتوم آن است. این نفاق میان کلام -مفهوم- و قصد در عمل الزاما منجر می‌شود به تفسیر جدیدی از مفهوم‌ و در نتیجه پدیدهء شناورشدن یا مصادرهء مفهوم. پس، نارضایتی ملت در برابر رضایت امت نتیجهء مصادرهء مفهوم «مشروعیت» است.
مفهوم‌های نوین سیاسی معمولا در طول چند صدسال گذشته در غرب شکل گرفته. حکمرانان ما گرفتار طرد علم نوین‌‌اند و در نتیجهء این جزمیتْ توانِ درکْ و پذیرشِ این مفاهیم عقلی را ندارند. از طرف دیگر، در ناخودآگاه خود به‌جهت درخشش تمدن نوین جهانی مایل‌اند خود را متصف به آن کنند. اما، طریقت مبتنی بر سنت به آن‌ها اجازه نمی‌دهد مفهوم‌ها و نهادهای مرتبط با علمی را که ناسوتی (سکولار) می‌خوانند بپذیرند. در نتیجه، ذهنیت مچاله‌شدهء حکمرانان در جمهوری اسلامی، به‌ویژه در هستهٔ سخت آن، که به‌شدت در طریقتی خاص منجمد است، تنها با کشاندن دایرهء تعریف مفهوم‌های مدرن به هر سمتی و اعوجاج آن آرام می‌گیرد. این‌گونه است که قانون مفهومی شناور می‌شود و بسیار مفهوم‌های دیگر از جمله بررسی کارشناسی، حقیقت، حق رأی، شهروند، و هر آنچه در زندگی روزمرهء انسان ایرانی مؤثر است. قانون به‌گونه‌ای تفسیر و اجرا می‌شود که مجری می‌خواهد؛ کارشناسی آن‌گونه انجام می‌شود که با میل اهل طریقت حاکم منطبق باشد. پس هر روشی از جمله تهدید، ارعاب، و دروغ (توریه) و سندسازی برای تطبیق نتیجهء بررسی قانونی با منطق و میل حاکم مجاز می‌شود. در این میان، اهل امت تنها به گفتار حکمران و ولی گوش می‌دهد، ملت اما تهدید و ارعاب و دروغ را می‌بیند و بی‌اعتماد می‌شود.
متأسفانه، ما دانشگاهیان نقشی کلیدی در رشد پدیدهء مصادرهء مفهوم بازی کرده‌ایم. مفاهیم مرتبط با علم که ریشه در نوعی تفکر و فرزانگی جهانی دارد، از جمله خود مفهوم علم و پژوهش، و نیز عنوان‌های دانش‌آموختگی مانند کارشناسی و کارشناسی‌ارشد و دکتری را از محتوا خارج کرده‌ایم و با مصادرهء آن خریدنی و فروختنی کرده‌ایم و از قباحت آن نهراسیده‌ایم. هنوز هم دانشگاه‌های ما نقش خود را در این پدیده نمی‌پذیرند در عین این‌که همه می‌دانند رایج است. پس تقصیر خود را در نقش خشونت در جمهوری اسلامی در نتیجهء مصادرهء مفهوم بپذیریم و در رفع و نابودی آن بکوشیم.
------
[۱] https://shafieikadkani.blog.ir/1391/11/25/shenavar_shodane_zaban
[۲] رک کتابم مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران، بخش ۳، مجموعه ایران من/۶، تهران اتشارات دیبایه، ۱۴۰۰.
آزادی و شکوفایی- خون و شمشیر یا خون و خون!
✍️رضا منصوری
۲۲ مهر ۱۴۰۱
rmansouri.ir

