tgoop.com/ruman/1762
Last Update:
#part1
تنه کبود لیلا
کنار خیابون منتظر مشتری بودم
دستم میلرزید بار اولم بود ولی شجاعت نجات دادن الیا رو داشتم
چشم و امید یک دختر هشت ساله توی بیمارستان به منه...
نگاهی به دختر های اونور خیابون کردم
اوووف چه خشگلن
من در برابر اونا هیچی نیستم
چشمای سبزم رو بستم که نور ماشینی بههم خورد
چشم باز کردم
میانسال بود
باید عشوه بریزم؟؟
جلو رفتم شیشه ماشین رو پایین کشید
+ بپر بالا
_ حساب کتاب کنیم ببینیم میشه یا نه
+ چهارتا یه تومن؟
منظورش رو نفهمیدم
ولی من فقط نهصد نیاز داشتم برای کلی روز داروهای الیا رو بخرم...
مثل یه ماهی مرده سوار شدم
صورتم مثل گچ شده بود
رژ لب قرمز اقوا کننده زده بودم ولی اصلا شبیه چیزی که خیابون میخواد نیستم
مثل سوت قطاری که تا اخر مسیر زده میشه ....
سکوت کرده بودم
دستش رو جلو اورد
+ بریم خونه میتونی
_ تا ساعت دو بقیش باید برگردم...
+ از خودت بگو
_ کارتو کن پولمو بده برم .داستان نمیخوام
+ باره اولته؟
_ اره باکرم...
https://www.tgoop.com/joinchat-AAAAAEL3RTbgYs6KYDYUeQ
BY Ruman | Roman | رمان | عاشقانه |استوری | غمگین|تکست دپ|کلیپ|موزیک|آهنگ|تنهایی دلتنگی|داستان|| داستان|صحنه دار|شبانه|+18|رمانکده|
Share with your friend now:
tgoop.com/ruman/1762