Telegram Web
رویداد رشدیه
از زمین تا کیهان، جای ما کجاست؟
گپ و گفت با دکتر آرمان شفیع‌لو، استاد مؤسسهٔ نجوم و علوم فضایی کره (KASI)
پنج‌شنبه ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۸
شهر کتاب راه، میدان راه‌آهن
شماره هماهنگی ۰۹۳۳۰۴۱۵۶۵۴
شرکت برای همه آزاد است.
عبور از سندرم | رسیدن به شکوفایی
۵.۱۱ آرمانشهر و ویران‌شهر دو سوی یک سکه‌اند (قسمت دوم)
✍️ رضا منصوری
جمعه ۳۰ تیر ۱۴۰۲
rmansouri.ir

هر دو آرمان‌شهر و ویران‌شهر- گرچه با انگیزه‌های متفاوت- «مدرسگی» را سرمشق خود دارند؛ یکی با نیت خیر همه را انسان کامل طبق تعریف خودش می‌خواهد، دیگری شاید با نیت شرّ همه را به طریقت خود می‌خواند- با اقتدار، با حذف فردیت، با حذف آزادی فردی، و با اعمال سلطه بر افراد. هر دو رَمِگی را مذموم می‌دانند. پس، نمی‌گذارند این تجمع انسانی تبدیل شود به یک جامعهء پیچیده با پدیده‌های براینده؛ نه فردیت رشد می‌کند و نه شکوفایی و خلاقیتِ متناسب با استعداد هر فرد، و نه از برهم‌کنش میان فرد و نهاد خبری هست و نه از پذیرش آزادی فردی و نهادی. از این جهت هر دو- چه با نیت خیر و چه با نیت شرّ- عَمَلشان به رکود و فقر در اجتماع انسانی، به سقط انسانیت، و به نابودی شکوفایی وخلاقیت‌اش منجر می‌شود.
مرتبط با این پدیدهء طردِ رمگی و تشویق به مَدرِسگی، چند مفهوم درخور توجه است. حاکم یا حاکمان برای حفظ خود و اِعمال طریقت خود سیاست‌هایی را تعیین و اجرا می‌کنند. اما، چون از سامانه‌های پیچیدهء انسانی بی‌اطلاع‌اند، متوجه نیستند که اجرای سیاست همواره به مشکل برمی‌خورد و منجر به «پیامدهای نامنظور» می‌شود. مفهومِ «دانشِ به‌آب و گل زدن» در مدیریت دولتی کشورها ناظر به همین پدیده‌ است. هر سیاستی- هر چقدر هم بخردانه و خوش‌تعریف باشد و با اشراف به گوریده‌ بودن سامانهء اجتماعی- در عمل پیامدهایی دارد که مورد نظر یا منظور مجریان نبوده. این سیاست‌مداران- گاهی سیاست‌لاتان- که می‌پندارند با اصرار و اقتدار می‌شود انسان‌ها را «به‌راه راست» هدایت کرد، نه شناختی از سامانه‌های اجتماعی دارند و نه از پدیدهء مدرسگی؛ از همین رو است که سیاست‌هاشان به ضد سیاست منجر می‌شود؛ حتی بدتر، توان پیش‌بینی «پیامدهای منتظر» را هم ندارند. پدیده‌های منتظر از نوع برامده و پیش‌بینی‌ناپذیر نیستند، اما شناخت و پیش‌بینی آن‌ها به اشرافِ دانشیْ نیاز دارد که فاقد آن‌اند. و این چنین است که ما در جمهوری اسلامی شاهد بی‌شمار پدیده‌های نامطلوب از نوع «نامنظور» ولی «منتظر» هستیم که نشان از غفلتِ شناختیْ حاکمان دارد.
نتیجهء منطقی این وضعیتْ توجه به وظیفهء مردم- ملت- در پر کردن خلأ حاکمیتی یا کم رنگ کردن اثر نادانی آن‌ها و کمک به رشد خلاقیت در جامعه است. فراموش نکنیم تعداد حاکمانِ غافلْ و ثروت‌سالاران (الیگارشی) و سیاست‌لاتان و توانایی مجموع آن‌ها در مقایسه با توانایی‌های مشابه مردم بسیار کمتر است؛ پسِ با خردمندیْ برای شکوفایی نسل‌های آینده چاره بیندیشیم و منتظرِ ظهورِ خردِ مطلوبْ در حکمرانی نباشیم.
نوعصر آگاهی | عبور از سندرم | در آستانهء قرن ۱۵ | دفتر هشتم از مجموعهء ایران من
۶.۱۱ فرگشت در اجتماع انسانی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۶ مرداد ۱۴۰۲
rmansouri.ir

در فصل ۶ و ۷ به‌تفصیل در باب ویژگی زمان و اَزَمانیت- بی‌اهمیت بودن نقش زمان- در امر قدسی نوشتم. الان با توجه به پیش‌گفته‌ها در باب شکوفایی و خلاقیت و نوع جامعهء انسانی- با ویژگی مدرسِگی یا رَمگی‌- می‌خواهم روی یک خصیصهء دیگر نیز تأکید کنم. با این پرسش شروع می‌کنم: چه باعث شد انسان از شامپانزه در یک فرایند فرگشت جدا شود؟ گفته شده انسانْ حیوانِ متکلم است؛ شاید! اما در دهه‌های اخیر که موضوع هومص (هوش مصنوعی) و نیز زیست‌شناسی فرگشتی به گفتمانی تحلیلی و عمیق منجر شده این تمایز نوع دیگری بیان می‌شود: «انسان خردمند»- به‌ قول مهدی صادقی- موجودی است غایت‌گرا یا نهایت‌گرا (teleologic/ finalistic) که با استفاده از مجموعه‌ای الگوریتم‌های واگشتی (backward) تصمیم می‌گیرد[۱]؛ یا به‌نقل از یووال هراری و استیون میتِن [۲]، انسان تصویری دارد ذهنی از محیط خود که توانسته‌است آن را به‌ارادهء خود دستکاری کند- بخوانید تصویری از آینده یا همان غایت/ نهایت- و برای تغییر آن با الگوریتم‌هایی برنامه‌ریزی ‌کند؛ واقعیتی که انسانِ اجتماعی را بهتر تعریف می‌کند تا تنها متکلم بودن. انسان متکلم در جامعه‌ای با ویژگی مدرسگی هم وجود دارد اما به دلیل همین ویژگیْ هیچ فرگشتی در آن رخ‌نمی‌دهد و انتظار پدیده‌های برامده در آن بی‌جا است. اما حالا انسان و اجتماع آن غایتی دارد خودتعریف- برخلاف غایتی مبتنی بر شریعت بدون هیچ تأثیری بر انسان جز «بهشت‌روی»- که متضمن برهم‌کنش انسانی و نهادی و تجلی شکوفایی و خلاقیت است همراه با تعریف نهایت یا آینده و نوع دستکاری طبیعت. این انسان دچار فرگشت می‌شود که مثال آن را در ۴۰۰ سال گذشته دیده‌ایم. غلبهء امر قدسی- بر مبنای قرائتی که عده‌ای می‌خواهند در ایران حاکم کنند- منجر به رکود فکری انسان و فروکاستن‌اش به حیوان متکلم با واژگان محدود می‌شود که کمترین تفاوت را با حیوان دارد. پس بر ملت است که با پُراهمیت دانستن تصویری از آینده و یافتن الگوریتم‌هایی برای دستکاری انسان و جامعه و طبیعت این ویژگیِ خداگونهء انسان را در فرگشت‌های متوالی همراه با تعالی فکری متجلی کند. فروکاستن انسانِ آینده‌نگر به حیوانِ متکلم- حتی اگر به نام خدا باشد- کاری است شیطانی!


[۱] از گفتگو با مهدی صادقی، استاد زیست‌شناسی پژوهشگاه ملی مهندسی ژنتیک، و رئیس پژوهشکده علوم زیستی در پژوهشگاه دانش های بنیادی.

[۲] رک تراوش‌های ذهنی، ۲۵ شیوه نگرش به هوش مصنوعی، ترجمهء ابراهیم نقیب‌زاده مشایخ، صص ۳۰-۳۴، تهران، اقتصاد فردا، ۱۳۹۹، [به‌سفارش انجمن انفورماتیک ایران]؛ و نیز
Steven Mithen, The Prehistory of the Mind: The Cognitive Origins of Art, Religion and Science Paperback
نوعصر آگاهی | عبور از سندرم | در آستانهء قرن ۱۵ | دفتر هشتم از مجموعهء ایران من
۷.۱۱ ایران تشنهء فرگشت- بخش اول
✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲
rmansouri.ir

به‌ غایت‌گرایی انسان توجه کنیم. انسان ایرانی هم غایت‌گرا است، نه به این معنی که همه ایرانیان یک هدف و غایت دارند، بلکه منظور معدل و اشتراک بُنلادی ایرانیان در غایت برای زندگی است. از همین رو هر فرد و نیز انسان ایرانی می کوشد با تصویری ذهنی که از محیط دارد آن را به‌ارادهء خود دستکاری کند. از خود می‌پرسم این کدام غایت است که انسان ایرانی- و لابد هر انسان دیگری- مشتاق به آن است. مفهوم شکوفایی را در پاسخ به این پرسش برگزیده‌ام. هر انسانی دوست دارد خود را آن گونه که میل دارد شکوفا کند. البته جامعهء انسانی به هر دلیل قیدهایی می‌پذیرد و آن‌که خود را خارج از قید بداند باید در گوشه‌ای عزلت برگزیند و از موهبت حضور در اجتماع چشم‌بپوشد. جامعه انسانی نیز می‌کوشد- یا بهتر است بکوشد- راه‌های این تمایل به شکوفایی را بیشینه کند و قیدها را کمینه. کشورهای مختلف در زمان ما راه‌های متفاوتی را برگزیده‌اند که در عرف علوم سیاسی و اجتماعی پیرامون آن بحث‌ها است. دو نمونه مردم‌سالاری آمریکایی و حکمرانی تک‌حزبی چین است. بپذیریم که این دو نوع حکمرانی بسیار به تاریخ دو کشور و نیز جمعیت و نیز ساختار آن دو بستگی دارد. می‌شود مرتبط با توان شکوفایی مردم در این دو کشور بحث کرد- منظورم به‌صورت آماری است نه مطلق. اما در مورد ایران چی؟ نامی که بر نوع حکمرانی ما نهاده شده «مردم‌سالاری دینی» است که در عمل، همان‌گونه که نوشته‌ام، به امت‌سالاری فروکاسته‌شده با قید‌های فراوان برای زیست انسان‌ها. این قیدها بدون شک شکوفایی و خلاقیت را بسیار محدود می‌کند، چه به‌مستقیم و چه نامستقیم- که مصداق‌های آن در این کتاب به‌تفصیل بیان شده.
اکنون می‌پردازم به‌اینکه گیریم امت‌سالاری شکوفایی را محدود می‌کند. علت آن هم در دو نوع برداشت متمایز از انسان و غایت مطلوب‌اش باشد بدون امکان گفتگو برای رسیدن به یک اشتراک مفهومی، آن‌گونه که در جهان صنعتی مشاهده می‌شود. یعنی، جامعهء ما دو قطبی شده. به عبارت دیگر، خودکامگیِ طرفداران یک طریقت خاص با اقتدار مایل‌اند بینش خود را از غایت بر همه بقبولانند. پس، انگار با دو دسته مفهوم برای زندگی‌ـ غایت طلبی- روبه‌روییم؛ یکی وابسته به مفاهیم متصلب تاریخی و دیگری وابسته به مفهوم زندگی پویا که در جهان صنعتی امروز دیده می‌شود. در این میان سوداگرانی هستند که، بی‌توجه به مفاهیم این دوقطب، صرفا به قدرت و ثروت خود می اندیشند و از هر روشی این غایت را پیش‌می‌گیرند و به هیچ قانونی اعتنا ندارند و خود را همواره در طرف قدرتی می‌شناسانند که بیشترین سود را به آن‌ها برساند. طیفی خاکستری هم وجود دارد که غایت‌اش در حدی از نوع نوفهء میان دوقطب است که وارد جدال دوقطبی نمی‌شود. مخاطب پرسش من آن سر قطب است که از زندگی مفهومی پویا دارد و نه متصلب. جدال میان دوقطب به‌وضوح در دراز مدت به سود قطب پویا است: تصلب همواره در امر اجتماعی شکننده است گرچه در کوتاه مدت با اقتدار غالب باشد. قطب پویا در این شرایط چه کند؟
نوعصر آگاهی | عبور از سندرم | در آستانهء قرن ۱۵ | دفتر هشتم از مجموعهء ایران من
۷.۱۱ ایران تشنهء فرگشت- بخش دوم: جدالی تاریخی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲
rmansouri.ir

قطبِ طرفدارِ زندگیِ پویا اختیار دارد هر کجای کرهء زمین را- یا سیارات دیگر را اگر در توان‌اش باشد- برای بالندگی برگزیند. اما هستند کسانی که عاشق این سرزمین‌اند، آن را به عنوان وطن و خانه برگزیده‌اند، می‌خواهند از این خانه‌ و وطن حفاظت و دفاع کنند، مخاطرات را می‌پذیرند و پایداری می‌کنند؛ شبیه به مهاجران اولیه به آمریکا که برگشتی نمی‌دیدند یا نمی‌خواستند؛ با هر قیمتی خشونتِ طبیعت و انسان‌ها را به جان خریدند، ماندند و جنگیدند و پس از خشونت‌های فراوان داخلی به توافقی مدنی دست‌یافتند تا قدرتی نوظهور از این توافق و تعامل جمعی برامد. این «برایش» حاصل تعامل پیچیدهء نیروهای مدنی آن دیار بوده. نمونه‌هایی از این دست لابد در تاریخ اقوام در جهان فراوان است. وضعیت در ایران کنونی ما متفاوت است. ما با جنگ داخلی یا خارجی برای حفظ خانه و وطن مواجه نیستیم- دست کم دغدغهء اصلی مردم نیست. اما درگیر جدالی بسیار جدی و عمیق در مبانی فکری و ارزش‌های انسانی میان دو قطب هستیم: قطبی که، علاوه بر نابودی طبیعت، مدنیت و زندگی روزمره مردمان را مختل کرده، وضعیت روحی مردم و خانواده‌ها و تعامل با یکدیگر را بیمارگونه کرده، فحاشی و ناسزا و دوروغ و تهمت را در حکمرانی غالب کرده، و با رفتار خود همه هنجارهای مدنیت را زیر پا گذاشته است. این جدال ما در «مکان» اتفاق نمی‌افتد: جدال در مکان از نوع جنگی داخلی است. جنگ‌ها هم شاید در فرگشت/ تکامل انسان‌ها نقش داشته است. اما جدالی که ما درگیرش هستیم فرهنگی است و در طول زمان اتفاق می‌افتد؛ جدالی است عمیق و منحصر به‌فرد در تاریخ سه‌هزارساله ما ایرانیان. شک ندارم پیروز این جدال قطبی است که برای فراهم آوردن امکان زندگی بالنده برای همه می‌جنگد. حتما بهنجاری دیگر در آینده جایگزین رفتار بهنجار پیشا انقلاب اسلامی ما خواهد شد. این دورهٔ بی هنجاری و غلبهء سیاست‌لاتان و قلدران بی‌فرهنگِ مدعیِ نمایندگیِ خدا بر زمین سرخواهد آمد. فرگشتی در پیش است، شاید از نوعی که آن را «فرگشت افقی» می‌نامند در مقابل فرگشت عمودی.
ما به‌عنوان انسان، از نوع خردمندش، که غایت‌گراست محکوم به حل این معضل قطبیت در ایران در طول زمان هستیم. غایتی که دنبالش هستیم رسیدن به بهنجاری است دیگر بر مبنای پذیرش یک زندگی بالنده و پذیرش تفاوت میان انسان‌ها و جهان‌بینی‌شان. غایتی که در آن امکان شکوفایی و خلاقیت برای همه در حد توان و اختیارشان فراهم شده باشد. غایتی که در آن هیچ کس مجبور به «شدن» به‌مانند آنچه دیگری می‌خواهد نباشد، چه به نام خودش چه به نام حکومت و چه به نام خدا. این غایت نتیجهء یک فرگشت در فرهنگ و در ذهن و در نورون‌های عامل مغز انسان ایرانی خواهد شد. برای این غایت باید جنگید، جنگی که با اسلحهء کلام، روشن‌گری، نوشتن، گفتگو، و پذیرش سختی‌های فراوان است، چه از نوع مهاجرت‌اش و چه ماندن و پس گرفتن و پذیرش فقر و از دست داد بسیار امکانات. نباید گذاشت در این جدال توان ذهنی‌مان فروبکاهد. حق اگر هست چیزی جز آزادی و اختیار انسان برای شکوفایی‌اش نیست. این حق گرفتنی است و ارزش جنگیدن دارد با همین سلاحی که نماد خلاقیت و شکوفایی است. قطب پویا خودش را برای این جدال طولانی فرهنگی مسلح کند و نسلی آگاه و توانا برای ادامهء جدال تا تحقق فرگشتی حتمی تربیت کند.
رویداد رشدیه
کار خوب مثل آب خوردن است
چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸
شهر کتاب راه، میدان راه‌آهن
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فیزیک چیست و چرا موفق است؟
✍️ رضا منصوری
۲۷ مرداد ۱۴۰۲

سخنرانی در پژوهشکده ذرات پژوهشگاه دانش‌های بنیادی، ۱۲ مرداد ۱۴۰۲

ما که مشغول کار در زمینهء فیزیک‌ایم معمولا فکر نمی‌کنیم پرسش‌ها‌مان چگونه به راحَلّ تبدیل می‌شود و به‌درد می‌خورد. پاسخ این پرسش را بدیهی می‌انگاریم که این در ماهیت شغل ما گنجانده شده. اما فیزیک‌دان که بخواهد بیش از وظیفهء حرفه‌ای خود بِدَرکد و عمل کند مجبور است در مبانی رفتاری و فنّاوری محاسباتی یا تجربی خود تأمل کند. در این سخنرانی به این مبانی می‌پردازم و این‌که چگونه در تحولی تاریخی فیزیک از فلسفه جدا شد و فلسفه جاماند.
وحدت حوزه و دانشگاه در میان‌مایگی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۳ شهریور ۱۴۰۲
rmansouri.ir


شعار وحدت را رها کنیم. چه شد پس از چهل سال: پذیرش و تقویت میان‌مایگی در هر دو و رشد عربده‌کشی توسط دانش‌آموختگان. مصداق‌هایش را زیاد می‌بینیم: مثلا در تغییر راهبرد سیاست خارجی ایران و عربده‌کشی‌های حوزویان و ناحوزویان در چند سال پیش مرتبط با همین موضوع‌ که همه یادمان است؛ یا شایعات و نیز گزاره‌هایی آشکار در یک‌سال گذشته پیرامون استخدام و آوردن خارج از عرف هزاران کارمند آموزشی به دانشگاه بابت اطمینان از هماهنگی دانشگاه با جریان سیاسی خاص، خالص‌طلب.
میان‌مایگی آفت علم است و بشر مدرن دست کم یک سده‌ای است که می‌کوشد از آن به‌دور باشد و راهبردهای اجرایی حکومتی هم برای به‌کارگیری پرمایگان ایجاد کرده. این‌که چرا حوزه در این روال میان‌مایگی افتاده یک چیز است و مورد دانشگاه چیز دیگر. حوزه در گذشته ارتباط نزدیکی با مردم برقرارکرده بود و دوری از دولت؛ نه مانند ارتباط تنگاتنگ دانشگاه مدرن با جامعه از طریق سرمایه‌گذاری چه بخش خصوصی و چه دولتی. تحولات بینشی مردم ایران در دوران جمهوری اسلامی این ارتباط مردم با حوزویان را بسیار نازل کرده و در عوض وابستگی شدید به دولت ایجاد کرده؛ و همین رشد میان‌مایگی را- که خواستهء نظام حاکم است- تشدید کرده است. حوزه هم مدرسه است، مانند دانشگاه‌های ما؛ و در مدرسه رشد میان‌مایگی راحت رخ‌می‌دهد چون طریقت‌مداران طالب آن‌اند، و درظاهر برای علم و معنویت و فرهنگ سرمایه‌گذاری می‌کنند با بازده‌ای دراز مدت؛ البته در دید مردم- نه متخصصان که دست دولت را بسیار راحت و شفاف «می‌خوانند». در دانشگاه امروزی اما این‌گونه نیست؛ چون میان‌مایگی باعث قطع حمایت بخش خصوصی و تا حدی هم دولت می‌شود.
نهاد دانشگاه در ایران هیچ‌گاه به نهادی برای علم برکشیده نشد- و در همان ویژگی مدرسی بنیان‌گذارانش درماند. در دو دههء گذشته اولین اقدام‌ها در این جهت برداشته شد. رشد ارتباط با بخش خصوصی و نیز بخش دولتی به‌خصوص بخش‌های دفاعی در این جهت بسیار محسوس است. این رشد را دولت نهم و دهم و سیزدهم کاهش داد، به‌عمد به بهانهء پدیدهء نفوذ یا به سهو؛ در هر حال نتیجه یکسان است. این درمادگی در مفهوم مدرسه، یا برگشت فرایند دانشگاه شدن مدرسه‌های عالی ما، مرتبط است با فقر شناخت از دانشگاه مدرن. در این میان خود ما دانشگاهیان بیشترین ضرر را به دانشگاه زده‌ایم: کمترین تلاش را کرده‌ایم تا نهادِ «دانشگاه‌لقب» خود را به یک دانشگاه مدرن- که در آن اصل بر داشتن توان بررسی مشکلات جامعه است- برکشیده شود. این‌که این روزها رئیس دانشگاه تربیت مدرس ادعا کند آن دانشگاه می تواند فوری مشکل ارز کشور را حل کند ادعایی بی محتوا و بی ربط به تعریف دانشگاه است و بیان همان ضعفی است که گفتم. این‌که نامه بنویسیم و از وزیر علوم بخواهیم جلوی استخدام خارج از عرف هزاران کارمند آموزشی را بگیرد هم نشانِ نداشتنِ شناختِ کافی از «دولت پنهان» در وزارت عتف است.
شک ندارم نهادهای فرهنگی‌لقب کنونی ما هر کاری در جهت تضعیف رشد معنادار دانشگاه‌های ما خواهند کرد. تنها نهادی که سودش در رشد علم و علمی شدن دانشگاه- خروج از صفت مدرسگی- است نهاد یا نهادهای دفاعی است چون «نتیجه می‌خواهند» نه شعار که مطلوب نهادهای فرهنگی‌لقب است. با نماز شب نمی‌شود موشک هوا کرد! پدیدهء ورزش این روزها نشان می‌دهد چگونه سکوت بخش‌های فرهنگی- دست کم تحمل روال‌های حرفه‌ای- به رشد ورزش در ایران چه برای مردان چه زنان- کمک کرده است. بخش خصوصی ما هم که یا غرق در حاشیه سود زیاد است یا مشکلات دیگر و توان حمایت از دانشگاه را برای تحول معنایی ندارد. در موضوع علم و دانشگاه اما تمام نهادهای فرهنگی بی وقفه در تخریب نهاد دانشگاه و علم مدرن در تلاش‌اند؛ و خود ما دانشگاهیان هم- اگر رمقی برایمان مانده باشد «نق»-می‌زنیم؛ بی هیچ برنامه‌ای برای استفاده از روزنه‌هایی که گاه باز می‌شود [۱].
———————-
۱. رک یادداشت من در همین کانال: فرصت طلایی برای دانشگاهیان
دانشگاه و مدرسه عالی‌های ما
✍️ نگاه کنید به یادداشت آقای دکتر محمد رضا اسلامی
جمعه ۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دونالد ترامپ در زندان ایالت جورجیا، پژوهشگران زلزله در برکلی
✍️
محمدرضا اسلامی

🔷 امروز در شرایطی که تمام رسانه‌های آمریکا متمرکز بر خبر رفتن دونالد ترامپ به زندان فولتون کانتی در ایالت جورجیا بودند، نشست سالیانه مرکز تحقیقات مهندسی زلزله (PEER) در دانشگاه برکلی برگزار شد. حدود چهارصد پژوهشگر این حوزه گرد هم آمده بودند که درباره کارهایشان و آخرین یافته‌هایشان پرزنته (ارائه) و گفتگو داشته باشند.
نَه کسی درباره دونالد ترامپ حرفی زد و نه در خلال فاصله تنفس‌های میان برنامه‌ها، سخنی یا گفتگویی درباره اخبار امروز شنیده می‌شد. همه این جماعت چنان در آرامش و دل خرم به ارائه کارهایشان می‌پرداختند که انگار نه انگار امروز بیرون از درهای این سالن ماجرایی و غلغله‌ای در اخبار است!

🔷 در شرایطی که سی‌ان‌ان و فاکس‌نیوز و تمام سایر رسانه‌های در اصطلاح Mainstream media در حال برگزاری نشست‌های متعدد درباره مسئله دونالد ترامپ و انتخابات پیش رو هستند، سر ناهار نه کسی در این خصوص حرفی می‌زد و نه کسی به چیزی به غیر از مهندسی زلزله پرداخت!

🔷 این همان چیزی است که برای نهاد علم و دانشگاه «ضرورت» دارد. اینکه نهاد دانشگاه مستقل از تکانه‌های عالم سیاست باشد و «جریان تولید علم» فارغ از اینکه چه دعوایی میان اصغر و تقی در حال رخ دادن است در حال حرکت و زایندگی باشد.
بدون شک همه این افراد، انسان‌های باهوشی هستند و اخبار/رسانه را می‌بینند/می‌شنوند ولی تمرکز ذهنی اصلی اینها «فراتر» از اتفاقات جاریِ یومیه است.

🔷 این صحنه (یعنی جماعت نشسته پیرامون میز و در حال بحث طلبگی درباره موضوعات علمی) را سال ۲۰۱۶ و صبح «آن روزی که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور شد» هم شاهد بودم! (آن روز این یادداشت برای خبرآنلاین تنظیم شد). اینکه دغدغه اصلی اهل علم، ماجرای تولید علم باشد و دچار «پراکندگی ذهنی» نباشند. متمرکز بر مرزهای دانش بودن، موضوع این بحث است.

🔷 اما چرا چنین است؟
چطور می‌شود که حتی در «چنین روزی» واکنشی در میان اساتید و پژوهشگران نمی‌بینی؟
دو دلیل بر این امر قابل ذکر است:

یک- قدرتمند بودنِ نهاد دانشگاه
دو- اقتصاد دانشگاه

🔴 واقعیت امر این است که «استاد دانشگاه» بودن در بسیاری از کشورها «امر ویژه» یا اتفاق خاصی نیست. در داخلِ دانشگاه بودن، در بسیاری کشورها مترادف است با اینکه فلانی درگیر تدریس است! یا اینکه فلانی حقوق بگیر است. ولی در آمریکا چنین نیست. داخل دانشگاه بودن یک «اتفاق ویژه» است و دلیل این امر قدرتِ نهاد دانشگاه است. دانشگاه به تمام معنی کلمه درگیر جابه‌جا کردنِ مرز دانش است و «آدمی» که جذب دانشگاه می‌شود واقعا «باعرضه» محسوب می‌شود. باید کسی باشد که بتواند «تولید» داشته باشد، اما نه تولید یک کالایِ روتین و متعارف، بلکه تولیدِ «محتوایی جدید» در حوزه دانش.
دانشگاه آدم قوی جذب می‌کند (فارغ از ملیت و نژاد) و آن نیروی توانمند، محصولی تولید می‌کند که بخش صنعت «خریدار»اش است. او پایان‌نامه برای قفسه کتابخانه‌ها تولید نمی‌کند. دانشگاه ذلیل نیست و لذا رقابت برای ورود به آن، رقابت در لیگ آدم‌های توانمند است.

🔴 نکته دوم مسالۀ اقتصاد دانشگاه است. دانشگاه چون که دستش توی جیب خودش است(!) برایش فرقی نمی‌کند که جو بایدن سرکار باشد یا دونالد ترامپ یا اینکه خانم نیک هیلی!
استاد دانشگاه عوامِ سیاسی نیست، فرق اینها را می‌فهمد، ولی می‌داند که قرار نیست چندان متاثر از رفتن یا آمدن صاحبان این نام‌ها شود.
در بحث اقتصاد دانشگاه مثالی باید زد: در تمام بیزینس‌های «امروز» آمریکا، شرکت و یا فعالیت بازرگانی‌ای که بتواند یک میلیون دلار پول تولید کند باید واقعا همت و «تلاش بسیار» مصروف کند. یک میلیون دلار، پول قابل توجهی است. ولی یک دختر جوان مانند خانم باربارا سیمپسون در دانشگاه استنفورد با ارایه یک پروپوزال یک میلیون دلار فاند می‌گیرد. این خانم به سی سالگی نرسیده اکنون هفت دانشجوی دکترا دارد، یعنی هفت فاند بین نیم تا یک میلیون دلار گرفته است! وقتی این میزان از ثروت و توان در دست یک نفر است، بدیهی است که او خود را «مستقل از تکانه‌ها» و شوک‌های عالم سیاست می‌داند. دخل و خرجش دست خودش است و روزگار (به تعبیر مولوی) بر «قانون خویش» می‌گذراند:

یونسی دیدم نشسته بر لب دریای عشق/
گفتمش چونی؟ جوابم داد بر قانونِ خویش!

باربارا سیپسون یا امثال او کسانی نیستند که به قول فواد ایزدی بعد از سر زدن به خمره مقاله بنویسند، بلکه انتشار مقاله از سمت آنها یعنی تولید یک حرف جدی و کاربردی در مرز دانش. اینها از مسیر دشواری عبور کرده اند ولی به جایگاه مستقل/مستحکمی رسیده اند… جایگاهی که در آن می‌کوشند «متمرکز» کار کنند.

🌐www.tgoop.com/solseghalam

▪️▪️▪️
در فرصتی دیگر درباره پروژه مشترک تیم این خانم جوان با شرکت فولاد نپّون ژاپن صحبت خواهد شد.
چند اسلاید و تصویر از جلسه امروز🔻
10 اسلاید اول
10 اسلاید دوم
✍️ یادداشتی از دوستی دلسوز ایران
جمعه ۱۷ شهریور ۱۴۰۲
rmansouri.ir

رضاى عزيز
مى‌دانيد كه چند وقت است درباره پروژه ورود علوم فيزيكى جديد به ايران كار مى‌كنم و اولين كتاب‌هاى فيزيگ در ايران. قدرى هم زمين‌شناسى را در نظر گرفتم تا اولين كتاب زمين‌شناسى را كه در زمان ناصرالدين شاه از تركى به فارسى ترجمه شده با اولين كتاب زمين‌شناسى دانشگاه تهران مقايسه كنم. بايد اضافه كنم كه اولين كتاب زمين‌شناسى فارسى ترجمه از تركى استانبولى بود كه خود ترجمه از كتابى عربى بود كه آن هم ترجمه از فرانسه بود.
به هر صورت، در كتابخانه‌ها گشتم و كتاب دكتر يدالله سحابى را پيدا كردم. كتابخانه‌هاى امريكا اين كتاب را نداشتند. از Interlibrary loan كتاب را خواستم.
بعد از حدود ٢٠ روز كتاب آمد. مى‌دانى از كجا؟
من ايرانى ِ مهاجر به امريكا كتاب چاپ كشورم را (كه حتى پست معمولى هم بين ايران و امريكا به خوبى كار نمى‌كند) از كتابخانه دانشگاه اورشليم دريافت كردم! پيچيده در كاغذى، تميز و بى‌عيب!
نشسته‌ام و فكر مى‌كنم كه كى سياست از علم ياد خواهد گرفت!
غرض درد دل بود.
ببخشيد از اين پيام دراز!
✍️دکتر بهشید جاویدشریفی
جمعه ۲۴ شهریور ۱۴۰۲
rmansouri.ir
سلام و عرض احترام خدمت همکاران عزیز
مدتهاست به دلیل نبودن در ایران در گروه‌ها متن صنفی نمی‌فرستم ولی تعطیلات ایران بودم و اتفاق ناراحت‌کننده‌ایی افتاد، سکوتم را می‌شکنم.
این روزها در گروه‌های پزشکی که عضوم دائماً مصاحبه‌هایی از مسوولین متفاوت در خصوص مهاجرت پزشکان می‌خونم که روی درامد ناکافی پزشکان مانور می‌دهند و علت مهاجرت را درامد پزشکان ذکر می‌کنند؛ منکر ناکافی و ناصحیح بودن درامد پزشکان نیستم ولی علت اصلی مهاجرت ما پزشکان درامد نیست.
دیروز با خانواده رفته بودیم تخت جمشید، در راه برگشت دقیقا جلو چشم ما و در پلیس راه سه تا اتومبیل دچار سانحه شدند. صحنه وحشتناکی بود، ایستادم به وظیفه پزشک بودنم تا امدن اورژانس (که باید در استیشن پلیس راه حداقل یک امبولانس باشد که نبود) عمل کنم. شش نفر مصدوم بودند. یک کودک هفت هشت ساله با مولتی تروما. ماشینشان چپ شده، شیشه جلو شکسته و این کودک پرت شده بود بیرون. وضعیتی غیراستیبل بدتر از بقیه مصدوم‌ها داشت و هشیاری را از دست داده بود و خونریزی‌های متعددی داشت. من عملیات نجات کودک را شروع کردم؛ نبض کاروتید ضعیف داشت ولی بعد از پنج دقیقه دیگه نبض هم نداشت. دو نفر دیگر هم که خوشبختانه پرستار بودند به من پیوستند برای نجات کودک، در پلیس راه هیچ وسیله اورژانس وجود نداشت، کولار نداشتیم، گردن بیمار را با وسایل ابتدایی موجود در صحنه استیبل کردیم، نبض کودک دیگه دیتیکت نمیشد راه هوایی و دهان کودک را با دست! تمیز کردم و بدون هیچ امکاناتی سی‌پی‌ار کودک و ماساژ قلب و تنفس را شروع کردیم. خدا را شکر موثر بود و ضربان برگشت. در حال سی‌پی‌ار بعد از سی دقیقه پرسنل زحمتکش اورژانس رسیدند (آمبولانس فقط با دو پرسنل، یک راننده ویک نرس آمد!!). سریع همون‌جا مانیتور وصل کردیم، کولار بستیم و سی‌پی‌ار و بقیه مراحل… کودک استیبل نبود می‌دونستم احتمال سی‌پی‌ار مجدد در مسیر هست و یکنفر در امبولانس نمی‌تواند هم امبو بزند و هم ماساژ و دارو به کودک بدهد. من هم سوار امبولانس شدم. در طول مسیر دوباره نیاز به سی‌پی‌ار شد، اپی‌نفرین و هیدرتشن و همه کار را برای کودک کرده بودیم من دستور وراپامیل دادم، پرستار با شرمندگی به من نگاه کرد و گفت نداریم! باورم نشد ابتدایی‌ترین داروهای مورد نیاز اورژانس و احیا را در آمبولانس نداشتیم! کودک را به هر سختی بود زنده به اورژانس بیمارستان نمازی رساندیم و من با بچه‌های زحمتکش امبولانس خداحافظی کردم و جدا شدم.
همچنان صدای نرس مظلوم در سرم می‌پیچید که می‌گفت: دکتر ما حتی ادنوزین نداریم… دکتر می‌دونستم الان میگی وراپامیل و ما نداریم… دکتر ماساژهای قلبی که دادی خیلی موثر بود… کجا اموزش دیدی، شیراز خوندی؟
از سرنوشت کودک بی‌اطلاعم. نمیدونم در بیمارستان‌ها هم کمبود دارو هست یا نه؟ ولی خیلی چیزها را خوب می‌دانم:
۱-برای پزشک خیلی سخت است درمان را بلد باشد ولی امکانات و داروی لازم برای نجات جان بیمارش نداشته باشد! اگر مهاجرت می‌کنیم فقط بحث مادیات و درامد نیست، مهاجرت می‌کنیم تا جایی باشیم که با سواد و دانش و امکانات جان بیماران را نجات بدهیم. در ایران امکانات نجات جان بیمار نیست و باید اشک ریخت برای فوت بیماران …
۲-رییس اورژانس فارس چطور امبولانس را با دو نفر پرسنل به صحنه اعزام می‌کنی؟ در حالی‌که حداقل چهار نفر برای سی‌پی‌ار نیاز است؟ توصیه می‌کنم نه به عنوان رییس اورژانس که به عنوان پزشک Acls2023 و پروتکل‌های آن را مطالعه کنید. فاصله تماس با اورژانس و حضور اورژانس چه مدت زمان باید ببرد؟
۳-استاندار محترم فارس که از قضا پزشک هم هستید و استاد خود من هم در دانشگاه بودید؛ سلامت و جان مردم فارس را فدای سیاست نکنید؛ چرا در پلیس راه امبولانس موجود نبود؟ چرا به وضع جاده‌های ناایمن فارس رسیدگی نمی‌شود؟ شما که پزشک هستید چرا پیگیر کمبودهای دارویی در جامعه و به‌خصوص اورژانس‌ها نمی‌شوید؟
۴-رییس دانشگاه علوم پزشکی فارس، رییس نظام پزشکی فارس؛کجا هستید؟ چه کار می‌کنید؟ فقط حفظ میز و سمت مهم است؟مگر شما پزشک نیستید؟ روزی چند بار پیگیر کمبود دارو و امکانات در اورژانس‌ها هستید؟ مگر وظیفه شما حفظ سلامت مردم جامعه نیست؟
۵-هر وقت هر کسی گفت تحریم‌ها اثری نداشته با مشت محکم بر دهنش بکوبید، حتی آموزش در دانشگاه هم تحت تاثیر تحریم‌هاست، دارو و غذا و سایر امکانات بماند.
استاندار، رییس اورژانس، رییس دانشگاه و رییس نظام پزشکی؛وظیفه شما اول به عنوان یک پزشک و بعد به عنوان مسوول در این جامعه، مجیز دولت را گفتن و پوشاندن نواقص موجود نیست بلکه شما باید مطالبه‌گر امکانات برای حفظ سلامت مردم باشید.
و در اخر همکاران عزیز پزشک و پرستار و اورژانس شاغل در کشور دم همتون گرم، اجرتون با خدا که اینقدر شجاعت دارید که با دستان خالی برای نجات جان بیماران تلاش می‌کنید.
۱۸ شهریور ۱۴۰۲
نوعصر آگاهی، عبور از سندرم دورهء نقل، در آستانهء قرن ۱۵
۸.۱۱ مهارت‌های لازم برای شکوفایی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۳۱ شهریور ۱۴۰۲
rmansouri.ir

امر قدسی تنها به تعداد کمی از مهارت‌های انسان دین‌دار- نماز و روزه و حجاب- توجه دارد. پس حکمرانی بر مبنای امر قدسی معمولا از بسیار مهارت‌های لازم برای زندگی در دنیای مدرن غافل است- مگر مورد‌هایی که در «بلاد کفر» روی‌دهد و امت لازم باشد برای مقابله به‌آن دست یابد، آن‌هم پس از ممیزی! بدیهی است در این میان اولویت‌ها نیز جابه‌جا می‌شود. پس بر ملت است که توجه کند بر مهارت‌های لازم برای زندگی که آموزشِ آن باید پیش‌ از دبستان شروع شود. این غفلت در چند دههء اخیر باعث شده جوانان ما برای زندگی در دنیای مدرن پرورده نشوند- و کشور از کمبود افراد با مهارت رنج ببرد- مگر آنچه در خانواده می‌آموزند؛ چون آموزش عمومی اولویت‌های دیگری دارد که نه تنها شکوفایی در میان‌اش نیست بلکه با آن مغایرت هم دارد.
مهارت‌های زندگی پرشمار است همان‌گونه که استعدادهای انسانی متنوع است و مرتبط با مهارت‌های پرشمار. تأکید بر شکوفایی در نوعصر آگاهی خلئی مهم را در آماده سازی انسان ایرانی برای کمک به توسعهء کشور و نیز برای داشتن یک زندگی کم‌دغدغه پُر می‌کند.
نهادهای آموزشی در جهان در سطوح مختلف و با هدف‌های مختلف انواع مهارت‌ها را فهرست‌بندی می‌کنند. یک مورد از این مهارت‌ها را برای نوجوانان مثال می‌زنم1. مجموعه‌های آموزشی در کشورهای مختلف اگر بکوشند به مهارت‌هایی مشابه خواهند رسید که اختلاف آن با نمونهء کنونی برای بحث من بدیهی است و از آن می‌گذرم. تأکید من بر نمونهء نوعی است و نیز بر روشن شدن ذهن‌مان برای نیاز مردم و جامعه‌ برای ورود به عصر جدید:

١- مهارت درست لباس پوشيدن
٢- مهارت درست راه رفتن
٣- مهارت خوب حرف زدن
٤- مهارت حرف خوب زدن
٥- مهارت منظم بودن
٦- مهارت شعر خواندن
٧- مهارت نقاشی كردن
٨- مهارت نوشتن
٩- مهارت ترانه و دكلمه خواندن
١٠- مهارت بهداشت
١١- مهارت کار تيمی
١٢- مهارت انتقاد كردن
١٣- مهارت جرات ورزی و تمرین شجاعت
١٤- مهارت تشخيص درست از نادرست
١٥- مهارت درست غذا خوردن
١٦- مهارت گره زدن
١٧- مهارت كار با قيچی و برش زدن
١٨- مهارت سعی در خوش‌خط بودن
١٩- مهارت شستن اشيا
٢٠- مهارت مطالعه
٢١- مهارت مدیریت زمان
٢٢- مهارت كنترل خشم
٢٣- مهارت انتقاد پذیری و تحمل حرف مخالف
٢٤- مهارت پژوهش و تحقيق
٢٥- مهارت تشخيص دوست خوب
٢٦- مهارت بازی كردن
٢٧- مهارت غذا پختن
٢٨- مهارت كار با سوزن
٢٩- مهارت تشكر و سپاسگزاری كردن
٣٠- مهارت خوب توجه كردن
٣١-مهارت تفكر كردن
٣٢- مهارت تفكر خوب داشتن
٣٣- مهارت دوست خوب پيدا كردن
٣٤- مهارت نگهداری دوست خوب
٣٥- مهارت نگهداری لوازم
٣٦- مهارت انتقاد پذیری و نقد شدن
٣٧- مهارت رازدار بودن
٣٨- مهارت برنامه ريزی كردن
٣٩- مهارت گذشت
٤٠- مهارت صبور بودن
٤١- مهارت حل مساله
٤٢- مهارت نگهداري گياه و گل
٤٣- مهارت دقت به پيرامون
٤٤- مهارت صادق بودن
٤٥- مهارت وفادار بودن
٤٦- مهارت نوشتن
٤٧- مهارت آينده نگری
٤٨- مهارت تلاش كردن
٤٩- مهارت نا اميد نشدن
٥٠- مهارت هدف داشتن
٥١- مهارت كار با ابزار
٥٢- مهارت كار با كامپيوتر
٥٣- مهارت در فضای مجازي و سايبری
٥٤- مهارت در تصوير ذهنی داشتن
٥٥- مهارت احترام گذاشتن
٥٦- مهارت كم مصرف بودن
٥٧- مهارت بهره گيری از اشيا
٥٨- مهارت مشورت گرفتن
٥٩- مهارت مشورت و همفكری كردن
٦٠- مهارت های ١٢، ٣١ و ۳۶

به تأکید در مهارت آخر توجه کنید! شکوفایی نسل بعد بدون توجه به آموختن این نوع مهارت‌ها برای من تصورناپذیر است. این که آموزشِ این نوع مهارت‌ها چه تأثیری بر نوجوان دارد یک چیز است، این‌که رشد کدام مهارت در کدام نوجوان و به چه شکل خواهد بود چیزِ دیگر. عدالت و شکوفایی در این سنین یعنی هر نوجوان اجازه انتخاب داشته باشد که به کدام مهارت بیشتر توجه کند، نه این‌که همه در آموزشِ همه مهارت‌ها به یک اندازه تحت فشار قرار بگیرند و با نمره یک تا بیست متمایز شوند!
از قول ما رزمندگان دیروز به رزمندگان فردا بگویید
جمعه ۷ مهر ۱۴۰۲
rmansouri.ir

اگردوباره جنگی شروع شد وما نبودیم از قول ما *رزمندگان دیروز* به *رزمندگان فردا*
بگوئید :
در حین مبارزه با
دشمنِ متجاوز ،
به *بعد از جنگ* هم بیاندیشید .
مبادا *ارزش‌ها* را در خاکریزها جا بگذارید، اگر چنین کنید، ارزش ها، مثل امروز، *عوض* می شود و *عوضی‌ها* ارزشمند
می شوند .
می بینید که چگونه ما را *غریبه* می‌پندارند ❗️
آن روزها :
*قطار قطار* می رفتیم.. *واگن واگن*
بر می گشتیم.
*راست قامت* 
می رفتیم.. *کمر خمیده*
بر می گشتیم.
*دسته دسته* می رفتیم .
*تنها تنها*
بر می گشتیم.
بی‌هیچ استقبال و جشن و سروری.
فقط *آغوش گرم مادری* چشم انتظارمان بود و
دگر هیچ.. ❗️
اَمّا مَردانه ، ایستادیم...
باور کنیدکه :
ماهم دل داشتیم ،
فرزند و عیال و خانمان ‌داشتیم .
اما با *دل* رفتیم...
*بی‌دل* برگشتیم.
با *یار* رفتیم...
با *بار* بر گشتیم.
با *پا* رفتیم...
با *عصا* بر گشتیم.
با *عزم* رفتیم...
با *زخم* برگشتیم.
با *شور* رفتیم...
با *شعور* برگشتیم.

ما اکنون
*پریشان* هستیم .
اَمّا *پشیمان* نیستیم.

*ما* همان کهنه *رزمندگانِ * پیاده‌ایم که *سواری* نیاموخته‌ایم.
*ما* همان هایی هستیم که به *وسوسه‌ی قدرت* نرفته بودیم.
می‌دانید *تعداد ما* در هشت سال جنگ، چند نفر
بود
*۳/۵* درصد از کل جمعیتِ
ایران ❗️❗️❗️
اَمّا *مَردانگی* را *تنها* نگذاشتیم.
ما *غارت* را آموزش ندیده بودیم.
رفتیم و *غیرت* را تجربه کردیم.
اکنون نیز *فریاد* می‌زنیم
که :
این *حرامیان یقه سفیدانِ قافله‌ی اختلاس*
از ما نیستند...
*این گرگانی که صد پیراهن یوسف را دریده‌اند*
از ما نیستند .
این
*خرافات خوارج ‌‌‌پسند*
وصله ی مَرام ما نیست.
*ما* نه اسب امام زمان دیدیم، نه بی ذکرِ
سالار شهیدان، جنگیدیم.

اما *استخوان در ‌گلو* و *خار در چشم*، از *وضعیت امروزِ مَردُمِ خوبمان* شرمنده‌ایم,
شرمنده ایم ،
با صورتی سرخ.
شرمنده ایم، با دستانی که در فکه و شلمچه و مجنون و هور و ارتفاعاتِ غرب
جا مانده است
ای همه ی آنانی که
*احساسِ پاک* را
می شناسید ❗️
*ما*، اگر به جبهه نمی‌رفتیم،
با دشمنی که به تلافیِ
قادسیه، برای هلاکِ مَردُم و
میهن مان ایران، آمده بود، چه
می کردیم
شما را به آن سالارِ شهیدان، ما را *بهتر قضاوت* کنید.
حساب اندکی از ما که *آلوده* شدند و *شرافت* خود را فروختند، را به پای ما ننویسید.

*بگذارم و بگذرم*
سربازم و هرگز نکنم پُشت به میدان
گر سَر برود من نروم از سَرِ پیمان
ای خاک مُقَدّس که بود نام تو ایران 
فاسد بود آن خون که
به پای تو
نریزد ❗️

تقدیم به خانواده های محترم شهدا و جانبازان و ایثارگران هشت سال دفاع مقدس که مرد و مردانه از وجب به وجب این خاک حراست نمودند.


سالگرد دفاع مقدس گرامی باد

نثار همرزمان شهید مظلوم صلوات
Audio
🎙 فایل صوتی رویداد، نقدِ کتاب تقی اِرانی: یک زندگی کوتاه
برگزار شده در مدرسهٔ تردید

با حضور: محسن آزموده، یونس جلالی (نویسنده کتاب و استادیار سابق دانشگاه استنفورد)، رضا منصوری (فیزیکدان، اخترشناس و استاد بازنشسته دانشگاه شریف)

کانال تلگرام مدرسهٔ تردید👇
@tardidschool

اندک اندک درمی یابیم که مهم «اشتراکات جهان بینی» است و نه یافتن افتراق و جنگیدن برای آن. این اشتباه روشنفکری ایرانی در دویست سال گذشته است که از ملت عقب مانده و ارانی باید آخرین نوع آن باشد.
نوعصر آگاهی | عبور از سندرم دورهء نقل | در آستانهء قرن ۱۵ |دفتر هشتم از مجموعه ایران من
۹.۱۱ ملت‌ و راهبردهای توسعهء ایران
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲۱ مهر ۱۴۰۲
rmansouri.ir

بارها گفته و نوشته‌ام که حکمرانی کنونی در ایران- چه عیان چه مخفی و چه آگاهانه یا ناآگاه- به‌دنبال تحقق نظام امت-ولی/ امت‌سالاری و دوری از تحقق مفهوم ملت-دولت/ مردم‌سالاری است؛ منظورش از مردم‌سالاری دینی نیز در عمل امت‌سالاری است. پس، اگر از علم و فرهنگ و توسعه صحبت می‌کند باید آن را فروکاهیده در این چارچوب درکید.
https://telegra.ph/۹۱۱-ملت‌-و-راهبردهای-توسعهء-ایران-10-13
رویداد رشدیه: شتاب‌گر و کاربرد آن در علوم پایه، پزشکی و مهندسی
مهمان: دکتر جواد رحیقی، استاد فیزیک هسته‌ای در پژوهشگاه دانش‌های بنیادی و اولین رئیس طرح شتاب‌گر ملی ایران
چهارشنبه، ۲۶ مهر، ساعت ۱۸
تهران، میدان راه‌آهن، خیابان ولیصر، پلاک ۱، شهر کتاب راه
تلفن 09190380282
حریم و حرمت نهاد علم
فرهنگستان سیاسی و «سازمان نظام پژوهش»: رونق دو شغل جدید
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲۸ مهر ۱۴۰۲
rmansouri.ir

منظورم از علم آگاهی نیست، دانش علمی نیست، از همین جهت از «نهاد علم» یاد کردم، از پدیده‌ای در جامعهء انسانی نوین، که در چهار صدسال اخیر با ابداع روش نوین تفکر- از جمله کاربرد زبان ریاضی و تجربه- درک انسان را از خودش، از طبیعت، و از جامعه انسانی متحول کرده. این نهاد مدنی نوین، که به‌تفصیل در کتاب‌هایم در بابش نوشته‌ام در ایران درست درک نشده. تازه بعد از انقلاب گام‌هایی در این جهت به ابتکار اندک دانشگرانی برداشته شده با مقاومت زیادی که در جامعه برانگیخته. در این میان، هنوز نهادهای علمی- آن را با نهاد علم اشتباه نگیرید- باوجود افزایش سریع افراد درگیر در آموزشِ دانشِ علمی و اندکی هم درگیر پژوهش‌های علمی- نتوانسته یا نخواسته‌اند‌ این نهاد زیربنایی لازم برای توسعه و اتصال به مدرنیت را از آسیب‌های «فرنگشتگی» در امان بدارند. پایبندی به اصول و روال‌ها و روش‌های این نهاد یک اصل است. انسان ایرانیِ فاضل، که علم را حد اکثر حاصلِ خواندن هر چه بیشتر کتاب‌های علمی می‌پندارد، در معرض اشتباه‌هایی است عمیق در شناخت روال؛ روال‌هایی که بخش جداناپذیر از نهادِ اجتماعیِ علم است و تنها به نوع کار آزمایشگاهی یا مدل‌سازی ریاضی خلاصه نمی‌شود، بلکه باید آن را در بیان صریح و ردّ برداشت‌های ناعلمی در نهادهای علمی هم جستجویش کرد.
مصداق‌هایی بسیار از این «بدبرداشت» را در دو جلد کتابم با عنوان «سندرم دوره نقل» می‌یابید. مصداق اخیر حکایت دارد از بی‌اطلاعی کامل از بدیهی‌ترین روال نهاد علمی: هم نا‌آگاهی مدیران سیاسی کشور از مفهوم علم و فرهنگستان علمی و هم عافیت‌طلبی دانشگران مدعی شناخت علم مدرن. رئیس جمهور ۱۷ نفر را بر مبنایی مغایر با روال اصولی علم، و مبتنی بر تشخیصی سیاسی، حکم فرموده عضو فرهنگستان علوم بشوند. ساده‌ترین انتظار از دانشگری جدی این بود که اگر قبلا عضو پیوستهء فرهنگستان علوم بوده استعفا بدهد، یا اگر عضو شده خودش نپذیرد. هیچ مورد اتفاق نیفتاد و هیچ عضو پیوسته استعفا نداد. بعید می‌دانم در این سکوت و پذیرشْ عمقی نهفته باشد مرتبط با شناخت از دینامیک تحول فرهنگی در ایران. لابد بی‌توجهی و عافیت‌طلبی نقش اساسی داشته.
همواره گفته‌ام «حقیقت بسیار هم شیرین است» برای هر کس که زندگی‌اش و تصمیم‌اش و کنش‌اش بر مبنای شناخت واقعیت است. حقیقت تنها برای کسی تلخ است که توهم و خیالاتش بر درک‌اش از واقعیت غالب باشد. این است که این اقدام بچه‌گانه در بالاترین سطح سیاسی کشور اصلا مرا متعجب نکرد و انتظارش را داشتم: «پیامدی منتظر» از اصرار بر مفهوم علم مثلا اسلامی. همین‌قدر هم تعجب نمی‌کنم از این که هیچ یک از حدود ۴۰ عضو پیوسته استعفا ندادند. در این «رخ‌ندادن» هم شناختی نهفته بس شیرین.
انتظار دیگری هم دارم. زمانی مرحوم هاشمی رفسنجانی می‌خواست، همانند «دانشگاه آزاد»، پژوهشگاه آزاد هم در سراسر ایران تآسیس کند که در جلسه‌ای آن را عنوان کرد و من هم امیدواری‌ام را اعلام کردم که باشد این اتفاق نیفتد؛ خوشبختانه نیفتاد. اما این روزها زمزمهء تأسیس «سازمان نظام پژوهش» شنیده می‌شود که برای درک نوباوه‌ایِ ما از نهاد علم انتظارش می‌رود. سازمانی که نظارت کند بر پژوهش. هر کس بخواهد خودش را پژوهش‌گر بنامد باید بتواند عضو آن شود. بعد هم لابد رئیس جمهور و قوهء مجریه، غافل از مفهوم نهاد علم، فله‌ای هر کس را بخواهد امتیازی بدهد عضوش کند: تعریف امتیاز و سپس بخشش به اهل امت و فروش به ملت و اعلام رونق اقتصادی. منتظر باشیم این هم اعلام شود.
کشور ما بهشت مطالعات جامعه‌شناسی است. آن‌چه کم است جامعه‌شناسی است که بخواهد و بتواند مطالعه‌ای جدی روی پدیده‌ای نه فرضی که واقعی بکند! پدیده‌هایی نایاب در انسان‌شناسی مدرن برای انسان‌شناسان علاقه‌مند! به‌زودی نه تنها پایان‌نامه فروشی رونق‌اش ادامه می‌یابد بلکه فروش مجوز عضویت در سازمان نظام پژوهش- شاید هم دفترچه‌های کنکوری برای ورود به این نظام- راه خواهد افتاد؛ چندانی طول نخواهد کشید. علاقه‌مندان عجله نکنند، قیمت‌اش در ابتدا زیاد خواهد بود‌- مداحان تراز اول با درامد زیاد و نیز «وثوقانه‌بگیران» خریدارش خواهند بود- اما با رشد مؤسسات عنوان فروشی، یا تست‌زنی برای ورود به این نظام، بعد از مدتی قیمت‌اش به‌شدت نزول خواهد کرد.
منتظر پیامدهای منتظر و لابد «منظور» دیگر هم باشیم.
متن کامل صحبت من در رونمایی کتاب ارانی از یونس جلالی
عبرت از سرگذشت ارانی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۵ آبان ۱۴۰۲
rmansouri.ir

کتاب دکتر یونس جلالی، کتابی کم‌­نظیر در عرف ما در ایران است. نمونه مشابهی در حوزه سرگذشت‌­­نامه‌­نویسی علمی با این دقت و وسواس و برخوردار از معیارهای جهانی، در ایران نمی‌­شناسم. اول از ایشان تشکر می‌کنم که ظاهراً بیست سال روی موضوع این کتاب پژوهیده‌اند. بنابراین، این کتاب، صرفاً کتاب نیست، نتیجهء نوشتاری تحقیقاتی دودهه‌­ای است که در ایران نمونه ندارد و پس از آشنایی‌مان با جهان مدرن قدر چنین تلاشی را نمی‌دانیم. این «پدیده» عبرتی است برای ما که چگونه کاری تحقیقاتی از جنس علوم انسانی و مرتبط با تاریخ خود انجام بدهیم.

https://telegra.ph/عبرت-از-سرگذشت-ارانی-10-27
2025/06/25 13:09:55
Back to Top
HTML Embed Code: