Telegram Web
"هر چه می‌نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آن‌چه در این روزها نبشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتن‌ش بهتر است از نانبشتن‌ش.
ای دوست نه هر چه درست و صواب بود، روا بود که بگویند ... و نباید که در بحری افکنم خود را که ساحل‌ش بدید نبود، و چیزها نویسم بی‌خود که چون واخود آیم بر آن پریشان باشم و رنجور.
ای دوست می‌ترسم- و جای ترس است از مکر سرنوشت....حقا، و به حرمت دوستی، که نمی‌دانم که این که می‌نویسم راه سعادت است که می‌روم یا راه شقاوت؟
و حقا، که نمی دانم که این که نبشتم طاعت است یا معصیت؟
کاشکی، یک‌بارگی، نادانی شدمی تا از خود خلاصی یافتمی!
چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن بغایت!
و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم، هم رنجور شوم؛ 
چون احوال عاشقان نویسم نشاید؛ 
چون احوال عاقلان نویسم، هم،نشاید؛
و هر چه نویسم هم نشاید؛
و اگر هیچ ننویسم هم نشاید؛
و اگر گویم نشاید؛
و اگر خاموش گردم هم نشاید؛ 
و اگر این واگویم نشاید و اگر وانگویم هم نشاید
...و اگر خاموش شوم هم نشاید!»

عین القضات همدانی


🆔 @sayehsokhan
14👍5👏3
در هوایت بی قرارم_شهرام ناظری
@jarasmusic
«در هوایت بی قرارم»

خواننده: #شهرام_ناظری
شعر: #مولانا
آهنگساز: #جلیل_عندلیبی
آلبوم: «بی‌قرار»

در هوایت بی‌قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب

🆔 @sayehsokhan
5
میرشمس‌ الدین ادیب ‌سلطانی
@MalekianMedia
سخنرانیِ استاد مصطفی ملکیان در مراسم رونمایی از اثر جدید دکتر میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی با عنوانِ

On Relativism An Apologia

(دفاع از نسبی‌انگاری)

سه‌شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳، موسسه فرهنگان

فایل تصویری ⬅️ اینجا

🌐 @MalekianMedia
@adibsoltanik

🆔 @sayehsokhan
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👍134
‍ کتاب هنوز مطمئن‌ترین وسیله برای کسبِ دانش است، اگر بیش از این در این‌باره غفلت کنیم، درمورد کشورِ خود با گسیختگیِ فرهنگی و درمورد جهان، با بی‌خبری و بریدگی روبرو خواهیم ماند.
معلوماتِ ناشی از کتاب، با تفکّر و زایندگیِ فکر همراه می‌شود، یعنی دو مرحله‌ای است: در یک مرحله، مطلب را از کتاب می‌گیریم و در مرحله‌ی بعد آن را به مفاهیمِ به یاد ماندنی تبدیل می‌کنیم تا در نهایت واردِ ذهن شود و آن را جذب نماییم. امّا در تصویرِ تلویزیونی این فرآیند به صورتِ یک مرحله‌ای انجام می‌شود. تمامِ آنچه که به روی صفحه‌ می‌آید به‌طور آنی وارد ذهن می‌شود و دیگر مجال و فرصتی نمی‌ماند که درباره‌ی آن فکر کنیم، به همان اعتباری که آسان و سریع وارد شده، آسان و سریع نیز خارج می‌شود، یعنی فکـر‌انگیز و تأمّل‌انگیز نیست. از مشکلاتِ تلویزیون این است که نوعی به اصطلاح هم‌خوانیِ فکری در مردم ایجاد می‌کند، یعنی همه را به‌طورِ یکسان به یک نوع فکر، وا می‌دارد و همین مشکل هم لطمه‌ی بزرگی در «استقلالِ فکر» وارد می‌آورد که آثار آن برای یک کشور زیان‌آور است، چرا که تمدّنِ یک کشور به فکرِ مردمش وابسته است و اگر قرار باشد دیگران برای او فکر کنند، فرستنده‌ها خط بدهند، مجالی برای اندیشیدن نباشد، تمدّنِ کشور در واقع لاغر و تهی می‌شود و چنین سرزمینی مجبور می‌گردد که نگاهش را به دیگران بدوزد و از علم و فکر با تعبیرِ دیگران برداشت نماید و اصلاً به خودش زحمتِ تفکّرِ مستقل را ندهد، که می‌دانید چقدر خسارت‌بار است.
با همه‌ی ابزارهای صوتی و تصویری _از تلویزیون تا اینترنت_ هنوز کتاب مهمّ‌ترین و نجیب‌ترین وسیله‌ی ارتباط با دنیای معرفت است، و شیوعِ «رسانه» نتوانسته است از اعتبار و بُردِ آن بکاهد. «شناخت» سرآغازِ حرکت است؛ ضرورت است، نه زینت. قبول کنیم که جوان ایرانی مأمنِ فکریِ درستی ندارد، می‌داند که چه نمی‌خواهد، ولی نمی‌داند که چه می‌خواهد. نخست آنکه بسیار کم کتاب می‌خواند، با این تعداد جوانِ مدرسه رفته که سر به میلیون‌ها می‌زنند تیراژ کتاب، تأسّف‌بار است. دوّم آنکه نمی‌داند چه بخواند و چگونه کتاب به دست آورد. کتاب گِران است و کتابخانه‌ی عمومی کم. آنها هم که کنجکاویِ بیشتری داشته باشند، و بخواهند که علاوه بر جزوه‌های درسی چیز دیگری نیز یاد بگیرند «مُدِ روز» طوری است که در مباحث روزمرّه غرق می‌شوند، از نوع «پست مدرن» و نقدهای پُر نیش و نوش، و ترجمه‌های مغشوش و شعـر واره‌ها، که همه‌ی اینها به منزله‌ی پستانکی هستند که در دهانِ بچّه بگذارند که گریه نکند. چند سال بعد پی خواهند بُرد که چه عمری از آنها تلف شده است.

دکتر محمّد‌علی اسلامی‌ نُدوشن

🌐@sarv_e_sokhangoo

🆔 @sayehsokhan
👍161
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم

شکرِ خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر مُنتهایِ همَّتِ خود کامران شدم

ای گُلبُن جوان بَرِ دولت بخور که من
در سایهٔ تو بلبلِ باغِ جهان شدم

اول ز تحت و فوقِ وجودم خبر نبود
در مکتبِ غمِ تو چُنین نکته دان شدم

قسمت حوالتم به خرابات می‌کند
هر چند کاین چُنین شدم و آن چُنان شدم

آن روز بر دلم درِ معنی گشوده شد
کز ساکنانِ درگهِ پیرِ مغان شدم

در شاهراهِ دولتِ سرمد به تختِ بخت
با جامِ مِی به کامِ دلِ دوستان شدم

از آن زمان که فتنهٔ چشمت به من رسید
ایمن ز شرِّ فتنهٔ آخرزمان شدم

من پیرِ سال و ماه نیَم، یار بی‌وفاست
بر من چو عمر می‌گذرد پیرِ از آن شدم

دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفوِ گناهت ضمان شدم

#حافظ

- غزل شمارهٔ ۳۲۱

🆔 @sayehsokhan
12👍2
Forwarded from شريعت،طريقت،معرفت،حقیقت (Bahman Rassael)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@molanatarighat
مستند
#مردان_خدا
زندگی نامه استاد جلال الدین همایی قسمت اول

🥀پژوهش‌های‌اصفهان‌شناسی
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👍102👏1
🔵🔵  توجه یعنی عشق 🟠🟠

- به عکس سیاه و سفیدی از سیمون وِی نگاه می کنم که به گمانم مالِ بیست و چند سالگیِ اوست. اول از همه موهای شبق گون و پرپشت و آشفته اش به چشمم می آید. بعد هم عینک فریم پهنِ کم و بیش مضحکش. سیمون انگار فقط مو و عینک است.

بعدش ملتفتِ چشم ها می شوم: تیره و نافذ، که از آن ها شور و حکمتی ژرف و مافوق طبیعی می تراود. نگاهش نگاهِ آدمِ زخم خورده است، نگاه جدی، از جنس نگاه های ثورو. یکی از دوستانش گفته (( آن نگاهِ نافذِ پشتِ عینکِ پت و پهن )) را خوب یادش هست. یکی دیگر گفته بود (( همه دروغ های عالم جلوِ سیمون رنگ می بازند... آن نگاه نافذ و عریان گر به هر کسی بیفتد کارش ساخته است . ))

لباسی گشاد و خیلی معمولی به تن دارد، که با توجه به اکراه همیشگی اش از صنعتِ مد و لباس خیلی غریب نمی نماید. لباس های کهنه، و همیشه مشکی، تن می کرد، با کفش های بدونِ پاشنه. به قول یکی از دوستانش ژنده پوش درجه یک بود. دوست دیگری به او می گفت راهبه ی قرون وسطایی.

فیلسوفِ داستان ما، که (( توجه داشتن )) آن قدر برایش مهم بود، اصلاً خوشش نمی آمد مرکز توجه باشد. دوست داشت ببیند، اما دیده نشود.

همین قابلیتِ (( توجه داشتن )) ، در کنارِ تواناییِ صاف راه رفتن یا شیشه ی ترشی را باز کردن، از ما انسان می سازد. برای هر پیشرفتِ درخشانِ علمی، اثر هنریِ فوق العاده، یا حرکتِ انسان دوستانه توجهی ناب و از خود گذشته صرف شده است...

توجه در عمیق ترین و سخی ترین حالتش می شود عشق. توجه یعنی عشق. هر دو یک چیزند.

سیمون وِی می نویسد : (( آدم های غمگین هیچ چیز از این دنیا نمی خواهند جز این که کسی پیدا شود و بهشان توجه کند.))

📚 سقراط اکسپرس

🆔 @sayehsokhan
12👍3👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
داستان ساخت آهنگ دایه دایه:

در جنگ اول جهانی (سال‌های ۱۹۱۶ تا ۱۹۱۸ میلادی یا ۱۲۹۵ تا ۱۲۹۷ خورشیدی) که روس‌ها به عنوان متحد انگلیس وارد ایران شده بودند ، در منطقه‌ی لرستان تا بروجرد و بخش‌هایی از غرب کشورمان پیش آمدند .
گفته می‌شود روزی یکی از افسران روسی در بروجرد به یکی از زنان رهگذر که از کوچه‌ای گذر می‌کرده ، قصد بی‌حرمتی داشته است که اهالی لُر شهر به دفاع از زن همشهری خود برخاسته و مانع از اجرای این عمل شنیع می‌شوند. پخش این خبر در لرستان در بین سران ایل‌ها و طوایف پیش‌کوه و پشت‌کوه سبب تحریک افکار عمومی جهت هم‌پیمانی با یکدیگر با هدف بیرون راندن روس‌ها از منطقه لرستان می‌شود و لُرها موفق می‌شوند در نبرد و درگیری‌های مختلف قوای روسیه را تا قزوین مجبور به عقب‌نشینی نمایند.

@molanatarighat

«دایه» در لُری میان‌کوه و بالاگریوه (بخش وسیعی از میان‌کوه لرستان) به معنی «مادر» می‌باشد و چون سر بیت و برگشت و ترجیع این ترانه حماسی با این نام است، لذا در لرستان این مقام موسیقی نیز به نام مقام حماسی «دایه دایه» مشهور شده است.


🆔 @sayehsokhan
20👍9
سلسله-موی-دوست
<unknown>
«سلسله موی دوست»
سخنرانی دکتر سعید حمیدیان
اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۹ - شهر کتاب

🌐 @shekoftandaraftab

🆔 @sayehsokhan
👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شاهکار دختران والیبالیست ایران!


🆔 @sayehsokhan
41👏5👍1
‍ ‍ ‍ ❇️تاثیر سنخ روانی در جهان‌نگری انسان‌ها

سنخ روانی افراد واقعاً در اینکه جهان را چگونه ببینند، خیلی فرق ایجاد می‌کند. برون گرایی، درون گرایی، کنش‌گری، کنش پذیری، و سنخ‌های روانی دیگری که آدم‌ها دارند، اینها در دید ما به عالم تأثیر می‌گذارند. من همیشه این سخن بودا را برای دوستان نقل کرده‌ام. بودا می‌گوید مزرعه‌داری صبح از مزرعه‌اش بیرون آمد که شروع کند مزرعه‌اش را بیل بزند، دید بیلش نیست. این طرف و آن طرف مزرعه، زیر این درخت و زیر آن درخت را گشت، دید بیلش نیست. بعد یقین کرد که مزرعه‌دار همسایه بغلی‌شان دیشب بیل را دزدیده است. تو این حیص و بیص بود که آن مزرعه‌دار آمد و سلام کرد. این مرد از طرز سلام کردن همسایه‌اش فهمید که این سلام کردنِ آدمی است که چیزی دزدیده است. حرکات و سکناتش هم مال آدمی بود که می‌خواهد ببیند طرف دزدی‌اش را فهمیده یا نفهمیده! دو سه ساعتی نشست و با هم حرف زدند و از حرف‌هایش هم فهمید که بیل را او دزدیده است. در این حین، ناگهان بیل را زیر درختی پیدا کرد. بعد که برگشت پیش آن مزرعه‌دار، از طرز حرف زدنش فهمید که این طرز حرف زدن آدمی است که هیچ چیزی ندزدیده است! بعد هم که خداحافظی کرد، دید این خداحافظی کسی است که هیچ چیزی از آدم ندزدیده است! اینجاست که سنخ روانی شما بسیار اهمیت پیدا می‌کند.

مثلاً شفیق‌ترین دوست‌تان می‏‌آید به شما انتقادی میکند ولی نمی‌توانید تحمل کنید. چون سنخ روانی‌تان، شفیق بودن او را به فراموشی می‌سپرد. فقط تیزی سخن او را درک می‌کنید. آنوقت می‌گویید این دشمن من است. بعد نتیجه می‌گیرید که از اول هم دشمن شما بوده است. هر چه می‌گوید دارم از سر خیرخواهی می‌گویم این روش، روش درستی نیست. می‌گویید تو از اولش هم به من خیانت کرده‌ای، برو دنبال کار و زندگی‌ات!

بنابراین سنخ روانی ما آدمیان در اینکه اولاً به چه چیزهایی توجه کنیم و به چه چیزهایی توجه نکنیم، ثانیاً به آنهایی هم که توجه می‌کنیم چه برداشتی ازشان داریم، بسیار تأثیر می‌گذارد. این خودش حجابی می‌شود که ما نتوانیم واقعیت‌ها را آنطور که باید و شاید بشناسیم.

🌐 @MalekianMedia

🆔 @sayehsokhan
8👍4👏2
2025/07/13 22:57:01
Back to Top
HTML Embed Code: