Forwarded from موسیقی سنتی ایران (Nima Shafiee)
این ویدئو به تنهایی شاید اندازه یک مقاله تاریخی - اجتماعی حرف برای گفتن داشته باشد.
این ویدئو در واقع بخشی از یک اجرای خصوصی مربوط به اواخر دهه 60 است که روی اینترنت پیدایش کرده ام .
این اجراها فرصتی بود تا هنرمندان خانه نشین و دورمانده از حرفه شان دورهم جمع شوند و ساز و آوازشان را در یک محیط بسته و با امکاناتی حداقلی اجرا کنند. اغلب مردان این جمع کراوات زده و به سبک پوشش متعارف خودشان ( نه فضای دهه 60) حضور پیدا کرده اند وشکل یک کنسرت رسمی در این جمع حاضر شده اند . نوازنده این اجرا استاد #همایون_خرم است که مشهورترین کارهایش را برای مرضیه ، دلکش ، مهستی ، سیمین غانم ساخته ، اما در فضای بسته آن دهه ، نه تنها صدای زنان ممنوع است بلکه حضورشان هم در چنین فضایی می توانست پیامدهای خطرناکی داشته باشد.
با غیبت اجباری زنان، تصنیف های مرضیه و دلکش را هنرمندان مرد حاضر در جمع می خوانند .
این اجرا که با ویولن نوازی همایون خرم و ضرب #جهانگیر_ملک همراه است ، آوازهای انتخابی حال و هوای غمگینی دارند و اشعار انتخابی خوانندگان با فضای آن سال ها کم و بیش منطبق است . برای من اج این مراسم ، قطعه رقص #نصرت_کریمی است که با چشمان بسته بر روی ناله های ویولن همایون خرم بدنش را پیچ و تاب می دهد . اجرای رقص نصرت کریمی شبیه نمایشی کوتاه از تاب آوری اجتماعی و فرهنگی ایرانیان بعد از یک دهه انقلاب و جنگ و ممنوعیت و خانه نشینی است .
دیدن این کلیپ با همه تلخی اش نشان از قدرت تاب آوری ملتی دارد که در طول سده ها توانسته از پس غارت ها و تندبادهای سیاسی اجتماعی جان به در ببرد و در آینده هم جان به در خواهد برد./ احمدرضا ک
◉━━━━━━
کانال بزرگ موسیقی سنتی
این ویدئو در واقع بخشی از یک اجرای خصوصی مربوط به اواخر دهه 60 است که روی اینترنت پیدایش کرده ام .
این اجراها فرصتی بود تا هنرمندان خانه نشین و دورمانده از حرفه شان دورهم جمع شوند و ساز و آوازشان را در یک محیط بسته و با امکاناتی حداقلی اجرا کنند. اغلب مردان این جمع کراوات زده و به سبک پوشش متعارف خودشان ( نه فضای دهه 60) حضور پیدا کرده اند وشکل یک کنسرت رسمی در این جمع حاضر شده اند . نوازنده این اجرا استاد #همایون_خرم است که مشهورترین کارهایش را برای مرضیه ، دلکش ، مهستی ، سیمین غانم ساخته ، اما در فضای بسته آن دهه ، نه تنها صدای زنان ممنوع است بلکه حضورشان هم در چنین فضایی می توانست پیامدهای خطرناکی داشته باشد.
با غیبت اجباری زنان، تصنیف های مرضیه و دلکش را هنرمندان مرد حاضر در جمع می خوانند .
این اجرا که با ویولن نوازی همایون خرم و ضرب #جهانگیر_ملک همراه است ، آوازهای انتخابی حال و هوای غمگینی دارند و اشعار انتخابی خوانندگان با فضای آن سال ها کم و بیش منطبق است . برای من اج این مراسم ، قطعه رقص #نصرت_کریمی است که با چشمان بسته بر روی ناله های ویولن همایون خرم بدنش را پیچ و تاب می دهد . اجرای رقص نصرت کریمی شبیه نمایشی کوتاه از تاب آوری اجتماعی و فرهنگی ایرانیان بعد از یک دهه انقلاب و جنگ و ممنوعیت و خانه نشینی است .
دیدن این کلیپ با همه تلخی اش نشان از قدرت تاب آوری ملتی دارد که در طول سده ها توانسته از پس غارت ها و تندبادهای سیاسی اجتماعی جان به در ببرد و در آینده هم جان به در خواهد برد./ احمدرضا ک
◉━━━━━━
کانال بزرگ موسیقی سنتی
Telegram
attach 📎
❤19
.
▫️گفتگوهایی برای هضم کردن
گاهی مسئله اصلی پردازشِ احساسات هضمنشده است و نه جستجوی راه حل. پس باید گفت و شنید و چندان در پیِ راهحل نبود. خیلی از ما به گفتگوهای راهحل محور عادت کردهایم. یعنی وقتی با کسی حرف میزنیم از او راهحل میخواهیم یا اگر کسی با ما حرف میزند، مدام ذهنمان میرود پی اینکه چطور میتوانیم مشکل او را حل کنیم. امّا خیلی وقتها نیاز خودمان یا دیگری، راهحل نیست. تلاش برای حل مسئله و دادن راهحل در این شرایط اصلاً میشود مشکل گفتگو؛ مکث میاندازد، متوقف میکند و برای طرف مقابل اینطور ترجمه میشود که: جا ندارم، نمیتوانم بشنوم، حوصلهام سر رفت، برایم بیمعنی است، تو را نمی فهمم، اضطرابهای خودم بالا آمد و خلاصه نگو. باید پذیرفت که گاهی گفتگو صرفاً تلاشی است برای هضم کردن و با دیگری و به کمک دیگری مواجه شدن.
در این حالت، باید شنید، سوال خوب پرسید، به گوینده برای تجربه احساساتش فضا داد، احساساتش را جدی گرفت، باید با او در جهان عاطفیاش قدم زد و به خود او برای حل مسئله اعتماد کرد. او نیازی به راهحل ما ندارد. باید قدم به قدم پیش برود و آرامآرام هیجاناتش را تجربه کند، هضم کند و بفهمد. آنوقت خودش میتواند مسئله را حل کند و اگر راهحلی وجود داشته باشد به آن برسد.
خیلی وقتها که این روزها و احوالِ پیچیده ما هم یکی از آن هاست باید صبور باشیم و اگر جا داریم و میتوانیم چنین گفتگوهایی را پیش ببریم؛ گفتگوهایی که در آنها گوینده و شنونده وقتی به پایان حرفهایشان رسید، نگران نباشند که چرا راهحلی بهدست نیامده. راهحل خودِ همان گفتگوست.
@TheWorldasISee
🆔 @Sayehsokhan
▫️گفتگوهایی برای هضم کردن
گاهی مسئله اصلی پردازشِ احساسات هضمنشده است و نه جستجوی راه حل. پس باید گفت و شنید و چندان در پیِ راهحل نبود. خیلی از ما به گفتگوهای راهحل محور عادت کردهایم. یعنی وقتی با کسی حرف میزنیم از او راهحل میخواهیم یا اگر کسی با ما حرف میزند، مدام ذهنمان میرود پی اینکه چطور میتوانیم مشکل او را حل کنیم. امّا خیلی وقتها نیاز خودمان یا دیگری، راهحل نیست. تلاش برای حل مسئله و دادن راهحل در این شرایط اصلاً میشود مشکل گفتگو؛ مکث میاندازد، متوقف میکند و برای طرف مقابل اینطور ترجمه میشود که: جا ندارم، نمیتوانم بشنوم، حوصلهام سر رفت، برایم بیمعنی است، تو را نمی فهمم، اضطرابهای خودم بالا آمد و خلاصه نگو. باید پذیرفت که گاهی گفتگو صرفاً تلاشی است برای هضم کردن و با دیگری و به کمک دیگری مواجه شدن.
در این حالت، باید شنید، سوال خوب پرسید، به گوینده برای تجربه احساساتش فضا داد، احساساتش را جدی گرفت، باید با او در جهان عاطفیاش قدم زد و به خود او برای حل مسئله اعتماد کرد. او نیازی به راهحل ما ندارد. باید قدم به قدم پیش برود و آرامآرام هیجاناتش را تجربه کند، هضم کند و بفهمد. آنوقت خودش میتواند مسئله را حل کند و اگر راهحلی وجود داشته باشد به آن برسد.
خیلی وقتها که این روزها و احوالِ پیچیده ما هم یکی از آن هاست باید صبور باشیم و اگر جا داریم و میتوانیم چنین گفتگوهایی را پیش ببریم؛ گفتگوهایی که در آنها گوینده و شنونده وقتی به پایان حرفهایشان رسید، نگران نباشند که چرا راهحلی بهدست نیامده. راهحل خودِ همان گفتگوست.
@TheWorldasISee
🆔 @Sayehsokhan
👏7❤5👍1
جنگ پرهیزی حکیم فردوسی در شاهنامه
مرا آشتی بهتر آید که جنگ
نباید گرفتن چنین کار تنگ
هم از آشتی کام مردم رواست
که نابود باد آنکه او جنگ خواست
مسازید جنگ و مریزید خون
مباشید کس را به بد رهنمون
وگر جنگ جوید کسی با سپاه
دل کینه دارش نیاید به راه
ز خون ریختن دل بباید کشید
سر بیگناهان نباید برید
نه مردی بود ، شیر آشوفتن
به زیر اندر آورده را کوفتن
که هر کو به بیداد جوید نبرد
جگر خسته باز آید و روی زرد
گر از دشمنت بد رسد ور ز دوست
بد و نیک را داد دادن نکوست...
🆔 @Sayehsokhan
مرا آشتی بهتر آید که جنگ
نباید گرفتن چنین کار تنگ
هم از آشتی کام مردم رواست
که نابود باد آنکه او جنگ خواست
مسازید جنگ و مریزید خون
مباشید کس را به بد رهنمون
وگر جنگ جوید کسی با سپاه
دل کینه دارش نیاید به راه
ز خون ریختن دل بباید کشید
سر بیگناهان نباید برید
نه مردی بود ، شیر آشوفتن
به زیر اندر آورده را کوفتن
که هر کو به بیداد جوید نبرد
جگر خسته باز آید و روی زرد
گر از دشمنت بد رسد ور ز دوست
بد و نیک را داد دادن نکوست...
🆔 @Sayehsokhan
👍15👏3❤1👎1
Forwarded from دکتر آذرخش مکری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سلامت روان در شرایط پر استرس بخش دوم
❤8
💥تروتسکی، ایدئولوژی و چکش یخ نوردی...
✍️علی مرادی مراغه ای
✅۳۰ مرداد که گذشت سالروز کشته شدن تروتسکی بود نوع ترورش چیزی شبیه یک شاهکار بوده شاهکار جنایت...!
هیچ چیز خطرناکتر از انسان متعصبی نیست که تنها خود و حزب خود را آگاه از رازِ تاریخ بداند، فرقی نمیکند این تروتسکی باشد یا قاتل او که وقتی چکش یخنوردی را بر سر قربانی فرود می آورد فکر میکند دارد بزرگترین خدمت را به بشریت میکند.
اینجا قاتل و مقتول عین هم و شبیه هم هستند هر دو مطلق گرای متعصب...!
♦️تروتسکی با مرگ لنین، جنگ قدرت را به استالین باخت، ابتدا از حزب کمونیست اخراج و سپس به آلماتی قزاقستان تبعید گردید اما استالین میخواست او از قلمرو شوروی دور باشد، مذاکرات بسیاری با کشورها صورت گرفت چون کمتر دولتی حاضر به پذیرش بود سرانجام، ترکیه پذیرفت کشوری که در طول این یکصدسال، دروازه و منزلگه موقتی بوده که میلیونها پناهنده و تبعیدیان چپ از طریق آن خود را به غربِ امپرایالیزم رسانده اند حتی چپهای ایرانی...!
تروتسکی در ۱۲ فوریه ۱۹۲۹با یک کشتی که نام لنین بر خود داشت به همراه همسرش ناتالیا، پسرش لئون سدوف و دو پلیس مخفی شوروی به استانبول رسیدند، روزنامه «وكیت» در آوریل ۱۹۲۹ تیترى منتشر کرد با عنوان "تروتسكى مسلمان شد" كه جهان را شوکه كرد!
کثیری از خبرنگاران با عجله خود را به محل اقامت تروتسکی رساندند اما کاشف به عمل آمد که یکی از گزارشگران شوخی کرده بوده!...
♦️پنج سال در ترکیه ماند بعدا به فرانسه و نروژ رفت و سرانجام در ۱۹۳۷ در مکزیکو ساکن شد، میدانست استالین در پی کشتن اش است به همین خاطر، در پانزده کیلومتری مکزیکو در منطقه بانلیو آخرین خانه که مستحکمترین بود خرید، دیوارهای بلندی در چهار طرف خانه کشیده با برجهایی که نگهبانان مسلسل بدست، ۲۴ ساعته مراقب بودند و سراسر دیوارهای بیرون خانه وصل به سیمهای برقی شده بود تا به محض نزدیک شدن کسی، زنگ خطر فعال گردد و دربی از استیل ساخته شده بود که یک پنجره کوچک داشت...
تمام این اقدامات مورد تعجب و تمسخر اهالی محل بود که به شوخی می گفتند:
تروتسکی به بیماری سوظن ترور مبتلا شده...!
♦️اولین تلاش برای ترورش در نیمه شب۲۵ می صورت گرفت وقتی خانه به مسلسل بسته شد تروتسکی و ناتالیا از تختخواب بیرون پریده، همدیگر را در کف زمین بغل گرفتند، صدای رگبار گلوله ها بی وقفه ادامه یافت سپس همه چیز در یک سکوت مرگبار فرو رفت. تمام دیوارهای درون خانه پر از گلوله و سوراخ شده بود اما بیشترِ گلوله ها به اتاق خواب و تختخواب تروتسکی شلیک شده بود...
اقدام تروریستها کاملا حساب شده بود قاتلان، لباس پلیس پوشیده و به نگهبانان خانه گفتند كه برای بازرسی به خانه آمده و وارد خانه شده بودند...!
♦️تروتسکی از اولین ترور جان به سلامت برد اما استالین دست بردار نبود!
دومین ترور که از ماهها پیش طراحی شده بود سه ماه بعد رخ داد در آن روز تازه به خرگوشهایش غذا داده سپس در پشت میزش قرار گرفته بود برای خواندن مقاله ای که قاتلش رامون مِرکادِر بدستش داده بود، ناگهان قاتل، چکش یخ نوردی را از پالتوش بیرون کشیده بر سر قربانی فرو کوفت، تروتسکی جیغی کشیده بدون اینکه اجازه دهد قاتل دومین ضربه را وارد کند محکم مچ قاتل را گرفته فریاد زد و نگهبانان و ناتالیا سر رسیدند، قاتل را زخمی ساختند.
تروتسکی فریاد زد او را زنده دستگیر کنند.
جالب اینجاست که قاتل متولد تهران بوده و گفته بود وقتی كه پدرش ۱۹۰۴م نماینده دولت بلژیك در تهران بوده متولد شده...!
تروتسکی را به بیمارستان رساندند اما ۲۵ ساعت بیشتر زنده نماند، قاتل زنده مانده به ۲۰ سال زندان محکوم شد و موفق به دریافتِ چندین نشان افتخار از حکومت شوروی و استالین...
این قتل در نوع خود یک شاهکار بود شاهکار پلیدی و مرگ!.
قاتل به مدت دوسال نامزد سیلویا (منشی تروتسکی) شده بود و در روز حادثه، او با نامزدش سیلویا آمده بود تا با آنها خداحافظی کنند، چون می خواهستند باهم به نیویورك بروند...
⚒قاتل و مقتول عین هم بودند هر دو معتقد بودند که فکر آنها تنها راه رستگاری بشریت است، پس زمانی که قاتل ضربه چکش را فرود آورد هیچ تردیدی نداشت که تاریخ ایستاده و او با این ضربه، مسیر تاریخ را دارد رقم میزند! شاید در آن لحظه، این شعر شاعر انگلیسی چارلز توملینسون ورد زبانش بود:
زین ضربه که فرود آرم آینده همی سازم
آنگاه که تبر فرود آید زآینده بسازد حال
بر تارک بالای هر موج بیاویزد
موجی که تو گویی خود هرگز نه فرو ریز...
◀️سکانس ترور تروتسکی و فریاد دلخراش او در زیر و یا در (اینجا)
🆔 @Sayehsokhan
✍️علی مرادی مراغه ای
✅۳۰ مرداد که گذشت سالروز کشته شدن تروتسکی بود نوع ترورش چیزی شبیه یک شاهکار بوده شاهکار جنایت...!
هیچ چیز خطرناکتر از انسان متعصبی نیست که تنها خود و حزب خود را آگاه از رازِ تاریخ بداند، فرقی نمیکند این تروتسکی باشد یا قاتل او که وقتی چکش یخنوردی را بر سر قربانی فرود می آورد فکر میکند دارد بزرگترین خدمت را به بشریت میکند.
اینجا قاتل و مقتول عین هم و شبیه هم هستند هر دو مطلق گرای متعصب...!
♦️تروتسکی با مرگ لنین، جنگ قدرت را به استالین باخت، ابتدا از حزب کمونیست اخراج و سپس به آلماتی قزاقستان تبعید گردید اما استالین میخواست او از قلمرو شوروی دور باشد، مذاکرات بسیاری با کشورها صورت گرفت چون کمتر دولتی حاضر به پذیرش بود سرانجام، ترکیه پذیرفت کشوری که در طول این یکصدسال، دروازه و منزلگه موقتی بوده که میلیونها پناهنده و تبعیدیان چپ از طریق آن خود را به غربِ امپرایالیزم رسانده اند حتی چپهای ایرانی...!
تروتسکی در ۱۲ فوریه ۱۹۲۹با یک کشتی که نام لنین بر خود داشت به همراه همسرش ناتالیا، پسرش لئون سدوف و دو پلیس مخفی شوروی به استانبول رسیدند، روزنامه «وكیت» در آوریل ۱۹۲۹ تیترى منتشر کرد با عنوان "تروتسكى مسلمان شد" كه جهان را شوکه كرد!
کثیری از خبرنگاران با عجله خود را به محل اقامت تروتسکی رساندند اما کاشف به عمل آمد که یکی از گزارشگران شوخی کرده بوده!...
♦️پنج سال در ترکیه ماند بعدا به فرانسه و نروژ رفت و سرانجام در ۱۹۳۷ در مکزیکو ساکن شد، میدانست استالین در پی کشتن اش است به همین خاطر، در پانزده کیلومتری مکزیکو در منطقه بانلیو آخرین خانه که مستحکمترین بود خرید، دیوارهای بلندی در چهار طرف خانه کشیده با برجهایی که نگهبانان مسلسل بدست، ۲۴ ساعته مراقب بودند و سراسر دیوارهای بیرون خانه وصل به سیمهای برقی شده بود تا به محض نزدیک شدن کسی، زنگ خطر فعال گردد و دربی از استیل ساخته شده بود که یک پنجره کوچک داشت...
تمام این اقدامات مورد تعجب و تمسخر اهالی محل بود که به شوخی می گفتند:
تروتسکی به بیماری سوظن ترور مبتلا شده...!
♦️اولین تلاش برای ترورش در نیمه شب۲۵ می صورت گرفت وقتی خانه به مسلسل بسته شد تروتسکی و ناتالیا از تختخواب بیرون پریده، همدیگر را در کف زمین بغل گرفتند، صدای رگبار گلوله ها بی وقفه ادامه یافت سپس همه چیز در یک سکوت مرگبار فرو رفت. تمام دیوارهای درون خانه پر از گلوله و سوراخ شده بود اما بیشترِ گلوله ها به اتاق خواب و تختخواب تروتسکی شلیک شده بود...
اقدام تروریستها کاملا حساب شده بود قاتلان، لباس پلیس پوشیده و به نگهبانان خانه گفتند كه برای بازرسی به خانه آمده و وارد خانه شده بودند...!
♦️تروتسکی از اولین ترور جان به سلامت برد اما استالین دست بردار نبود!
دومین ترور که از ماهها پیش طراحی شده بود سه ماه بعد رخ داد در آن روز تازه به خرگوشهایش غذا داده سپس در پشت میزش قرار گرفته بود برای خواندن مقاله ای که قاتلش رامون مِرکادِر بدستش داده بود، ناگهان قاتل، چکش یخ نوردی را از پالتوش بیرون کشیده بر سر قربانی فرو کوفت، تروتسکی جیغی کشیده بدون اینکه اجازه دهد قاتل دومین ضربه را وارد کند محکم مچ قاتل را گرفته فریاد زد و نگهبانان و ناتالیا سر رسیدند، قاتل را زخمی ساختند.
تروتسکی فریاد زد او را زنده دستگیر کنند.
جالب اینجاست که قاتل متولد تهران بوده و گفته بود وقتی كه پدرش ۱۹۰۴م نماینده دولت بلژیك در تهران بوده متولد شده...!
تروتسکی را به بیمارستان رساندند اما ۲۵ ساعت بیشتر زنده نماند، قاتل زنده مانده به ۲۰ سال زندان محکوم شد و موفق به دریافتِ چندین نشان افتخار از حکومت شوروی و استالین...
این قتل در نوع خود یک شاهکار بود شاهکار پلیدی و مرگ!.
قاتل به مدت دوسال نامزد سیلویا (منشی تروتسکی) شده بود و در روز حادثه، او با نامزدش سیلویا آمده بود تا با آنها خداحافظی کنند، چون می خواهستند باهم به نیویورك بروند...
⚒قاتل و مقتول عین هم بودند هر دو معتقد بودند که فکر آنها تنها راه رستگاری بشریت است، پس زمانی که قاتل ضربه چکش را فرود آورد هیچ تردیدی نداشت که تاریخ ایستاده و او با این ضربه، مسیر تاریخ را دارد رقم میزند! شاید در آن لحظه، این شعر شاعر انگلیسی چارلز توملینسون ورد زبانش بود:
زین ضربه که فرود آرم آینده همی سازم
آنگاه که تبر فرود آید زآینده بسازد حال
بر تارک بالای هر موج بیاویزد
موجی که تو گویی خود هرگز نه فرو ریز...
◀️سکانس ترور تروتسکی و فریاد دلخراش او در زیر و یا در (اینجا)
🆔 @Sayehsokhan
Telegram
attach 📎
👍12❤4
✍ «خواست تا سنگی بردارد و [سگان را دفع کند] زمین یخ بسته بود. عاجز شد، گفت: این چه بدفعل مردمند! سگ را گشادهاند و سنگ را بسته!»
این است که این داستان بقدری در ایرلند جا افتاده است که ایرلندیها آن را از خودشان میدانند؛ چنانکه در سال ۱۹۷۱، رییس دیوان عالی ایرلند در متن یک حکم قضایی به این داستان اشاره و استناد کرد و نوشت:«متهم حق دارد که تمام شهدایی که علیه او شهادت دادهاند را در باب هر سوالی که ازیشان پرسیده شده است، استنطاق کند. نفی چنین حقی، "چنانکه در امثال و حکم پیشینیان ما آمده، به مثابهی بستنِ سنگها و گشودنِ سگهاست".» با توجه به اشاعه و جا افتادن این حکایتِ گلستان در ایرلند، باید گفت که اگر سعدی شخصاََ به ایرلند نرفته است، آوازهی سخنش بدان اقلیم رسیده و کامِ ایرلندیان را نیز چون کام ایرانیان شیرین ساخته است.
محمود امیدسالار
از مقالهی سعدی در ایرلند
مجلهی بخارا، شمارهی ۱۰۳، آذر و دی ۱۳۹۳
@shekoftandaraftab
🆔 @Sayehsokhan
این است که این داستان بقدری در ایرلند جا افتاده است که ایرلندیها آن را از خودشان میدانند؛ چنانکه در سال ۱۹۷۱، رییس دیوان عالی ایرلند در متن یک حکم قضایی به این داستان اشاره و استناد کرد و نوشت:«متهم حق دارد که تمام شهدایی که علیه او شهادت دادهاند را در باب هر سوالی که ازیشان پرسیده شده است، استنطاق کند. نفی چنین حقی، "چنانکه در امثال و حکم پیشینیان ما آمده، به مثابهی بستنِ سنگها و گشودنِ سگهاست".» با توجه به اشاعه و جا افتادن این حکایتِ گلستان در ایرلند، باید گفت که اگر سعدی شخصاََ به ایرلند نرفته است، آوازهی سخنش بدان اقلیم رسیده و کامِ ایرلندیان را نیز چون کام ایرانیان شیرین ساخته است.
محمود امیدسالار
از مقالهی سعدی در ایرلند
مجلهی بخارا، شمارهی ۱۰۳، آذر و دی ۱۳۹۳
@shekoftandaraftab
🆔 @Sayehsokhan
❤13
@sokhanranihaa
@sokhanranihaa
🔊فایل صوتی
دکتر عبدالحمید ضیایی
شرح تمهیدات عینالقضات همدانی
هرچه شنودهای، ناشنیده گیر!
موسسه سروش مولانا
یکم اردیبهشت۱۴۰۴
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @abdolhamidziaei
🆑 #کانالسخنرانیها
🌹
دکتر عبدالحمید ضیایی
شرح تمهیدات عینالقضات همدانی
هرچه شنودهای، ناشنیده گیر!
موسسه سروش مولانا
یکم اردیبهشت۱۴۰۴
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @abdolhamidziaei
🆑 #کانالسخنرانیها
🌹
❤10
🎉 امروز، روز عشاق و علاقمندان کتابه! 🎉
🌟 بیستم هر ماه، با تخفیف ۲۰٪ در خدمت شما عزیزان هستیم 🌟
📚 اگه دنبال کتابهایی برای رشد فردی، خودیاری، رواندرمانی، یا مهارتهای ارتباطی هستید، امروز بهترین فرصت برای تهیهی آنهاست!
همهی کتابهای نشر #سایه_سخن فقط تا پایان امروز با ۲۰٪ تخفیف در دسترس شماست.
💻 سایت ما اینجاست:
🔗 www.sayehsokhan.com
👇 برای راحتی، مستقیم برید سراغ دستهبندی مورد نظرتون:
🔹 [تئوری انتخاب]
🔹 [روانشناسی ACT]
🔹 [روانشناسی مثبتگرا]
🔹 [زوجدرمانی و روابط زناشویی]
🔹 [کتابهای صوتی]
انواع کارتها
انواع کتابهای صوتی
📦 با یک کلیک، کتاب رو انتخاب کن و در خانه تحویل بگیر!
📲 ما اینجاییم:
🆔 @SayehSokhan
🌟 بیستم هر ماه، با تخفیف ۲۰٪ در خدمت شما عزیزان هستیم 🌟
📚 اگه دنبال کتابهایی برای رشد فردی، خودیاری، رواندرمانی، یا مهارتهای ارتباطی هستید، امروز بهترین فرصت برای تهیهی آنهاست!
همهی کتابهای نشر #سایه_سخن فقط تا پایان امروز با ۲۰٪ تخفیف در دسترس شماست.
💻 سایت ما اینجاست:
🔗 www.sayehsokhan.com
👇 برای راحتی، مستقیم برید سراغ دستهبندی مورد نظرتون:
🔹 [تئوری انتخاب]
🔹 [روانشناسی ACT]
🔹 [روانشناسی مثبتگرا]
🔹 [زوجدرمانی و روابط زناشویی]
🔹 [کتابهای صوتی]
انواع کارتها
انواع کتابهای صوتی
📦 با یک کلیک، کتاب رو انتخاب کن و در خانه تحویل بگیر!
📲 ما اینجاییم:
🆔 @SayehSokhan
❤4
#از_شما
*❣ به نام خالق زیباییها ❣*
*💐🌿 آدینهتان مملو از آرامش، امید و لبخند باد🍃🌺*
💠 در دل بحرانها، برخی افراد به شکلی شگفتانگیز قویتر، عمیقتر و شادتر از قبل، از چالشها بیرون میآیند. این پدیده که روانشناسان آن را "رشد پس از آسیب" مینامند، نشاندهنده قدرت نهفته در وجود ما انسانهاست.
این افراد در مواجهه با سختیها، نه تنها به عمق وجود خود پی میبرند، بلکه به ارزشهای واقعی زندگی نزدیکتر میشوند. آنها یاد میگیرند که چگونه از تجربیات تلخ، درسهای شیرین بگیرند و به دیگران امید و انگیزه بدهند و باور دارند در دل هر سختی یک رشد و جهشی میتواند رقم بخورد. پس هر بحران، فرصتیست برای رشد و شکوفایی…
اگر با نگرش مثبت و ارادهای قوی به چالشها بنگریم، میتوانیم آنها را به عنوان پلهایی به سوی آیندهای روشنتر و پرمعناتر تعبیر کنیم.
*✅سختیها نیامدهاند که ما را بشکنند، بلکه آمدهاند تا ما را بسازند. پس در دل هر تاریکی، نوری نهفته است که فقط دلهای امیدوار آن را میبینند. بیاییم در برابر طوفانها، ریشه بدوانیم، نهراسیم، و به آفتاب فردا ایمان داشته باشیم.*
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
محمدحسین فرقانی
آدینه: ۱۴۰۴/۰۴/۲۰
با سپاس فراوان از مهندس فرقانی نازنین
🆔 @Sayehsokhan
*❣ به نام خالق زیباییها ❣*
*💐🌿 آدینهتان مملو از آرامش، امید و لبخند باد🍃🌺*
💠 در دل بحرانها، برخی افراد به شکلی شگفتانگیز قویتر، عمیقتر و شادتر از قبل، از چالشها بیرون میآیند. این پدیده که روانشناسان آن را "رشد پس از آسیب" مینامند، نشاندهنده قدرت نهفته در وجود ما انسانهاست.
این افراد در مواجهه با سختیها، نه تنها به عمق وجود خود پی میبرند، بلکه به ارزشهای واقعی زندگی نزدیکتر میشوند. آنها یاد میگیرند که چگونه از تجربیات تلخ، درسهای شیرین بگیرند و به دیگران امید و انگیزه بدهند و باور دارند در دل هر سختی یک رشد و جهشی میتواند رقم بخورد. پس هر بحران، فرصتیست برای رشد و شکوفایی…
اگر با نگرش مثبت و ارادهای قوی به چالشها بنگریم، میتوانیم آنها را به عنوان پلهایی به سوی آیندهای روشنتر و پرمعناتر تعبیر کنیم.
*✅سختیها نیامدهاند که ما را بشکنند، بلکه آمدهاند تا ما را بسازند. پس در دل هر تاریکی، نوری نهفته است که فقط دلهای امیدوار آن را میبینند. بیاییم در برابر طوفانها، ریشه بدوانیم، نهراسیم، و به آفتاب فردا ایمان داشته باشیم.*
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
محمدحسین فرقانی
آدینه: ۱۴۰۴/۰۴/۲۰
با سپاس فراوان از مهندس فرقانی نازنین
🆔 @Sayehsokhan
❤14👏3
#چکامه
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویشداشتهاند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بیاعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساختهگی ِ وطنپرستی نمیآرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندهگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق میکنیم.
(در این «سرزمین ِ آزادهگان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)
بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه میکنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستارهگان فراگستر میشود؟
سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکندهاند،
سیاهپوستی هستم که داغ بردهگی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بستهام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبردهام
که سگ سگ را میدرد و توانا ناتوان را لگدمال میکند.
من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمدهام
در زنجیرهی بیپایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوههای برآوردن نیاز،
کار ِ انسانها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.
من کشاورزم ــ بندهی خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درماندهام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سالهاست دست به دست میگردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادیترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود میخواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جستوجوی آنچه میخواستم خانهام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانههای تاریک ایرلند و
دشتهای لهستان
و جلگههای سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزادهگان» را بنیان بگذارم.
آزادهگان؟
یک رویا ــ
رویایی که فرامیخواندم هنوز امّا.
آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
ــ سرزمینی که هنوز آنچه میبایست بشود نشده است
و باید بشود! ــ
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبینشان، درد و ایمانشان،
در ریختهگریهای دستهاشان، و در زیر باران خیشهاشان
بار دیگر باید رویای پُرتوان ما را بازگرداند.
آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیدهاند
ما میباید سرزمینمان را آمریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.
آه، آری
آشکارا میگویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد میکنم که وطن من، خواهد بود!
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.
ما مردم میباید
سرزمینمان، معادنمان، گیاهانمان، رودخانههامان،
کوهستانها و دشتهای بیپایانمان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گسترهی این ایالات سرسبز بزرگ را ــ
و بار دیگر وطن را بسازیم.
لنگستون هیوز
ترجمه:احمد شاملو
🔘@Jouissance_me
🆔 @Sayehsokhan
بگذارید این وطن دوباره وطن شود.
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آنجا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای
خویشداشتهاند.ــ
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بیاعتنایی نشان دهند نه
ستمگران اسبابچینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
(این وطن هرگز برای من وطن نبود.)
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را
با تاج ِ گل ِ ساختهگی ِ وطنپرستی نمیآرایند.
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زندهگی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق میکنیم.
(در این «سرزمین ِ آزادهگان» برای من هرگز
نه برابری در کار بوده است نه آزادی.)
بگو، تو کیستی که زیر لب در تاریکی زمزمه میکنی؟
کیستی تو که حجابت تا ستارهگان فراگستر میشود؟
سفیدپوستی بینوایم که فریبم داده به دورم افکندهاند،
سیاهپوستی هستم که داغ بردهگی بر تن دارم،
سرخپوستی هستم رانده از سرزمین خویش،
مهاجری هستم چنگ افکنده به امیدی که دل در آن بستهام
اما چیزی جز همان تمهید ِ لعنتی ِ دیرین به نصیب نبردهام
که سگ سگ را میدرد و توانا ناتوان را لگدمال میکند.
من جوانی هستم سرشار از امید و اقتدار، که گرفتار آمدهام
در زنجیرهی بیپایان ِ دیرینه سال ِ
سود، قدرت، استفاده،
قاپیدن زمین، قاپیدن زر،
قاپیدن شیوههای برآوردن نیاز،
کار ِ انسانها، مزد آنان،
و تصاحب همه چیزی به فرمان ِ آز و طمع.
من کشاورزم ــ بندهی خاک ــ
کارگرم، زر خرید ماشین.
سیاهپوستم، خدمتگزار شما همه.
من مردمم: نگران، گرسنه، شوربخت،
که با وجود آن رویا، هنوز امروز محتاج کفی نانم.
هنوز امروز درماندهام. ــ آه، ای پیشاهنگان!
من آن انسانم که هرگز نتوانسته است گامی به پیش بردارد،
بینواترین کارگری که سالهاست دست به دست میگردد.
با این همه، من همان کسم که در دنیای کُهن
در آن حال که هنوز رعیت شاهان بودیم
بنیادیترین آرزومان را در رویای خود پروردم،
رویایی با آن مایه قدرت، بدان حد جسورانه و چنان راستین
که جسارت پُرتوان آن هنوز سرود میخواند
در هر آجر و هر سنگ و در هر شیار شخمی که این وطن را
سرزمینی کرده که هم اکنون هست.
آه، من انسانی هستم که سراسر دریاهای نخستین را
به جستوجوی آنچه میخواستم خانهام باشد درنوشتم
من همان کسم که کرانههای تاریک ایرلند و
دشتهای لهستان
و جلگههای سرسبز انگلستان را پس پشت نهادم
از سواحل آفریقای سیاه برکنده شدم
و آمدم تا «سرزمین آزادهگان» را بنیان بگذارم.
آزادهگان؟
یک رویا ــ
رویایی که فرامیخواندم هنوز امّا.
آه، بگذارید این وطن بار دیگر وطن شود
ــ سرزمینی که هنوز آنچه میبایست بشود نشده است
و باید بشود! ــ
سرزمینی که در آن هر انسانی آزاد باشد.
سرزمینی که از آن ِ من است.
ــ از آن ِ بینوایان، سرخپوستان، سیاهان، من،
که این وطن را وطن کردند،
که خون و عرق جبینشان، درد و ایمانشان،
در ریختهگریهای دستهاشان، و در زیر باران خیشهاشان
بار دیگر باید رویای پُرتوان ما را بازگرداند.
آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد ِ آزادی زنگار ندارد.
از آن کسان که زالووار به حیات مردم چسبیدهاند
ما میباید سرزمینمان را آمریکا را بار دیگر باز پس بستانیم.
آه، آری
آشکارا میگویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود،
با وصف این سوگند یاد میکنم که وطن من، خواهد بود!
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است.
ما مردم میباید
سرزمینمان، معادنمان، گیاهانمان، رودخانههامان،
کوهستانها و دشتهای بیپایانمان را آزاد کنیم:
همه جا را، سراسر گسترهی این ایالات سرسبز بزرگ را ــ
و بار دیگر وطن را بسازیم.
لنگستون هیوز
ترجمه:احمد شاملو
🔘@Jouissance_me
🆔 @Sayehsokhan
❤5👍4
Forwarded from The School of Happiness
🎥 ۴ اصل طلایی برای عبور از تعارض و ساختن ازدواجی معنادار | ادامهی مدل گاتمن
در قسمت دوم از مجموعهی «هفت اصل برای ازدواج موفق» با چهار اصل طلایی آشنا میشیم که میتونن رابطهی شما رو از تنش و تعارض، به درک، معنا و پایداری برسونن.
📌 از احترام متقابل و پذیرش تأثیر طرف مقابل، تا مدیریت اختلافهای دائمی و ساختن هدف مشترک—هر اصل، یه قدم مهمه برای ساختن رابطهای آگاهانه و موندگار.
🎙 با داستانهای واقعی و مثالهای ملموس، یاد میگیریم که چطور با آگاهی، صبوری و گفتوگوی سالم، رابطههامون رو از بحران عبور بدیم.
💡 اگر قسمت اول رو ندیدین، پیشنهاد میکنم حتماً اون رو هم ببینین تا این مسیر رو کامل دنبال کنین.
لینک ویدئو:
https://youtu.be/iMXzR6QmTkQ
در قسمت دوم از مجموعهی «هفت اصل برای ازدواج موفق» با چهار اصل طلایی آشنا میشیم که میتونن رابطهی شما رو از تنش و تعارض، به درک، معنا و پایداری برسونن.
📌 از احترام متقابل و پذیرش تأثیر طرف مقابل، تا مدیریت اختلافهای دائمی و ساختن هدف مشترک—هر اصل، یه قدم مهمه برای ساختن رابطهای آگاهانه و موندگار.
🎙 با داستانهای واقعی و مثالهای ملموس، یاد میگیریم که چطور با آگاهی، صبوری و گفتوگوی سالم، رابطههامون رو از بحران عبور بدیم.
💡 اگر قسمت اول رو ندیدین، پیشنهاد میکنم حتماً اون رو هم ببینین تا این مسیر رو کامل دنبال کنین.
لینک ویدئو:
https://youtu.be/iMXzR6QmTkQ
YouTube
۴ اصل طلایی برای عبور از تعارض و ساختن ازدواجی معنادار | ادامهی مدل گاتمن
در قسمت دوم از مجموعهی «هفت اصل برای ازدواج موفق» با چهار اصل طلایی آشنا میشیم که میتونن رابطهی شما رو از تنش و تعارض، به درک، معنا و پایداری برسونن.
📌 از احترام متقابل و پذیرش تأثیر طرف مقابل، تا مدیریت اختلافهای دائمی و ساختن هدف مشترک—هر اصل، یه…
📌 از احترام متقابل و پذیرش تأثیر طرف مقابل، تا مدیریت اختلافهای دائمی و ساختن هدف مشترک—هر اصل، یه…
❤4👍3