مجموعه نوشته‌های خودم را در دو سال گذشته «عبور از سندرم- نوعصر آگاهی» نام نهاده‌ام. قصدم بیان این است که ملت ایران و نه الزاما امت به اندازه‌ای آگاه و با بصیرت شده که -به‌رغم محدویت‌هایی که حکمرانان برای شکوفایی نسل جدید ایجاد کرده‌اند- به شکوفایی جوانان توجه دارد و در هر زمینه ممکن باز شدن راه شکوفایی، آماده کردن امکانات برای شکوفایی، و توصیه به هر فرد و هر نهاد مدنی را برای توجه به این امر اصل می‌داند.
شکوفایی در پی آزادی امری بدیهی است. اما در شرایط کنونی که مسئولان مرتبط با امت بنابر تشخیص استصوابی محدویت‌هایی بنیادی برای ملت ایجاد کرده‌اند و ملت را در ردهء دوم بعد از امت می‌بینند، اگر نه بخشی از «دشمن»، هنوز هم راه‌هایی برای تمرین و کمک به شکوفایی وجود دارد. شناخت این راه‌ها هم ارزش خون را در برابر شمشیر به‌هنگام اعتراضات بالا می‌برد و هم جامعه را برای جهش در زمان لازم آماده می‌کند. همزمان با این محدودیت‌ها، نوپولان و نوقدرتیان ولنگار شده از هر نوع آزادی برخوردارند و حضور حکمرانان مقدس برای‌شان منفعت دارد. منظور مسئولان هم هنگاهی از آزادی بیشتر در ایران به نسبت اروپا و آمریکا صحبت می‌کنند همین آزادی و ولنگاری نوپولان و نورسیده‌هایی است که حضور امت برای‌شان منفعت دارد. کافی است کمی در اطراف خود حساس شویم تا ببینیم چطور هیچ قید و محدودیتی برای بعضی نوپولان و نوقدرتیان در جمهوری اسلامی وجود ندارد!
همه هم می‌دانند که در اعتراض‌های جمعی در یک جامعه قرار نیست نقل و نبات و صداقت پخش شود؛ هر کسی هم بتواند از این اعتراض‌ها سود خود را خواهد برد، خواه بیگانگان باشند، خواه لش‌ولوش و دزد و غارت‌گر، و خواه هستهء سخت نظام که می‌خواهد هر فعالیتی را در جهت امیال خودش مهندسی کند. اما آن‌چه در این اعتراض‌ها غالب است و نباید فراموش کرد خشم مزمن، ناامیدی از آینده، و شور زندگی است که در نسل جدید بر هر امر اجتماعی دیگر غالب است و نوید ایرانی مستعدِ پرواز و آرامش را می‌دهد. کسانی که این خواستهء زیبا و انسانی را نمی‌درکند، چه از حوزه چه از حکمرانان، و چه از هر بخش اجتماعی دیگر غرق در تعصبی‌اند که اجازهء دیدن واقعیت را از آن‌ها سلب کرده؛ یا در استکبار جهلی غوطه‌ورند که حاشیه را غالب می‌بینند و ذهنشان منجمدتر از آن است که درد جامعه را بِدَرکند.
اعتراض برای آزادی و رفع محدودیت و محرومیت اجتماعی حق ملت است که هروقت لازم شده خونش بر شمشیر پیروز شده. باشد که لازم نشود! اما اگر این اعتراض چشم ما را به استفاده از امکانات موجود برای تمرین کردن شکوفایی ببندد آنگاه نه اعتراض و غلبهء خون بر شمشیر که اغتشاشی کور همراه با خون زیاد در انتظار است که نتیجه‌اش افزایش محدودیت یا جابه‌جایی قدرت و محدودیت خواهد بود -خونی در برابر خونی دیگر! پس باید تلاش برای آزادی را همراه کرد با تلاش برای شکوفایی و نیز هدایت یا تغییر ذهنیت آن کسانی که شاید با هدف خیر مانع شکوفایی ملت بوده‌اند.
🌿با چشم‌های خودم دیدم!

✍️رحیم قمیشی

🔻اول آبان ۱۴۰۱

امروز مسیر کارهایم، مرکز شهر تهران بود.
خیابان وصال، چهارراه ولیعصر، خیابان انقلاب، بلوار کشاورز، میدان انقلاب و راسته کتابفروش‌های تهران، یعنی مقابل دانشگاه تهران.
همان‌جا که همیشه یک دوربین از صدا و سیما مستقر بود تا با گزارش‌هایش بگوید آمده به قلب فرهنگی پایتخت!

بدون اغراق، به‌قدری دخترانی دیدم ساده، جوان، محجوب، با حیا، بدون آرایش و البته بدون روسری، که برایم باور کردنی نبود. بسیاری‌شان در دسته‌های سه چهار نفری، بدون ادا و نمایش، بدون هراس، بدون سبکسری، و بسیار با فرهنگ.
من در کشورهای خارجی هم بسیار پیاده‌روی کرده‌ام، بسیار با فرهنگ‌تر از آنها. افتادن روسری از سرهای دختران، هیچ مؤمنی، هیچ پسری، هیچ رهگذری را نمی‌آزارد، اگر حس پاکی‌شان آنها را به وجد نمی‌آورد.

امروز مسیر کارهایم مرکز شهر تهران بود. بدون اغراق، به‌قدری موتورسیکلت‌های سیاه، با مامورانی سیاهپوش، با ابزاری وحشتناک، با خنده‌هایی سبکسرانه، با باتوم‌های بلند، با شوکرهایی جدید، با تفنگ‌هایی نو که سرشان پهن بود، دیدم، که برایم باور کردنی نبود!
مگر دشمنی به خیابان‌ها حمله کرده. چتربازانی فرود آمده‌اند. مگر ایران را کشوری بیگانه اشغال کرده.
من گیج شده بودم.
دختران گاه از میان مأموران باید رد می‌شدند، دو طرف مأمورهایی خسته و خشمگین، ولی دختران حاضر نبودند دست به وضع ظاهری‌شان بزنند. با همان لباس‌های پوشیده‌شان، با همان چهره‌های صمیمی و بدون آرایش غلیظ، با همان موهای معمولی‌شان، رد می‌شدند و مأمورها تنها نگاه می‌کردند.
چند نفر را باید دستگیر می‌کردند؟! یک شهر را!؟
برایم باور کردنش مشکل بود.
اینجا یعنی پایتخت بود و این همه مامور!

امروز مسیر کارهایم مرکز شهر تهران بود.
و من با چشم‌هایم وقوع تحولات عمیق را می‌دیدم.
سال‌ها به ما القا کرده بودند اگر روسری نیم‌بند بانوان بیفتد عذاب الهی نازل خواهد شد، جوان‌ها منحرف خواهند شد، دین خدا از بین خواهد رفت، اسلام به خطر خواهد افتاد، فساد حاکم خواهد شد... اما امروز دیدم، که همه‌اش دروغ بوده.
هیچ اتفاق بدی نیفتاد، هیچ پسری زبان درازی نمی‌کرد، هیچ فروشنده‌ای چپ نگاه نمی‌کرد، هیچ دختری عشوه نمی‌آمد، و هیچکس منحرف نمی‌شد...
من بیدار بودم و نتیجۀ چهل سال دروغ را می‌دیدم.

نمی‌دانم انقلاب‌های جدید در قرن بیست و یکم چطور اتفاق می‌افتند. اما من امروز شاهد یک انقلاب بودم!
دختران شجاع و با حیا، پسران نترس و مؤدب، ظهور فرهنگی جدید در شهر. نهایت احترام و محبت بین مردم...
و نگاه مهربانانه به دخترانی که انگار از بهشت می‌آمدند.

و من با چشم‌هایم می‌دیدم
موتوری‌هایی که می‌خواستند جلو تحولات را با موتور بگیرند! شما را به‌خدا نخندید!
من امروز خودم در شهر بودم. و دیدم!

یک طرف فرهنگ بود و انسانیت و رفاقت
دختران بی روسری و با روسری دست در دست هم.
ان طرف چوب بود و اسلحه و جلیقه سیاه
یک طرف صفا بود و نگاه امیدوارانه به آینده
آن طرف ویراژ بود و شوکر و خشم و ماشین‌های انتقال به زندان!
من صف‌آرائی هر دو را دیدم
و دیدم چقدر حقیر است آنکه موتورهای سیاه و وحشت را به جنگ انسانیت فرستاده.

من شاهد حوادث سال ۵۷ یوده‌ام.
لطفا مقامات یک کدام بیایند به خیابان، می‌ترسند؟ بفرستند برایشان فیلم بگیرند!
هیچ شکی وجود ندارد
کدام صد در صد باخته
کدام صد در صد برده
اصلا جایی برای تردید نمانده

من از مسیر مرکز پایتخت قصد بازگشت کردم...
هوا به تاریکی نزدیک می‌شد
باران ارام آرام شروع شد
چه دروغ می‌گفتند موی زن‌ها خدا را خشمگین می‌کند
من خودم دیدم خدا چه می‌خندید
می‌خندید به آنها که فکر می‌کنند با سلاح‌های بی‌ارزش می‌توان جوان‌ها را ترساند
و لبخند می‌زد به آنها که دانسته بودند حیا و بزرگی، هرگز به شکل و روسری نیست.

من امروز از دیدن صحنه‌های پیروزی مردم
چقدر سر حالم
چقدر خوشحالم
چقدر خدا را شکرگزارم

من به خانه رسیده‌ام
و هنوز مبهوتم از این همه حماقت حاکمان
چطور از موتورها خواسته‌اند بساط یک انقلاب را جمع کنند
و هر شب به انها گزارش می‌دهند تمام شد...
و آنها باور می‌کنند!!◾️
رصدخانه ملی ایران: تاریخچه، تصویب، پیشرفت، و نقش آن در توسعهء علمی
۶. نتیجه‌گیری و عبرت برای طرح‌های کلان علمی در آینده

مجلهٔ مطالعات دانشگاهی، شماره پاییز ۱۴۰۱- موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی.این مقاله در اواخر بهار امسال نوشته شده. نتیجه‌گیری این مقاله مبتنی است بر تجربه حدود ۴۰ سال پیگیری رصدخانه ملی در ایران.

✍️رضا منصوری
۶ آبان ۱۴۰۱
rmansouri.ir

به‌زودی لابد باز هم به دلیل سیاسی «طرح رصدخانه ملی» با هر کیفیتی از بخش مهندسی تحویل گرفته می‌شود و «رصدخانه ملی ایران» در اختیار منجمان برای انجام کارهای تحقیقاتی نجوم قرار داده می‌شود. این اولین طرح کلان علمی در ایران نوین است. دومین طرح، شتابگر ملی که به لحاظ ابعاد مالی و نیروی انسانی می‌شود گفت ده برابر طرح رصدخانه ملی است، هنوز در مراحل طراحی مفهومی است و شاید سال ۱۴۰۱ اولین سالی باشد که اعتباری درخور از طرف دولت به آن تخصیص داده شود. بنابراین، تجربهء طرح رصدخانه ملی بسیار با ارزش است که بی توجهی به آن برای پیشرفت علمی کشور پرهزینه است. نکته‌هایی درخور توجه از دید من- به غیر از جزییات رویدادها که در چهار دفتر خاطرات رصدخانه ملی آمده و در جای خود احتیاج به پردازش دارد:
الف) سیاست مدیریت ساخت تجهیزات علمی برای توسعهء علم و فناوری در کشور حیاتی است. این سیاست که در طرح رصدخانه ملی اتخاذ شد بسیار منافع برای علم و صنعت کشور و نیز مدیریت علم در ایران دارد.
ب) جهانی‌دیدن طرح تجهیزات کلان علمی اگر جهانی دیده‌ نشود محکوم به نابودی منابع است! جهانی دیدن یعنی هم پرسشی که بر مبنای آن تجهیزات طراحی می‌شود باید پرسشی باشد که علم به دنبال پاسخ آن است، و هم دقت در ساخت آن باید گسترش‌دهندهء مرز مهندسی باشد.
پ) نظارت بر طرح کلان علمی چون سرمایه ملی در این طرح‌ها هزینه می‌شود، لازم است ذی‌نفعان بخش اجرایی کشور نظارت عالیه بر طرح داشته باشند. این نظارت چند جنبه دارد:
• کمک به رفع نیازهای مالی و خدماتی طرح
• تعیین ابعاد مالی طرح متناسب با امکانات مالی مورد نیاز طرح و نظارت بر چگونگی هزینه‌کرد آن
• تعیین شورایی تخصصی بین‌المللی- نه زیر نظر مدیر طرح- به ریاست شخصیتی باتجربه که تنها به منافع علمی طرح توجه کند. تفکیک مدیر طرح از رییس شورای طرح به خاطر تضاد محتمل منافع لازم است.
• مطالعهء گزارش‌های ادواری شورای بین‌المللی طرح در زمینهء طراحی و ساخت، و تصمیم مقتضی با حفظ کیفیت تعریف‌شده در طراحی مفهومی
• تصمیم بر چگونگی به‌کارگیری و مدیریت تجهیزات در سطح ملی با دیدی جهانی پس از اتمام ساخت و تحویلش و شروع کار علمی و نیز چگونگی تأمین هزینه‌های نگهداری آن به‌روشی که بهترین سود را
• نهایت به‌کشور برساند.
اذعان می‌کنم، برخلاف انتظار، مشکل علمی و فنی چنین طرح‌های بلند پروازانه را می‌شود با استفاده از تخصص داخل و خارج کشور به نرمی حل کرد، اما دیوان‌داری* اداری و مالی سخت‌ترین مانع در پیشبرد چنین طرح‌هایی است. در این نوشتار تنها به نمونهء تملک زمین در استانداری اصفهان و وزارت راه و شهرسازی اشاره کردم، اما پیشبرد هر کاری مرتبط با هر سازمان‌ چه متولی چه بیرون طرح به سخت‌ترین مانع‌ها بر‌می‌خورد و بیش از هر کاری آزاردهنده است. متولیان هر طرح کلان علمی باید آماده باشند برای تحمل این پیچیدگی‌های اداری که ربطی به پیچیدگی علمی و فنی ندارد اما بر آن بسیار اثرگذار است.
———————
* دیوان‌داری را در مقابل بوروکراسی استفاده می‌کنم که واژه‌ای خنثی است. دیوان‌سالاری گویای اهمیت دیوان‌داری در نهادهای اجتماعی مدرن نیست..
دانشگاه باید خود را تعریف کند - ایران درگیر کلنجار است
✍️رضا منصوری
۱۳ آبان ۱۴۰۱
rmansouri.ir

دانشگاه‌های ما به طور متوسط بودجه‌ای برابر یک دهم تا یک صدم بودجه دانشگاه‌های خوب مشابه در دنیا دریافت می‌کنند. با وجود این وضعیت فقر مالی هیچ دانشگاهی تا به حال مطرح نکرده است که این فقر مالی را چگونه مدیریت کند که بشود گفت در علم یا حتی تنها در آموزش دانش علمی معقول رفتار می‌کند؟

علم مدرن و توسعه ایران در گفت‌و‌گو با رضا منصوری - مصاحبه با خبرگزاری کتاب ایران - مصاحبه کننده: پردیس سیاسی. آبان ۱۴۰۱.

https://telegra.ph/دانشگاه-باید-خود-را-تعریف-کند--ایران-درگیر-کلنجار-است-11-04
بداطلاعی/ کژاطلاعی/ دژاطلاعی
✍️ رضا منصوری
۲۰ آبان ۱۴۰۱

rmansouri.ir

اصطلاح در علوم انسانی معمولا تعریف عملیاتی ندارد و بافتار- یا مکتب-وابسته است، مگر زمانی که وارد کاربرد در مدیریت دولتی و سیاست‌های اجرایی می‌شود. در این صورت، به‌اجبار واژه‌ها باید تعریف عملیاتی داشته‌باشند[۱]، شبیه به واژگان علوم طبیعی، تا دولت‌ها بتوانند به‌آن بودجه اختصاص دهند، ارزیابی کنند، و سیاست‌های خود را با مفاهیم مرتبط سازگار کنند. مفهوم پژوهش و تح‌تو (تحقیق و توسعه) و نیز حدود یک‌صد مفهوم‌ دیگر مرتبط با آن نمونه‌هایی از این نوع در علوم انسانی است که وارد ‌کاربرد در مدیریت دولتی شده و تعریفی عملیاتی پیدا کرده است- البته بخش دولتی ما در ایران از این بحث‌ها هنوز بسیار دور است. نمونهء جدیدتری از این نوع مفهوم‌ها در علوم انسانی مفهوم‌های مرتبط با اطلاعات غلط یا اطلاع‌رسانی غلط است. آنچه تاکنون دیده‌ام، سه مفهوم مستقل مرتبط با اطلاعات غلط است که وارد مدیریت دولتی شده با تعریف‌هایی عملیاتی:

آ) Misinformation= بداطلاعات/ بداطلاعی که منظور پخش اطلاعات غلط بدون قصد است؛

ب) Disinformation= کژاطلاعات/ کژاطلاعی که منظور پخش اطلاعات غلط با قصد است

پ) =Malinformation دُژاطلاعات/ دُژاطلاعی که منظور پخش اطلاعات واقعی است اما معمولا خارج از بافتار، یا بی‌ربط، همراه با محتوای مضر.

در فارسی، این‌که از برابرنهاده‌ای با ستاک «اطلاعات» یا «اطلاعی» استفاده شود بستگی به بافتار دارد.

وزارت امنیت کشور (DHS) در ایالات متحده اخیرا بخشی تأسیس کرده برای بررسی و توجه به انواع اطلاعات غلط با عنوان Disinformation Governance Board (DGB)/ هیئت حکمرانی کژاطلاعات [۲]. پس، این هیئت ناچار است اعتبار مالی لابد چند ده میلیون دلاری خود را در همین چارچوب عملیاتی به‌هزینه بگیرد و با تفکیک بداطلاعات و دژاطلاعات از کژاطلاعات در جهت امنیت ایالات متحده از آن استفاده کند. از جمله کاربرد این واژگان را می‌توان این روزها- که موضوع اوکراین روسیه و ایران در صدر اخبار و رسانه‌های ریز و درشت جهانی قرارگرفته- به‌وضوح مشاهده کرد. لازم به تآکید نیست که رسانه‌های ما در ایران هم از این مقوله مستثنا نیستند.


1. رک کتابم، ایران من/۷، مبانی تفکر در علوم فیزیکی، نشر دیبایه، تهران، ۱۴۰۰.

2. https://theintercept.com/2022/10/31/social-media-disinformation-dhs/?s=03
انجمن فیزیک انگلیس و عبرت برای دوران «بهنجار آتی» ما
IOP and lesson to learn for our next normal
✍️ رضا منصوری
۲۷ آبان ۱۴۰۱

rmansouri.ir

https://physicsworld.com/a/i-resigned-from-my-position-in-iran-and-i-call-on-my-former-colleagues-to-do-the-same/

اخیراً انجمن فیزیک انگلیس (IOP) در بخش اخلاقِ خبرنامهء خود متنی را با امضای خانم انسیه عرفانی منتشر کرد با این عنوان که «من استعفا دادم و از همکاران دانشگاهی دیگر خود هم می‌خواهم چنین کنند». با این مورد آشنا بودم. علاقه‌مند شدم متن را که با عنوان «دیدگاه» چاپ شده بخوانم. به‌سبک رفتار ظریف انگلیسی- کمی شبیه به‌همان ادب ایرانی ما- متنی در دفاع از سختی‌هایی است که دانشگاهیان در ایران می‌کشند- از این دیدْ مطلوب همه انسان‌دوست‌های روی کرهء زمین چه ایرانی و چه ناایرانی. از این دست دلسوزی‌های ظاهراً بشر دوستانه در دنیای علم در این چهل و چند سال کم ندیده‌ام. ساده‌ترین‌اش در دههء هفتاد بود هنگامی بود که دولت ایالات متحدهء آمریکا از دادن روادید به جوانان ما برای شرکت در المپیاد فیزیک استنکاف کرد و این جوانان مجبور شدند به ایران برگردند. تلاش انجمن فیزیک ایران در آن سال و حسن نیت برگزارکنندگان جهانی منجر به این شد که جوانان ما در ایران زیر نظر انجمن فیزیک ایران امتحان دادند و رتبهء خود را کسب کردند. نمونه‌های مشخص دیگر بلوغ در انجمن‌های فیزیک جهان را در نرم‌کردن مشقت‌های سیاسی کم ندیده‌ام. اما این‌که چاپ این دیدگاه از یک استادیار قراردادی- که قراردادش پس از هفت سال تنها از روی انسان‌دوستی نوع ایرانی‌‌اش تا آخر شهریور ۱۴۰۱ تمدید شده بوده- چگونه عَلَمِ حمایت از عِلم و انسان‌دوستی شده بسیار درخور تأمل است. سرمقالهء این روزهای مجله ساینس و نیز بیانیهء انستیتو ماکس پلانک در همین موردِ سختی‌های دانشگاهیانِ ایران واکنشی حرفه‌ای است حتی اگر دلایل سیاسی داشته باشد. نمایش مسئولیتِ مثلاً جهانیِ انجمن فیزیک انگلیس اما نه حرفه‌ای است و نه حکایت از بلوغ دارد.
این عبرتی است برای انجمن‌های علمی ما که در ساحت علم به معنی‌مدرنش- و نه علم جامانده و محصور در طریقت بعضی از نهادهای ما- حرفه‌ای بودن را سرلوحه قراردهند و به منافع سیاسی منبعث از یک فرهنگ سیاسی اقتدارگرا و یکجانبه‌گرا تن درندهند! روش اجرایی خبرپراکنی انجمن فیزیک انگلیس شاید آموختنی باشد اما، سیاست بسیار ناحرفه‌ای این مجموعه عبرتی است برای برحذربودن! این گاف بزرگ اخلاقی را هنگامی با بلوغ مدنی جامعهء فیزیک و اخترفیزیک ایران مقایسه می‌کنم به‌خود می‌بالم!
دلنوشته رحیم قمیشی به عنوان یادداشت این هفته
Forwarded from دلنوشته ها - رحیم قمیشی (Rahim Ghomeishi)
اقوام مظلوم

رحیم قمیشی

سال ۱۳۸۲ با کمک آقای دکتر آذرنگ مرکزی احداث کردیم برای رسیدگی تخصصی به جانبازان شیمیایی، از پزشکان متخصص متعددی دعوت کرده بودیم تا داوطلبانه وقت‌شان را به این جانبازان بدهند.
من تا آن موقع نمی‌دانستم چانبازان شیمیایی چه رنجهایی به جز مشکلات تنفسی که برای هیچکس قابل تحمل نیست می‌کشند. از چشم و کبد و کلیه گرفته تا پوست و ریه و صدها مشکل دیگر که هرگز مرکزی جامع برای آنها احداث نشده بود.
همان مرکز هم دو سه سال بعد جمع شد. چون برای بنیاد هزینه‌های بالایی داشت!
اما چیزهایی که آنجا دیدم و تکانم داد.

از سردشت تماس گرفته و گفته بودند تعداد زیادی از مردم این شهر شیمیایی هستند که هرگز رسیدگی واقعی به آنها صورت نگرفته!
هماهنگ کردیم یک روز در هفته اتوبوسی از آنجا بیاید و ما آن روز، پذیرش سایر جانبازان را نداشته باشیم.
پیرمردها و پیرزن‌هایی می‌رسیدند که برای عمرشان خارج از محدوده روستا یا شهر کوچکشان را ندیده بودند. با چشم‌هایی کم سو، پوست‌هایی خشکیده و حساس حتی به آب، با سرفه‌هایی که قطع نمی‌شد و خدا می‌داند کبدها و کلیه‌هایی که در یک روز ویزیت نمی‌شد تشخیص داد در چه وضعیتی هستند.

دکترهای متخصص چشم با بغض آنها را می‌دیدند، اینها ۱۵ سال است هیچ داروی موثری استفاده نکرده‌اند و دیگر نمی‌شود برایشان کاری کرد. آنها بزودی نابینای کامل می‌شوند.
و می‌شد که نشود!

خدا می‌داند چقدرشان با همین وضعیت عدم رسیدگی‌ها، بی هیچ نام و نشانی و در سکوت، درگذشته بودند.
می‌رفتم و آنها را می‌دیدم. و یک دل سیر برایشان اشک می‌ریختم.
پیرزن و پیرمرد هر دو شیمیایی، با بقچه کوچکی از نان و پنیر آمده، و در حیاط بساط می‌کردند تا نوبت‌شان شود.
می‌پرسیدم نمی‌خواهید در تهران گردشی داشته باشید؟ فارسی را متوجه نمی‌شدند. ولی دوست نداشتند، نه پولی داشتند برای خرج کردن، نه چشمی برای دیدن.
آنقدر مهربان، آنقدر بی‌توقع، آنقدر خوش برخورد، آنقدر زیبا، با آن لباس‌های محلی، که دوست داشتم ساعت‌ها نگاه‌شان کنم و سیر نمی‌شدم.
به همان چند دارویی که آن روز می‌گرفتند دل خوش بودند. به اینکه بالاخره یک بار پزشکی متخصص آنها را می‌دید. به اینکه یک بار به تهران آورده می‌شدند...
چقدر ما به آنها ظلم کرده بودیم، خدا می‌داند.

ما هفته‌ها میزبان کردهای شیمیایی از زمان جنگ بودیم و تمام نمی‌شدند.
یک قوم مظلوم که هیچ انتظاری از ما نداشت. تنها می‌خواست مشکلاتش را بیشتر نکنیم! مبادا جنگ دیگری شود ما در خانه‌های امن‌مان باشیم و آنها گازهای شیمیایی بخورند...

نادر دشتی‌پور فرمانده زمان جنگم، کارش رفته سیستان و بلوچستان، برایم تعریف می‌کرد گاه با بردن یک گونی آرد به روستایی چقدر آنها خوشحال می‌شوند، آنقدر که می‌خواهند دست‌هاشان را ببوسند.
می‌گفت رحیم! تو نمی‌دانی فقر اصلا چیست تا وقتی نیایی آنجا!
کدام کارخانه‌ای را در آنجا بنا کرده‌ایم!؟
کدام تاسیسات زیربنایی! کدام رسیدگی، کدام سرکشی.
دلم خون می‌شد پای صحبت‌های نادر بنشینم...
از او فرار می‌کردم.
از کردها فرار می‌کردم.
از بلوچ‌ها، از مردم روستاهای مرزی.
دوستم در مناطق غنی و معادن شمال‌شرقی حوالی خواف کار می‌کرد. می‌گفت برای گرفتن ته مانده غذای ما صف می‌کشیدند. امروز نوبت عده‌ای بود که دیروز و پریروز ته مانده دست خورده غذایمان را نگرفته بودند!!

حالا دوستم از مناطق کردنشین زنگ زده که ما روزهاست اصلا اینترنت نداریم. در خیابان‌هایمان با دوشکا و تیربارهای ضد هوایی مانور می‌دهند. صدای شلیک آنها شهر را می‌لرزاند. از خانه بیرون می‌رویم نمی‌دانیم می‌توانیم برگردیم یا نه!

سیستان و بلوچستان را که همه خبر داریم.
مگر آنها چه می‌خواهند؟
حق این اقوام تفنگ نیست.
حق این اقوام تیر نیست.
حق این اقوام دوشکا نیست.
دست این اقوام مظلوم را باید بوسبد و از آنها حلالیت گرفت. برای آن‌همه استعداد‌های رشد و توسعه مناطق‌شان، که ما برایشان هیچ کاری نکردیم.
به‌خاطر ظلم‌های ده‌ها سال حاکمیت‌مان
باید آنها را بر سر گذاشت و به دنیا گفت ببینید چه اقوام دوست داشتنی و وفاداری داریم. چه مردم پاک‌نهاد و مهربانی.
ببینید اگر کولبری را از کردها بگیریم، اگر انتقال سوخت را از سیستان و بلوچستان بگیریم، آنها هیچ ندارند برای ارتزاق‌شان...
و ما خجالت نمی‌کشیم!

من نمی‌دانم آنها که مقدرات کشور در دست‌شان است، اگر آن دنیایی باشد چطور می‌خواهند در چشم این اقوام مظلوم نگاه کنند.
آیا تصاویر گشت‌های تیربار در خیابان‌ها را برای آنها می‌برند؟
چه ببرند چه نبرند آیا می‌دانند چه ظلم‌ها که صورت نمی‌گیرد و هیچکس پاسخگو نیست.

این اقوام مظلوم ترحم نمی‌خواهند.
اگر خدمتی به آنها نمی‌توانید بکنید
ظلم‌تان را قطع کنید
آنها از خشونت بدشان می‌آید
هنوز دردهای جنگ را دارند
دردهای شان را افزون نکنید!

@ghomeishi3
جهل عریان و «راه‌های بی‌گمان»
✍️ رضا منصوری
۱۱ آذر ۱۴۰۱

rmansouri.ir

مفهوم «استکبار جهل» را سال‌ها پیش به‌کاربردم تا بگویم این استکبار جهانی نیست که زندگی ایرانیان را سخت، اگر نه فلج، کرده. ما جاهلانه، بدون درک ویژگی‌های یک جامعه در دنیای مدرن و جهان شبکه‌ای و جهان ارتباطات، رفتار جامعه و واکنش‌هایش را به رفتار فرد و واکنش‌های فردی فروکاسته‌ایم. فقه را، که از نوع دانش حقوقی برای نظم‌دهی به ارتباط میان فردها مبتنی بر شرع است، برای ادارهء اجتماع مدرن به‌کارگرفته‌ایم- تأکید بر کلید واژهء «نان برای مردم» که این روزها از حوزویان شنیده می‌شود و غفلت از وجوه دیگر زندگی که مهمترین‌اش آزادی برای شکوفایی است بخش دیگری از همین واقعیت است. همین فقر در شناخت ویژگی اجتماع در ساحت یک سامانه‌ و نیز نقش نهاد‌ها در آن بخشی از استکبار جهل است که ایران را فقیرتر، مردم را بی‌نشاط‌تر، و نهادهای اجتماعی را بی‌هویت‌تر، مفاهیم مدنی را وِلِنگ‌ووازتر، و افزایش نارضایتی را تشدید کرده است. توجه دارم که این واقعیت سوای قصد و غرض فردی و جمعی حکمرانان است که جنبهء دیگری از ویژگی حکمرانی است.
دنیای مدرن با ۸ میلیارد جمعیت و با قدرت‌هایی در بلوک‌بندی جهانیْ بسیار پیچیده‌تر از آن است که ما بتوانیم با مزاحمت، نه تعامل، در آن نقشی داشته باشیم. دنیا هم اکنون با بحرانی چندگانه، بس-بحران، مواجه است: تغییر در نظم جهانی بعد از فروپاشی شوروی، گسترش فناوری‌های پیچیده و نقش تعیین کنندهء آن‌ها، نیروها و کنش‌های جمعیت‌شناختی در جهان، سامانه‌های انرژی و منابع حیاتی، و سرانجام نقش دینامیک سرمایه. این بحران‌ها همگی گسل‌هایی در مقایسه با وضعیت بهنجار سی سال گذشتهء جهان همراه با لرزه‌هایی شدید ایجاد کرده است[۱]- بحران‌هایی بی سابقه در تاریخ بشر. ایرانِ گرفتار در مفهوم‌های بدوی مدنیت نه توان معرفتی و نه مالی کافی برای مشارکت در این فرایند درک و مدیریت بس-بحران را دارد، نه مزاحمت‌اش نقشی در رفع این گسل‌ها و جهت‌دهی به بهنجاری دیگر، و نه حتی توان درک مردم‌اش را. نتیجهء این ناتوانی به‌ناچار ایران را به سوی فقر بیشتر می‌برد، تولید ناخالص را همانند دههء گذشته کماکان کاهشی می‌کند، اختلاف طبقاتی را افزایش می‌دهد، مهاجرت را تندتر می‌کند که سرانجامِ آن بنابر واقعیت‌های تاریخی جنگی داخلی یا خارجی یا هر دو است. شعار «بمان و پس بگیر» در بعضی اعتراض‌ها را باید در این بافتار درکید.
مستقل از هر رویداد سیاسی در آیندهء ایران، یافتن راه‌های شکوفایی و رشد خلاقیت در جامعه نیازی است بی‌بدیل که توجه من در نوشته‌هایم با عنوان «عبور از سندرم دورهٔ نقل» حکایت از آن دارد. هر راه فردی و جمعی را در کمک به رشد شکوفایی فرد و نهاد در ایران باید کاوید. به‌قولی «خدا از راه بی‌گمون مشکل‌مونو حل کنه»[۲]؛ یعنی در شرایط ناچاری و «نااطمینانی»[۳] همیشه راه‌‌هایی برای برون‌رفت وجود دارد که انسان‌های متصلب در مفهوم‌های خشک «گمان نمی‌برند». پس به‌دنبال این راه‌ها باشیم: راه‌های بی‌گمان!
-----
این یادداشت در ۲۹ مهر ۱۴۰۱ نوشته شده است.

[۱] https://www.mckinsey.com/capabilities/risk-and-resilience/our-insights/on-the-cusp-of-a-new-era?cid=eml-web
توجه کنید به مشارکت چین در این گفتمان جهانی؛ یکی از نویسندگان این مقاله مقیم چین است. مقایسه کنید با وضعیت خودمان و گفتمان کارشناسی‌مان که درمانده در مفاهیم گذشته است، مبتنی بر مفاهیم روز نیست، و رو به آینده ندارد.

[۲] این گویه را از همراهی در توییتر یاد گرفتم که از قول مادر بزرگش نقل کرد. بسیار پرمعنی است!

[۳] uncertainty
2025/07/14 11:50:47
Back to Top
HTML Embed Code: