Telegram Web
یزد- غفلت از جوهره علم.pdf
1010.7 KB
پژوهش در ایران و غفلت از چشم‌انداز
✍️ رضا منصوری
۱۱ فروردین ۱۴۰۲

rmansouri.ir

اسلایدهای سخنرانی در سمینار ملی کنترل و بهینه‌سازی، انجمن ریاضی ایران، دانشگاه یزد، ۵ بهمن ۱۴۰۱
kian.pdf
300.7 KB
جایگاه علم و تحقیقات در بودجهء ایران
✍️ رضا منصوری
۱۸ فروردین ۱۴۰۲

rmansouri.ir

مصاحبه با مجلهء کیان، ماهنامهء اقتصادی لندن، سال اول، شمارهٔ دوم، مارس ۲۰۲۳
مار و مارگیر‌ها مدرن شده‌اند: حالا مار پایتون می‌گیرند
✍️ رضا منصوری
۲۵ فروردین ۱۴۰۲

rmansouri.ir

بازنشر سرمقاله مجلهء فیزیک ۱۳۶۹، شمارهء ۱. ۲. چاپ شده در مجموعهء کتاب‌هایم، ایران من /۵، سندورم دورهء نقل، جلد اول، ص ۱۷-۱۹، نشر دیبایه، ۱۴۰۰.

https://telegra.ph/مار-و-مارگیرها-04-14
گزارشی تاریخی از یک سنگ آسمانی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲

rmansouri.ir

روایت‌های تاریخی مرتبط با طبیعت و تغییرات آن بسیار با اهمیت است. گاهی هم دقت خوبی دارند. نمونه‌ای دیدم در کتاب احسن‌التقاسیم در باب یک سنگ آسمانی حیفم آمد منتشر نشود. نه تنها به خاطر خود این روایت بلکه به خاطر جلب توجه هم که دیگران اگر گزارشی دیدن چه در امر زلزله یا رانش زمین یا مرتبط با آسمان یا هر پدیدهء طبیعی دیگر حساسیت به خرج بدهند و به انتشار آن کمک کنند.
احسن‌التقاسیم فی معرفةالاقالیم، ابوعبدالله محمد‌ابن‌احمد مقدسی، ترجمه دکتر علینقی منزوی، اسفند ۱۳۶۱، بخش دوم، چاپ کاویان، ص ۵۶۶.

https://telegra.ph/گزارشی-تاریخی-از-یک-سنگ-آسمانی-04-21
رضا منصوری
گزارشی تاریخی از یک سنگ آسمانی ✍️ رضا منصوری جمعه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ rmansouri.ir روایت‌های تاریخی مرتبط با طبیعت و تغییرات آن بسیار با اهمیت است. گاهی هم دقت خوبی دارند. نمونه‌ای دیدم در کتاب احسن‌التقاسیم در باب یک سنگ آسمانی حیفم آمد منتشر نشود. نه تنها…
پس از انتشار یادداشت بالا آقای دکتر توفیق حیدرزاده، مدرس تاریخ علم در دانشگاه ریورساید کالیفرنیا، یادداشت زیر را در تاریخ ۳ اردیبهشت ۱۴۰۲ برای من فرستادند:

مطلب شما درباره سنگ آسمانی را -که از احسن التقاسیم نقل کرده بودید- خواندم. اولین بار بود که این مطلب را از احسن التقاسیم می‌خواندم. این هم داستان من از آن سنگ:
مسجد جمعه که شاید قدیمی‌ترین مسجد اردبیل است و از دوره سلجوقیان به جا مانده، در فاصله کمی از خانه ما قرار داشت و من در کودکی و نوجوانی به دفعات با مادرم به آنجا رفته بودم، یعنی در سالهای آخر دههء ۴۰ تا نیمه اول دههء ۵۰ شمسی. در این مسجد سنگی بود که به آن سنگ حاجت می‌گفتند. سنگی به بزرگی شاید 30 در 40 سانتیمتر که در طاقچه دیوار قرار داشت و آن‌قدر اطرافش سنگ‌ریزه ریخته بود که عمق طاقچه و لاجرم درازای سنگ را نمی‌شد دید. کار با این سنگ این چنین بود که نیتی می‌کردید و سنگ‌ریزه‌ای از اطراف بر می‌داشتید و به این سنگ حاجت می چسباندید. اگر می‌چسبید، حاجتتان برآورده بود و الا سنگ فرو می‌افتاد. چون مادرم ناراحتی قلبی داشت و غالبا مریض احوال بود، وقتی که به مسجد جمعه می‌رفتیم، طبعا هم مادرم و هم ما حاجتمان شفای عاجل بود و سنگ‌ها بر این سنگ حاجت می‌چسباندیم. ما که خردسال بودیم و در جنب و جوش، آنقدر در اطراف سنگ حاجت یا حتی بیرون مسجد می‌گشتیم تا خرده سنگی پیدا کنیم که بر سنگ حاجت بچسبد. یک بار هم چنین شد و سنگ‌ریزه ما کوتاه مدتی بر سنگ حاجت چسبید و ما خوشحال که قلب مادر شفا خواهد یافت. هنوز به دقت به یاد دارم که می‌گفتند خرده‌سنگی که می‌چسبانید باید سطحی صاف داشته باشد.
این داستان گذشت و دارویی به نام پنادور آمد که برای رماتیسم قلبی بسیار مفید بود و تزریق ماهانهء آن آرامشی به خانه آورد و مراجعه به سنگ حاجت تقریبا منسوخ شد. من هم به‌کل این سنگ را فراموش کردم، حتی بعدها که به نجوم علاقه‌مند شدم. چون هیچ کسی نگفته بود که این سنگ از آسمان افتاده است.
در سالهای آخر ۷۰ و اوایل ۸۰ که پایان‌نامه‌ام را در مورد دنباله‌داران می‌نوشتم، باید حتما درباره کاینات جو ارسطو و چند و چون رواج آن در دوره اسلامی هم کار می‌کردم. در بین خیل نوشته‌ها، کتابی چاپ سنگی پیدا کردم به نام رساله تحقیق کاینات جو تصنیف مولانا محمد طالش (چاپ ۱۳۲۰ قمری) که در آن نوشته بود:"… شاید سنگی که اکنون در مسجد جامع اردبیل است و در میان عوام مشهور است که از آسمان افتاده از این قبیل باشد …" با خواندن این جمله همان حالتی را یافتم که ارشمیدس حکیم یافته بود: سنگ آسمانی آهنی بوده و خرده‌سنگ‌های با مغناطیس طبیعی را جذب می‌کرده است.
داستان را کوتاه کنم. با بابک تفرشی که سردبیر نجوم بود (یا با انجمن‌های نجومی ارتباط داشت) تماس گرفتم که با انجمن نجوم اردبیل تماس بگیرد و این سنگ را بررسی کنند. یادم نمی‌آید که چه شد، ولی خوشبختانه یکی دو ماه بعد از این ماجرا، آمدم ایران و رفتم اردبیل و یک راست به مسجد جمعه (در شهر به مسجد جمعه مشهور بود، شاید در تلفظ ترکی جامع، جمعه شده بود) و با خواهش و تمنا از متولی مسجد خواستم که مسجد را باز کند و من آن سنگ را ببینم. متولی که هم جوان‌تر از من بود و هم احتمالا از مناطق اطراف شهر، گفت چنین سنگی وجود ندارد. به هر حال رفتم و جای سنگ خالی بود. در این اثنا یکی از افراد مسن همسایه هم آمد و گفت که در دهه ۶۰ در حین تعمیر و بازسازی مسجد، این سنگ هم معلوم نشد که کجا رفت.
با جستجوی بیشتر از آشنایان، گفتند که یکی از آقازاده‌های شهر به بهانه تعمیر، این سنگ و سنگ قبر نویافته‌ای را که تماماً از یشم بوده بالا کشیده است. حتی یکی از آشنایان می‌گفت که به‌خاطر عجله در درآوردن آن سنگ یشم، سنگ افتاده و دو نیم شده است.
میقان در آتش جهل محیط زیستی استان
✍️ حسین آخانی
جمعه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۲

rmansouri.ir

خبرها از رخداد یک اتش سوزی مهیب در کویر میقان و یا دریاچه شور اراک (که همشهری های من آن را تالاب میقان نام گذاشته اند) حکایت دارد. گویا ۴۰۰ هکتار نیزار در این تالاب دست ساخت (و نه اکوسیستم واقعی میقان) سوخته است.
من زندگی علمی ام را مدیون میقان می دانم. اولین تحقیقات علمی من در سال ۱۳۶۴ را در میقان شروع کردم و اولین کشفیات علمی خودم در مورد میقان بود. این شوره زار رازآلود بود که گیاهانی در دل خود داشت که اتفاقا  همین امسال بعد از ۳۷ من هنوز درگیر کشف رازآلودی آن هستم.
سرنوشت میقان به دست دو گروه افتاد. نخست جنایتی به نام کارخانه سولفات سدیم و دوم متخصص نمایانی که مسخره ترین نسخه ها مانند انتقال آب فاضلاب اراک به میقان و موشکاری (کشت آتریپلکس) به اسم حفاظت و احیای میقان اجرا کردند. رگ حیاتی میقان که وردیه سیلاب ها بود توسط سیاست های احمقانه منابع طبیعی به بهانه آبخیزداری خشک شد. آب شیرین فاضلاب از محل فرودگاه اراک وارد اکوسیستمی شد که اصلا نی زار نبود. تبدیل میقان به نیزار نمایش مسخره ای شد که مدیران شهری و برخی شومن ها و شوومن های شبه محیط زیستی با آن سالهاست که سرگم اند.
آتش سوزی مهیب در میقان سابق دارد. ۱ دی ۱۳۹۶ عین این آتش سوزی به شکل انفجاری مهیب رخ داد.
در این کوتاه نوشتار حرف جدیدی ندارم  و امیدی برای تغییر و اصلاح ندارم. در یادداشت ۱۱ دی ۱۳۹۶ مفصل در مورد مشکلات میقان و دلایل حادثه آتش سوزی در روزنامه ایران نوشته بودم و تکرار آن حداقل برای خودم ملال آور است. حتی یکبار هم آقایونی که با فساد  و جهل این تالاب منحصر به فرد را قربانی کارخانه سولفات سدیم و نمایش های مسخره کاشت قره داغ و آتریپلکس کردند از من نخواستند تا برایشان مجانی راهکار بدهم. البته آنها هم خوب می دانند که راهکارهای از جنس اکولوژی در کت این کم دانشان نمی کنجد. درد امروز من آتشی نیست که آنها بپا کردند و در ابتدای بهار حتما هزاران موجود بیگناه در آن سوخت، اشک من انقراض حداقل سه گونه گیاهی بود که هر سه را من برای نخستین بار از این تالاب کشف کردم و حال می دانم هر سه منقرض شدند، آن هم در طول کمتر از چهار دهه که برابر است با دوره کاری یک کارمند. دستتان درد نکند همشهرهای نالایقی که در این مدت کم، دستاورد میلیونها سال تکامل را نابود کردید؛ باور کنید اگر آمریکا و اسرائیل و صدام دست به یکی می کردند  نمی توانستند بلایی که شماها سر عروس جهان آوردید بیاورند، دست مریزاد!
بیداد فقر و تازش جهل
رحیم قمیشی

سه روز است حالم خوش نیست.
دکتر محمدی، دوستم، دعوتم کرد برویم منطقه‌ای در مرکز تهران را از نزدیک و با هم ببینیم. دروازه غار، جنب میدان اعدام، که تا حال نرفته بودم و کاش نمی‌رفتم.
همان روزهایی که ماشین‌های شاسی بلند اهدایی به خودی‌ها خبرش منتشر شده بود، همان روزهایی که اعدام دو مظلوم به جرم بیان اعتقادات‌شان خبرش منتشر شده، همان روزهایی که مقامات می‌گفتند وابستگی کشور را از دلار قطع کرده‌اند، و قیمت‌ها همه در حال انفجار بود.
آخر من چه بنویسم! برای که بنویسم؟
آنها که می‌شنوند دل‌شان پر از درد است، آنها که باید بشنوند کر شده‌اند، دنیا کرشان کرده. قدرت کورشان کرده.
در تخیلات‌شان بهشتی ساخته‌اند برایمان، از جهنم سوزان‌تر.
اسلامی حاکم کرده‌اند از کفر ویرانگرتر، عدالتی برقرار کرده‌اند از ظلم زجرکش‌تر.
به که باید بگویم، به خودم!
دروازه غار در دو کیلومتری پاستور است، همان‌جا که رهبر و بیتش هستند، رئیس جمهور و وزرا هستند، با ماشین‌های لوکس‌شان، اما از زندگی‌ای که آنجا جریان دارد، کدام‌شان می‌داند؟ هیچکدام!
خوانده بودم دیواری است بین جهنم و بهشت، که گاه جهنمی‌ها سرکی می‌کشند و از وضع بهشتی‌ها حسرت می‌خورند، باورم نمی‌شد، اما حالا دیدم نه! می‌شود. در همین کره زمین بهشت و جهنم کنار هم باشند!
جهنمی که هم آتش دارد، هم خُرد می‌کند، هم می‌شکند، هم تحقیر می‌کند. هم می‌کُشد!

بنویسم که چه بشود؟ بنویسم چه کسی بخواند. مگر دکتر مدنی ننوشت؟ او که الان سال‌هاست زندان است! کاش من هم زندان بودم و اینها را ندیده بودم.

می‌پرسم آخر لامصب برای چه آمدید تهران؟
برای چه با  پنج دختر در اتاقی که جای پنج گوسفند هم نمی‌شود هفت نفره زندگی می‌کنید، چطور می‌خوابید؟ با چه امیدی اصلا زندگی می‌کنید…
از آن یکی می‌پرسم همسرت کجاست، می‌گوید زندان. می‌گویم رفته‌ای ببینی کاری می‌شود برایش کرد؟ نمی‌داند اصلا کجا باید برود. شاید مدتی بدون او بچه‌ها کمتر اذیت شوند.
- از زندان پرسیده‌اند شما چه می‌کنید؟
- نه!
دو دختر دارد بدون شناسنامه.

آن یکی از ایلام آمده، می‌پرسم چرا نماندید همانجا، می‌گوید تو می‌دانی روستاهای ایلام چه وضعی دارند.
می‌گویم نه! می‌گوید وقتی گله گوسفندمان از خشکسالی همه تلف شدند، کسی سراغی از ما گرفت؟ می‌گویم لابد نه!
حالا همسرش باربر است در بازار تهران، همه درآمدش می‌شود اجاره همان بیغوله‌ای که در آن زندگی می‌کنند. منتظرند یارانه برسد شاید چیزی بخورند.
چه کسی به داد آنها باید برسد؟ هیچکس!

بچه‌های نازنینی که مدرسه نرفته‌اند. دختر تب‌‌داری که دکتر نرفته، می‌گوید پول ویزیتش را ندارند، از دو دخترش یکی را برده، صد هزار تومان داده، دومی هم از داروهای اولی می‌خورد، شاید دوتایی خوب شوند!
نمی‌داند چرا هیچکدام خوب نمی‌شوند!
می‌پرسم بیمه سلامت نیستید؟
هستند اما نه دکترها آن بیمه را قبول می‌کنند نه داروخانه‌های آنجا.
من تنها نگاه می‌کنم.

در خانه‌ای که به اسطبلی پنجاه متری شبیه‌تر است پنج خانواده زندگی می‌کنند!
قبلا دل‌مان می‌سوخت اگر یک خانواده آنجا بودند.
وارد یکی از اتاق‌ها می‌شوم، شوهرش را برده‌اند کمپ ترک اعتیاد، با دو مرد دیگر زندگی می‌کند، می‌پرسم برادرانت هستند؟ می‌گوید نه ولی مثل برادرانم هستند!
خدایا جهنم چه شکلی می‌شود دیگر؟!
زیر زمینی است نمور، ۸ متر هم نمی‌شد.
خانم جوان فقط اشک می‌ریزد و هیچ نمی‌گوید.
برای که بنویسم؟
مگر آنها که باید بشنوند، می‌شنوند!

لابد منتظر ظهور امام زمانند.
لابد منتظر شکست اسرائیلند.
منتظر شکست آمریکا…
تا این بدبختی‌ها را به همه عالم صادر کنند!

سه روز است تب کرده‌ام.
اجاره همان یک اتاق دو‌میلیون بوده، حالا صاحبخانه گفته از اول خرداد بابد چهار میلیونش بکنند. کاش تقویم می‌ایستاد، کاش اول خرداد نمی‌شد. می‌شمردند چند روز مانده که اسباب‌های اندک‌شان برود در خیابان.
می‌پرسد از کجا بیاوریم؟ می‌گویم نمی‌دانم!

چه بلایی اعتیاد بر سر کشور ما می‌آورد؟
آنها که دو کیلومتری اینجا هستند نمی‌دانند!؟
طفلان معصوم‌شان، همسران‌شان چه گناهی دارند.
اگر آنها نخواهند در حکومت اسلامی پر از فقر و فلاکت باشند، چه کسی را باید ببینند؟

دیشب خواب بدی دیدم.
خودم بودم، بچه‌های قدیمی جنگ بودند، حتی بچه‌های مفقود و شهید هم بودند. داشتند ما را می‌بردند غسالخانه!
بدنم به‌شدت می‌لرزید، گفتند شما را غسل می‌دهیم تا دفن‌تان کنیم.
با وحشت می‌گفتم ما که هنوز زنده‌ایم.
قبول نمی‌کردند!
دنبال راه فراری می‌گشتم. نگهبانان‌هایی مواظب بودند فرار نکنیم!
پیرمردی که در دروازه غار دیده بودمش و می‌گفت برای عمل چشمش پول ندارد، و بزودی نابینا می‌شود، را دیدم. انگشتش را کشید به سمت من!
با جیغ و فریاد بلندی همه را بیدار کرده بودم.
- ما را داشتند می‌بردند زنده زنده دفن‌مان کنند!

ادامه بازدیدم دردناک‌تر بود.
کمی بهتر شوم، حتما می‌نویسمش.

@ghomeishi3
اولین «رویداد رشدیه در شهر نجف‌آباد استان اصفهان»

گپ و گفت با یک منجم
دکتر رضا رضایی، استادیار دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی شریف
زمان: چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۵ عصر
مکان: اصفهان، نجف‌آباد، باغ ملی، منتظری جنوبی، کوی معینی، پلاک ۵
عبور از سندرم، رسیدن به شکوفایی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۵ خرداد ۱۴۰۲

rmansouri.ir

ایران را نه چل‌تکه و نه کلنگی بلکه عمارتی مستحکم تودرتو و خفته در تاریخ و گرفته در غبار سم سواران می‌بینم با درخششی از جای‌جای آن. ایران همواره تاب‌آور و درافزا بوده و هست. اکنون نیاز به شکوفایی دارد با همت ما. سدهء ۱۵ شمسی را با تلاش و تمرکز بر شکوفایی ایران بیاغازیم. بزداییم سیاسی کردن هر تلاشی به نفع ایران را. ایران را نه دولت و نه امت که ملت می‌سازد. پس، نقش‌آفرینی تاریخی خودمان را به‌عنوان ملت جدی بگیریم. این دفتر تحلیل من است از شرایط تاریخی ایران و نیازی که باید ملت به آن تمرکز کند و لذت‌اش را ببرد.

۱.۱۱ انگیزش برای شکوفایی
در فصل ۱۰ به‌تفصیل بر ویژگی‌های لازم برای توسعه، از جمله تاب‌آوری و درافزایی به عنوان ویژگی فرهنگی ایرانیان، که باید متناسب با دنیای جدید بازتعریف شود، و نیز شکوفایی که باید در این نوعصر آگاهی بر آن تأکید کنیم نوشتم. دیگر این‌که، توسعهء ایران و شکوفایی فردی اولویت حکمرانان کنونی ما نیست؛ پس راهبردی هم برای آن نیست. بر ملت است و بر یکایک ما- در هر سمت و با هر توان- از هر کُنج و گریزگاهی فرصتی ایجاد کنیم برای شکوفایی نسل آینده که بنلاد هر برنامه‌ای برای توسعه‌ در آینده خواهد بود.
در کتابم مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه، بخش ۶، به تفصیل در باب عشق مطلق به انسان و طبیعت – مخلوقان خدا برای دینداران- به عنوان سیاستی ملی صحبت کردم. اکنون که حاکمان بر امت‌سازی پا می‌فشارند و بخش عمدهء ملت را به‌حساب نمی‌آورند بر ما است که این عشق به انسانیت را -بدون تفکیک امت از ملت- از طریق کمک به‌شکوفایی همهء جوانان نسل آینده محقق کنیم و بگذاریم هر انسانی بسته به علائق و توانایی‌هایش رشد کند که این عین عدالت است. گرچه از شکوفایی فرد صحبت می‌کنم اما تأکید می‌کنم که هدف رشد و توسعهء اجتماع است که از برهم‌کنش افراد شکوفا شده تشکیل شود. مجموعهء‌ فردهایی که در انزوای قدسی‌اند اجتماع نمی‌سازد (رک مفهوم مَدرسِگی در مقابل رَمِگی در بخش ۳-۵ از کتابم مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه، ایران من/۶). اجتماع هنگامی موجود است که هم میان افراد آن برهم‌کنش برقرار باشد هم میان نهادهای اجتماعی. در حالی که جمع فردها- حتی اگر همه انسان کامل باشند آن‌گونه که حکمرانان قدسی درپی آن‌اند- اجتماع نمی‌سازد بلکه جامعه‌ای است بی‌شکل و ناپویا که در آن توسعه و نهادِ علم بی‌معنی است.
جامعهء قدسی برای ادامهء حیاط خود یا باید از ثروت موجود در طبیعت ارتزاق کند یا منتظر کمک دیگرانی باشد که اجتماع تشکیل داده‌اند و در حال رشد و توسعه‌اند. به ‌همین دلیل نمی‌شود در جامعهء قدسی انتظار حمایت در جهت توسعه و شکوفایی از سوی حاکمان داشت، نمی‌شود انتظار تعامل فردی و شادمانی و خلاقیت داشت، نمی‌شود انتظار صلح و سرمستی از دیدن زیبایی‌های طبیعت داشت، نمی‌شود انتظار پویایی و تولید ثروت و تولید مفاهیم جدید مرتبط با مهارت‌های بالقوهء انسانی داشت؛ خلاصه این‌که نمی‌شود انتظار آنچه را داشت که زندگی نام دارد، بلکه آنچه انتظار می‌رود قدرت برای جنگیدن است با هر آنچه بشود دشمن‌اش نامید یا مرگ به‌منظور شهادت و رفتن به بهشت. پیروان این نوع حکمرانی نیز- که در عرف شیعهء ما امت نامیده می‌شود- انگیزه‌ای برای شکوفایی ندارند، مگر این‌که شکوفایی را به معنی آماده شدن برای جنگ یا رفتن به بهشت گرفت آن هم مقید به طریقت و نه حتی شریعت- که این هدف با خلقت انسان کنجکاو مغایر است. پس مردم- اهل ملت نه اهل امت- باید در شرایطی که حکمران قدسی انگیزه‌ای برای شکوفایی انسان‌ها ندارد خود به فکر باشند. مردم باید از هر موقعیت و یا هر امکان چه فردی چه جمعی برای کمک به‌شکوفایی خود و دیگران استفاده کنند. این انگیزهء شکوفایی را باید به‌هر قیمت زنده نگاه‌داشت و در جهت رشدش کوشید.
در این زمانه که امیدی در افق نیست حکمرانان به خلاقیت و شکوفایی نسل‌های بعد به‌منظور حفظ انسانیت و زندگی توجه کنند، و نیز پذیرش ‌این واقعیت که اگر هم روزی این توجه به هر دلیلی نمایان شود باز دهه‌ها طول خواهد کشید که مردم ایران چگونگی انجام این توجه را به راه‌کارهای اجرایی فرابگیرند، باید ملت شروع کند در چارچوب شرایط موجود از هر روزنه‌ای برای رشد خلاقیت و مهارت همراه با شکوفایی انسان‌ها استفاده کند. اکنون چنین نیست و ما در هر زمینه از فعالیت بشر و نیاز بشر به تعامل با هم‌نوع و تعامل با مردم و کشورهای مختلف در این دنیای پیچیده کم تجربه‌ایم. توصیه جدی من این است که ما، مستقل از حکمرانان، هیچ فرصتی را برای کمک به رشد مهارت و خلاقیت و شکوفایی نسل ‌موجود و نسل‌های آینده فرونگذاریم.
علم، جهانی بودن این فعالیت، و خاموش‌شدگی آن در ایران کنونی
سهم من در میزگرد «توسعه و ارتباطات بین‌المللی»، هفدهمین همایش بین‌المللی مدیریت پروژه، ۷ و ۸ خرداد ۱۴۰۱

✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۲ خرداد ۱۴۰۲
rmansouri.ir

با توجه به وقتی که در اختیارم است، تنها به چهار گزاره در باب مفهوم علم، نقش علم و فناوری در توسعه و ارتباط جهانی، و نیز وضعیت ایران در این زمینه اکتفا می‌کنم. تفصیل هر یک در مجموعه کتاب‌هایم «ایران من» آمده است.
۱.علم
• علم آگاهی نیست، علم دینی نیست، علم دانش و دانشِ پیشامدرن هم نیست.
• علم فعالیتی است اجتماعی به منظور پاسخ به پرسش‌هایی که نهادهای دیگر اجتماعی توان پرداختن به آن را ندارند یا برای این منظور تأسیس نشده‌اند.
• نهادهای علمی، گفتمان علم، و اجتماع علمی از جمله مفهوم‌های محوری این فعالیت است.

۲. ویژگی این فعالیت
• علم درافزا (inclusive) است، یعنی هیچ انحصار منطقه‌ای، جغرافیایی، قومی، یا جنسیتی نمی‌پذیرد
• علم فعالیتی انسانی و جهانی است؛ هر انحصاری آن را به‌رکود و تباهی می‌کشاند
• علم برای آمادگی جامعه در پاسخ به پرسش‌های آینده ظرفیت‌سازی می‌کند
• علم پدیده‌ای است اجتماعی و نه فردی؛ دانشگر در انزوا بی‌معنی است

۳.نقش حکمرانی در این فعالیت
• حکمرانان- چه دولتی و چه خصوصی- درصدی از تولید ناخالص ملی را با عنوان تح‌تو (R&D) به این امر اختصاص می‌دهند. این درصد در کشورهای صنعتی بین ۲ تا ۵ است
• اولویتِ به‌هزینه گرفتن این اعتبارات برای پاسخ به پرسش‌های جامعه با مشورت متخصصان در جهت رفع نیاز کنونی و آیندهء جامعه تعیین می‌شود
• حکمرانان هیچ گونه مداخله‌ای در روال‌ها و چگونگی یافتن پاسخ به پرسش‌ها ندارند. این روال‌ها از طریق گفتمان در اجتماع علمی و در نهادهای علمی مانند دانشگاه‌ها انجام می‌شود

۴. ایران، علم، توسعه و ارتباط جهانی
• این فعالیت، علم، هنوز در ایران پانگرفته
• پس از انقلاب اسلامی دانشگران ایرانی کوشیده‌اند جامعهء ایرانی را با این مفهوم آشنا کنند و گام‌های اولیه را در جهت ایجاد این فعالیت بردارند
• موتور این گام تا اوائل دههء هشتاد روشن بود. پیشرفت‌های متناسب با آن مشهود است
• در چند دههء اول حکمرانان این کوشش‌ها را بیش از هر چیز تحمل کردند نه ترغیب
• از اواسط دههء هشتاد تحمل حکمرانان تبدیل به ممانعت شد و موتور این فعالیت در ایران به خاموشی گرایید
• در انتهای برنامه ششم اقتصادی دیدیم که اعتبارت مرتبط با تح‌تو به حدود درصد قبل از انقلاب و قبل از اولین برنامه پنج‌ساله توسعهء اقتصادی در جمهوری اسلامی رسید. در برنامه هفتم هم دیگر صحبتی از علم و تح‌تو نیست
• حکمرانان ما- دست کم بخشی از قدرت حاکم و تأثیرگذار- توسعه را نمی‌پسندند و امری غربی عنوان می کنند
• با خاموش شدن اصول فعالیت علمی در ایران- یعنی توافق و گفتمان و تشکیل اجتماع علمی مستقل از دخالت بخش‌های دیگر حاکمیتی- ارتباط جهانی هم به‌شدت کاهش یافته یا ناممکن شده.
• دانشگاه‌های ما که اولین گام‌های بنیادی را در جهت عبور از مدرسه عالی به ‌سمت دانشگاه بر می‌داشتند متوقف شده‌اند و با جذب نیرو‌های نامناسب برای پاسخ‌گویی به پرسش‌ها جامعه به سمت مدرسه‌های عالی با سطحی نازل سوق داده می‌شوند
• با خاموش شدن موتور فعالیت علمی در کشور شاهد افول توان پاسخ‌گویی به پرسش‌ها و تربیت دانشگران ماهر هستیم. اثر قطعی این انحطاط در دهه‌های آینده دیده خواهدشد.
• بخشی از حاکمیت متمایل به‌این است که دانشگاه‌ها از افراد توانا در پاسخ‌گویی به پرسش‌ها خالی شود
• حکمرانان و قدرت‌مداران کنونی هیج حسی به علم یا افول آن ندارند؛ در این زمینه «گول» و «کِرِخ‌»اند
ازاین‌رو، با فرض ظهور خرد لازم برای رشد اقتصادی در کشور، توان این رشد محدود است چون فعالیت علمی که موتور آن است متوقف شده. نتیجه رشد فقر قطعی‌است مگر این موتور دوبار روشن شود، چه در نتیجهء ظهور خرد در حکمرانی چه به همت دانشگران مستقل.
رونمایی از جلد دوم کتاب فلور مصور پارک ملی گلستان
با حضور رضا منصوری، مرتضی فرهادی، محمد درویش و نویسنده
داستان یک پژوهش: بررسی مشکلات پژوهش های علوم زیستی در ایران
محل کافه فرش: خیابان منیریه (معیری) پلاک ۱۱۸
تاریخ و زمان: پنجشنبه، ساعت ۱۶ تا ۲۰
حضور علاقه مندان آزاد است.
دوستداران می توانند کتاب های فلور مصور پارک ملی گلستان، ج. ۱ و ۲ را در محل تهیه کنند.
Forwarded from سخنرانی‌ها
✍️ گیتی پورفاضل

🖊 از کهن‌ترین کشور جهان، ایران نگهبانی کنیم


ایران یکی از کهن‌ترین کشورهای جهان است،  فلات ایران پس از پایان دوره یخبندان چهره‌اش در این کره خاکی پیدا شد و پیوسته زیستگاه ادمیان بوده است در لایه‌برداریهای اکباتان بخش کهن همدان کنونی تا هفده‌هزارسال گمانه‌زنی شده است.
@Sokhanranihaa
این سرزمین زرخیز که امروز دارای نیروی انسانی کارآمد نیز هست با فرهنگی که باورهای انسانی‌اش کرامتی ویژه برای آدمیان در دل دارد، خاری در چشم برخی است که چندان زمانی از بودنشان نمی‌گذرد و برای خویش تاریخ می‌سازند و به زبان پارسی که دارای غنایی گسترده است رشک می‌ورزند،  از گستردگی زبان ما که روزگاری نه‌چندان دور از مدیترانه تا مرزهای چین بوده رشک می‌ورزند و با هر ترفندی می‌خواهند ان را به زیر کشیده و در چنبره خود آورند و هرچه بیشتر پرهون‌اش را تنگ‌تر سازند.

ابَرکشورهایی که اداره جهان در دستانشان است از باختری تا خاوری دوست دارند همین اندازه‌ای که پس از گواریدن‌اش [تحلیل‌رفتنش] باجنگ و بی‌جنگ با سیاست‌های دژمن‌ورزانه‌شان [بدنهادشان] باقیمانده [را] تکه‌پاره کنند.

سالهای سختی را می‌گذرانیم؛ زیرا با دشمنی‌انداختن میان ما به پراکندن قومهایی که در درازای تاریخ با یک فرهنگ ولی با گویش‌ها و زبان‌های گوناگون درکنار هم زیسته و به هم مهر ورزیده‌ایم، با بهانه‌های بی‌ارزش از هم جدا کنند؛ ازاین‌روی فرمانروایانی را با نیرنگ و فریب مردم بر سر کار اوردند که بتوانند به این جدایی دامن زنند و برنامه خود را به انجام برسانند؛ ما باید هشیار باشیم تا جدایی‌خواهان که سر در آبشخور بیگانه دارند نا توان از پیروز[ی] باشند؛ از همه بدتر آنانی هستند که با وعده پول و مقام گول می‌خورند و فریفته می‌شوند.

انسان‌ها می‌آیند و چندی زندگی می‌کنند و می‌روند ولی انچه برای فرزندانشان می‌گذارند ارزشمند است و باید نگهداری و نگهبانی شود.
بایسته است مرده‌ریگ (باقیمانده، میراث) نیاکان ما برایمان از چنان ارزشی بالا برخوردار باشد که با جان خویش از ان پاسداری کنیم.

زبان پارسی که در پیوند با زبان‌ها سغدی و اوستایی و پهلوی باستان و میانه است، بنیاد همه زبان‌های اروپایی است و هرواژه اگر ریشه‌یابی گردد به زبان مادری ما می‌رسد. بیایید یکدلانه از این سرزمین با همه پیوندهایش نگهداری و نگهبانی کنیم.
.
🆔 @Sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
عبور از سندرم | ۱۱. رسیدن به شکوفایی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲
rmansouri.ir

ایران را نه چل‌تکه و نه کلنگی بلکه عمارتی مستحکم تودرتو و خفته در تاریخ و گرفته در غبار سم سواران می‌بینم با درخششی از جای‌جای آن. ایران همواره تاب‌آور و درافزا بوده و هست. اکنون نیاز به شکوفایی دارد با همت ما. سدهء ۱۵ شمسی را با تلاش و تمرکز بر شکوفایی ایران بیاغازیم. بزداییم سیاسی کردن هر تلاشی به نفع ایران را. ایران را نه دولت و نه امت که ملت می‌سازد. پس، نقش‌آفرینی تاریخی خودمان را به‌عنوان ملت جدی بگیریم. این دفتر تحلیل من است از شرایط تاریخی ایران و نیازی که باید ملت به آن تمرکز کند و لذت‌اش را ببرد.

۲.۱۱ امکان فعالیت به‌منظور شکوفایی در نظام امت-ولی
ملت می‌تواند دست روی دست بگذارد تا شاید مثلا در چند دههء آینده حکمرانان ما با چرخشی در بینش طریقتی خود به فکر شکوفایی ملت بیفتند. آنگاه هم دهه‌هایی دیگر طول خواهد کشید تا راه این همیت به ‌شکوفایی شناخته شود و روالی بشود جاری در کشور. عقل حکم می‌کند این فرصت از دست داده نشود. خواب و خفت نهصد‌سالهء ما مجالی فراهم نکرده روش‌های مهارت‌افزایی، و اصلا نوع مهارت‌های لازم برای زندگی در این دنیای جدید، را فرابگیریم. انقلابی ذهنی و معنایی- نه معنوی- لازم است که مشروطه هم به‌ ما نیاموخت؛ تازه در جمهوری اسلامی است که از لزوم پرداختن به آن آگاه شده‌ایم، هر چند این آگاهی مطلوب حاکمان طریقت‌مدار نباشد. البته که این نیاز ما وابسته است به پویاییِ کشورهای دیگر جهانِ در حال تحول و نیز قدرت‌های موجود در آن، که کشور ما در کمینهء تعامل با آن‌ها قراردارد و طریقت حاکم مانع گسترش آن است. اما در هر حال، تحولات در کشورهای پیشرو بر ما تأثیر خواهد گذاشت. پس مهم است همه ایرانیان به‌ویژه نسل آینده تصور درستی از این تحولات داشته‌باشند، آموزش لازم برای مدیریت این تأثیرها ببینند، در کسب مهارت‌های متناظر با آن بکوشند، و در این تحولات مشارکت کنند؛ این کوشش لازم و مؤثر است. گزاره‌هایی از این نوع که تا حکمرانان همراهی نکنند نمی‌شود، و نیز انتظار از برنامه‌های دولتی در این زمینه، همان است که در دویست سال گذشته مانع جدی برای توسعهء کشور شده؛ و این انقلاب ذهنی و معنایی است که برای حضور ما و کنشگری ما در جامعهء جهانی لازم است؛ و این عبرتی است از کنش‌های سیاسی ما ایرانیان پس از مشروطه.
رویداد رشدیه، نگاهی به حیات و موجودات زنده، میهمان: دکتر مهدی صادقی، زیست‌شناس
پنج‌شنبه، یکم تیرماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۸
شهر کتاب راه، میدان راه‌آهن
شماره هماهنگی: ۰۹۳۳۰۴۱۵۶۵۴
شرکت برای همه آزاد است.
فرصت طلایی برای دانشگاه‌‌ها | برقراری پیوند میان پژوهش با جامعه
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲ تیر ۱۴۰۲
rmansouri.ir

شک ندارم اکثریت مطلق دانشگران و پژوهشگران شاغل در نهاد‌های علمی ما از ترکیب «فرصت طلایی» در عنوان تعجب خواهند کرد، اگر برنیاشوبند و آن را به سُخره نگیرند. اما بر این فرصت اصرار دارم. وضعیت نهادهای علمی ما بسیار بدتر و خطرناک‌تر از آن است که بدبینان مطرح می‌کنند- قبول؛ درختی می‌ماند که دیدن خشگ شدن ریشه‌هایش بصیرت عمیقی نمی‌خواهد- قبول. «یه‌روزه‌بینان[۱]» هم تنها سبزی بعضی برگ‌ها را می‌بینند که ناشی از آب‌یاری در دو یا سه‌دههء بعد از انقلاب بوده- قبول. و می‌بینیم که مدیریت‌های دانشگاهی در دست گروهی خاص متعلق به طریقتی خاص قرار گرفته که هدف‌شان «سربه‌راه کردن» جوانان است نه رشد خلاقیت‌ آن‌ها- این هم قبول. اما:
• اول این که بیش از صد دانشگاه و بیش از سی مرکز پژوهشی تنها در وزارت عتف داریم. همواره به‌طور طبیعی ده درصد از مدیران آمادگی کاری خرق عادت دارند. من فرض می‌کنم در این مورد خاص حتی کمتر باشد. پس می‌شود انتطار داشت مدیریت در یکی دو نهاد علمی ما، در عین اولویت دادن به «سر‌به زیر کردن» جوانان، بصیرتی پیدا کنند و جسارتی مدیریتی تا- حالا که فرصتی تاریخی پس از صد سال پیش آمده و قدرت در سیاست یک‌دست شده و شرایط ار هر جهت آماده است- راهی برای تحولی بنیادین در علم و آموزش عالی ایجاد کنند.
• دوم اینکه موضوع تحول بنیادین در دانشگاه یک «اشتراک جهان بینی[۲]» است که همه بر آن متفق‌اند چه اهل امت باشند چه ملت!

تنها کمی جسارت مدیریت لازم است. کار لازم همان است که در یادداشت‌های سال گذشته خودم در چارچوب فصل ۸ از ویراست دوم کتابم «مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه» نوشتم. واژه کلیدی آن هم «پیوند» است: برقراری پیوند میان دانشگاه/پژوهشگاه و جامعه. جزییات را در همان فصل ۸ نوشته‌ام که مبتنی است بر اسنادی که چند سال پیش به سفارش مدیریت دانشگاه صنعتی شریف در کارگروه تحول این دانشگاه بررسی و نوشته شد.
تحقق پیوند میان جامعه و دانشگاه- نه در نظر که در عمل و در اجرا- در این شرایطْ کاری آسان است. فرصتی تاریخی پیش آمده در وضعیتی که سیاست بر مدار مفهوم امت-ولی می‌گردد تا با کمترین هزینه این اتفاق تاریخی و زیربنایی برای توسعهء ایران رقم بخورد. منتظر دیدن جسارت و بصیرت مدیریتی در یکی دو دانشگاه هستم.

۱. اصطلاح ایل باصری در جنوب ایران برای کسی که تنها وضعیت امروز را می‌بیند.
۲. به معنی shared worldview. یعنی یافتن اشتراک نه تنها در جهان‌بینی‌های مختلف بلکه در پیامد‌های اجرایی جهان‌بینی‌های مختلف که همواره وجود دارد. پس منظور من توجه به این پیامدهای مشترک در میان دانشگرانی است که «طریت‌اندر‌اند» یا کاملا در قطب مخالف. انسانیت نوین و نیز تجربهء درافزایی (inclusiveness) در فرهنگ ایرانی این توجه را برای ما آسان می‌کند. لازم نیست در همه موردها یکدیگر را طرد کنیم. به اشتراک فکر کنیم.
عبور از سندرم با شکوفایی: لچک‌اندازید که لنگ انداخته‌ایم
✍️ رضا منصوری
جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲
rmansouri.ir

ایران را نه چل‌تکه و نه کلنگی بلکه عمارتی مستحکم تودرتو و خفته در تاریخ و گرفته در غبار سم سواران می‌بینم با درخششی از جای‌جای آن. ایران همواره تاب‌آور و درافزا بوده و هست. اکنون نیاز به شکوفایی دارد با همت ما. سدهء ۱۵ شمسی را با تلاش و تمرکز بر شکوفایی ایران بیاغازیم. بزداییم سیاسی کردن هر تلاشی به نفع ایران را. ایران را نه دولت و نه امت که ملت می‌سازد. پس، نقش‌آفرینی تاریخی خودمان را به‌عنوان ملت جدی بگیریم. این دفتر تحلیل من است از شرایط تاریخی ایران و نیازی که باید ملت به آن تمرکز کند و لذت‌اش را ببرد.

https://telegra.ph/عبور-از-سندرم--۱۱-رسیدن-به-شکوفایی-06-30
عبور از سندرم: رو‌به‌آینده
✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۶ تیر ۱۴۰۲
rmansouri.ir

ایران نباید در گذشته «گیر کند» و باید از آن به‌در آید. گذشته را بگذاریم برای اهل تاریخ و زبان‌شناسی و هنر داستان‌نویسی و فیلم‌نامه نویسی و فلسفه. امیدوار باشیم درخشندگی‌اش را شهرسازان و معماران و موزه‌داران و هنرمندان با زیبایی‌هایش برای آرامش ذهنمان بنمایانند. برنامه‌‌ریزی برای شکوفایی نسل‌ها باید با دید به آینده باشد. سرعت تأثیر آینده بر زندگی‌مان را این روزها با هیچ دورهء تاریخی نمی توان قیاس کرد. از این جهت هیچ تجربهء تاریخی برای آن موجود نیست.
https://telegra.ph/عبور-از-سندرم--۱۱-رسیدن-به-شکوفایی-07-07
عبور از سندرم | رسیدن به شکوفایی
۵.۱۱ آرمانشهر و ویران‌شهر دو سوی یک سکه‌اند (قسمت اول)
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲۳ تیر ۱۴۰۲
rmansouri.ir

آرمان‌شهر و ویران‌شهر، گرچه همچون دو مفهوم متضاد ساخته‌شده‌است، هر دو در یک ویژگی تعیین‌کننده اشتراک دارند: فروکاستن مفهوم جامعه به جمع انسان‌هایی که با روشی یکتا، مستقل از اجماع، قرار است اداره شوند. به‌ظاهر، در آرمانشهر اهداف نیک و در ویران‌شهر اهداف شرّ حاکم است. در این مبحث ندیده‌ام به دستاورد شناختی نیم‌قرن اخیر ما در باب ویژگی «سامانه‌های گوریده[۱]»- سامانه‌هایی که بسیار پیچیده‌تر از سامانه‌های پیچیده در طبیعت‌ است- توجه شود. جامعهء انسانی مصداق سامانهء گوریده است و «پدیده‌های برامده[۲]»- که اولین و بنیادی‌ترین ویژگی یک سامانهء پیچیده است- در سامانه‌ای گوریده تعیین کننده است؛ از جمله مفهوم توسعه- که برایشِ آن را نمی‌توان تنها به عامل‌های اقتصادی فروکاست.
توسعه در جامعهء بی ساختار و بی برهم‌کنش میان افراد جامعه با نهاد‌ها «برنمی‌آید». از طرف دیگر، دیده‌ایم که برایش متناظر است با مفهوم «رَمِگی[۳]» در یک مجموعهء انسانی. در مقابل، هنگامی‌ که ویژگی «مَدرِسِگی[۴]» در حکمرانی مطلوب باشد نباید انتظار برایش داشت ( برای توضیح بیشتر رک فصل سوم جلد ۶ همین مجموعه، مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه، به‌ویژه بخش ۳-۵). در آرمان‌شهر و ویران‌شهر هر دو «مدرسگی» حاکم است نه «رمگی». در این هر دو برهم‌کنش مردم و نهادهای مردمی (بخوانید نهادهای مدنی در عام ترین تعریف‌اش) نا-بود است یا نامهم. پس تجمع انسانی در هیچ یک از دو نیک-شهر و بد-شهر به «اجتماع انسانی» تبدیل نمی‌شود و هدف نیست؛ این فردیت انسانی مطابق با آویزه‌های طریقتی است که تشویق می‌شود و تعیین کننده است. در یکی مفهوم انسان کامل حاکم است و در دیگری شرّ مطلق؛ و در هر دو انسان‌ها به‌نام حق به‌انزوا ‌رانده می‌شوند؛ هر برهم کنش اجتماعی شرّ تلقی می‌شود، و تجمع انسان ها تنها در شکل مناسک و کنار-هم-بودگی بخت تظاهر دارد: مفهوم مدرسگی برای همین حالت ساخته شده.

1. wicked systems
2. emergent systems
3. shoaling
4. schooling
2025/07/13 21:38:32
Back to Top
HTML Embed Code: