tgoop.com/ruman/1398
Last Update:
#کپی_این_رمان_ممنوع_و_پیگرد_قانونی_دارد
لیــــــــــــــلا:
وحشت زده به خون کف سالن خیره بودم که صدای ارباب بلند شد
خیره سر تمیزش کن
گیج بهش نگاه میکردم
خون بردارم روی زمین بود
مات نشستم
دستمال رو برداشتم و کشیدم روی سرامیک ها
اروم اشکهام جاری میشد
صداش میومد
صدای قلبم با هر شلاقی که به تن بردارم میخورد بلند میشد
معمولا حرف نمیزنم اخه نوکر این خونم
از وقتی که پدرم رو توی قلبم کشتم
خالم من و برادرم رو اجبار به خونه خان آوورد
برادرم دزدی میکرد بخاطر سیر کردن من و مادرم
و مجازات میشیم همه بخاطر این اشتباه
هر روز تنبیه
هر روز شلاق
و من منتظره روزی که بتونم با این دستای ظریفم انتقام بگیرم
کارم که تموم شد رفتم سمت اتاق خان
_اقا خواهش میکنم...اقا تو رو خدا داداشمو ول کنید
منو بزنید بسشه داره ناله میکنه
+از جلوی چشمم گمشو دختره احمق..به چه حقی به من میگی چیکار کنم چیکار نکنم...من سرپرست توام
مهمون داریم امشب لباساتو عوض کن ماه بشی
با تعجب به سیگارش ک روی دستام خاموش میشد نگاه کردم
اهی کشیدم و بعدش خفه شدم
مثل یک مار به دور خودم پیچیدم
معلوم نیست امشب میخواد با من چیکار کنه..
همه ازاد زندگی میکنن ولی من چی
به خاطر بی وجدانی اقوام باید اینجا کار کنم و اون فکر کنه چون ثروتمنده ارباب منه
پسری به اسم محسن داشت میگفت ولش کن بزار بره ولی من از هوش رفتم
#پارت1
https://www.tgoop.com/joinchat-AAAAAEL3RTbgYs6KYDYUeQ
BY Ruman | Roman | رمان | عاشقانه |استوری | غمگین|تکست دپ|کلیپ|موزیک|آهنگ|تنهایی دلتنگی|داستان|| داستان|صحنه دار|شبانه|+18|رمانکده|
Share with your friend now:
tgoop.com/ruman/1398