tgoop.com/roman_moon/19495
Last Update:
#رمان_عشق_خاموش
#پارت_۱۲۷
رهام با نایلون برگشت و کنار امیر نشست.. پاکت آبمیوه رو دستش داد و پرسید
رهام: خب چی شد؟
امیر: چی؟
رهام: گندم، چی گفت؟
امیر: اها اون.. گفت میاد اینجا
رهام: چی؟ تو بهش گفتی؟
امیر: اره گفتم
رهام: خدایا، امیر!
امیر: چیه؟ چیکار باید میکردم؟ خوبه خودت گفتی جوابشو بده
رهام: باشه عصبی نشو.. آبمیوه ت رو بخور ببینم چی میشه .. هنوز نیاوردنش؟
امیر: نه هیچکس نیومده
چند دقیقه توی سکوت نشستن و فقط به نقطه ای خیره بودن.. با شنیدن صدای گندم که امیر رو صدا میکرد جفتشون برگشتن سمتش.. امیر با هول از جاش بلند شد و به گندم و ترنم که سمتش با قدم های تند می اومدن نگاه کرد.. گندم بهشون رسید و ترنم رو روی صندلی نشوند و قمقمه آبش رو دستش داد.. بعد از کشیدن نفس عمیق و سعی در نادیده گرفتن رهام برگشت سمت امیر
گندم: چی شد؟ آوردنش بیرون؟
امیر: نه هنوز خبری نیست
گندم: مگه نگفتی دکتر بردش برای چکاپ؟
امیر: آره.. و گفت به پلیس خبر میده.. گندم چیکار کنم؟
با بغض گفت و به دست گندم چنگ زد.. رهام بین حرفش پرید و با جدیت و کمی دستپاچگی گفت
رهام: خودمون اون رو حل میکنیم.. اشتباه کردی ایشون رو تا اینجا کشوندی
گندم فقط به لحن غریبه ی رهام پوزخندی زد و بدون اینکه جواب رهام رو بده سمت امیر گفت
گندم: من توی پلیس آشنا دارم.. میتونم کمکت کنم
امیر: واقعا؟ خب.. خب زنگ بزن بهش
گندم: باشه باشه
گندم زود گوشیش رو از توی کیفش بیرون آورد و شماره ی اهورا رو گرفت.. اهورا بعد از چند تا بوق گوشی رو جواب داد
اهورا: بله؟
گندم: شیفتت تموم شد؟
اهورا: آره دیگه داشتم وسایلم رو جمع میکردم برگردم خونه.. اتفاقی افتاده؟ صدات مضطربه
گندم: نه اتفاقی که نیوفتاده فقط میتونی بیای بیمارستان؟
اهورا با شنیدن کلمه ی بیمارستان هول کرده از جاش پرید و با صدایی که نگرانی توش موج میزد پرسید
اهورا: خوبی؟؟ برای ترنم اتفاقی افتاده؟
گندم: نه نه اهورا نگران نشو.. فقط
اهورا: فقط چی گندم؟ تو رو خدا حرف بزن جون به سر شدم
گندم تموم قضیه ای که از امیر شنیده بود رو واسه اهورا تعریف کرد و ازش خواست یه کاری بکنه تا امیر رو دستگیر نکنن
گندم: حالا میتونی کاری بکنی؟ حال امیر اصلا خوب نیست
اهورا: باشه سعی میکنم یه کاری بکنم
گندم: میتونی خودت پرونده رو بگیری؟
اهورا: خودم که نه من کارم این نیست اصلا.. ولی حرف میزنم ببینم میتونم بگم یکی از دوستام برش داره یا نه.. الان خودمو میرسونم اونجا
گندم: باشه زود بیا
امیر و رهام که با شنیدن اسم اهورا با بهت به گندم نگاه میکردن با برگشتن اون سمتشون نگاه هاشون رو فراری دادن
گندم: الان اهورا میاد.. گفت یه کاری میکنه دوستش پرونده رو دستش بگیره که بتونن واست یه کاری بکنن
امیر: اهورا؟
گندم: آره.. اهورا پلیسه، ببخشید بهتون نگفته بودیم.. یعنی من نخواستم بگه خودش مشکلی نداشت
امیر: پلی.. پلیس؟؟
گندم: اره قضیه ش مفصله بعدا واست توضیح میدم
@roman_moon💛
BY 『عشق خاموش』
Share with your friend now:
tgoop.com/roman_moon/19495