tgoop.com/roman_moon/19445
Last Update:
#رمان_عشق_خاموش
#پارت_۱۲۵
امیر دست رهام رو محکم چنگ زد و با استرس گفت
امیر: اگه بمیره چی؟
رهام: فقط دهنت رو ببند و دستت رو بکش
امیر: توی.. توی اداره پلیس آشنا نداری؟
رهام: وای خدایا امیر خفه شو! من چه آشنایی میتونم داشته باشم وقتی تازه برگشتم ایران؟؟ تو رو خدا دو دقیقه، فقط دو دقیقه خفه شو تا ببینم داره چه اتفاقی میوفته
امیر سرش رو تکون داد و عقب کشید و با چشمای اشکی و قلبی که داشت توی دهنش میزد و بدنی که به شدت میلرزید زانو هاشو بغل کرد و به حنا که بیهوش گوشه ی خونه افتاده بود زل زد.. تموم وجودش حس پشیمونی داشت و با خودش فکر میکرد اگه اون لحظه حنا بیهوش نمیشد چه کار دیگه ای ازش سر میزد؟ ممکن بود بیشتر هم پیش بره؟ اگه می کشتش چی؟؟ فقط توی ذهنش میگفت ای کاش یکم خودشو کنترل میکرد و این بلا رو سر اون دختر مظلوم نمی آورد.. اصلا اون بچه چی؟ حتی اگه بچه ی خودش نبود حق داشت اونو بکشه؟ چه حقی داشت که جون آدما رو بگیره؟ عذاب وجدان مثل خوره به وجودش افتاده بود و سکوت خونه و چهره ی رنگ پریده و ترسیده ی رهام هم هیچ کمکی بهش نمیکرد! با صدای زنگ سراسیمه از جاش بلند شد و آیفون رو زد و منتظر موند تا اونا بالا بیان.. بلافاصله که فوریت ها وارد خونش شدن با ترس گوشه ای وایساد و فقط تماشا کرد
+ چه اتفاقی واسشون افتاده؟
رهام: بیهوش شده
سریع نبضش رو گرفتن و کارهای اولیه رو انجام دادن
+باید هر چی سریع تر منتقلشون کنیم بیمارستان.. شما همسرشی؟
رهام: من نه
با دستای لرزونش به امیر که گوشه ای ایستاده بود اشاره کرد
رهام: اون آقا همسرشه
مامور فوریت روبه امیر کرد و با لحن محکمی گفت
+پس عجله کنید.. همراه من بیاید
امیر سرش رو تکون داد و به رهام نگاه کرد و با نگاهش ازش خواهش میکرد تنهاش نزاره.. وقتی حنا رو روی تخت خوابوندن اونا هم همراه مامورها از خونه زدن بیرون.. امیر و رهام با ماشین رهام پشت آمبولانس حرکت میکردن و به محض رسیدن به بیمارستان جفتشون سریع از ماشین پیاده شدن.. پرستار ها سریع حنا رو به بخش اورژانس منتقل کردن و علائم حیاتیش رو گرفتن و اطلاعات رو با مامور فوریت چک کردن و منتظر دکتر شدن و با اومدن دکتر اورژانس صبر کردن تا معاینه تموم بشه.. دکتر بعد از معاینه با اخم رو به پرستار کرد
دکتر: اول یه سرم بهش بزنین و دستگاه اکسیژن رو بهش وصل کنید و بعد سریع به بخش زنان منتقلش کنید و یه سونوگرافی از شکمش بگیرین.. خونریزی مقعدی شدید داره و این احتمال سقط جنینه.. همراهش کجاست؟
رهام سریع جلو رفت
رهام: چیزی شده؟
دکتر: همسر شماست؟
رهام: نه من دو...
دکتر نزاشت حرفش تموم شه و سریع و محکم گفت
دکتر: همسرش کیه؟
امیر لرزون جلو اومد
امیر: بله؟
دکتر: همسرش تویی؟
امیر: بله منم
دکتر: خانومت حامله بود؟
امیر: آره.. نه .. یعنی.. یعنی نمیدونم، یه بیبی چک نشونم داد ولی .. ولی نفهمی..
دکتر نزاشت چیزی بگه و با عصبانیت زد تو حرفش
دکتر: ولی نفهمیدی چی شد و کتکش زدی؟؟ تموم بدنش رد کوفتگی و کبودی داره و حتی جای کفش های پات روی لباساشه.. آدم زن حاملشو میزنه؟ اونم اینجوری؟
امیر بدون هیج حرفی با رنگ پریده فقط به دکتر زل زد.. چند بار دهنش رو باز و بسته کرد تا یه چیزی بگه ولی هیچی توی دهنش نیومد
دکتر: متاسفم ولی باید اینو گزارش کنم!!
@roman_moon💛
BY 『عشق خاموش』
Share with your friend now:
tgoop.com/roman_moon/19445