🔘 برای این ماهِ خسته و خاک آلود که سر نهاده است بر جنوب غرب آسیا غمگینم. برای این مهتابِ بی تابِ کز کرده میان کاسپین و دریای پارس دل آشوبم. پر از بغض جوشانم برای ایران. چونان سماوری در قُل قُل برای این زیستگاه زیبای زخمی خوابیده بر دامان دماوند. بدخیالم بهر این خورشید خستهی نهاده سر بر گُُردهی گرٓین.
پریشانم. پرهیبیام پر از پروا. پروایِ تنِ تب دارِ پر از تاولِ ایران.
🔘 لهیب تا مغز استخوانم سر میکشد وقتی گیسوان ایران زیبا را میان شعلههای سرکش آتش نظاره میکنم. قلبم مچاله میشود وقتی که میبینم چتریهایش در شیراز میسوزد، کاکلش در ایلام، بناگوشش در زاگرس. گویی کفگیری «مِژ»۱ مشتعل در آغوشم میپاشند وقتی که مژههای زیبای ایران زیبا را نمناک میبینم.
اندوه انبوهی فضای سینه ام را پر میکند وقتی لبهای خشک و ترک خورده ایران را می بینم. خون میجوشد از خانه خوابهایم وقتی خبر ریخته شدن خون فرزندان ایران را میشنوم. گیتی را سرنگون میخواهم اگر یک لحظه ایران سرافکنده باشد!
🔘دلگیرم. دلگیرم از دشنهها. از دستها و دشنهها. از دشمنیها میترسم. دشمنی دوستان بیمناکم. بیمناک از دشنه هایی که شغاد بر جسم رخشها و رستمها مینشاند. آتشیام از آتشهایی که دشمن بر جان سیاووش میاندازد. چشمم پر آب میشود از دیدن چاههای پیش پای تهمتن. خوابم خراب هزارخوان پیش روی ایران است.
🔘ایران صدها بار دشنه خورده است. خنجر کم بر جگرگاه ایران ننشسته است. کم سنان در سینه این سرزمین فرو نشده است. تاریخ گواه است که ایران دشنه دشمن را تاب آورده است. تیغه خنجر خارجی را خمانده است. سنان در سینه داشته اما زانو از زمین کَنده و گردن برافراشته و گردنِ گردنکشان را به کُنده و کَمَند کشیده. مرا از دشنه دشمن را هراسی نیست من برای ایران از دشنه دوست می هراسم! بی مهری اهل خانه پریشانم میکند.
🔘ایران فقط جغرافیای ما نیست. جان ما و جلوه و جلای ماست. پشت و پناه ماست. پناهگاه پدران و پیشینیان ما بوده. پگاه ما بوده است، پسین ما نیز خواهد بود. گاه گذشتگان ما بوده است آرامگاه ما و آیندگان ما خواهد بود.« مالگَه»۲ و «دالگَه»۳ ما خواهد بود تا «قیرٓ»۴ قیامت. منزل و ماوای ما بوده است، تا روز رستاخیز مزار ما خواهد شد.
🔘 هر زخمی که بر تن ایران بنشیند زخم جسم و جان همه خواهد بود. بر فرزندان ایران است که با یگانگی و همدلی زخمهایش را تیمار کنند. دردهایش را تسکین دهند. همین الان. همین لحظه. من پرستارم، میدانم درنگ برای بستن یک زخم، تاخیر برای تسکین یک تب چهها به روز ناخوش احوال میآورد. الان گاه مشاجره فرزندان ایران نیست. وقت پرخاشگری نیست. نوشداروی سهرابِ خنجر به پهلو را همین الان بیاوریم، دیگر روز سهراب را از این نوشدارو نصیبی نیست.
🔘برای تیمار تن تب دار و پر تاول ایران دشنه دشمنی را دور بیندازیم. کمان کینه را کنار بگذاریم. ما همه فرزندان این مادر رنجیده و رنج دیدهایم.
۱، زغال برافروخته
۲،سکونتگاه
۳،وعده گاه، محل قرار
۴، بانگ بلند، صفیر آخر
@Khapuorah
#ماشااکبری
🆔 @Sayehsokhan
پریشانم. پرهیبیام پر از پروا. پروایِ تنِ تب دارِ پر از تاولِ ایران.
🔘 لهیب تا مغز استخوانم سر میکشد وقتی گیسوان ایران زیبا را میان شعلههای سرکش آتش نظاره میکنم. قلبم مچاله میشود وقتی که میبینم چتریهایش در شیراز میسوزد، کاکلش در ایلام، بناگوشش در زاگرس. گویی کفگیری «مِژ»۱ مشتعل در آغوشم میپاشند وقتی که مژههای زیبای ایران زیبا را نمناک میبینم.
اندوه انبوهی فضای سینه ام را پر میکند وقتی لبهای خشک و ترک خورده ایران را می بینم. خون میجوشد از خانه خوابهایم وقتی خبر ریخته شدن خون فرزندان ایران را میشنوم. گیتی را سرنگون میخواهم اگر یک لحظه ایران سرافکنده باشد!
🔘دلگیرم. دلگیرم از دشنهها. از دستها و دشنهها. از دشمنیها میترسم. دشمنی دوستان بیمناکم. بیمناک از دشنه هایی که شغاد بر جسم رخشها و رستمها مینشاند. آتشیام از آتشهایی که دشمن بر جان سیاووش میاندازد. چشمم پر آب میشود از دیدن چاههای پیش پای تهمتن. خوابم خراب هزارخوان پیش روی ایران است.
🔘ایران صدها بار دشنه خورده است. خنجر کم بر جگرگاه ایران ننشسته است. کم سنان در سینه این سرزمین فرو نشده است. تاریخ گواه است که ایران دشنه دشمن را تاب آورده است. تیغه خنجر خارجی را خمانده است. سنان در سینه داشته اما زانو از زمین کَنده و گردن برافراشته و گردنِ گردنکشان را به کُنده و کَمَند کشیده. مرا از دشنه دشمن را هراسی نیست من برای ایران از دشنه دوست می هراسم! بی مهری اهل خانه پریشانم میکند.
🔘ایران فقط جغرافیای ما نیست. جان ما و جلوه و جلای ماست. پشت و پناه ماست. پناهگاه پدران و پیشینیان ما بوده. پگاه ما بوده است، پسین ما نیز خواهد بود. گاه گذشتگان ما بوده است آرامگاه ما و آیندگان ما خواهد بود.« مالگَه»۲ و «دالگَه»۳ ما خواهد بود تا «قیرٓ»۴ قیامت. منزل و ماوای ما بوده است، تا روز رستاخیز مزار ما خواهد شد.
🔘 هر زخمی که بر تن ایران بنشیند زخم جسم و جان همه خواهد بود. بر فرزندان ایران است که با یگانگی و همدلی زخمهایش را تیمار کنند. دردهایش را تسکین دهند. همین الان. همین لحظه. من پرستارم، میدانم درنگ برای بستن یک زخم، تاخیر برای تسکین یک تب چهها به روز ناخوش احوال میآورد. الان گاه مشاجره فرزندان ایران نیست. وقت پرخاشگری نیست. نوشداروی سهرابِ خنجر به پهلو را همین الان بیاوریم، دیگر روز سهراب را از این نوشدارو نصیبی نیست.
🔘برای تیمار تن تب دار و پر تاول ایران دشنه دشمنی را دور بیندازیم. کمان کینه را کنار بگذاریم. ما همه فرزندان این مادر رنجیده و رنج دیدهایم.
۱، زغال برافروخته
۲،سکونتگاه
۳،وعده گاه، محل قرار
۴، بانگ بلند، صفیر آخر
@Khapuorah
#ماشااکبری
🆔 @Sayehsokhan
❤12👏5
Forwarded from فرهیختگان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمد مهدی اردبیلی استاد فلسفه می گوید این را همه مردم ایران فهمیدند که اسرائیل دنبال ایران آزاد نیست!
#فرهیختگان با ایران یکدل و همبسته
#فرهیختگان با ایران یکدل و همبسته
👍21❤4👎2👏1
📩 #از_شما
گُستَهم
آخرین جلسه کلاس حقوق تجارت ۳ بود. تسمه از گُرده ظهرنویسی و ضمانت میکشیدیم تا آن دو نهاد چموش را رام کنیم. برای آسانسازی بحث، دانشجویی را صدا زدم؛ آمد پای تخته سیاه (ببخشید وایت بُرد).
مسالهای طرح کردم تا درس زنده شود. چشمهای نافذ جوانان به لوح سفید دوخته شده بود. خواستم کلاس از خشکی درآید .با خود گفتم که امروز باید روح حکیم طوس را از خود خرسند سازم.
به دانشجو گفتم بنویس: "چکی را که رستم برای پرداخت مهریه در وجه تهمینه صادر کرده .....". صورتها شکفته شد و لبخند بر روی لبها نقش بست. خواستم بگویم که چک پرداخت نشده و...دلم نیامد که چک جناب تهمتن برگشت بخورد، ادامه دادم: "در ظهر چک امضای گُستَهم نیز وجود دارد...".
دانشجویی که مینوشت اسم این آخری را که شنید گفت: "کی....چی..." بِرّ و بِرّ مرا نگاه کرد، نمیدانست چگونه بنویسد. چون قیافه سرد مرا دید نگاهش متوجه دوستانش شد و آخر سر نوشت: گوستحم".
گفتم :"یک دفعه مینوشتی گوشت لُخم! این چیه؟". دانشجویان به صدای بلند شروع به خندیدن کردند؛ پسران بیپروا و دختران بیصدا. از خنده آنان خون به صورتم دوید و از هم باز شد. دانشجو به تندی آن چه را نوشته بود پاک کرد و نوشت: گصتحم". این بار صورت من بیشتر باز شد و این کار مجوزی گشت برای خندههای بیشتر و بلندتر. دستها رفته بود روی حروف الفبای گوشیهای همراه تا به یاری بخواهند فن آوری نوین را برای جستن نام یک پهلوان کهن.
قبل از ان که يکی از آنها ارشمیدسوار فریاد "یافتم یافتم" سر دهد گفتم: "تن جناب فردوسی از این همه سواد و شاهنامهدانی در گور لرزید. سی سال رنج فراوان او بر باد رفت. ناخلفهای نمکدان شکن!. کلاس در سیلاب خنده غرق شده بود.
گفتم: "چگونه است که شما اسامی سگهای سلیبرتیهای خوش آب و رنگ وطنی یا شماره پلاک اتومبیل رونالدو را حفظ هستید ولی نوبت به نام خودیها که میرسد، وا میمانید؟
"اشاره کردم که دانشجو بنشیند؛نشست. گفتند: "پس بقیهاش". جواب دادم: "جناب فردوسی از این همه دانش ما شرمنده شد و همراه پهلوانان خود قهر کرد و رفت. فکر کنم رستم برای پرداخت چک به فکر فروختن رخش بیافتد و ان را به مزایده گذارد؛ تهمینه هم که نمیخواهد رستم را برنجاند با تقسیط مهریه موافقت کند و گُستَهم نیز با آن بلایی که شما امروز سرش در اوردید، برای عوضکردن نام خود شتابان و بیامان به اداره ثبت احوال مراجعه نماید .....".
این بار من بودم که میخندیدم .
✍#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من
🆔 @sayehsokhan
گُستَهم
آخرین جلسه کلاس حقوق تجارت ۳ بود. تسمه از گُرده ظهرنویسی و ضمانت میکشیدیم تا آن دو نهاد چموش را رام کنیم. برای آسانسازی بحث، دانشجویی را صدا زدم؛ آمد پای تخته سیاه (ببخشید وایت بُرد).
مسالهای طرح کردم تا درس زنده شود. چشمهای نافذ جوانان به لوح سفید دوخته شده بود. خواستم کلاس از خشکی درآید .با خود گفتم که امروز باید روح حکیم طوس را از خود خرسند سازم.
به دانشجو گفتم بنویس: "چکی را که رستم برای پرداخت مهریه در وجه تهمینه صادر کرده .....". صورتها شکفته شد و لبخند بر روی لبها نقش بست. خواستم بگویم که چک پرداخت نشده و...دلم نیامد که چک جناب تهمتن برگشت بخورد، ادامه دادم: "در ظهر چک امضای گُستَهم نیز وجود دارد...".
دانشجویی که مینوشت اسم این آخری را که شنید گفت: "کی....چی..." بِرّ و بِرّ مرا نگاه کرد، نمیدانست چگونه بنویسد. چون قیافه سرد مرا دید نگاهش متوجه دوستانش شد و آخر سر نوشت: گوستحم".
گفتم :"یک دفعه مینوشتی گوشت لُخم! این چیه؟". دانشجویان به صدای بلند شروع به خندیدن کردند؛ پسران بیپروا و دختران بیصدا. از خنده آنان خون به صورتم دوید و از هم باز شد. دانشجو به تندی آن چه را نوشته بود پاک کرد و نوشت: گصتحم". این بار صورت من بیشتر باز شد و این کار مجوزی گشت برای خندههای بیشتر و بلندتر. دستها رفته بود روی حروف الفبای گوشیهای همراه تا به یاری بخواهند فن آوری نوین را برای جستن نام یک پهلوان کهن.
قبل از ان که يکی از آنها ارشمیدسوار فریاد "یافتم یافتم" سر دهد گفتم: "تن جناب فردوسی از این همه سواد و شاهنامهدانی در گور لرزید. سی سال رنج فراوان او بر باد رفت. ناخلفهای نمکدان شکن!. کلاس در سیلاب خنده غرق شده بود.
گفتم: "چگونه است که شما اسامی سگهای سلیبرتیهای خوش آب و رنگ وطنی یا شماره پلاک اتومبیل رونالدو را حفظ هستید ولی نوبت به نام خودیها که میرسد، وا میمانید؟
"اشاره کردم که دانشجو بنشیند؛نشست. گفتند: "پس بقیهاش". جواب دادم: "جناب فردوسی از این همه دانش ما شرمنده شد و همراه پهلوانان خود قهر کرد و رفت. فکر کنم رستم برای پرداخت چک به فکر فروختن رخش بیافتد و ان را به مزایده گذارد؛ تهمینه هم که نمیخواهد رستم را برنجاند با تقسیط مهریه موافقت کند و گُستَهم نیز با آن بلایی که شما امروز سرش در اوردید، برای عوضکردن نام خود شتابان و بیامان به اداره ثبت احوال مراجعه نماید .....".
این بار من بودم که میخندیدم .
✍#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
#دفتر_وکالت_من
🆔 @sayehsokhan
❤18
پناهگاه روانی
دکتر محمدرضا سرگلزایی
🔴 پناهگاه روانی در شرایط جنگی:
همانطور که در شرایط بحرانی همچون بمباران و زلزله نیاز به پناهگاه فیزیکی داریم، به پناهگاه روانی هم احتیاج داریم. پناهگاه روانی فضایی تجسمی و استعارهای است که با ساخت و تصور آن چرخهی جسمی-ذهنی اضطراب قطع میشود یا تخفیف پیدا میکند.
#بحران
#جنگ
#خودمراقبتی
#پناهگاه
@drsargolzaei
@prefrontalclub
@drsargolzaeipodcast
@drsargolzaeivancouver
همانطور که در شرایط بحرانی همچون بمباران و زلزله نیاز به پناهگاه فیزیکی داریم، به پناهگاه روانی هم احتیاج داریم. پناهگاه روانی فضایی تجسمی و استعارهای است که با ساخت و تصور آن چرخهی جسمی-ذهنی اضطراب قطع میشود یا تخفیف پیدا میکند.
#بحران
#جنگ
#خودمراقبتی
#پناهگاه
@drsargolzaei
@prefrontalclub
@drsargolzaeipodcast
@drsargolzaeivancouver
❤8👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این نیز بگذرد!
✍ در شرایط بحرانی، مغز ما بهطور خودکار وارد وضعیت «هشدار دائمی» میشود.
انگار مدام در حالت آمادهباش است؛
نتیجهاش؟ بیخوابی، دلشوره، تپش قلب، خشم ناگهانی… یا حتی بیحسی و بیتفاوتی.
🔹 شناختن این واکنشها، قدم اول مراقبت از سلامت روان ماست.
باید بپذیریم: اضطراب، نشانه ضعف نیست.
بلکه پاسخی طبیعیست به شرایطی غیرطبیعی.
و اما یکی از مؤثرترین راههای مهار اضطراب، صحبت کردن است؛
حتی فقط گفتنِ یک جمله ساده:
«من نگرانم.»
همین جمله، میتواند ذهنتان را از انبوه تنشها رها کند.
اگر کسی را برای صحبت ندارید، بنویسید.
نوشتنِ احساسات روی کاغذ، راهی امن برای تخلیه روانیست.
🔸 و فراموش نکنیم: کودکان، از ما آسیبپذیرترند.
نه درک کامل از ماجرا دارند، نه کلمات کافی برای بیان دلشان.
سکوت میکنند، به شما میچسبند، شبادراری میکنند یا از تنها ماندن میترسند.
رفتارهای کودکان، زبان اضطراب آنهاست. جدی بگیریمشان.
در روزهای سخت، آدمها بیش از همیشه نیاز به ارتباط دارند.
یک تماس، یک گفتوگوی کوتاه با دوست، همسایه یا یکی از اعضای خانواده،
میتواند سنگینی تنهایی را سبک کند و حس امنیت را زنده نگه دارد.
انزوا، اضطراب را عمیقتر میکند. پس «در کنار هم بمانیم.»
اگر در اطرافتان کسی دچار حمله اضطرابی (Panic Attack) شد
— با علائمی مثل تپش قلب، لرزش، تنگی نفس یا احساس نزدیک بودن مرگ —
کنارش بمانید.
آرام با او حرف بزنید.
تشویقش کنید نفسهای عمیق و آرام بکشد.
و اگر وضعیت ادامه داشت، با اورژانس ۱۱۵ تماس بگیرید.
و در نهایت، شاید مهمترین یادآوری این باشد:
هیچ بحرانی ابدی نیست.
نه این وضعیت، نه این روزها، نه این غمها…
ایران و مردمش، بارها از روزهای سختتر عبور کردهاند.
پس به آینده امیدوار بمانیم.
امید، فقط یک احساس خوب نیست؛
یک راهبرد مؤثر روانشناختیست.
و بله،
این نیز بگذرد.
روزتون روشن و دلتون گرم!
🆔 @Sayehsokhan
✍ در شرایط بحرانی، مغز ما بهطور خودکار وارد وضعیت «هشدار دائمی» میشود.
انگار مدام در حالت آمادهباش است؛
نتیجهاش؟ بیخوابی، دلشوره، تپش قلب، خشم ناگهانی… یا حتی بیحسی و بیتفاوتی.
🔹 شناختن این واکنشها، قدم اول مراقبت از سلامت روان ماست.
باید بپذیریم: اضطراب، نشانه ضعف نیست.
بلکه پاسخی طبیعیست به شرایطی غیرطبیعی.
و اما یکی از مؤثرترین راههای مهار اضطراب، صحبت کردن است؛
حتی فقط گفتنِ یک جمله ساده:
«من نگرانم.»
همین جمله، میتواند ذهنتان را از انبوه تنشها رها کند.
اگر کسی را برای صحبت ندارید، بنویسید.
نوشتنِ احساسات روی کاغذ، راهی امن برای تخلیه روانیست.
🔸 و فراموش نکنیم: کودکان، از ما آسیبپذیرترند.
نه درک کامل از ماجرا دارند، نه کلمات کافی برای بیان دلشان.
سکوت میکنند، به شما میچسبند، شبادراری میکنند یا از تنها ماندن میترسند.
رفتارهای کودکان، زبان اضطراب آنهاست. جدی بگیریمشان.
در روزهای سخت، آدمها بیش از همیشه نیاز به ارتباط دارند.
یک تماس، یک گفتوگوی کوتاه با دوست، همسایه یا یکی از اعضای خانواده،
میتواند سنگینی تنهایی را سبک کند و حس امنیت را زنده نگه دارد.
انزوا، اضطراب را عمیقتر میکند. پس «در کنار هم بمانیم.»
اگر در اطرافتان کسی دچار حمله اضطرابی (Panic Attack) شد
— با علائمی مثل تپش قلب، لرزش، تنگی نفس یا احساس نزدیک بودن مرگ —
کنارش بمانید.
آرام با او حرف بزنید.
تشویقش کنید نفسهای عمیق و آرام بکشد.
و اگر وضعیت ادامه داشت، با اورژانس ۱۱۵ تماس بگیرید.
و در نهایت، شاید مهمترین یادآوری این باشد:
هیچ بحرانی ابدی نیست.
نه این وضعیت، نه این روزها، نه این غمها…
ایران و مردمش، بارها از روزهای سختتر عبور کردهاند.
پس به آینده امیدوار بمانیم.
امید، فقط یک احساس خوب نیست؛
یک راهبرد مؤثر روانشناختیست.
و بله،
این نیز بگذرد.
روزتون روشن و دلتون گرم!
🆔 @Sayehsokhan
❤16👍5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایرانی
دیالوگی جالب از سریال Homeland که درسال2011ساخته شده بود.
در این گفتوگو، شخصیت ایرانی و کشتارپرهیزی او آشکارا نشان داده میشود.
بعضیها توهین را تحمل نمیکنند اما قتل عام را میپذیرند.
🆔 @Sayehsokhan
دیالوگی جالب از سریال Homeland که درسال2011ساخته شده بود.
در این گفتوگو، شخصیت ایرانی و کشتارپرهیزی او آشکارا نشان داده میشود.
بعضیها توهین را تحمل نمیکنند اما قتل عام را میپذیرند.
🆔 @Sayehsokhan
👍18
مادر انسان است با همه نیازهای انسانی!
آنقدر در باره مقام والای مادر اینجا و آنجا مینویسند و میگویند که تصور میشود مادر موجودی فراانسانی است. گویی مادر انسانی است که تواناییهایش بیشتر از انسانهای غیرمادر است، نیازهایش اندک و انرژی روانیاش بیانتها و سراسر فداکاری است و ازخودگذشتگی.
این گونه گفتنها و نوشتنها در باره مقام مادر با هدف بزرگداشت و ارج نهادن او انجام میشود، غافل از این که چه کولهبار سنگینی را بر دوش این انسان میگذارد. کوله باری که در طول قرنها پر شده است از امر و نهیها و باید و نبایدها:
مادر هموار صبور است.
مادر فداکار همیشگی است.
مادر همه عشق است.
مادر همواره فرزندش را به خود ترجیح میدهد.
مادر........
نسبت دادن این ویژگیها به مادر باعث میشود هم دیگران و هم خود او انتظاری غیرواقعی از این انسان داشته باشند.
باید و نبایدهای سنگین این کولهبار باعث میشود مادر با همه وجود تلاش کند تا طبق انتظار از این نقش رفتار کند، پس باید از نیازهای انسانیاش بگذرد، به خود بیتوجه باشد و خود را فدای فرزندان و خانواده کند، باید احساسات انسانی مثل خشم و غیظ و نفرت و حسرت را سرکوب کند، آنقدر که حتی خودش هم از وجود آنها بیخبر باشد.
جامعه به مادر القا کرده است که یا باید احساسات منفیاش را آگاهانه سرکوب کند یا به قهقرای ناخودآگاه بفرستد و یا ماسک بر چهره بزند و نقش بازی کند و همواره خود را بینیاز و آرام و صبور نشان دهد تا مطابق با مقام مادر ظاهر شود و دچار عذاب وجدان نشود و مورد سرزنش دیگران قرار نگیرد.
غافل از این که در هر دو حالت نیاز انسانی او برآورده نمیشود و احساسات انسانیاش ابراز نمیگردد.
و حاصل آن چیزی نیست جز حاکم شدن احساسات متناقض و پیچیده و سرخوردگی و نارضایتی که آن هم بالاخره به شکل تغییر شکل یافته به نوعی آشکار میشود.
بیایید مادر را از این عرش پایین بیاورید و او را انسانی نیازمند بدانید که محتاج توجه و عشق است تا بتواند به فرزندش عشق بورزد.
بیایید به مادر اجازه دهید همیشه در حق فرزندانش فداکاری نکند و قدرت انتخاب داشته باشد.
بیایید این کولهبار سنگین مقام مادری را از دوش زنان بردارید و بگذارید مانند بقیه انسانها به نیازهای خودشان هم توجه کنند، احساسات متناقض خود را به رسمیت بشناسند و رها و آزاد هم خود رشد کنند و هم فرزندانشان را پرورش دهند.
@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
آنقدر در باره مقام والای مادر اینجا و آنجا مینویسند و میگویند که تصور میشود مادر موجودی فراانسانی است. گویی مادر انسانی است که تواناییهایش بیشتر از انسانهای غیرمادر است، نیازهایش اندک و انرژی روانیاش بیانتها و سراسر فداکاری است و ازخودگذشتگی.
این گونه گفتنها و نوشتنها در باره مقام مادر با هدف بزرگداشت و ارج نهادن او انجام میشود، غافل از این که چه کولهبار سنگینی را بر دوش این انسان میگذارد. کوله باری که در طول قرنها پر شده است از امر و نهیها و باید و نبایدها:
مادر هموار صبور است.
مادر فداکار همیشگی است.
مادر همه عشق است.
مادر همواره فرزندش را به خود ترجیح میدهد.
مادر........
نسبت دادن این ویژگیها به مادر باعث میشود هم دیگران و هم خود او انتظاری غیرواقعی از این انسان داشته باشند.
باید و نبایدهای سنگین این کولهبار باعث میشود مادر با همه وجود تلاش کند تا طبق انتظار از این نقش رفتار کند، پس باید از نیازهای انسانیاش بگذرد، به خود بیتوجه باشد و خود را فدای فرزندان و خانواده کند، باید احساسات انسانی مثل خشم و غیظ و نفرت و حسرت را سرکوب کند، آنقدر که حتی خودش هم از وجود آنها بیخبر باشد.
جامعه به مادر القا کرده است که یا باید احساسات منفیاش را آگاهانه سرکوب کند یا به قهقرای ناخودآگاه بفرستد و یا ماسک بر چهره بزند و نقش بازی کند و همواره خود را بینیاز و آرام و صبور نشان دهد تا مطابق با مقام مادر ظاهر شود و دچار عذاب وجدان نشود و مورد سرزنش دیگران قرار نگیرد.
غافل از این که در هر دو حالت نیاز انسانی او برآورده نمیشود و احساسات انسانیاش ابراز نمیگردد.
و حاصل آن چیزی نیست جز حاکم شدن احساسات متناقض و پیچیده و سرخوردگی و نارضایتی که آن هم بالاخره به شکل تغییر شکل یافته به نوعی آشکار میشود.
بیایید مادر را از این عرش پایین بیاورید و او را انسانی نیازمند بدانید که محتاج توجه و عشق است تا بتواند به فرزندش عشق بورزد.
بیایید به مادر اجازه دهید همیشه در حق فرزندانش فداکاری نکند و قدرت انتخاب داشته باشد.
بیایید این کولهبار سنگین مقام مادری را از دوش زنان بردارید و بگذارید مانند بقیه انسانها به نیازهای خودشان هم توجه کنند، احساسات متناقض خود را به رسمیت بشناسند و رها و آزاد هم خود رشد کنند و هم فرزندانشان را پرورش دهند.
@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
👏22❤15👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوستداشتن
فروغ فرخزاد
امشب از آسمان دیدهی تو،
روی شعرم ستاره میبارد؛
در زمستانِ دشت کاغذها،
پنجههایم جرقه میکارد.
شعر دیوانهی تبآلودم،
شرمگین از شیار خواهشها؛
پیکرش را دوباره میسوزد،
عطش جاودانِ آتشها.
آری، آغاز دوست داشتن است،
گرچه پایان راه، ناپیداست.
من به پایان دگر نیندیشم،
که همین دوست داشتن زیباست.
آه بگذار گم شوم در تو!
کس نیابد دگر نشانهی من؛
روح سوزان و آه مرطوبت،
بِوزد بر تنِ ترانه من.
آه بگذار زین دریچهی باز،
خفته بر بالِ گرم رؤیاها،
همره روزها سفر گیرم،
بگریزم ز مرز دنیاها.
دانی از زندگی چه میخواهم؟
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو.
زندگی گر هزار باره بُوَد،
بار دیگر تو.. بار دیگر تو!
بس که لبریزم از تو، میخواهم،
بروم در میان صحراها؛
سر بسایم به سنگ کوهستان،
تن بکوبم به موج دریاها.
بس که لبریزم از تو، میخواهم،
چون غباری ز خود فرو ریزم.
زیر پای تو، سر نهم آرام،
به سبکسایهی تو آویزم.
آری آغاز دوست داشتن است،
گرچه پایان راه، نا پیداست.
من به پایان دگر نیندیشم،
که همین دوست داشتن زیباست.
https://www.tgoop.com/ezzatiparvar
🆔 @Sayehsokhan
فروغ فرخزاد
امشب از آسمان دیدهی تو،
روی شعرم ستاره میبارد؛
در زمستانِ دشت کاغذها،
پنجههایم جرقه میکارد.
شعر دیوانهی تبآلودم،
شرمگین از شیار خواهشها؛
پیکرش را دوباره میسوزد،
عطش جاودانِ آتشها.
آری، آغاز دوست داشتن است،
گرچه پایان راه، ناپیداست.
من به پایان دگر نیندیشم،
که همین دوست داشتن زیباست.
آه بگذار گم شوم در تو!
کس نیابد دگر نشانهی من؛
روح سوزان و آه مرطوبت،
بِوزد بر تنِ ترانه من.
آه بگذار زین دریچهی باز،
خفته بر بالِ گرم رؤیاها،
همره روزها سفر گیرم،
بگریزم ز مرز دنیاها.
دانی از زندگی چه میخواهم؟
من تو باشم.. تو.. پای تا سر تو.
زندگی گر هزار باره بُوَد،
بار دیگر تو.. بار دیگر تو!
بس که لبریزم از تو، میخواهم،
بروم در میان صحراها؛
سر بسایم به سنگ کوهستان،
تن بکوبم به موج دریاها.
بس که لبریزم از تو، میخواهم،
چون غباری ز خود فرو ریزم.
زیر پای تو، سر نهم آرام،
به سبکسایهی تو آویزم.
آری آغاز دوست داشتن است،
گرچه پایان راه، نا پیداست.
من به پایان دگر نیندیشم،
که همین دوست داشتن زیباست.
https://www.tgoop.com/ezzatiparvar
🆔 @Sayehsokhan
❤16
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#از_شما
🔴 وقتی درد جمعی همهگیر میشود...
وقتی دوباره بحرانی دیگر بر زندگی ما ایرانیان سایه میافکند، طبیعیست که حال و هوای درونمان آشفته باشد.
گاهی در خودمان ترکیبی عجیب از ترس، خشم، امید، سردرگمی و حتی آرامش موقتی را تجربه میکنیم—احساساتی که شاید نتوانیم برایشان دلیل روشنی پیدا کنیم.
اما در چنین زمانهایی، قرار نیست احساساتمان «درست» یا «نادرست» باشند.
شاید همزمان دلمان خنک شود از خبری، نگران آیندهی وطنمان شویم، بترسیم برای امنیت خانوادهمان، یا امیدوار شویم به رسیدن روزی بهتر.
این تناقضها، نشانهی ضعف نیست؛ بلکه نشانهی انسان بودن ماست.
در بحران، ما نیاز به داوری نداریم—نه برای خود، نه برای دیگران.
آنچه واقعاً به آن احتیاج داریم، پناهی امن برای شنیدن و شنیده شدن است.
در این روزهای سخت، نه بحث فایدهای دارد، نه نصیحت، نه تحلیلهای بیپایان.
تنها چیزی که جانمان را آرام میکند، همدلی بیقید و بیقضاوت است.
بیایید با خود و با هم مهربانتر باشیم.
امروز، بیش از هر زمان، ما به با هم بودن نیاز داریم.
با سپاس از همراه نازنینمان در رشت
🆔 @Sayehsokhan
🔴 وقتی درد جمعی همهگیر میشود...
وقتی دوباره بحرانی دیگر بر زندگی ما ایرانیان سایه میافکند، طبیعیست که حال و هوای درونمان آشفته باشد.
گاهی در خودمان ترکیبی عجیب از ترس، خشم، امید، سردرگمی و حتی آرامش موقتی را تجربه میکنیم—احساساتی که شاید نتوانیم برایشان دلیل روشنی پیدا کنیم.
اما در چنین زمانهایی، قرار نیست احساساتمان «درست» یا «نادرست» باشند.
شاید همزمان دلمان خنک شود از خبری، نگران آیندهی وطنمان شویم، بترسیم برای امنیت خانوادهمان، یا امیدوار شویم به رسیدن روزی بهتر.
این تناقضها، نشانهی ضعف نیست؛ بلکه نشانهی انسان بودن ماست.
در بحران، ما نیاز به داوری نداریم—نه برای خود، نه برای دیگران.
آنچه واقعاً به آن احتیاج داریم، پناهی امن برای شنیدن و شنیده شدن است.
در این روزهای سخت، نه بحث فایدهای دارد، نه نصیحت، نه تحلیلهای بیپایان.
تنها چیزی که جانمان را آرام میکند، همدلی بیقید و بیقضاوت است.
بیایید با خود و با هم مهربانتر باشیم.
امروز، بیش از هر زمان، ما به با هم بودن نیاز داریم.
با سپاس از همراه نازنینمان در رشت
🆔 @Sayehsokhan
❤26👏3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ایران من ایران من
ای داغدیده بازگو، بلخ و سمرقندت چه شد
صدها جفا ای مادرم دیدی و مهرت کم نشد...
«ایرانِ من» - کنسرت #همایون_شجریان با ارکستر سمفونیک پسیفیک شهر اورنج کانتی کالیفرنیا ؛ 4 فروردین1398
🆔 @Sayehsokhan
ای داغدیده بازگو، بلخ و سمرقندت چه شد
صدها جفا ای مادرم دیدی و مهرت کم نشد...
«ایرانِ من» - کنسرت #همایون_شجریان با ارکستر سمفونیک پسیفیک شهر اورنج کانتی کالیفرنیا ؛ 4 فروردین1398
🆔 @Sayehsokhan
❤15
#دستنوشته_های_مدیر_سایه_سخن_۳۷
✍ در این دنیا هر کس باید یک بار، با شجاعت تمام، از خودش عبور کند.
ویژگی انسان معنوی از نگاه مولانا آشتی با خویشتن و زندگی کردن از درون است.
🌀 انسان معنوی با خویش مهربان است، نه از سر سادهدلی، بلکه از سر آگاهی.
🌀 او بهجای فرار از خود، دست در دست خویش میگذارد و با خودش قدم میزند.
🌀 او میداند کسی که با خود قهر است، در تمام روابطش جنگ خواهد داشت.
✅ کسی که با خویش آشتی کند، با جهان هم آشتی خواهد بود.
#نیچه میگوید:
«هر که چرایی برای زندگیاش داشته باشد، با هر چگونهای خواهد ساخت.»
انسان معنوی چرای درونش را پیدا کرده. هر روز، بیهیاهو، خودش را بازخوانی میکند؛ بیآنکه دنبال مقصر بیرونی باشد، نسخهای برای درون خودش میپیچد.
✅ چو خود را یافتی، یافتی همه را
ز خود بیخبری، غربتت بینوا
در جهانی که همه به دنبال تایید دیگراناند، او به تایید دل خودش قناعت میکند.
👌 امام علی (ع) فرمود:
«هر کس ارزش خود را بداند، خود را به تباهی نمیکشد.»
انسان معنوی در طوفانها خودش را گم نمیکند. ستون خودش است.
نه خودشیفته است، نه خودباخته؛ خودش را به رسمیت میشناسد.
با آینه آشتی کرده، حتی اگر آنچه میبیند خوشایندش نباشد.
✅ تو را در آینه دیدم، خودم را یادم آمد
خودم را در تو دیدم، دلم آرام شد
وقتی کسی با خودش سرِ صلح دارد، با همهٔ جهان به مهر مینگرد.
✅ من با خود صلح خواهم کرد، بیآنکه بجنگم با کسی
که جنگ اول از درون است، اگر صلحی شود بیرون
🌀 مارکوس اورلیوس، امپراتور فیلسوف، در دفتر تأملاتش بارها نوشت که:
«درون خود را همانند یک قلعهی مستحکم بساز، که هیچ تندبادی آن را ویران نکند.»
انسان معنوی، پیش از آنکه جهانی بسازد، به آبادانی درونش میپردازد.
او اهل تمرکز است، نه حواسپرتی؛ اهل عمق است، نه سطح؛
و با خویش چنان خلوتی دارد که آشفتگی روزگار به آن راه نمییابد.
✅ آنکه قلعهٔ درونش را ساخته باشد، از هیچ هجومی نمیهراسد.
🌀 اپیکتتوس، بردهای که فیلسوف شد، گفته است:
«کسی که بر خود مسلط نیست، پادشاهیاش خیال است.»
انسان معنوی، پادشاه قلمرو خودش است.
او باور دارد که آزادی، نه در نبودِ قیدهای بیرونی، بلکه در مهار تمایلات بیمهار درونی است.
در سکوت و مراقبه، زنجیرهای بیصدا را میبیند و میگسلد.
✅ رهایی، از همین نقطه آغاز میشود!
شاد و در لحظه باشید
ارادتمند
حسن ملکیان
🆔 @.Sayehsokhan
✍ در این دنیا هر کس باید یک بار، با شجاعت تمام، از خودش عبور کند.
ویژگی انسان معنوی از نگاه مولانا آشتی با خویشتن و زندگی کردن از درون است.
🌀 انسان معنوی با خویش مهربان است، نه از سر سادهدلی، بلکه از سر آگاهی.
🌀 او بهجای فرار از خود، دست در دست خویش میگذارد و با خودش قدم میزند.
🌀 او میداند کسی که با خود قهر است، در تمام روابطش جنگ خواهد داشت.
✅ کسی که با خویش آشتی کند، با جهان هم آشتی خواهد بود.
#نیچه میگوید:
«هر که چرایی برای زندگیاش داشته باشد، با هر چگونهای خواهد ساخت.»
انسان معنوی چرای درونش را پیدا کرده. هر روز، بیهیاهو، خودش را بازخوانی میکند؛ بیآنکه دنبال مقصر بیرونی باشد، نسخهای برای درون خودش میپیچد.
✅ چو خود را یافتی، یافتی همه را
ز خود بیخبری، غربتت بینوا
در جهانی که همه به دنبال تایید دیگراناند، او به تایید دل خودش قناعت میکند.
👌 امام علی (ع) فرمود:
«هر کس ارزش خود را بداند، خود را به تباهی نمیکشد.»
انسان معنوی در طوفانها خودش را گم نمیکند. ستون خودش است.
نه خودشیفته است، نه خودباخته؛ خودش را به رسمیت میشناسد.
با آینه آشتی کرده، حتی اگر آنچه میبیند خوشایندش نباشد.
✅ تو را در آینه دیدم، خودم را یادم آمد
خودم را در تو دیدم، دلم آرام شد
وقتی کسی با خودش سرِ صلح دارد، با همهٔ جهان به مهر مینگرد.
✅ من با خود صلح خواهم کرد، بیآنکه بجنگم با کسی
که جنگ اول از درون است، اگر صلحی شود بیرون
🌀 مارکوس اورلیوس، امپراتور فیلسوف، در دفتر تأملاتش بارها نوشت که:
«درون خود را همانند یک قلعهی مستحکم بساز، که هیچ تندبادی آن را ویران نکند.»
انسان معنوی، پیش از آنکه جهانی بسازد، به آبادانی درونش میپردازد.
او اهل تمرکز است، نه حواسپرتی؛ اهل عمق است، نه سطح؛
و با خویش چنان خلوتی دارد که آشفتگی روزگار به آن راه نمییابد.
✅ آنکه قلعهٔ درونش را ساخته باشد، از هیچ هجومی نمیهراسد.
🌀 اپیکتتوس، بردهای که فیلسوف شد، گفته است:
«کسی که بر خود مسلط نیست، پادشاهیاش خیال است.»
انسان معنوی، پادشاه قلمرو خودش است.
او باور دارد که آزادی، نه در نبودِ قیدهای بیرونی، بلکه در مهار تمایلات بیمهار درونی است.
در سکوت و مراقبه، زنجیرهای بیصدا را میبیند و میگسلد.
✅ رهایی، از همین نقطه آغاز میشود!
شاد و در لحظه باشید
ارادتمند
حسن ملکیان
🆔 @.Sayehsokhan
❤24👍6
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برنامهای پخش شده از تلویزیون ملی ایران در سال هزار و سیصد و چهل و هفت با حضور #یدالله_رویایی و #احمد_شاملو دربارهی شعر ایران.
@satevarahianshearemrooz
🆔 @Sayehsokhan
@satevarahianshearemrooz
🆔 @Sayehsokhan
❤6
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگیِ تو، رنگ آدمایی رو میگیره که با اونا معاشرت میکنی و این یه واقعیتیه که خیلی وقتا دیر میفهمیمش. آدما مثل رنگ هستن، بعضیا روشنت میکنن، بعضیا کِدرت میکنن، بعضیا هم یهجوری رنگت میزنن که دیگه خودتم نمیشناسی. نشستن پای آدمای اشتباهی، مثل نوشیدنِ آب شور موقع تشنگیه، هم بیشتر تشنهت میکنه، هم در درازمدت از پا درمیارت.
بعضی دورهمیها باید زودتر تموم بشن، نه چون بد بودن، چون عمرت بزرگتر از اوناست، و نباید تو قابهای کوچیک تلف بشه.
از خودت، بپرس دورِ کی میشینی؟
و مهمتر از اون، تو داری چه رنگی به بقیه میدی؟
@Philip_Kotler
🆔 @Sayehsokhan
بعضی دورهمیها باید زودتر تموم بشن، نه چون بد بودن، چون عمرت بزرگتر از اوناست، و نباید تو قابهای کوچیک تلف بشه.
از خودت، بپرس دورِ کی میشینی؟
و مهمتر از اون، تو داری چه رنگی به بقیه میدی؟
@Philip_Kotler
🆔 @Sayehsokhan
❤19👍5👏3
همراهان عزیز کانال درمانگاه رابطه سلام. امیدوارم خودتون و عزیزانتون در پی این جنگ چند روزه سلامت و تندرست باشید. متاسفم که به دلیل مشکلات شخصی( آواره شدن از منزل و پیامدهای آن) و ضعیف بودن اینترنت و وصل نشدن فیلترشکن نتونستم در این روزهای غمبار و پراضطراب در کنارتون باشم😔😔
🔸 همه ما روزهای بسیار سختی را گذراندیم. روزهایی پر از تشویش و اضطراب و غم و احساس ناامنی، بیپناهی و درماندگی.
اغلب ما مجبور شدیم به طور ناگهانی و در چند ساعت تصمیم بگیریم که هر آنچه داشتیم را بگذاریم و ترک منزل کنیم و جان به در ببریم. بعضی از ما خانههامان خراب شد، برخی زیر آوار ماندیم و عدهای عزیزانمان را از دست دادیم.
🔸در این شرایط آنچه برایمان تسکینبخش بود حضور در کنار انسانهایی بود که پناهمان دادند، درکمان کردند، پای درددلهایمان نشستند و اشکهایمان را پاک کردند. انسانهایی که گاه غریبه بودند اما با لبخندی دلنشین، جملهای تسلیبخش و نگاهی مهربانانه به ما فهماندند که تنها نیستیم.
این روزها با تمام وجود دریافتیم وقتی جانمان در خطر باشد، داراییهای زندگی هیچ ارزشی ندارد و میتواند در لحظهای نابود شود. دریافتیم تنها چیزی که نجاتدهنده ماست توانایی روانی خودمان و روابط ارزشمندی است که با اطرافیان داشتهایم. کسانی که اگر نبودند و پناهمان نمیدادند، به نگرانیهایمان گوش نمیکردند و مهربانی را خالصانه نثارمان نمیکردند نمیتوانسیم این روزهای پرخطر و اضطرابزا را تحمل کنیم.
قدر این روابط را بدانیم، آن را ایجاد و تقویت کنیم، مراقب همدیگر باشیم و در سختیها به دیگران پناه دهیم.
🔸 واقعیت این است که در دنیای ناعادلانهای زندگی میکنیم که جان انسانها کمترین ارزشها را برای قدرتطلبان دارد و ما کنترلی بر آنچه پیرامونمان میگذرد، نداریم و نمیدانیم چه پیش خواهد آمد.
ما روزهایی را گذراندیم که نمیدانستیم فردا صبح نفس میکشیم و نور خورشید را خواهیم دید یا نه، ما نمیدانستیم در ساعتی بعد چه بر سرمان خواهد آمد. وقتی خانههامان را ترک کردیم نمیدانستیم به آن برمیگردیم یا نه، حتی مطمئن نبودیم در مسیر ترک منزل تا رسیدن به جای امن زنده خواهیم ماند یا نه. ما بیشترین حد ابهام و زندگی در عدم قطعیت را تجربه کردیم، ترسیدیم، وحشت کردیم و مضطرب شدیم.
شاید حالا وقت آن باشد که در خود جستجو کنیم که در زندگی معمول روزمره کجاها دنبال اطمینان و قطعیت میگردیم: قبول شدن در یک آزمون، پذیرفته شدن در شغل موردنظر، موفق شدن در فعالیت مورد علاقه، ازدواج کردن یا موفق شدن در آن، مورد دستبرد قرار نگرفتن، خاموش بودن شیر اجاق گاز، پول کافی درآوردن، دوام داشتن رابطه با پارتنر و .......
هر یک از این موارد به نوعی باعث اضطراب ما میشوند چون حالتی از ابهام را دارند و ما در جستجوی اطمینان هستیم. در حالی که اضطراب تاوان عدم تحمل ابهام و طلب قطعیت است.
حال که در این چند روز بالاترین شرایط عدم قطعیت را تجربه کرده و جان سالم به در بردهایم، بد نیست در زندگی روزمره خود جستجو کنیم که در چه مواردی نمیتوانیم ابهام را تحمل کنیم و به شکلهای مختلفی به دنبال اطمینان و قطعیت هستیم مثل اطمینانجویی در گفتگو و پرسش از دیگران، وارسی کردنهای مکرر احتمال خطر، اجتناب از حضور در موقعیتهای نامطمئن( البته نامطمئن فقط از دید خودمان) و ... سعی کنیم به صورت تدریجی در موقعیتهای اجتنابی حضور یابیم، وارسی کردنها را کاهش دهیم و توانایی خود را در تجربه و تحمل ابهام زیاد کنیم تا در نتیجه آن اضطرابمان کاهش یابد و در حد توان آرامش را برای خود و اطرافیان فراهم کنیم.
آرزو میکنم هیچگاه شاهد چنین روزهای دلهرهاوری برای هموطنان و ایران عزیزمان نباشیم و صلح و آرامش بر این سرزمین سایه افکند.
دکتر رباب حامدی
@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
🔸 همه ما روزهای بسیار سختی را گذراندیم. روزهایی پر از تشویش و اضطراب و غم و احساس ناامنی، بیپناهی و درماندگی.
اغلب ما مجبور شدیم به طور ناگهانی و در چند ساعت تصمیم بگیریم که هر آنچه داشتیم را بگذاریم و ترک منزل کنیم و جان به در ببریم. بعضی از ما خانههامان خراب شد، برخی زیر آوار ماندیم و عدهای عزیزانمان را از دست دادیم.
🔸در این شرایط آنچه برایمان تسکینبخش بود حضور در کنار انسانهایی بود که پناهمان دادند، درکمان کردند، پای درددلهایمان نشستند و اشکهایمان را پاک کردند. انسانهایی که گاه غریبه بودند اما با لبخندی دلنشین، جملهای تسلیبخش و نگاهی مهربانانه به ما فهماندند که تنها نیستیم.
این روزها با تمام وجود دریافتیم وقتی جانمان در خطر باشد، داراییهای زندگی هیچ ارزشی ندارد و میتواند در لحظهای نابود شود. دریافتیم تنها چیزی که نجاتدهنده ماست توانایی روانی خودمان و روابط ارزشمندی است که با اطرافیان داشتهایم. کسانی که اگر نبودند و پناهمان نمیدادند، به نگرانیهایمان گوش نمیکردند و مهربانی را خالصانه نثارمان نمیکردند نمیتوانسیم این روزهای پرخطر و اضطرابزا را تحمل کنیم.
قدر این روابط را بدانیم، آن را ایجاد و تقویت کنیم، مراقب همدیگر باشیم و در سختیها به دیگران پناه دهیم.
🔸 واقعیت این است که در دنیای ناعادلانهای زندگی میکنیم که جان انسانها کمترین ارزشها را برای قدرتطلبان دارد و ما کنترلی بر آنچه پیرامونمان میگذرد، نداریم و نمیدانیم چه پیش خواهد آمد.
ما روزهایی را گذراندیم که نمیدانستیم فردا صبح نفس میکشیم و نور خورشید را خواهیم دید یا نه، ما نمیدانستیم در ساعتی بعد چه بر سرمان خواهد آمد. وقتی خانههامان را ترک کردیم نمیدانستیم به آن برمیگردیم یا نه، حتی مطمئن نبودیم در مسیر ترک منزل تا رسیدن به جای امن زنده خواهیم ماند یا نه. ما بیشترین حد ابهام و زندگی در عدم قطعیت را تجربه کردیم، ترسیدیم، وحشت کردیم و مضطرب شدیم.
شاید حالا وقت آن باشد که در خود جستجو کنیم که در زندگی معمول روزمره کجاها دنبال اطمینان و قطعیت میگردیم: قبول شدن در یک آزمون، پذیرفته شدن در شغل موردنظر، موفق شدن در فعالیت مورد علاقه، ازدواج کردن یا موفق شدن در آن، مورد دستبرد قرار نگرفتن، خاموش بودن شیر اجاق گاز، پول کافی درآوردن، دوام داشتن رابطه با پارتنر و .......
هر یک از این موارد به نوعی باعث اضطراب ما میشوند چون حالتی از ابهام را دارند و ما در جستجوی اطمینان هستیم. در حالی که اضطراب تاوان عدم تحمل ابهام و طلب قطعیت است.
حال که در این چند روز بالاترین شرایط عدم قطعیت را تجربه کرده و جان سالم به در بردهایم، بد نیست در زندگی روزمره خود جستجو کنیم که در چه مواردی نمیتوانیم ابهام را تحمل کنیم و به شکلهای مختلفی به دنبال اطمینان و قطعیت هستیم مثل اطمینانجویی در گفتگو و پرسش از دیگران، وارسی کردنهای مکرر احتمال خطر، اجتناب از حضور در موقعیتهای نامطمئن( البته نامطمئن فقط از دید خودمان) و ... سعی کنیم به صورت تدریجی در موقعیتهای اجتنابی حضور یابیم، وارسی کردنها را کاهش دهیم و توانایی خود را در تجربه و تحمل ابهام زیاد کنیم تا در نتیجه آن اضطرابمان کاهش یابد و در حد توان آرامش را برای خود و اطرافیان فراهم کنیم.
آرزو میکنم هیچگاه شاهد چنین روزهای دلهرهاوری برای هموطنان و ایران عزیزمان نباشیم و صلح و آرامش بر این سرزمین سایه افکند.
دکتر رباب حامدی
@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
❤12👏6