گوگوش گرافی
پادکست فارسی کشورگرافی
این یک اپیزود ویژه ویژس. ایرانی هایی که با موسیقی رابطه خوبی دارن حتما با صدای گوگوش آشنا هستن و خاطرات زیادی دارن ولی اصلا میدونید گوگوش چطور شد گوگوش؟ این اپیزود رو حتما گوش کنید.
🌐 @keshvargraphy
🆔 @sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
پادکست فارسی کشورگرافی
این یک اپیزود ویژه ویژس. ایرانی هایی که با موسیقی رابطه خوبی دارن حتما با صدای گوگوش آشنا هستن و خاطرات زیادی دارن ولی اصلا میدونید گوگوش چطور شد گوگوش؟ این اپیزود رو حتما گوش کنید.
🌐 @keshvargraphy
🆔 @sayehsokhan
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
❤4
Audio
❤4👏1
🔴هفت نوع رنج در زندگی بشر
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣رنج از محدودیتهایی است که نوع بشر و خود بشر دارد. این عمیقترین نوع رنجی است که میبریم. مثلا ما از نادانیها و ناتوانیهای خودمان رنج میبریم. از اینکه هر چه میکنیم، بالاخره خطاکاریم رنج میبریم؛ چه از مفهوم خطای اخلاقی استفاده کنیم و چه از مفهوم گناه دینی و مذهبی استفاده کنیم، هرچه میکنیم آخر میبینیم که مرتکب گناه و خطا شدهایم. این نوعی نادانی یا نوعی ناتوانی یا نوعی نادانی به علاوه ناتوانی است که از آن رنج میبریم. یا مثلا انسان از تنهایی خودش رنج میبرد. تنهایی هم نوعی ناتوانی است. ما از مرگ رنج میبریم؛ در واقع، از ناتوانی از دورکردن مرگ از خودمان، ناتوانی در استمرار بخشیدن به زندگی این جهانی که خودمان داریم، رنج میبریم. ما از ضعف اراده رنج میبریم . مثلا صدبار تصمیم میگیرم دروغ نگویم، ولی باز بار ۱۰۱ دوباره دروغ میگویم. صد بار تصمیم میگیرم متواضع باشم، اما باز برای بار صدویکم هم، متکبرانه برخورد میکنم. به همین ترتیب، از اینکه بر امیالم تسلط ندارم رنج میبرم. مثلا دلم میخواهد بر میل خودم به مالدوستی و شهرتطلبی و قدرتجویی مسلط باشم، دلم میخواهد بر اینکه اینقدر میل دارم پیش مردم آبرومند باشم، یا بر اینکه اینقدر میل دارم که محبوب مردم باشم مسلط باشم؛ من بر هیچکدام از امیال خودم تسلط ندارم. این رنج از محدودیتها، ازاین لحاظ از همه رنجها، رنجآورتر است که شما از هر چیز دیگری که رنج ببرید، آن را از زندگیتان حذف میکنید. مثلا اگر از ارتباط با من رنج ببرید ارتباط دوستانه را با من قطع میکنید. اما آدم ارتباطش را با خودش که نمیتواند قطع کند. شب که انسان در تنهایی مطلق خوابیده است، آخرش با خودش محشور و مأنوس است و آنوقت از این دشمنی در رنج است که هیچوقت از او رهایی نیست.
2️⃣رنجهای انسانهای دیگر و همنوعان خودمان است. وقتی انسانهای دیگر را دستخوش رنج میبینیم با آنها احساس نوعی همسرشتی و همسرنوشتی میکنیم و از رنج آنان، رنج میبریم، چه از رنجهایی که در ناحیه جسم انسانها پدید میآیند، چه از رنجهایی که در ناحیه ذهن انسانهای دیگر پدید میآیند، چه از رنجهایی که در ناحیه روان انسانهای دیگر پدید میآیند و چه از رنجهایی که در ناحیه ارتباطات اجتماعی انسانهای دیگر پدید میآیند.
3️⃣وقتی میبینیم همنوعان ما، مورد ظلم واقع میشوند.این غیر از شِقّ قبلی است. در شقّ قبل، ظلمی در کار نیست، اما در این نوع سوم، من رنج میبرم از ستم و بیدادی که بر آنها میرود و این ستم و بیداد، کم وکیفِ زندگیشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
4️⃣وقتی که احساس میکنم به خودم ظلم میشود. به نظر من درد و رنجی که آدم از ظلم به دیگران میبرد، بیشتر از درد و رنجی است که از ظلم به خودش میبرد. وقتی کسی به خودم سیلی بزند رنج میبرم، ولی وقتی میبینم کسی به شما سیلی میزند واقعاً، بیشتر رنج میبرم.
5️⃣ درد و رنجی است که از بلایای طبیعی و حوادث زندگی میبریم، مثل زلزله، سیل و بیماریهای همهگیر و ... اینها همیشه همراه با فقداناند. در این بلایا یا فقدان عزیزانمان یا فقدان ارتباطاتمان را تجربه میکنیم و یا حتی، در نازلترین صورتش، گاهی اوقات، فقدان مادیات زندگیمان را تجربه میکنیم.
6️⃣ ناخوشایندهای سلیقهای در زندگی ما پیش میآید. مثلاً فرض کنید من انسان متدینی هستم و از سبک زندگی بیتدیّنها ممکن است رنج ببرم و یا آدم بیتدینی هستم و از سبک زندگی متدینها ممکن است رنج ببرم. یا مثلاً، من موسیقی سنتی دوست دارم، آنوقت از این رنج میبرم که دخترم دائم موسیقی پاپ گوش میدهد. دختر من هم از این رنج میبرد که من دائماً موسیقی سنتی گوش میکنم.
7️⃣ رنج از درد جسمانی خودمان است، مثلاً رنج از دندان درد، رنج از سوختگی بدن.
🔹این ترتیبی که عرض کردم، شدت و حدّت درد و رنج در آن، از بالا به پایین مدام دارد کمتر میشود و بنابراین، اگر میخواهید درد و رنجهای بزرگ را ببینید، باید در این سلسله مراتب به طرف اولی برویم. اولی از همه بیشتر است بعد به همین ترتیب موارد بعد میآید. نکته ای که در اینجا وجود دارد و باید قبل از هر چیزی گفت، این است که اگر مصیبتی، خدای ناکرده، بر کسی وارد شود که مصیبت فهم آن شخص را ضعیف کند، حافظه آن شخص را از او بگیرد، تخیل آن شخص را از او بگیرد، قدرت پیشبینی را از آن شخص بگیرد، احساس یگانگی با دیگران را از دستش بگیرد، خودآگاهیاش را از دستش بگیرد، دیگر این کس، اصلاً کاری هم نمیتواند برای رفع رنج خودش بکند. اگر اینها از دست برود، انسان واقعاً به موجود ترحمبرانگیزی تبدیل میشود که از حیوانات هم ترحمبرانگیزتر است، چون حیوانات هم کارهایی برای خودشان میتوانند بکنند، ولی این انسان نمیتواند این کارها را برای خودش بکند.
➖گفتگو با زینب آذرمند
@mostafamalekian
🆔 @sayehsokhan
✍️مصطفی ملکیان
1️⃣رنج از محدودیتهایی است که نوع بشر و خود بشر دارد. این عمیقترین نوع رنجی است که میبریم. مثلا ما از نادانیها و ناتوانیهای خودمان رنج میبریم. از اینکه هر چه میکنیم، بالاخره خطاکاریم رنج میبریم؛ چه از مفهوم خطای اخلاقی استفاده کنیم و چه از مفهوم گناه دینی و مذهبی استفاده کنیم، هرچه میکنیم آخر میبینیم که مرتکب گناه و خطا شدهایم. این نوعی نادانی یا نوعی ناتوانی یا نوعی نادانی به علاوه ناتوانی است که از آن رنج میبریم. یا مثلا انسان از تنهایی خودش رنج میبرد. تنهایی هم نوعی ناتوانی است. ما از مرگ رنج میبریم؛ در واقع، از ناتوانی از دورکردن مرگ از خودمان، ناتوانی در استمرار بخشیدن به زندگی این جهانی که خودمان داریم، رنج میبریم. ما از ضعف اراده رنج میبریم . مثلا صدبار تصمیم میگیرم دروغ نگویم، ولی باز بار ۱۰۱ دوباره دروغ میگویم. صد بار تصمیم میگیرم متواضع باشم، اما باز برای بار صدویکم هم، متکبرانه برخورد میکنم. به همین ترتیب، از اینکه بر امیالم تسلط ندارم رنج میبرم. مثلا دلم میخواهد بر میل خودم به مالدوستی و شهرتطلبی و قدرتجویی مسلط باشم، دلم میخواهد بر اینکه اینقدر میل دارم پیش مردم آبرومند باشم، یا بر اینکه اینقدر میل دارم که محبوب مردم باشم مسلط باشم؛ من بر هیچکدام از امیال خودم تسلط ندارم. این رنج از محدودیتها، ازاین لحاظ از همه رنجها، رنجآورتر است که شما از هر چیز دیگری که رنج ببرید، آن را از زندگیتان حذف میکنید. مثلا اگر از ارتباط با من رنج ببرید ارتباط دوستانه را با من قطع میکنید. اما آدم ارتباطش را با خودش که نمیتواند قطع کند. شب که انسان در تنهایی مطلق خوابیده است، آخرش با خودش محشور و مأنوس است و آنوقت از این دشمنی در رنج است که هیچوقت از او رهایی نیست.
2️⃣رنجهای انسانهای دیگر و همنوعان خودمان است. وقتی انسانهای دیگر را دستخوش رنج میبینیم با آنها احساس نوعی همسرشتی و همسرنوشتی میکنیم و از رنج آنان، رنج میبریم، چه از رنجهایی که در ناحیه جسم انسانها پدید میآیند، چه از رنجهایی که در ناحیه ذهن انسانهای دیگر پدید میآیند، چه از رنجهایی که در ناحیه روان انسانهای دیگر پدید میآیند و چه از رنجهایی که در ناحیه ارتباطات اجتماعی انسانهای دیگر پدید میآیند.
3️⃣وقتی میبینیم همنوعان ما، مورد ظلم واقع میشوند.این غیر از شِقّ قبلی است. در شقّ قبل، ظلمی در کار نیست، اما در این نوع سوم، من رنج میبرم از ستم و بیدادی که بر آنها میرود و این ستم و بیداد، کم وکیفِ زندگیشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
4️⃣وقتی که احساس میکنم به خودم ظلم میشود. به نظر من درد و رنجی که آدم از ظلم به دیگران میبرد، بیشتر از درد و رنجی است که از ظلم به خودش میبرد. وقتی کسی به خودم سیلی بزند رنج میبرم، ولی وقتی میبینم کسی به شما سیلی میزند واقعاً، بیشتر رنج میبرم.
5️⃣ درد و رنجی است که از بلایای طبیعی و حوادث زندگی میبریم، مثل زلزله، سیل و بیماریهای همهگیر و ... اینها همیشه همراه با فقداناند. در این بلایا یا فقدان عزیزانمان یا فقدان ارتباطاتمان را تجربه میکنیم و یا حتی، در نازلترین صورتش، گاهی اوقات، فقدان مادیات زندگیمان را تجربه میکنیم.
6️⃣ ناخوشایندهای سلیقهای در زندگی ما پیش میآید. مثلاً فرض کنید من انسان متدینی هستم و از سبک زندگی بیتدیّنها ممکن است رنج ببرم و یا آدم بیتدینی هستم و از سبک زندگی متدینها ممکن است رنج ببرم. یا مثلاً، من موسیقی سنتی دوست دارم، آنوقت از این رنج میبرم که دخترم دائم موسیقی پاپ گوش میدهد. دختر من هم از این رنج میبرد که من دائماً موسیقی سنتی گوش میکنم.
7️⃣ رنج از درد جسمانی خودمان است، مثلاً رنج از دندان درد، رنج از سوختگی بدن.
🔹این ترتیبی که عرض کردم، شدت و حدّت درد و رنج در آن، از بالا به پایین مدام دارد کمتر میشود و بنابراین، اگر میخواهید درد و رنجهای بزرگ را ببینید، باید در این سلسله مراتب به طرف اولی برویم. اولی از همه بیشتر است بعد به همین ترتیب موارد بعد میآید. نکته ای که در اینجا وجود دارد و باید قبل از هر چیزی گفت، این است که اگر مصیبتی، خدای ناکرده، بر کسی وارد شود که مصیبت فهم آن شخص را ضعیف کند، حافظه آن شخص را از او بگیرد، تخیل آن شخص را از او بگیرد، قدرت پیشبینی را از آن شخص بگیرد، احساس یگانگی با دیگران را از دستش بگیرد، خودآگاهیاش را از دستش بگیرد، دیگر این کس، اصلاً کاری هم نمیتواند برای رفع رنج خودش بکند. اگر اینها از دست برود، انسان واقعاً به موجود ترحمبرانگیزی تبدیل میشود که از حیوانات هم ترحمبرانگیزتر است، چون حیوانات هم کارهایی برای خودشان میتوانند بکنند، ولی این انسان نمیتواند این کارها را برای خودش بکند.
➖گفتگو با زینب آذرمند
@mostafamalekian
🆔 @sayehsokhan
👍15❤1
نامه سهراب در جواب نامه بهمن محصص: (که از رفتن وی از ایران دفاع میکند)
بهمن دوست من, باید بگویم وقتی نامه بهجت اثر تو بدست من رسید نعره ای زدم و سر در بیابان قدس نهادم. تابستان گذشته از سرزمین اجدادی رخت بر بستم و به خاک فرنگ رو آوردم. قبل از حرکت براستی از هفت خوان گذاشتم. خود بهتر میدانی خار راه چیست. باید بگویم که در این سفر از هرگونه شوق کودکانه خالی بودم. برای دیدن رنگهای فرنگ نیز شتابی نداشتم. این سفر قبل از هر چیز برای من یک "حرکت" بود. ولی اکنون که به این مسافرت فکر میکنم خودم را راضی میبینم. اما آنچه روشن است اینکه در این دیار ماندنی نیستم. با خیلی حرفهای اینجا بیگانه ام . شاید آن "خراب شده" را به یاد من بیآوری و ابتذالی را که در آن موج میزند. راست است من با تو هماهنگم. ابتذال محیط ما تحمل ناپذیر است. اما میدانی میتوان از خیلی حرفها بدور بود. میتوان نسبت به آنچه در محیط میگذرد بی اعتنا ماند. میتوان در خلوت خود ماند و در خود نگریست. شاید این حرفها بنظر رنگ و رو رفته می آید. اما این چیزی است که به چشم من حقیقت دارد. نمیدانم در رم چه میگذرد اما در این پاریس در کنار چیزهای با ارزش ابتذال فراوانی به چشم میخورد.
زندگی من در اینجا ناهموار است. آنگونه که باید فرصت کار و مطالعه ندارم. از خود میپرسم برای چه مانده ام؟ چه چیز میتواند به طرزی انگیزه ماندن من شود که همه ناهمواری ها را بر خود هموار کنم؟ -به راستی هیچ! اما باید بگویم که شوق به دیدن سرزمین اجدادی نیز ندارم. برای من دیگر "در باغ سبز" وجود ندارد. اما چیزی که هست اینکه زمین و آسمان آنجا [ایران] بیشتر با من آشناست. من میروم تا نخست خانواده ام را ببینم. قیافه پدرم برای من از هر حقیقتی والاتر است. سیمای مادرم برای من از هر شعری بزرگتر و برهنه تر است. آه بهمن, من به رشته های بسیاری پیوسته ام. اما این پیوستگی به زندگی من معنی میدهد. از این پیوستگی هرگز ننالیده ام. بسیاری این رشته ها را گسسته اند. بگذار بگسلند. رهائی من در بند ماندن است. همچنین میروم تا کنار خودم تنها بمانم. تنها بیندیشم. تنها احساس کنم. زندگی در این "طرف ها" خلوت انسان را آشفته میکند. شاید هم این من هستم که شایستگی یافتن گوشه [ی] آرامی را ندارم. به هرحال در اینجا [خارج از ایران] احساس میکنم چیزی را از دست داده ام. من به دنبال این چیز گم شده میروم, شاید همیشه میرویم, اما اینبار امید یافتن آن نیست. صمیمانه میخواهم که لحظه های زندگی ات پربار بگذرد. شاد و خرم.
سهراب - پاریس ١٧ فوریه ١٩٥٨ برابر با ٢٨ بهمن ١٣٣٦
🌐 @marzockacademy
🆔 @sayehsokhan
بهمن دوست من, باید بگویم وقتی نامه بهجت اثر تو بدست من رسید نعره ای زدم و سر در بیابان قدس نهادم. تابستان گذشته از سرزمین اجدادی رخت بر بستم و به خاک فرنگ رو آوردم. قبل از حرکت براستی از هفت خوان گذاشتم. خود بهتر میدانی خار راه چیست. باید بگویم که در این سفر از هرگونه شوق کودکانه خالی بودم. برای دیدن رنگهای فرنگ نیز شتابی نداشتم. این سفر قبل از هر چیز برای من یک "حرکت" بود. ولی اکنون که به این مسافرت فکر میکنم خودم را راضی میبینم. اما آنچه روشن است اینکه در این دیار ماندنی نیستم. با خیلی حرفهای اینجا بیگانه ام . شاید آن "خراب شده" را به یاد من بیآوری و ابتذالی را که در آن موج میزند. راست است من با تو هماهنگم. ابتذال محیط ما تحمل ناپذیر است. اما میدانی میتوان از خیلی حرفها بدور بود. میتوان نسبت به آنچه در محیط میگذرد بی اعتنا ماند. میتوان در خلوت خود ماند و در خود نگریست. شاید این حرفها بنظر رنگ و رو رفته می آید. اما این چیزی است که به چشم من حقیقت دارد. نمیدانم در رم چه میگذرد اما در این پاریس در کنار چیزهای با ارزش ابتذال فراوانی به چشم میخورد.
زندگی من در اینجا ناهموار است. آنگونه که باید فرصت کار و مطالعه ندارم. از خود میپرسم برای چه مانده ام؟ چه چیز میتواند به طرزی انگیزه ماندن من شود که همه ناهمواری ها را بر خود هموار کنم؟ -به راستی هیچ! اما باید بگویم که شوق به دیدن سرزمین اجدادی نیز ندارم. برای من دیگر "در باغ سبز" وجود ندارد. اما چیزی که هست اینکه زمین و آسمان آنجا [ایران] بیشتر با من آشناست. من میروم تا نخست خانواده ام را ببینم. قیافه پدرم برای من از هر حقیقتی والاتر است. سیمای مادرم برای من از هر شعری بزرگتر و برهنه تر است. آه بهمن, من به رشته های بسیاری پیوسته ام. اما این پیوستگی به زندگی من معنی میدهد. از این پیوستگی هرگز ننالیده ام. بسیاری این رشته ها را گسسته اند. بگذار بگسلند. رهائی من در بند ماندن است. همچنین میروم تا کنار خودم تنها بمانم. تنها بیندیشم. تنها احساس کنم. زندگی در این "طرف ها" خلوت انسان را آشفته میکند. شاید هم این من هستم که شایستگی یافتن گوشه [ی] آرامی را ندارم. به هرحال در اینجا [خارج از ایران] احساس میکنم چیزی را از دست داده ام. من به دنبال این چیز گم شده میروم, شاید همیشه میرویم, اما اینبار امید یافتن آن نیست. صمیمانه میخواهم که لحظه های زندگی ات پربار بگذرد. شاد و خرم.
سهراب - پاریس ١٧ فوریه ١٩٥٨ برابر با ٢٨ بهمن ١٣٣٦
🌐 @marzockacademy
🆔 @sayehsokhan
👍11❤6
📚 معرفی کتاب نسخه عشق- قسمت چهارم
🎥ویدیو در یوتیوب:
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
https://youtu.be/hDBiUjMhwxo?si=EkaiOCfP41Oz5RuY
#نسخه_عشق، #دکتر_جان_گاتمن، #دکتر_جولی_گاتمن، #سحر_محمدی
🆔 @sayehsokhan
🎥ویدیو در یوتیوب:
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
https://youtu.be/hDBiUjMhwxo?si=EkaiOCfP41Oz5RuY
#نسخه_عشق، #دکتر_جان_گاتمن، #دکتر_جولی_گاتمن، #سحر_محمدی
🆔 @sayehsokhan
YouTube
تمرین چهارم کتاب « نسخه عشق» | دکمه طلایی رابطه عاطفی
انتشارات سایه سخن: https://www.sayehsokhan.com/
کد تخفیف 15% برای خرید از سایت":
mojdehsh
نسخه عشق: هفت روز تا صمیمیت، ارتباط و شادی بیشتر" یک کتاب خودیاری در زمینه روابط است که به طور مشترک توسط
دکتر جان ام. گاتمن و دکتر ژولی شوارتز گاتمن تألیف شده است.…
کد تخفیف 15% برای خرید از سایت":
mojdehsh
نسخه عشق: هفت روز تا صمیمیت، ارتباط و شادی بیشتر" یک کتاب خودیاری در زمینه روابط است که به طور مشترک توسط
دکتر جان ام. گاتمن و دکتر ژولی شوارتز گاتمن تألیف شده است.…
👍4
ایرج افشار در ۱۶ مهر ۱۳۰۴ در تهران و در خانوادهای یزدی زاده شد. پدرش محمود افشار یزدی از شخصیتهای فرهنگی و ایراندوست زمان خود بود. ایرج در مدرسه فیروز بهرام در تهران تحصیل کرد و در ۱۳۲۸ش از دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران در رشتۀ حقوق قضایی فارغالتحصیل شد.
از ۱۹سالگی در ادارۀ مجلۀ آینده دستیار پدرش بود و در دورۀ دانشجویی با مجلۀ جهان نو همکاری کرد. در ۱۳۲۹ در دبیرستانهای تهران به تدریس پرداخت و در ۱۳۳۰ به دانشگاه تهران منتقل، و در کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق، به کتابداری مشغول شد.
در همین دوره با همکاری دوستان نزدیکش، محمدتقی دانشپژوه، عباس زریابخویی، منوچهر ستوده و … مجلۀ فرهنگ ایران زمین را در ۱۳۳۱ تأسیس کرد که از نشریههای معتبر در زمینۀ مطالعات ایرانی است.
در ۱۳۳۳، زمانی که با کتابخانۀ ملی ایران همکاری داشت، نخستین دفتر کتابهای ایران را انتشار داد. این دفتر، سرآغاز تدوین و انتشار کتابشناسی ملی بود. افشار، انتشار این فهرست سالانه را به مدت ۱۲ سال ادامه داد. به موازات این فعالیتها، دو سال سردبیر مجلۀ سخن و شش سال مدیر مجلۀ کتابهای ماه بود.
در ۱۳۳۵ احسان یارشاطر سمت قائممقامی بنگاه ترجمه و نشر کتاب را به افشار سپرد و او نزدیک به ۷ سال ادارۀ آن بنگاه را در غیاب مدیر آن برعهده داشت. افشار در همان سال به فرانسه سفر کرد و در دورهای آموزشی، که یونسکو بانی آن بود، با فن کتابداری جدید و موازین نوین و مبانی نظری علم کتابشناسی آشنا شد.
او حدود ۷ سال، تا ۱۳۴۲، به چند کار مختلف، اما مرتبط دست زد: تدریس کتابداری جدید در دانشسرای عالی، مدیریت مجلۀ راهنمای کتاب، تأسیس باشگاه کتاب با همکاری یارشاطر، انتشار نشریه نسخههای خطی با همکاری دانشپژوه، مدیریت مرکز تحقیقات کتابشناسی دانشگاه تهران و مدیریت کتابخانۀ ملی و آغاز سازماندهی نسخههای چاپی و خطی آن کتابخانه.
جلد نخست فهرست مقالات فارسی، حاوی دادههای کتابشناختی ۶۰۰۰ مقاله به زبان فارسی در نشریههای ایرانشناسی و فرهنگی ایران و خارج در ۱۳۴۰ش انتشار یافت.
در ۱۳۴۳ مدیریت انتشارات دانشگاه تهران را به عهده گرفت و حدود ۷ سال در این سمت خدمت کرد. سال بعد، در دورۀ ریاست جهانشاه صالح بر دانشگاه تهران، ریاست کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران به او واگذار شد و تا چند ماه پس از انقلاب، جمعاً حدود ۱۴ سال به طول انجامید.
در ۱۳۴۵، مجلۀ کتابداری را تأسیس و منتشر کرد. در ۱۳۴۸ برای تدریس اسناد تاریخی و تاریخهای محلی ایران به گروه تاریخ در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دعوت شد. او حدود ۱۰ سال به تدریس در آن گروه ادامه داد، ضمن اینکه استاد درس شناخت نسخههای خطی در رشتۀ علوم کتابداری همان دانشگاه هم بود. در این دوره ۹ کنگرۀ پیاپی تحقیقات ایرانی در شهرهای مختلف دانشگاهی کشور با حضور شماری از ایرانشناسان خارجی و پژوهشگران ایرانی برگزار کرد و نیز مدیریت مجلۀ ایرانشناسی در دانشکدۀ ادبیات را بر عهده داشت و همچنین دست به تصحیح و انتشار اسناد و متون تاریخی به ویژه انقلاب مشروطه دست زد.
پس از انقلاب انتشار مجلۀ آینده را از سرگرفت و انتشارش تا ۱۳۷۲ ادامه یافت. افشار مسئولیت انتشارات را در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار خود به عهده گرفت و به گردآوری و انتشار کتابها و مقالههای پژوهشی در زمینۀ مطالعات ایرانشناسی ادامه داد.
بنا به برآوردها، تا این زمان حدود۳۰۰ کتاب در زمینههای ایرانپژوهی، نسخهشناسی، کتابشناسی، فهرستنگاری، تاریخ، رجال، متون کهن فارسی و شاید بیش از ۳۰۰۰ مقاله و یادداشت از او در همین زمینهها انتشار یافته است.
تخصص و اطلاعات شخصی افشار در زمینۀ رویدادها و رجال ایران از دورۀ مشروطیت به بعد، موجب شده که جنبههای اطلاعرسانی فرهنگی در کار او دربارۀ رویدادها و رجال این دوره از غنای بیشتری برخوردار باشد. مجموعۀ اطلاعاتی که افشار دربارۀ سیدحسن تقیزاده و دکتر محمدمصدق منتشر کرده است نمونه ای از کوشش گستردۀ او در قلمرو اطلاعرسانی فرهنگی معاصر است.
ایرج افشار نهایتا در ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ در تهران درگذشت.
🆔 @sayehsokhan
از ۱۹سالگی در ادارۀ مجلۀ آینده دستیار پدرش بود و در دورۀ دانشجویی با مجلۀ جهان نو همکاری کرد. در ۱۳۲۹ در دبیرستانهای تهران به تدریس پرداخت و در ۱۳۳۰ به دانشگاه تهران منتقل، و در کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق، به کتابداری مشغول شد.
در همین دوره با همکاری دوستان نزدیکش، محمدتقی دانشپژوه، عباس زریابخویی، منوچهر ستوده و … مجلۀ فرهنگ ایران زمین را در ۱۳۳۱ تأسیس کرد که از نشریههای معتبر در زمینۀ مطالعات ایرانی است.
در ۱۳۳۳، زمانی که با کتابخانۀ ملی ایران همکاری داشت، نخستین دفتر کتابهای ایران را انتشار داد. این دفتر، سرآغاز تدوین و انتشار کتابشناسی ملی بود. افشار، انتشار این فهرست سالانه را به مدت ۱۲ سال ادامه داد. به موازات این فعالیتها، دو سال سردبیر مجلۀ سخن و شش سال مدیر مجلۀ کتابهای ماه بود.
در ۱۳۳۵ احسان یارشاطر سمت قائممقامی بنگاه ترجمه و نشر کتاب را به افشار سپرد و او نزدیک به ۷ سال ادارۀ آن بنگاه را در غیاب مدیر آن برعهده داشت. افشار در همان سال به فرانسه سفر کرد و در دورهای آموزشی، که یونسکو بانی آن بود، با فن کتابداری جدید و موازین نوین و مبانی نظری علم کتابشناسی آشنا شد.
او حدود ۷ سال، تا ۱۳۴۲، به چند کار مختلف، اما مرتبط دست زد: تدریس کتابداری جدید در دانشسرای عالی، مدیریت مجلۀ راهنمای کتاب، تأسیس باشگاه کتاب با همکاری یارشاطر، انتشار نشریه نسخههای خطی با همکاری دانشپژوه، مدیریت مرکز تحقیقات کتابشناسی دانشگاه تهران و مدیریت کتابخانۀ ملی و آغاز سازماندهی نسخههای چاپی و خطی آن کتابخانه.
جلد نخست فهرست مقالات فارسی، حاوی دادههای کتابشناختی ۶۰۰۰ مقاله به زبان فارسی در نشریههای ایرانشناسی و فرهنگی ایران و خارج در ۱۳۴۰ش انتشار یافت.
در ۱۳۴۳ مدیریت انتشارات دانشگاه تهران را به عهده گرفت و حدود ۷ سال در این سمت خدمت کرد. سال بعد، در دورۀ ریاست جهانشاه صالح بر دانشگاه تهران، ریاست کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران به او واگذار شد و تا چند ماه پس از انقلاب، جمعاً حدود ۱۴ سال به طول انجامید.
در ۱۳۴۵، مجلۀ کتابداری را تأسیس و منتشر کرد. در ۱۳۴۸ برای تدریس اسناد تاریخی و تاریخهای محلی ایران به گروه تاریخ در دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران دعوت شد. او حدود ۱۰ سال به تدریس در آن گروه ادامه داد، ضمن اینکه استاد درس شناخت نسخههای خطی در رشتۀ علوم کتابداری همان دانشگاه هم بود. در این دوره ۹ کنگرۀ پیاپی تحقیقات ایرانی در شهرهای مختلف دانشگاهی کشور با حضور شماری از ایرانشناسان خارجی و پژوهشگران ایرانی برگزار کرد و نیز مدیریت مجلۀ ایرانشناسی در دانشکدۀ ادبیات را بر عهده داشت و همچنین دست به تصحیح و انتشار اسناد و متون تاریخی به ویژه انقلاب مشروطه دست زد.
پس از انقلاب انتشار مجلۀ آینده را از سرگرفت و انتشارش تا ۱۳۷۲ ادامه یافت. افشار مسئولیت انتشارات را در بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار خود به عهده گرفت و به گردآوری و انتشار کتابها و مقالههای پژوهشی در زمینۀ مطالعات ایرانشناسی ادامه داد.
بنا به برآوردها، تا این زمان حدود۳۰۰ کتاب در زمینههای ایرانپژوهی، نسخهشناسی، کتابشناسی، فهرستنگاری، تاریخ، رجال، متون کهن فارسی و شاید بیش از ۳۰۰۰ مقاله و یادداشت از او در همین زمینهها انتشار یافته است.
تخصص و اطلاعات شخصی افشار در زمینۀ رویدادها و رجال ایران از دورۀ مشروطیت به بعد، موجب شده که جنبههای اطلاعرسانی فرهنگی در کار او دربارۀ رویدادها و رجال این دوره از غنای بیشتری برخوردار باشد. مجموعۀ اطلاعاتی که افشار دربارۀ سیدحسن تقیزاده و دکتر محمدمصدق منتشر کرده است نمونه ای از کوشش گستردۀ او در قلمرو اطلاعرسانی فرهنگی معاصر است.
ایرج افشار نهایتا در ۱۸ اسفند ۱۳۸۹ در تهران درگذشت.
🆔 @sayehsokhan
❤6👍2👏2
Audio
🌟«زبان و فرهنگ رواداری» از نگاه دیویدسون
✔️در گفت و گوی محمدرضا واعظ شهرستانی با مژگان خلیلی
🌾فایل صوتی، بخش نخست
✔️از سلسله ضیافتهایفلسفی به مناسبت #روز_جهانی_فلسفه و #روز_جهانی_رواداری
✔️گفت و گوی زنده در لایو اینستاگرام سهشنبه ۱۸ آذر ١٣٩٩
✔️ ۴۷ دقیقه
✔️ویدئوی گزیدهایاز این بخش را در کانال «محمدرضا واعظ» ببینید:
➡️ https://www.tgoop.com/tanhaatarazyekbarg/155
🌐 @simiagari
🆔 @sayehsokhan
✔️در گفت و گوی محمدرضا واعظ شهرستانی با مژگان خلیلی
🌾فایل صوتی، بخش نخست
✔️از سلسله ضیافتهایفلسفی به مناسبت #روز_جهانی_فلسفه و #روز_جهانی_رواداری
✔️گفت و گوی زنده در لایو اینستاگرام سهشنبه ۱۸ آذر ١٣٩٩
✔️ ۴۷ دقیقه
✔️ویدئوی گزیدهایاز این بخش را در کانال «محمدرضا واعظ» ببینید:
➡️ https://www.tgoop.com/tanhaatarazyekbarg/155
🌐 @simiagari
🆔 @sayehsokhan
👍3
🌹عزیزان همراه درود 🌹
امروز بیستم دی ماه کلیه محصولات نشر #سایه_سخن در سایت www.sayehsokhan.com با #بیست_درصد #تخفیف به فروش میرسد.
جهت دسترسی بهتر میتوانید روی لینکهای زیر کلیک کنید👇
👈محصولات آموزش تئوری انتخاب:
👉 https://goo.gl/ySFU3a
👈مجموعهٔ هفت جلدی #تئوری_انتخاب_در_عمل
👉 https://b2n.ir/y78953
👈محصولات آموزش روانشناسی ACT:
👉https://goo.gl/Vb6yf7
👈محصولات ویژۀ روابط درون خانواده:
👉https://goo.gl/jVkiXo
👈محصولات ویژۀ معلمان مدارس:
👉https://b2n.ir/e67759
👈محصولات ویژۀ تربیت نوجوانان:
👉https://goo.gl/soKiM6
👈آثار مفید برای مدیران محترم:
👉https://goo.gl/jmcz85
👈پرورش مهارتهای فردی:
👉https://goo.gl/S4xfsh
👈کتابهای صوتی قابل دانلود:
👉 https://b2n.ir/y53896
👈کارتها و ابزارها:
👉 https://b2n.ir/j07004
🆔 @SayehSokhan
امروز بیستم دی ماه کلیه محصولات نشر #سایه_سخن در سایت www.sayehsokhan.com با #بیست_درصد #تخفیف به فروش میرسد.
جهت دسترسی بهتر میتوانید روی لینکهای زیر کلیک کنید👇
👈محصولات آموزش تئوری انتخاب:
👉 https://goo.gl/ySFU3a
👈مجموعهٔ هفت جلدی #تئوری_انتخاب_در_عمل
👉 https://b2n.ir/y78953
👈محصولات آموزش روانشناسی ACT:
👉https://goo.gl/Vb6yf7
👈محصولات ویژۀ روابط درون خانواده:
👉https://goo.gl/jVkiXo
👈محصولات ویژۀ معلمان مدارس:
👉https://b2n.ir/e67759
👈محصولات ویژۀ تربیت نوجوانان:
👉https://goo.gl/soKiM6
👈آثار مفید برای مدیران محترم:
👉https://goo.gl/jmcz85
👈پرورش مهارتهای فردی:
👉https://goo.gl/S4xfsh
👈کتابهای صوتی قابل دانلود:
👉 https://b2n.ir/y53896
👈کارتها و ابزارها:
👉 https://b2n.ir/j07004
🆔 @SayehSokhan
❤2👍2
🔴 چرا فروید مرگ اندیشی را بیماری روانی میداند؟
✍مصطفی ملکیان
🔹فروید نخستین کسی بود که به صورت جدی مضمون مرگ را وارد روانشناسی کرد، اگرچه او خود، نگاه سلبی به مرگ داشت و معتقد بود که مرگ اندیشه ها، به دلیل بیماری روانی است که مرگ اندیشند و کسی که سلامت روانی دارد مرگ اندیش نخواهد بود –برعکس روانشناسانی که بعد از فروید آمدند و معتقد بودند که مرگ اندیشی نشانه ی سلامت روانی است- اما فروید برای اعتقاد خود دو دلیل داشت:
🔹اول: فروید معتقد بود که اندیشیدن درباره ی چیزی که تجربه اش نمی کنیم، معنا ندارد. اپیکور نخستین کسی بود که گفته بود ما مرگ را تجربه نمی کنیم و تا زمانی که در حال زیستنیم مرگ نیست و وقتی مرگ هست، زیستنی وجود نخواهد داشت و بنابراین موجود زنده ای نیست که مرگ را تجربه کند. ما آدمیان درد و رنج را تجربه میدکنیم چون درد و رنج در هنگام زیستنمان وجود دارد، اما مرگ را تجربه نمی کنیم چون وقتی مرده باشیم دیگر آگاهی و ذهن نداریم که مرگ را تجربه کنیم. ماجرای همان حکایت مولوی است از پشه ای که از دست باد به سلیمان شکایت برد و گفت که هرکجا هستم باد مرا پرتاب می کند و از دست باد امان ندارم. سلیمان هم در جوابش گفت قاضی عادل باید سخن شاکی و شاکی عنه را بشنود تا بتواند قضاوت کند. پشه گفت مشکل این است که من و باد اصلا نمی توانیم یکجا قرار بگیریم. داستان پشه و باد مثل داستان آدمی و مرگ است. تا آدمی هست مرگ نیست و وقتی مرگ هست دیگر آدمی نیست که آن را تجربه کند. آیا می شود به چیزی که نمی توان تجربه کرد فکر کرد؟ آیا وقتی ما به ثروت صد تریلیون دلاری نمیرسیم آیا درست است که به زمانی بیندیشیم که چنین ثروتی را خواهم داشت یا چنین اندیشه ای نشانه ی عدم سلامت روانی است؟
🔹دوم. دلیل دیگر فروید برای این ادعا که مرگ اندیشان سلامت روان ندارند کمی پیچیده است. فروید معتقد است چیزی که برای آن «زبان» وجود نداشته باشد هیچ وقت نسبت به آن آگاهی پیدا نمی شود. معتقد بود که وقتی ما تعبیر زبانی یک موضوع را به کار میبریم باید بتوانیم چیزی را در ذهنمان احضار کنیم. اما وقتی واژه ی مرگ را می شنویم چیزی درباره ی مرگ خودمان در ذهن ما احضار نمیشود. با شنیدن مرگ، مرگ همسایه به ذهن شما می آید نه مرگ خودتان. بنابراین فروید معتقد بود تعبیر زبانی «مرگِ من» تعبیر بی معنایی است و هیچ وقت آدمی نمی تواند درباره ی آن تصوری داشته باشد. فروید می گفت چیزی که در مرحله ی خودآگاه تصوری از آن نداریم هیچ وقت به ناخودآگاه ما هم نمی تواند راه پیدا کند، چون هرچیزی که بخواهد به ناخودآگاه راه پیدا کند حتما باید در خودآگاه حضور قبلی داشته باشد.
🔹فروید به این دو دلیل معتقد بود که مرگ اندیشی امری بیمارگونه است. اما چرا به رغم این، انسانها این مقدار مرگ اندیش اند؟ فروید میگفت مرگ اندیشی صورت مبدل یک ترس دیگر است. معتقد بود ترس دیگری وجود دارد و روان درمانگر باید ترس دیگر فرد را کشف کند و وقتی آن ترس را کشف کند دیگر ترس از مرگ و اندیشیدن به مرگ در آدمی از بین میرود.
🔹فروید برای آن ترس دیگر دو تعبیر به کار می برد (که یکی از آنها را باید کاملا فرویدی باشید تا بپذیرید و دیگری را می توانید فرویدی نباشید اما بپذیرید).او می گفت انسانها ترس از اختگی و عقیم شدگی دارند و از آن به ترس از مرگ تعبیر می کنند - این تعبیر را من که فرویدی نیستم نمی توانم بپذیرم.
🔹 تعبیر دوم فروید هم این بود که می گفت هر انسانی که ترس از مرگ و یا مرگ اندیشی دارد، در واقع ترس از عدم امنیت دارد یا به عدم امنیت می اندیشد و من به عنوان رواندرمانگرِ روانکاو باید بفهمم که فرد از چه چیزی احساس ناامنی میکند. اگر چیزی که به فرد احساس عدم امنیت می دهد برای او مکشوف شد، احساس عدم امنیت از بین می رود و وقتی احساس عدم امنیت از بین رفت دیگر آن فرد نه مرگ اندیشی دارد و نه مرگ هراسی. از این نظر فروید معتقد است که فرد مرگ اندیش و مرگ هراس سلامت روانی ندارد. آن طور که ارنست جونز زندگی نامه نویس فروید گفته، همیشه وقتی فروید با یک انسان مرگ اندیش و مرگ هراس روبه رو می شد بلافاصله سراغ این مسئله می رفت که بفهمد آن فرد از چه چیزی احساس عدم امنیت می کند. اما نکته ی جالب این است که به شهادت زندگینامه نویس فروید او در پانزده سال آخر عمر خود، مرگ اندیش شده بود و مدام اندیشه ی مرگ در ذهنش خلجان می کرد.
➖اضطراب مرگ
🌐 @mostafamalekian
🆔 @sayehsokhan
✍مصطفی ملکیان
🔹فروید نخستین کسی بود که به صورت جدی مضمون مرگ را وارد روانشناسی کرد، اگرچه او خود، نگاه سلبی به مرگ داشت و معتقد بود که مرگ اندیشه ها، به دلیل بیماری روانی است که مرگ اندیشند و کسی که سلامت روانی دارد مرگ اندیش نخواهد بود –برعکس روانشناسانی که بعد از فروید آمدند و معتقد بودند که مرگ اندیشی نشانه ی سلامت روانی است- اما فروید برای اعتقاد خود دو دلیل داشت:
🔹اول: فروید معتقد بود که اندیشیدن درباره ی چیزی که تجربه اش نمی کنیم، معنا ندارد. اپیکور نخستین کسی بود که گفته بود ما مرگ را تجربه نمی کنیم و تا زمانی که در حال زیستنیم مرگ نیست و وقتی مرگ هست، زیستنی وجود نخواهد داشت و بنابراین موجود زنده ای نیست که مرگ را تجربه کند. ما آدمیان درد و رنج را تجربه میدکنیم چون درد و رنج در هنگام زیستنمان وجود دارد، اما مرگ را تجربه نمی کنیم چون وقتی مرده باشیم دیگر آگاهی و ذهن نداریم که مرگ را تجربه کنیم. ماجرای همان حکایت مولوی است از پشه ای که از دست باد به سلیمان شکایت برد و گفت که هرکجا هستم باد مرا پرتاب می کند و از دست باد امان ندارم. سلیمان هم در جوابش گفت قاضی عادل باید سخن شاکی و شاکی عنه را بشنود تا بتواند قضاوت کند. پشه گفت مشکل این است که من و باد اصلا نمی توانیم یکجا قرار بگیریم. داستان پشه و باد مثل داستان آدمی و مرگ است. تا آدمی هست مرگ نیست و وقتی مرگ هست دیگر آدمی نیست که آن را تجربه کند. آیا می شود به چیزی که نمی توان تجربه کرد فکر کرد؟ آیا وقتی ما به ثروت صد تریلیون دلاری نمیرسیم آیا درست است که به زمانی بیندیشیم که چنین ثروتی را خواهم داشت یا چنین اندیشه ای نشانه ی عدم سلامت روانی است؟
🔹دوم. دلیل دیگر فروید برای این ادعا که مرگ اندیشان سلامت روان ندارند کمی پیچیده است. فروید معتقد است چیزی که برای آن «زبان» وجود نداشته باشد هیچ وقت نسبت به آن آگاهی پیدا نمی شود. معتقد بود که وقتی ما تعبیر زبانی یک موضوع را به کار میبریم باید بتوانیم چیزی را در ذهنمان احضار کنیم. اما وقتی واژه ی مرگ را می شنویم چیزی درباره ی مرگ خودمان در ذهن ما احضار نمیشود. با شنیدن مرگ، مرگ همسایه به ذهن شما می آید نه مرگ خودتان. بنابراین فروید معتقد بود تعبیر زبانی «مرگِ من» تعبیر بی معنایی است و هیچ وقت آدمی نمی تواند درباره ی آن تصوری داشته باشد. فروید می گفت چیزی که در مرحله ی خودآگاه تصوری از آن نداریم هیچ وقت به ناخودآگاه ما هم نمی تواند راه پیدا کند، چون هرچیزی که بخواهد به ناخودآگاه راه پیدا کند حتما باید در خودآگاه حضور قبلی داشته باشد.
🔹فروید به این دو دلیل معتقد بود که مرگ اندیشی امری بیمارگونه است. اما چرا به رغم این، انسانها این مقدار مرگ اندیش اند؟ فروید میگفت مرگ اندیشی صورت مبدل یک ترس دیگر است. معتقد بود ترس دیگری وجود دارد و روان درمانگر باید ترس دیگر فرد را کشف کند و وقتی آن ترس را کشف کند دیگر ترس از مرگ و اندیشیدن به مرگ در آدمی از بین میرود.
🔹فروید برای آن ترس دیگر دو تعبیر به کار می برد (که یکی از آنها را باید کاملا فرویدی باشید تا بپذیرید و دیگری را می توانید فرویدی نباشید اما بپذیرید).او می گفت انسانها ترس از اختگی و عقیم شدگی دارند و از آن به ترس از مرگ تعبیر می کنند - این تعبیر را من که فرویدی نیستم نمی توانم بپذیرم.
🔹 تعبیر دوم فروید هم این بود که می گفت هر انسانی که ترس از مرگ و یا مرگ اندیشی دارد، در واقع ترس از عدم امنیت دارد یا به عدم امنیت می اندیشد و من به عنوان رواندرمانگرِ روانکاو باید بفهمم که فرد از چه چیزی احساس ناامنی میکند. اگر چیزی که به فرد احساس عدم امنیت می دهد برای او مکشوف شد، احساس عدم امنیت از بین می رود و وقتی احساس عدم امنیت از بین رفت دیگر آن فرد نه مرگ اندیشی دارد و نه مرگ هراسی. از این نظر فروید معتقد است که فرد مرگ اندیش و مرگ هراس سلامت روانی ندارد. آن طور که ارنست جونز زندگی نامه نویس فروید گفته، همیشه وقتی فروید با یک انسان مرگ اندیش و مرگ هراس روبه رو می شد بلافاصله سراغ این مسئله می رفت که بفهمد آن فرد از چه چیزی احساس عدم امنیت می کند. اما نکته ی جالب این است که به شهادت زندگینامه نویس فروید او در پانزده سال آخر عمر خود، مرگ اندیش شده بود و مدام اندیشه ی مرگ در ذهنش خلجان می کرد.
➖اضطراب مرگ
🌐 @mostafamalekian
🆔 @sayehsokhan
👍7❤6👏3👎2
مقدمه #تله_شادمانی #دکتر_راس_هریس
مشاهده در یوتیوب:
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
https://youtu.be/H94prfqAR_E?si=VlavguNHZvFwwmUy
🆔 @sayehsokhan
مشاهده در یوتیوب:
⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
https://youtu.be/H94prfqAR_E?si=VlavguNHZvFwwmUy
🆔 @sayehsokhan
YouTube
مقدمه ی تله شادمانی دکتر راس هریس
لطفا با سابسکرایب و لایک و کامنت و به اشتراک گذاشتن حمایت کنید
https://youtube.com/c/Omidejavidan
https://www.youtube.com/c/ashbazi
#کتابـباز
#کتابـصوتی
#کتابخوانی
#روانشناسی
#جامعهشناسی
#مذهب
#ادیانـجهان
#فارسی
#انگلیسی
#کتابهایـتاریخی
#کتابهایـعاشقانه…
https://youtube.com/c/Omidejavidan
https://www.youtube.com/c/ashbazi
#کتابـباز
#کتابـصوتی
#کتابخوانی
#روانشناسی
#جامعهشناسی
#مذهب
#ادیانـجهان
#فارسی
#انگلیسی
#کتابهایـتاریخی
#کتابهایـعاشقانه…
👍4❤3