Telegram Web
زمان و وقت- ۲
✍️ رضا منصوری
جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲
rmansouri.ir

• و این چنین شد که ترکیب بویه‌ایِ شمشیر-خرد ترادیسید به ترکیب سلجوقیانی شمشیر-شریعت. خرد مقید- تعطیل- شد. انحطاط نه تنها در اندیشه که در تمام شؤون زندگی ما ایرانیان جوانه‌زد و رشد کرد- دلخوش به قدرت شمشیر و همراه با بسیجِ مردمِ وقت‌اندر. مردمی که دینامیک و پویایی و شکوفایی برای‌شان مفاهیمی غریبه بود. غافل بودند از پینهء ناخردی که در دلشان گیرانده شده. دلخوش به امپراتوری سلجوقیانی با وسعتی فراتر از روم- آناتولی؛ جاماندگان در تاریخ ما هم هنوز دلخوش به آن‌اند در این دوران سلجوقیان صغیر. ندانستند و نمی‌دانند که تَرْک خرد به نفع شریعت اجازه نمی‌داد و نمی‌دهد این گسترش سرزمینی تداوم داشته باشد و به انباشت تجربه بینجامد- در هر زمینهء فعالیت انسانی از جمله خرد و ثروت و قدرت و انسانیت. انسان ایرانی در جامعیت‌اش فروکاهید به انسان متشرع بهشت‌رو. نه ابتکار خریداری داشت نه شکوفایی در ابعاد گوناگون انسانی مطلوب بود. همه چیز دست در دست هم فریاد افول می‌زد، نه در «وقت» که در زمان؛ در آن «وقت» کسی توان درکش را نداشت، حالا که زمان گذشته و «وقتْ» «وقت» دیگری است خوب درمی‌یابیم به چه سکونی و چه انحطاطی دچار شده‌ایم.
• سپس خوارزمشاهیان، دوباره افول، سپس مغولان، دوباره افول تا بیاییم به قعر افول در عصرقاجار- به حضیض انسانیت و تعطیلی کامل شکوفایی و بی‌خردمندی و بی‌تحرکی. همین دوران افول، به‌رغم ترشحاتی کم‌رنگ در رشد اندیشه مانند مکتب مراغه در نجوم، در غرب همراه شد با برامدن خردمندی و شکوفایی انسانیت و پاره کردن زنجیر مثلا اخلاقِ شریعت‌لقب؛ و منجر شد به رشد و انباشت ذخیرهء معنوی در همه شئون زندگی تا برسد به انباشت سرمایه در قرن دهم/شانزدهم اروپا و شروع حرکت سرمایه و قدرت و علم در درون و به بیرون غرب. و ما غافل و درمانده در توهمِ درون-بافتهء خود؛ بزرگان اندیشه‌مان هم یا بزرگی را به‌ناچار به عرفان منتقل کردند یا در توهم بزرگیِ اندیشه ماندند. به درک زمان و دینامیک و پویایی نرسیدند و همه چیز به «وقت» فروکاهیده شد.
• ابن‌وقت شدیم. جسبیدیم به وقت: هست صوفیِّ صفاجو ابن وقت وقت را همچون پدر بگرفته سخت. یا به‌قول ابن عربی «عبّادالوقت»، پرستندهء وقت، شدیم. وقت اما نماد رکود است. وقت در عرفان جوش و خروش است اما در درون، در فرد است. امری است فردی، حتی آنجا که می‌گوید تو دریایی و من یک قطره‌ای جان و لکن جز را کل می‌توان کرد. نه! نمی‌توان. جز وقتی کل می‌شود که «وقت» به زمان برکشیده شود و دینامیک اجتماع در نظر گرفته شود، آن‌طور که در بخش دیگری از زمین رخ داد.
• در این دورهء انحطاط و فشار بی‌حد «وقت» در غیاب زمان، عارفان ما کوشیدند با خزیدن به‌درون جوهرهء انسانی را در ما زنده نگه‌دارند. کوشیدند حاکمان شمشیرْ- و شریعتْ-پسند را مهار کنند تا کمینه‌ای از انسانیت در وقت رسوب کند- حلاج و سهروردی و ابن عربی و دیگران را که شنیده‌ایم و لابد خبر داریم از فقها و شیخ الاسلام‌های شریعت‌مدار حاکم‌دوست که دیگر نامی ‌ازشان نمانده. عرفا خود را در عشق درونی غوطه‌ور کردند. راهی دیگر نمانده بود- چه محیی‌الدین ابن عربی باشد از اندلس، چه رابعه عدویه در عراق و چه بوالحسن خراقانی در کنار خودمان، همه از میانا [نگ https://www.tgoop.com/rmansouri_ir/518]. «وقتْ» وقتِ اَزَمانی [نک ا«َزمانیت و امر قدسی»، فصل ۶ از کتابم «نوعصر آگاهی- عبور از سندرم دورهء نقل»، وبگاه شخصی.] بود؛ شروع زمان‌دار شدن انسانها روی زمین- در غرب- بسیار دورتر و کندتر از آن بود که در میانا درکیده شود. همان عرفای جوشیده در درون بودند که ما را نجات دادند از دست ناانسان‌های سفاک که جز قدرت‌نمایی و کشتار و تخریب چیزی نمی‌دانستند. دست مریزاد که ما را و «مِم» ما را زنده نگاه‌داشتند و پروراندند. همان مِم که عشق به انسان و طبیعت است. از مرگ و کشتار به‌عمد انسان‌ها به دست یکدیگر لذت نبردن؛ مقایسه کنید با کولوسئوم در رم که چگونه ساخته شد برای لذت انسان‌نماهایی از کشتار دیگر انسان‌ها به‌دست یکدیگر. حالا هم همین مِم رومی در غزه تجلی دیگری پیدا کرده: نسل کشی و لذت از کشتار».
• حالا نوبت ما است که این مِم را به جهشی در خود بپرورانیم. نگذاریم وقت بر ما غالب شود. بر وقت غالب شویم، زمان را درک کنیم، و با آن «وقت» را و آینده را بسازیم؛ «وقتِ» نسل‌های بعدی را بسازیم. اگر نبودند این عارفان- این نگهبانان مِم انسانیت ما، لابد نابود می‌شدیم، یا بردهء سفاکان. این مِم انسانیت ما است که نشدیم مثل رومیانی که کولوسئوم ساختند و حالا بازماندگان همان مِم در اطراف ما، در میانا، خیمه زده‌اند و به نسل‌کشی مشغول‌اند. یا خیمه‌شان برچیده خواهد شد یا به مِم «ما» خواهند جهید.
Heidarzadeh-T-Miras-e Elmi.pdf
1.3 MB
تحلیل تاریخی با ارزشی از ورود فیزیک نوین به ایران از آقای دکتر توفیق حیدرزاره، مدرس تاریخ علم در دانشگاه کالیفرنیا-ریورساید: «منابع اولین کتاب درسی جدید در ایران- و مسائل نحوی و واژگانی-معنایی در ترجمهء آن»، میراث علمی اسلام و ایران، سال یازدهم، شماره اول و دوم (پیاپی ۲۱ و ۲۲)، ۱۴۰۲، صص ۳-۲۹.
Audio
مسئولیت اجتماعی دانشگاه
صحبت در همایش انجمن‌های علوم اجتماعی
دوشنبه نه بهمن ۱۴۰۲

✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۸ اسفند ۱۴۰۲
rmansouri.ir
این هفته مغزتکانی دارم. اگر سالم به درآمدم روز سوم فروردین ۱۴۰۳ یاداشت جدیدم را خواهید دید. عید بر همه مبارک باد.
زمان و وقت– ۳
پریشان‌گویی، هنر، دانش، و علم
✍️ رضا منصوری
جمعه ۳ فروردین ۱۴۰۳
rmansouri.ir

• عرفا سرگردان و غوطه‌ور در عشق شدند. وَتَدی دیگر شدند پس از فردوسی، وتدی نه در معنای متعارف عرفان برای فرد که وَتَدی جمعی و اجتماعی. معنای عرفانی وتد برای فرد را به نیاز اجتماع برکشیده‌ام. در این معنی، وتد موازی و مترادف می‌شود با «مِم» فرهنگی. خِرد و همتِ فردوسی منجر شد به حفظ و گسترش زبان فارسی که ابزار تفکر ما را نگاه‌داشت- وتدی که بخشی از ایرانیت ما را حفظ کرد و متمایز نگاهمان داشت. عرفا با استفاده از همین زبان بخش دیگر وجود ما را- انسان دوستی و طبیعت دوستی ما را- نگاه داشتند؛ نگذاشتند به ورطهء وحشی‌گری درغلطیم: دو وتد و دو مِم!

• غفلت نکنیم از درک انحراف‌ و انحطاط پساسلجوقیانی که منجر به برامدن اثر نامنظور پریشان‌گویی عرفای ما شد که به‌مرور به اوج رسید و جَفْر و حروفی‌گری و نُقطَوی‌گری سکهء روز شد- آثارش هنوز در منش فکری ما ایرانیان از جمله در نهادهای مثلا انقلابی مانند شورای انقلاب فرهنگی و نهادهای حوزوی آشکار است. علم را از دو نوعِ اکتسابی یا وَهَبی- بر مبنای کشف و شهود- دانستند و می‌دانند. و با این گزاره که پای استدلالیون چوبین بود، علمِ اکتسابی را هم نفی کردند و بر طبل مکاشفه و شهود کوبیدند. غافل از این‌که آنچه اکتسابی است دانشِ علمی است نه خود علم به معنی نوآوری و ابتکار و جدیت در تفکر و خردمندی که ریشه در کارهای خوارزمی و بیرونی و ابن‌هیثم داشت و امروزه تجلی و جهش پسانیوتونی آن را در هوش مصنوعی و رایانش و ترادیسی نقش انسان بر زمین می‌بینیم.

• این جبر تاریخ و جغرافی- این انحطاط نامنظور- همراه شد با انحراف در درک از علم و تفکر و خردمندی: خَلط هنرِ با علم. هنر عشق‌ورزی کلامی، که اوجش را در نوشته‌های ابن عربی می‌بینیم، با علم و خردورزی یکی انگاشته شد تا سکه به نام علم وهبی بزنند. از همو نقل است که «دانش‌های ما نه مبتنی بر الفاظ است و نه آن‌را از استاد و دفتر و کتاب گرفته‌ایم. این دانش‌ها حاصل تجلیاتی است که در حالات وجد و فنا بر دل نازل می‌شود.» [فصوص‌الحکم، ابن عربی، محمد علی موحد و صمد موحد، نشر کارنامه، تهران، ۱۳۸۵، ص۹۸.] مکاشفه‌ یا توهم‌هایی که شاید بشود آن‌را نوعی هنر و روایت تلقی کرد همراه پریشان‌گویی‌ها و طامات، یا به‌قولی «ترهات ارباب‌اللسان» [فصوص‌الحکم]؛ اما مُهر دانش بر آن زدند و نسل‌هایی را گمراه و نامولد کردند، انسانیت را در چاه شهود و خیالات و لفاظی فروغلطاندند، تا فقر و نکبت حاصل از این خبط تاریخی بشود پدیده‌ای نامنظور در پیامد تلاش عرفا در حفظ مِم فرهنگی ما.

• جامعهء انسانی را هم به مخروطی فروکاستند که انسان کامل در رأس آن قراردارد و قاعدهء مخروط «انسان‌های حیوانی». انسان کامل که در بالا است سایهء خدا و نایب حق و سخن‌گوی اوست [فصوص‌الحکم]- نسخهء روزامد این طریقت انحرافی را هم این سال‌ها شاهدیم. همین است که در قاموس مبحث سامانه‌های پیچیده و گوریده مَدرِسِگی (schooling) نامیده می‌شود که در آن پدیده‌های برامده رخ‌نمی‌دهد [نگ فصل سوم کتابم «مبانی علم و طراحی دانشگاه در ایران»، ایران من۶، نشر دیبایه، تهران، ۱۴۰۱. ]. جامعه‌ای هم که بر این مبنا اداره شود محکوم است به رکود و نابودی: همان انحطاطی که شاهدش هستیم؛ و تأثیر نمادین‌اش را این روزها از یک طرف در فقیر شدن ملت و رشد فساد در امت و ملت می‌بینیم و از طرف دیگر در غزّه و قفقاز شاهدیم: تحقیر مطلق و سیطره‌ای دو سویه: از یک سو رشد جهل مدنی در داخل و از سوی دیگر خزش سیطرهء جهانی به دور ما و اطراف ما. طامات‌گویی‌ چند قرن اخیر، و دانش‌انگاری این یاوه‌های ناشی از توهم، آن‌چنان گرفتارمان کرده که جامعه و ملت و امت هنوز نتوانسته از چاه ویل این لفاظی‌ها رها شود. زهد، و طاماتِ مرتبط با این انزوا، شاید فرد را راضی و در توهم درک طبیعت و فراطبیعت خوش‌خیال نگه‌دارد اما پیامد تحقیر و انحطاط و فساد آن انکارناشدنی است. عبور از این چاه لازم و شدنی است؛ اما تنها و تنها با هِمّت ملت.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
متاسفانه بخش زيادی از محدوده تاريخق و ارزشمند ديزدر در حاشيه شهر مشهد كه دارای سنگ‌نگاره‌های ٤ هزارساله است، بی‌سر و صدا و به علت عمليات معدن‌كاوی تخريب شده و باقی‌مانده سنگ‌نگاره‌ها به صورت عمدی تراشيده شده است.

فیلم از محمود ارجمندی


_فلات ایران_


@uttweet
زمان و وقت– ۴
درامدن از «چاه طبیعت» و «وقت»: شکوفایی
✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
rmansouri.ir
گر از چاه طبیعت که جهان من و تو است
به‌در آییم جهان جمله از آن من و تو است
شهریار

• ابوعلی دقاق بود که «وقت» را بر احوال انسان غالب دانست؛ نکته‌ای بنیادی در تفکر عرفای عاشق و انسان‌دوست ما. عمق این مفهوم در گزاره‌ای دیگر از زبان عرفای ما مشهود است: گیر افتادگی در چاه طبیعت، که در شعر شهریار هم آمده. و نیز از شمس است که می‌گوید «با طناب آسمانی عشق است که از این چاه طبیعت می‌توان خود را بالا کشید.» [به‌نقل از تقریرات درس مثنوی، محمدعلی موحد، مطالعات آسیای صغیر، شماره ششم، پاییز و زمستان ۱۳۹۷.] شمس و مولانا از این «موقِف»- بخوانید دیدگاه- به جهان می‌نگرند. و خداوند است که این ریسمان عشق را می‌فرستد تا آدمی در آن بپیچد و به سوی او بالا برود. انسانی که از این طناب عشق به‌بالا بپیچید از «وقت» خارج می‌شود، وقت دیگر بر او غالب نیست. این عشق را هم «قدیم» می‌دانستند؛ معنی آن این است که عشقْ مطلقی است مستقل از انسان! همه تمثیل‌هایی درونی، فردی، و مستقل از مفهوم جامعه و سامانه‌های گوریده با برهم‌کنش افراد و ویژگی رَمِگی. [نگ فصل سوم کتابم «مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران»، ایران من ۶، دیبایه، تهران ۱۴۰۱.]

• این تصور عرفای ما بوده از خداگونگی یا به اوج رفتن انسان؛ اما اوج در توهم، رفتنی به درون، با عشقی درونی شده. و این چیزی نیست جز پذیرش غلبهء مطلق وقت بر تمام شؤون زندگی‌. این نوع «خروج از وقت» توهمی بیش نبوده و نیست؛ تنها جوششی است درونی که در واقعیت منجر می‌شود به رکود بیرونی و تسلیم مطلق به «وقت». همان که انحطاط ما را تشدید و طولانی‌تر کرد. حالا اما وقت عبور از این «گیر» تاریخی است و وقتِ غلبه بر «وقت»- در واقعیت نه در خیال. وقتِ عبور از منش «بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین» و رسیدن به تفکری پویا است تا بشود ابداعی کرد مانند «نظریهء ساخت‌یابی» در درک عقل سلیم آنتونی گیدنز یا ابزاری برای رسیدن و سکونت در مریخ!

• این گرایش به‌درون و پذیرفتن غلبهء وقت پدیده‌ای است تاریخی در شرایطی که آزادی برای شکوفایی انسان معنا نداشت و تنها راه برای انسان خردمند «آزادگی» یا خزیدن به درون بود. پذیرفتن غلبهء «وقت»، و پذیرفتن تمثیل چاه طبیعت و ریسمان خدا شده بود تنها راه نجات «مِم» ما ایرانیان: انسان‌دوستی و طبیعت‌دوستی. حالا هم که این جبر تاریخ برطرف شده، ما ایرانیان هنوز نه تنها در وقت و در تمثیل چاه طبیعت گیر کرده‌ایم، که گرفتار انحطاطی عمیق شده‌ایم ناشی از انحراف از جبر تاریخ و پذیرفتن توهماتی به نام علم وَهَبی- شهود و توهم. باید برخیزیم با حفط انسانیت و دوستداری طبیعت به شکل صیقل خورده‌اش. این میراث ما است برای انسانیت؛ در هیچ دوره‌ای از تاریخ نه کولوسئوم داشته‌ایم، نه هولوکاؤست ایجاد کرده‌ایم، و نه وحشیگری مطلق غربی را پذیرفته‌ایم که تجلی مدرن آن را در غزّه شاهدیم! در بدترین و سخت‌ترین شرایطْ احترام به انسان و طبیعت را حفظ کرده‌ایم و اوجش را حتی در عرفان دورهء اسلامی تجلی شده می‌بینیم.

• جهیدن از چاه طبیعت و غلبه بر وقت، و نپذیرفتن غلبهء وقت، یعنی درک مدنیت در تجلی آن در جامعه به شکل دینامیک اجتماع و درک توان بی‌حدِّ شکوفایی انسان تا خداگونگی. انسان می‌تواند و باید شکوفا شود در هر جهتی که مایل است؛ اگر قیدی هست آن‌را جامعه و توافق مدنی تعیین می‌کند، یعنی توافق به هم‌زیستی، نه اجبار از سوی هیچ طریقتی. خیزش به‌درون را باید تبدیل کنیم به خیزش و جوشش به بیرون به منظور ایجاد امکان شکوفایی برای هر فرد در جامعه.
زمان و وقت– ۵
چه سخت است تغییر بینش: وقت انزوا به‌سر آمده
✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
rmansouri.ir

• دیگر وقت خیزش به‌درون و انزوا نیست. وقتِ کنش و جوشش در اجتماع است. اجتماع و برهم‌کنش اجتماعی در برابر فرد و انزوا کلید دنیای مدرن و مدنیت مدرن است. اعتقاد مفهومی فردی است اما ناسوت‌گرایی (سکولاریزم) مفهومی اجتماعی است و این وجه تمایز این دو است؛ این دو مفهوم مکمل همدیگر است نه متضاد یکدیگر. حالا وقت/فرصتِ خیزش فرد است برای شکوفایی در جهتی که مایل است و در جهتی که توانش را دارد- با حفظ قیدهای مدنی مورد توافق جمع. نخواهیم و نگذاریم «وقت» بر ما غلبه کند. عشق عرفانی را تبدیل کنیم به عشق پویا و دینامیکِ عشقِ به انسان و انسانیت و طبیعت در زندگی مدنی و اجتماعی به‌منظور شکوفایی و رشد خلاقیت فردی- عشق مطلق که سال‌ها پیش در کتابم ایران ۱۴۲۷ نوشتم [ایران من۱، ایران ۱۴۲۷، انتشارات دیبایه، تهران، ۱۴۰۰.]. این تنها راهی است که انسان را خداگونه می‌کند. توانایی انسان مدنی در این جهت بی‌انتها است و حدی برایش نباید تصور کرد؛ برخلاف توانایی جوشش به‌درون و تمام تخیلات و توهمات مرتبط‌اش که متناهی است. اوجش را در کتاب‌هایی مانند انسان کامل نسفی یا تذکرة الاولیاء عطار یا فصوص‌الحکم ابن عربی می‌بینیم- همگی شاهکار عصر خود- عصر انزوا و گذار به انحطاط: اوج احوالات درونی بدون کمترین تحرک اجتماعی. حالا این تنها انسان پویای مدنی با عشق مطلق است که ارزش سجدهء ملائک دارد نه انسان منزوی افتاده در چاه طبیعت و مغلوبِ «وقت».
• دینامیک در جامعهء بشری یعنی همین. تنها این دینامیک و این میل به خیزش و رانش است که منجر به ‌نوآوری و منجر به حرکت در مسیر خداگونگی انسان می‌شود. هر ایجاد مانعی را، در عرف هر امر قدسی هم که باشد، باید کفر انگاشت؛ و در عرف هر طریقت مدنی مطرودش کرد. هر طریقتِ انسان‌محور هم که در جهت این شکوفایی عمل کند باید قدرش شناخت. جامعهء ما در حال گذار به درک و پذیرش این دینامیک است. آمادگی برای دینامیک در جامعهء ما تازه جوانه زده، در حالی‌که تصلب و چسبیدن به مفاهیم درونی هنوز سخت پابرجا است:
• رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، علامه حسن‌زاده آملی را «از اوتاد روزگار و مردی سراسر نور، سلوک و بهجت الهی معرفی و عنوان کرد»: «ایشان نابغه دوران و جامع فنون و همچنین مرد اخلاق، علوم دینی، ریاضت و ریاضیات بود. بی‌شک با رفتن او بسیاری از ارزش‌ها از جامعه رخت خواهد بست و بسیاری علوم و معارف با ایشان دفن خواهد شد. علامه بقیه السیف بود و چیزهای زیادی بلد بود که دیگران بلد نبودند قطعا با رفتن ایشان آن‌ها هم خواهد رفت. [خبرگزاری مهر، دین و اندیشه، آیت‌الله حسن‌زاده آملی مصداق اقیانوسی سرریز از گوهر بود، ۴ مهر ۱۴۰۰.]»
علامه، سراسر نور، جامع فنون، مرد ریاضیات، از بین رفتن بسیاری علوم؛ همگی مفاهیمی «درونی» و وابسته به مجموعه‌ای انسانی بدون برهم‌کنش [نک پدیدهء رمگی در مقابل مدرسگی در مبحث مدرن سامانه‌های پیچیده، کتابم ایران من۶، مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران، فصل ۳، نشر دیبایه، تهران، ۱۴۰۰.] که ربطی به مدنیت و جامعهء انسانی در معنای نوین و پویای‌اش ندارد. و این واقعیت امروز ما است: آلوده و پالوده در توهم- حتی مثلا فرهنگستان ما یا پژوهشگاهی که از جمله نهادهای مدرن بشر بالنده است ولی افتاده در «چاه طبیعت» و تنیده در توهم. و این است منش فکری حکمرانان فرهنگی و نهادهای مثلا فرهنگی امروز ما. این یعنی ادامهء انحطاط و رکود و پس‌ماندگی ما در دنیایی که خیزش به‌بیرون و جنبش بیرونی تنها در وابستگی به بقیهء انسان‌ها معنی پیدا می‌کند. این یعنی تصلب در بینش و ناتوان در جهیدن به منظور رفع نیاز انسان نوین که خداگونگی را نه با غلطیدن به درون بلکه با جهیدن به برون تعریف می‌کند و قادر است بسازد.
گفتگوی من در باب دانشگاه در ایران و جهان
دانشگاه در ایران | جلسه سوم

با حضور دکتر رضا منصوری

April 13, 02:00  PM EST
شنبه ۲۵ فروردین، ساعت ۲۱:۳۰

https://www.clubhouse.com/invite/QK7fra3gA8DR6BnByLv2kX6Gwk41IYXVEK0:MeOv0Iq3zWmKgUCsnFNKceMryBwkj5WiWrkRBaoeK7I

@didgahenochannel
رویداد رشدیه، گپ و گفت پیرامون حیات؛ گذشته و آیندهء آن
دکتر مهدی صادقی، استاد پژوهشگاه ژنتیک و مهندسی زیست‌فناوری
پنج‌شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸
تهران، پاسداران، خیابان ناطق نوری (زمرد)، روبه‌روی دشتستان پنجم، طبقه بالای فروشگاه سپه، فرهنگان پاسداران
تلفن هماهنگی: ۲۶۷۱۳۸۹۸-۰۲۱
زمان و وقت– ۶
چه سخت است تغییر بینش: پس از دو انقلاب
✍️ رضا منصوری
جمعه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
rmansouri.ir

کاین کارهای مشکل افتد به‌کاردانان

• پس از آشنایی با غرب، و دیدن تغییر در انسان‌هایی دیگری که پس از جنگ‌های صلیبی در نهایت بر «وقت» غلبه کردند و زمان و دینامیک درشان نهادینه‌شد، باید به راه می‌افتادیم برای تحول در ذهن و در جامعه. اول، سقف شیشه‌ای رکود و انحطاطِ ناشی از پذیرشِ امر قدسیِ اَزمان همراه با شک در غالب بودن «وقت» بر سرنوشت انسان تَرَک برداشت- تا بریزد یا ترمیم شود و برسد به تحول و ترادیسی. به‌ناگاه و ناآگاهانه طغیانی شروع شد با دستاورد مشروطه کردن سلطنت. انقلاب مشروطه در مرداد ۱۲۸۵ با امضای مظفرالدین شاه اولین تَرَک در خروج ایران از انحطاط پساسلجوقیانی بود؛ همراه با آن تغییرات ذهنی در انسان ایرانی و در فرهنگ ما، در درک زمان و خروج از غلبهء وقت به‌راه‌افتاد. نباید انتظار می‌داشتیم که این ترک منجر به ترادیسی کامل شود. راه درازی در پیش بود و هست. همین را دست کم نگیریم.

• نیم قرن نوسازی ایران در دوران پهلوی هم نتوانست ذهنیت مردم را از انحطاط به‌در کند؛ تَرَک را عمیق‌تر کرد، و کنش‌ و واکنش‌ها را جدی‌تر. کمابیش همان استدلال‌های دورهء مشروطه با غلبهء جنبهء مذهبی در دفاع از مردم، هفتاد سال پس از امضای سند مشروطیت، منجر به انقلاب اسلامی شد- انقلابی همان‌قدر جدی که مشروطه بود. در این انقلاب سلطنت برچیده شد اما ذهنیت اَزمان قدسی، با تکیه بر غلبهء وقت، واگشتی دوباره داشت؛ واگشتی که به‌مرور دیده شد. در دههء اول این انقلاب کورسویی از نقش زمان و عبور از وقت و پذیرش شرایط بروز کرد اما از دههء دوم به بعد خاموش شد و حالا در چلهء دوم شاهد تقویت همان طرز فکر مبتنی بر «غلبهء وقت» و پذیرش حاکمیت حکم‌های شرعی- که حالا نام قانون به خود گرفته- هستیم- همراه با همه گونه فساد ناشی از این نظام فکری متصلب با پذیرش مظاهر مدرنیت- اثری سامانه‌ای (سیستمی) که دارد سامانه‌مند (سیستماتیک) هم می‌شود.

• در واگشت امرقدسی اَزمان نیرو‌های نامذهبی به مروز توان تأثیرگذاری اجتماعی خود را از دست دادند. توان نیروهای مذهبی نیز- آن‌ها که متمایل به درک زمان و دینامیک در اجتماع بودند- میرایی نشان داد. این را می‌توان در تنوع اندیشه در حوزه و تناسب آن با قدرت روحانیت به‌وضوح دید؛ پدیده‌ای تدریجی که اوج‌اش را حالا در چلهء دوم انقلاب می‌بینیم. هر چه حوزه نقش‌اش در انقلاب اسلامی پر رنگ و مردمی بود حالا بیشتر و بیشتر شکل دفاع از امت به‌خود گرفته، و ملت بهانه شده برای جذب و مصرف ثروت روزمینی و زیرزمینی ایران و در نتیجه فقر فراگیر ملی. جدیت انقلاب هم معنی خود را از دست داد و شاهد برون‌ریزی تمام ملکات ردیهء مخفی در تعصب مذهبی هستیم از جمله نفی اخلاق، پذیرش دروغ و بهتان و نیز هر امر فاسدی که اهداف طریقت‌های تمامیت‌خواه بطلبد؛ به نام‌هایی جاری مانند تانک انقلاب، منتظران، یا مداحان انقلابی که در صدد تصحیح امر خداوندی و پیامبری‌اند- امامت که هیچ.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برنامه سپنج، قسمت ۸
گفتگوی علی درستکار و رضا منصوری

https://www.filimo.com/m/145429/سپنج
زمان و وقت– ۷
چه سخت است تغییر بینش: پس از دو انقلاب - ۲
✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
rmansouri.ir


• واژهء انقلابی و انقلابی‌گری حالا تداعی برون‌ریزی زشت‌ترین رفتارهایی را می‌کند که در عرف عرفانی و مذهبی ما طرد ‌شده؛ اما حالا شده سکهء روز مثلاانقلابی‌ها. این پدیده را باید نوعی استفراغ ناشی از دل‌درد تاریخی خودمان بدانیم. لابد پیامدی منتظر اما نامنظور از انقلاب اسلامی. پیامد نامنظور دیگر هم نابودی روزافزون و تاریخ‌ساز مشروعیت حوزهء علمیه و روحانیت در میان مردم است؛ مشروعیت‌زدایی از شرع و نه الزاما اعتقاد مذهبی.
• این واگشت به ملکات ردیه و مَنِش نادینامیک، در نبود ذهنیتی پذیرفته شده متناسب با درک زمان و دینامیک در اجتماع، طبیعی است- همین است که آن را از نوع پیامدی منتظر در جامعه می‌دانم. تحولات مشابه در اروپا مثال بارزی از پیچیدگی و سختی تغییر ذهنیت در جامعهء انسانی است- اوج آن را باید در جامعه‌ای دانست که در آن انسان‌ها دینامیک را درک کرده‌اند و به‌شدت در مقابل نطام‌های سلسله مراتبی قدرت و نظام‌های مطلقه ایستادند تا نقش کل جامعه در برهم‌کنش‌شان متجلی شود. این رخ‌دادْ نهایتِ فرایندی است که بیش از نیم هزاره طول کشید در پیامد جنگ‌های صلیبی. بیش از یک میلیون سوزانده شدند به جرم این‌که شیطان در جسم‌شان حلول کرده. چه بدعت‌گذارانی که زنده در آتش سوزانده شدند- نمونهء آن سوزاندن هشت نفر بدعت‌گذار در پاریس در حضور اسقف اعظم و رئیس دانشگاه پاریس و بزرگان دیگر در سال ۵۸۹/۱۲۱۰- همزمان با تولد سعدی و هنگام افول سلجوقیان و برامدن خوارزم‌شاهیان در ایران؛ ما هم حلاج داشتیم (قرن سوم/نهم) اما مرتبهء بزرگی کمیت را مقایسه کنید با میلیون‌ها نفر در اروپا. این وحشی‌گری‌ها از جنس همان مَنِشی است که در کولوسئوم می‌بینیم و در هولوکاؤست و حالا هم در غزه: همان که نظریه‌پردازی شده و زیبا بسته‌بندی‌شده در مفهوم «اختیارگرایی» (لیبرتاریانیزم) و «ملکهء پست» (vile maxim) به معنی «همه چیز برای ما و هیچ برای دیگری».
• انتظار این‌که با یک کلمهء مردم‌سالاری بشود این تحولات را درک کرد اشتباه است. خواهیم افتاد در چاه ملکهء پست و اختیار‌گرایی و بی‌اخلاقی (سطح) بالاها (higher immorality) که تجلی آن پوشاندن جنایت و نسل کشی انسان‌ها در غزه تحت نام مردم‌سالاری است. پس، انتظارمان از زدایش مفهوم وقت و پذیرش دینامیک در اجتماع و تأکید بر شکوفایی فرد در جامعه را متناسب کنیم با توان تغییر ذهنیت انسان‌ها [۱]- و نه فرورفتن به درون؛ هرگاه هم توانی فراهم شد، دست بالاتر از امکان بزنیم.

1. نک نتجه تحقیق جدید را که چگونه منش فکری انسان‌ها وابسته به شبکه‌های نورونی است:
Gene expression networks regulated by human personality, Nature, Mol Psychiatry, ISSN 1476-5578.
به نقل از هادی صمدی، چگونه می‌توانیم خود را به‌نحوی بنیادی تغییر دهیم: @evophilosophy
زمان و وقت– ۸
عبور از دوران استفراغ جهل و ملکات ردّیه
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
rmansouri.ir

روشن روانِ عاشقْ از تیره شب ننالد
داند که روز گردد روزی شب شبانان

• وقتِ خیزش به‌درون و انزوا سپری شده؛ وقتِ عبور از «وقت» است. وقت کنش در اجتماع است. وقت تحرک و پویایی در اجتماع است. وقت خیزش برای شکوفایی هر فرد است در جهتی که مایل است و در جهتی که توانش را دارد- با قیدهای مدنی مورد توافق جمع. نخواهیم و نگذاریم وقت بر ما غلبه کند. سنت عرفانیِ رفتن به درون را وارون کنیم. به بیرون بجهیم و به طبیعت و جامعه و مدنیت و آینده بپردازیم.
• گذشت ترس از سلجوق و شیخ‌الاسلام‌ها و تکفیرهایش. گذشت دوران عقلای مجانین. گذشت دوران ایلغار مغول و تاتار. گذشت دوران استبداد. گذشت دوران حاکم و رعیت. دوران روشنفکرمآبی هم گذشت. دوران تکیه بر غیر و مظاهر دیگری هم گذشت. دوران نقّالی و تکیه بر خرد و فکر دیگری را هم پشت سرخواهیم گذاشت. دوران سلجوقیان صغیر کنونی هم می‌گذرد.
• در میانهء دوران استفراغ ملکات ردیهء اسلام‌لقبان حال و گذشتهء تاریخ‌مان هستیم. در میانهء آخرین تلاش گیرگردکان در سنت طریقت‌اندری سلجوقیانی هستیم. و هنوز درگیر متجددلقبانی که درکی از انسانیت مدرن و ملکات فاضلهء انسان ایرانی ندارند و به انحراف دویست ساله در نقالی ادامه می‌دهند. بی‌توجه‌اند به جوهرهء این گفتار شمس که «نقالی بگذار و نقادی بیار»؛ البته نه به‌سبک عرفامان درون‌ریز بلکه به‌لزوم انسان امروزی برون‌ریز.
• عبور کنیم از انزوای عرفانی. عبور کنیم از درونی کردن خلاقیت و تبدیل آن به توهم فردی. عبور کنیم از نقالی سروده‌های دیگران. عبور کنیم از «ابن وقت» بودن. عبور کنیم از دوران ایران‌شهری و دو بال شمشیر و شریعت بر سر مردم داشتن. عبور کنیم از نقل فردوسی از جمشید که «مَنم گفت با فرّهء ایزدی هَمَم شهریاری هَمَم موبدی».
• دورانْ دورانِ جهش به «بیرون» از خود اما به «درون» جامعه و مدنیت است. دوران تعامل‌های اجتماعی و مدنی و جهانی است. دوران تبدیل عشق عرفانی به عشق پویا و دینامیکِ عشقِ به انسان و انسانیت و طبیعت، عشق مطلق که سال‌ها پیش در کتابم ایران ۱۴۲۷ نوشتم [۱]. این تنها راهی است که انسان را خداگونه می‌کند. توانایی انسان مدنی- با شکوفایی در میان جمع و اجتماع- در این جهت بی‌انتها است و حدی برایش نباید تصور کرد. تنها این انسان مدنیِ پویا است که ارزش سجدهء ملائک دارد نه انسان منزوی افتاده در چاه طبیعت و مغلوب «وقت».
• ابن وقت نباشیم- برخلاف گفتهء مولانا. وقتِ آن است که آفرینندهء وقت باشیم. خدای وقت باشیم. غالب بر وقت باشیم و نگذاریم وقت بر ما غلبه کند. گذشت دوران عقلای مجانین. خردمند وقت‌آفرین باشیم و پویا، نه چسبیده در وقت. عبور کنیم از این گفتهء مولانا که «صوفی ابن‌الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرط طریق». از قضا، باید که از فردا بگوییم! باید که از غوطه‌وری به‌درون فراتر رویم و عشق صوفیانه را همراه کنیم با «تحلیل»، با نگرش به آینده، برای خلق وقتی جدید، خلقی خداگونه. این است شرط عشق پویا: گفتن از آینده و خلق وقت در میان جامعه، نه ابن وقت!

۱. ایران من۱، ایران ۱۴۲۷، انتشارات دیبایه، ص۲۱۳، تهران، ۱۴۰۰.
زمان و وقت– ۹
تلنگر برای خروج از چاه طبیعت و عروج به اوج توان خداگونه
✍️ رضا منصوری
جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
rmansouri.ir

• چگونه؟ چگونه از چنگال انحطاط در غلبهء وقت به‌در آییم؟ چگونه از مفهوم زمان، و تأثیر آن در برنامه‌ریزی برای جامعه و برای کشور، در سمت تحقق آرزو‌ها و رفاه و سلامتِ نفس مردم استفاده کنیم؟ چگونه پویایی، یا دقیق‌تر دینامیک، را وارد حیات اجتماعی بکنیم؟
• جامعه، که سامانهء پیچیده‌ای است، قوانین دینامیکی خاص خودش را دارد- متفاوت از ارزش‌ها و ایده‌ها و ویژگی‌های فردی. لازم است تجربهء چند هزارسالهء خودمان را در یک تحول دینامیکی ببینیم و نه همچون مجموعه‌ای از «وقت»‌ها؛ تقطیع شده در دوره‌های اجتماعی یا حکمرانی و «وقتِ» متناظر با آن. مفهوم وقت بیان حالت پایا (steady state) در اجتماع است که با ایستا فرق دارد. چرخش بینشی لازم است تا از مفهوم پایای وقت به مفهوم دینامکی زمان برسیم. این چرخش بینش تلنگری است بر ما تا از چاه طبیعت به‌در آییم و طبیعت را با نسخهء «عشق پویا به انسان و طبیعت» مهار کنیم- قوه‌هایش را به‌فعل دراوریم: خداگونگی یعنی همین. ایران تجربهء تاریخی کافی برای این تلنگر [نک تلنگر، ریچارد تیلر و سان‌استاین، ترجمه آرش طهماسبی، انتشارات دنیای اقصاد، ۱۳۹۸. و نیز کتابم عبور از سندرم دورهء نقل، وبگاه شخصی، فصل ۶، اَزمانیت و امر قدسی] دارد.
• ابن عربی عالَم انسانی- بخوانید جامعه- را به مخروطی شبیه دانسته که انسان کامل در رأس آن قراردارد و قاعدهء مخروط «انسان‌های حیوانی»اند: انسان کامل که در بالا است سایهء خدا و نایب حق و سخن‌گوی اوست. این تفکر هنوز ذهن ما ایرانیان چنان تنیده و به شکل «عقل سلیم» رایج درامده که حتی دوراندیشانی که به تفکر در ایران و آینده‌اش می‌نگرند آن را بسیار بدیهی می‌دانند [نک سید محمد بهشتی و همکاران، ایران کجا است و ایرانی کیست، انتشارات روزنه، تهران، ۱۴۰۰. صص۳۱۴-۳۲۰] و هر نتیجه‌گیری برای ایران گذشته و آینده‌اش را در این قالب می‌بینند. این تفکر در شناخت امروز ما از سامانه‌های پیچیده مترادف با «مدرسگی» است [نک کتابم مبانی علم و طراحی مفهومی دانشگاه در ایران، انتشارات دیبایه، تهران، ۱۴۰۰، ص ۷۷ (schooling)]. در این روال هیچ پدیدهء برامده‌ای رخ نمی دهد. «جامعه» به‌معنای امروزین‌اش شکل نمی‌گیرد. اقتصاد- از هر نوع سرمایه‌گرایی‌اش (کاپیتالیستی‌اش) یا سوسیالیستی‌اش برنمی‌آید. قدرت محدود می‌ماند، دست دوم می‌ماند، توان رشد ندارد، و بی دینامیک است- حتی اگر دشمن دايم داشته باشد. از سعادت انسانی خبری نیست مگر برای معدودی انسان متعبد بهشت‌خواه و راضی به بهشتی‌شدن حتی به‌قیمت جهنمی‌شدن بقیهء انسان‌ها. این خلاف هر خرد اسنان‌دوست و طبیعت‌دوستی است. و تجربهء ایران و جهان هم نشان می‌دهد این تفکر نه تنها اَزمان است [نک مقالهء اَزمانیت، پانوشت ۱.] که از آن فساد برمی‌خیزد و فقر و انحطاط. مفهوم ایران‌شهری هم که این روزها باب شده این تفکر را در دل خود دارد. ایران باید از این تفکر منسوخ به‌در آید تا راه سعادت را بپیماید و در دنیای جدید و ساخت آینده‌اش نقشی تلطیف‌گر و خشونت‌پرهیز به‌عهده بگیرد. تلنگر احتیاج داریم. با چه موتوری؟
رویداد رشدیه، گپ و گفت پیرامون حیات در کیهان
دکتر سهراب راهوار
پنج‌شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸
تهران، پاسداران، خیابان ناطق نوری (زمرد)، روبه‌روی دشتستان پنجم، طبقه بالای فروشگاه سپه، فرهنگان پاسداران
تلفن هماهنگی: ۲۶۷۱۳۸۹۸-۰۲۱
زمان و وقت– ۱۰
با چه موتوری
✍️ رضا منصوری
جمعه ۴ خرداد ۱۴۰۳
rmansouri.ir
هر که‌را عشق است و سودا روز شد

• با چه موتوری؟ جامعه نیاز به موتوری درونی دارد تا پویا بماند و در چاه طبیعت غوطه‌ور نشود، یا از آن به‌در آید. چگونه ایران را از انحطاط تاریخی و از رکود به‌در‌آوریم و موتوری به‌منظور پویایی درونزاد و شکوفایی فرد و جامعه روشن کنیم؟
• سه چیز انسان را پویا می‌کند، به‌جامعه دینامیک می‌دهد، و مانع رکود و انحطاط می‌شود: قدرت، ثروت، و علم (به معنی رفع کنجکاوی). هیچ‌کدام ارزش مطلق- بد یا خوب- ندارد. هر سه انگیزشی بالقوه است و نبودش به رکود می‌انجامد و انحطاط. و می‌دانیم هر یک نیز می‌تواند منجر به شرّ، نفی انسانیت، و تخریب طبیعت شود. آنچه ارزش است، و برای مهار این سه لازم، همان عشق مطلق است که گفتم- و همان منشی که به ایرانی اهلیت می‌دهد و او را از فرهنگ کولوسئومی مترادف با قدرت مطلق و نفی انسانیت جدا می‌کند. آنچه این روزها شاهدش هستیم مصداق این قدرت مطلق برای کمک به افزایش ثروت، و نیز علم مطلق برای افزایش قدرت و سرمایه، و همه این‌ها درچارچوب ارزشی که سرمایه‌گراییِ مطلق است- حتی به قیمت نفی انسانیت و طبیعت: قدرت و ثروتِ بی‌مهارْ همراه با انقیاد علم در رفع هر محدودیتی برای قدرت و ثروت. این ضد ارزشِ رایج در قدرت سیطره‌مند جهانی در طریقت ما نیست.
• علاقه به دینامیک برای پویا شدن جامعه، و آفرینش وقت در برابر درغلتیدن در وقت، کافی نیست. دیدیم چگونه امر قدسی متمایل به اَزمانیت است و در عمل از آن رخوت برمی‌آید و انحطاط، مگر در شرایط خاص تاریخی؛ نمونه صدر اسلام است و مفهوم حوزه: «حوزه» به معنی سرزمین اسلام و دفاع از آن واجب. در هر حال، این کنشِ دیگران است که واکنشِ طرف‌داران امر قدسی را در پی دارد. واکنشْ همواره قدمی عقب‌تر از کنشی است که بر مبنای موتوری است که ذاتی فرد یا جامعه باشد. می‌ماند موتوری که متناظر باشد با فطرت انسان و جامعه همراه با ارزش برای انسان و انسانیت و طبیعت، یعنی جامعه و هر آنچه در خارج آن است- درافزایی مطلق!
• جمع انسان‌ها تنها در صورت برهم‌کنش افراد است که به جامعه تبدیل می‌شود. حاکم شدن هر طریقتی- به غیر از آنچه بشود توافق جمعی‌اش نامید منجر به کلوخه‌ای‌شدن جامعه می‌شود: گروههایی تکاتک وابسته به طریقت‌های گوناگون، بی‌تعامل و حتی در نزاع دايم، که مانع ایجاد جامعه‌ای پویا می‌شود.
• پس دوری کنیم از حاکمیت هر طریقتی واحد، در صورت لازم تلاش کنیم بر نرم‌کردن «کلوخه‌های» جمعی قطبیده در جامعه. تکیه‌کنیم بر ارزش ذاتی جامعه- نوع‌دوستی و عشق مطلق مرتبط با اهلیت ایرانی خودمان.
زمان و وقت– ۱۱
ملت، ثروت، و علم
✍️ رضا منصوری
جمعه ۱۱ خرداد ۱۴۰۳
rmansouri.ir

• در دورانی به‌سر می‌بریم که از حکمرانان انتظار نمی‌رود نقشی در توسعهء علمی و ایجاد ثروت در جامعه داشته باشند؛ اگر هم باشد کمینال است و ملت باید نقش اصلی را تا مدت‌ها به‌عهده بگیرد. در مورد قدرت- دست کم قدرت سخت- حکمرانی نقش مثبتی در حد مقدورات پذیرفته و در آن کوشا است. پس، از سه موتور یا محرک برای پویا شدن جامعه، به‌منظور ایجاد دینامیک و درک زمان، یعنی دوری از ابن‌وقت بودن و ذهنیت سیطرهء خزیدن به درون در معنای عرفانی‌اش، حاکمان ما تنها توان اندیشیدن به قدرت از خود نشان داده‌اند، آن‌هم تنها به قدرت سخت. از قدرت نرم داخلی هم غفلت شده چون سازگاری چندانی با تصلب طریقتی که بر ذهنیت آن‌ها حاکم است ندارد. تکلیف دو موتور دیگر، اقتصاد و علم، چه؟ بدون توجه به مؤلفهء اقتصاد و علم و درهم‌تنیدگی‌شان‌ امکان شکوفایی فراهم نمی‌شود. تازه، قدرت نرم هم به‌ضمن با فعال‌شدن نقش ملت در علم و ثروت فراهم می‌شود و کمک می‌کند به فعال شدن چرخهء قدرت برای آرامش مردم و کشور.
• در این وضعیتِ حکمرانی، نقش ملت و گروه‌های مدنی مرتبط با اقتصاد و علم بسیار اساسی است. کنش‌گران مدنی هم در هر حیطه‌ای نقش مهمی در رفع هرگونه بحران ناشی از جهل و غفلت حکمرانی دارند. این وضعیت و لزوم درک دقیق آن تا دهه‌ها کمابیش پایدار است. غفلت از آن به‌معنی سپردن سرنوشت ایران به باد حوادث داخل و خارج است. نتیجهء آن هم تخریب بیش از پیش طبیعت و خلقیات ایرانیان است.
• ملت، با درنظر گفتن محیط ناسازگار با رشد اقتصادی و توسعهء علم، چه کند؟ چه کند که این دو موتور در ایران روشن شود؟ آموزه‌های کتابی، که معمولا نتیجهء تحقیقات اقتصادی یا سیاست‌گذاری علمی در کشورهای صنعتی است، چندان کمک نمی‌کند چون معمولا مبنای آن پیش‌فرض مسئولیت‌پذیری حکمرانی در این امور است؛ امری که در شرایط کنونی ایران ما غایب است، یا بهتر است غیبت آن فرض شود. پس، بر ما است که دانش لازم برای حاکمیت ملت در روشن کردن موتور اقتصاد و علم را ابداع کنیم. چه کنیم که اقتصاد در وضعیتی که قیدهای حکمرانی مانع است رشد کند؟ چه کنیم که علم و سیاست‌های علمی شکوفا شود در وضعیتی که نهادهای حکمرانی درصدد خورد کردن ساختارهای نوپروردهء آن‌است؟ یافتن پاسخِ این پرسش‌ها با خودمان است و وظیفهء متخصصان باتجربه‌ای که توانا باشند در تفکر خلاق و نه نقّال.
2024/12/24 06:06:13
Back to Top
HTML Embed Code: