Telegram Web
درباره خانواده‌ی فرهنگی چشمه و بنیانگذارش

چند روز از جشن ۴۰ سالگی چشمه گذشته است؟ از همان روز می‌خواستم این چند خط را بنویسم. خانواده فرهنگی چشمه از زاویه‌ی برندسازی در ایران نمونه‌ای کم‌نظیر در نیم قرن اخیر است، اما آن‌چه توجه مرا جلب کرده است، امور به ظاهر نامربوط در برندسازی است و به گمانم سرمایه‌ی نمادین چشمه تا حد زیادی حاصل همین امور به ظاهر نامربوط است. البته که ایمان به ایده و قمار بر سر آن و استمرار و ظرائف دیگر مهم است، اما نقش مهم‌تر را در جاری بودن چشمه، به گمانم همانی دارد که در کسب و کارهای قدیم به عنوان «مردم‌داری» از آن یاد می‌کردند و با آن‌چه الان درباره مشتری‌مداری و این جور چیزها می‌گویند، زمین تا آسمان فرق می‌کند.
در مشتری‌مداری اول باید انسان را به مشتری احتمالی تقلیل بدهی و بعد هوایش را داشته باشی، اما مردمداری جزو فضائل اخلاقی است و احترام به انسان. احترام به پیشکسوتان و احترام به نویسندگان و پدیدآورندگان و احترام به مخاطبان و همراهی در کارهای داوطلبانه منش حسن کیاییان بنیان‌گذار نشر چشمه بود و است.
امیدوارم در نسل نو خانواده‌ی کیاییان هم این فضیلت کماکان ویژگی چشمه باشد.
شاید احترام به نسل نو هم جزو همین فضیلت باشد. موسسات و بنیادهای خوش‌آوازه‌ای را می‌شناسیم که با رسیدن به نسل بعدی از هم پاشیده‌اند. یکی از دلایل ممکن است بی‌علاقگی نسل بعدی به علایق والدین باشد، اما اغلب دلیل این جوانمرگی منتقل نشدن به هنگام تجربه به نسل بعد است.
حسن کیاییان در اوج موفقیت، کار را آرام آرام به نسل بعدی خانواده واگذار کرده است و به آنان فرصت تجربه کردن داده است و راه را برای ایده‌های نو گشوده است.
کتاب «امانتی» خاطرات او از آغاز شکل‌گیری چشمه تا وقتی است که او کار را به فرزندانش واگذار کرده است.
این کتاب نوعی تجربه‌نگاری است که برای راه‌اندازی هر بنیان و بنیادی در ایران به کار می‌آید.
Forwarded from نشر اگر
توئیتری شدن سیاست
روایتی دیگر
منبع: فیسبوک آقای سید رسول موسوی

از روز گذشته که در مراسم رونمایی، کتاب توئیتری شدن سیاست تألیف آقای محمد رهبری آقایان دکتر ظریف و دکتر خانیکی درباره نقش توئیتر در سیاست صحبت‌های ارزنده‌ای داشتند و در رسانه‌های مختلف و فضای مجازی درباره آن سخنان صحبت می‌شود، گفتم اینجا خاطره ای از ده سال پیش ( ١۴ آوریل ٢٠١۴) خود در فنلاند از سخنرانی آقای الکساندر استوب رئیس جمهور کنونی فنلاند در همین ارتباط داشته باشم. البته آن زمان آقای استوب وزیر امور اروپایی فنلاند بودند که باز باید اضافه کنم زمانی که در سال ١٣٨٨ (٢٠١٠) به عنوان سفیر به فنلاند رفتم آقای استوب وزیر خارجه فنلاند بود که بعد وزیر امور اروپایی شد و بعد نخست وزیر شد و حالا رئیس‌جمهور است.
فکر می‌کنم خواندن نظرات وی درباره توییتر و دیپلماسی در ١٠ سال پیش جالب باشد...

@agarpub
Forwarded from نشر اگر
همزادگان نادوسیده
درباره‌ی کتاب شاهنشاهی‌های جهان‌روا، نشر اگر
منتشرشده در روزنامه‌ی اعتماد به تاریخ چهارشنبه ۳۰ آبان

محسن آزموده

یکی از باورهای رایج و کلیشه‌های نسنجیده درباره تاریخ ایران باستان و به ویژه دوران متاخر آن یعنی عصر ساسانی این است که در این دوره، دین و دولت دو همزاد دوسیده یا به یکدیگر پیوسته و چسبیده بودند تا جایی که در دربار ساسانیان، موبدان و روحانیان زرتشتی همه کاره بودند و می‌توان حکومت ساسانیان را یک حکومت دینی تلقی کرد. این باور رایج در سال‌های اخیر یک‌سویه سیاسی و باب روز هم پیدا کرده و آنها که مثل نگارنده، اطلاعاتی بسیار دم‌دستی و سطحی از تاریخ ایران باستان دارند، برای اینکه دق دلی‌شان را از شرایط روز خالی کنند، می‌گویند اصلی‌ترین علت افول و سقوط ساسانیان همین امتزاج دین و دولت و دینی بودن حکومت ساسانیان بوده است.

لینک یادداشت در روزنامه‌ی اعتماد

@agarpub
کشف امروزم روستای جارو است، میان ماهی‌دشت و اشتهارد. روستایی لمیده بر دامنه‌ی کوه جارو و لابلای پستی و بلندی‌های آن.

دیشب گفت: فردا بریم جارو؟
من هم گفتم: بریم!

نه از چرایی‌اش پرسیدم و نه از کجایی‌ش. صبح که بیدارم کرد، پرسیدم: چقد راه داریم؟

از در خانه در تهران تا اینجا را یک ساعت و نیمه آمدیم. البته همه جا خلوت بود.
اگر اهل کوه‌نوردی و پیاده‌روی در مسیرهای کوهستانی هستید، خوب جایی است، به خصوص اگر یکی دو روز بعد از باران رسیده باشید و هنوز خاک نم داشته باشد و آسمان صاف باشد و گرمای تابش خورشید با سوز سرمای بادی که در کوه می‌پیچد با هم قاتی شوند و تو از بلندی این کوه در دوردست برف را بر نوک قله‌های کوه‌های رو به رو ببینی.
در کارگاهی در شیراز بین مربیان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درباره‌ی رابطه‌ی پنج حس و ایران سخن می‌گفتیم. حرف به اینجا کشید که گاهی دلمان برای بوی جایی یا کسی تنگ می‌شود. گفتم: من همیشه پدربزرگم را با بویی خاص به یاد می‌آورم.

یکی از مربیان که اتفاقا سن و سالی داشت پرید وسط حرفم و گفت: با بوی جوراب آن مرحوم!
من هم برای این‌که کم نیاورم، گفتم: آن مرحوم اصلا جوراب به پا نمی‌کرذ!

حالا الان خودم را شبیه‌ترین آدم به آن مرحوم می‌دانم. همه‌اش دنبال حل و فصل خرده‌کاری‌های مردم از جمله آشپزی داوطلبانه‌ی عزا و عروسی و کارهای دیگر بود و گندم‌های خودش روی زمین می‌ماند. البته نمی‌ماند بالاخره پدرم و عموها و پسرعموهای عموها دست به دست هم می‌دادند و جمع و جور می‌کردند، اما نه من و برادرانم به تعداد آن مرحوم فرزند داریم و نه کاری از دستشان بر می‌آید.
به اندازه‌ی چند ماه از کارهای خودم عقبم!
از امروز تصمیم گرفته‌ام اولویت را بدهم به کارهای عقب مانده‌ی خودم، اگر روح ناآرام آن مرحوم و ژن‌های بیقرارش که به کالبد من را یافته بگذارند!
محمد فاضلی
توئیتری شدن سیاست
سخنان دکتر محمد فاضلی در نشست رونمایی از کتاب «توئیتری شدن سیاست» نوشته‌ی محمد رهبری، نشر اگر

«رسانه‌های دموکراتیک سعی دارند مدارا را تقویت کنند و بگویند با آنکه فردی مخالف من است، می‌توان با او گفت‌وگو کرد، اما کافی است بخش فحاشی‌های این کتاب را بررسی کنید. نویسنده اعلام می‌کند، توئیتر فحاش‌ترین بخش رسانه است.»

«اگر به جامعه‌ای اجازه دهند در بیرون کنش سیاسی داشته باشد، همه خصومت در درون توئیتر ریخته نمی‌شود البته محدود بودن کاراکترها هم می‌تواند به تند بودن پست‌ها کمک کند.»

@agarpub
Forwarded from نشر اگر
کتاب «بایگانی کودکان گمشده» رمانی نوشته‌ی والریا لوییزلی است که نخستین بار در سال ۲۰۱۹ انتشار یافت. یک زوج به همراه دو فرزندشان در گرمای تابستان به یک سفر جاده‌ای از نیویورک به مقصد آریزونا می‌روند. همزمان با این که خانواده به‌سمت غرب حرکت می‌کند، پیوند میان آن‌ها به‌تدریج سست می‌شود: یکی از بچه‌ها می‌تواند احساس کند که اختلافی میان پدر و مادر شکل گرفته است. بچه‌ها از طریق سرگرمی‌های کوچک همچون آواز خواندن و بازی با نقشه و دوربین عکاسی سعی می‌کنند هم با بحران خانوادگی خودشان و هم با بحرانی بزرگ‌تر کنار آیند که در تمام خبرها به گوش می‌رسد: داستان‌های مربوط به هزاران کودکی که در تلاش هستند تا از مرزهای جنوب غربی وارد آمریکا شوند، اما یا دستگیر می‌شوند یا جایی در بیابان، راه را گم می‌کنند.

«فکر کنم دچار احساس ترس از موقعیتی شده بودم که در بعضی خواب‌ها اتفاق می‌افتد، وقتی متوجه می‌شوید به مدرسه رفته‌اید و یادتان رفته لباس زیر بپوشید؛ نوعی آسیب‌پذیری عمیق و ناگهانی در مقابل همه‌ی غریبه‌هایی که نگاهی گذرا به جهان ما که هنوز خیلی جدید بود، می‌انداختند.»

بایگانی کودکان گمشده | والریا لوییزلی | ترجمه‌ی ویدا اسلامیه | چاپ اول ۱۴۰۰، شمیز، رقعی، ۳۸۴ صفحه، ۱۹۵۰۰۰ تومان، #پیشنهاد_کتاب.

@agarpub
طرح نسنجیده‌ی «طرح تقویت آموزش و پرورش» با نادیده انگاشتن ماهیت کانون پرورش فکری که فعالیت‌‏های آن بر پایه‏‌ی حضور داوطلبانه، در اوقات فراغت و مبتنی بر علاقه‌‏ی مخاطبان نهاده شده، عملاً حاصلی جز مضمحل کردن کانون در ساختار پرمشکل آموزش و پرورش نخواهد داشت.
انجمن نویسندگان کودک و نوجوان با صدور بیانیه‌ای به نقد طرح تقویت آموزش و پرورش پرداخته و از رئیس‌جمهور خواسته نه‏‌ تنها نگذارد تلخی از رمق انداختنِ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در دولت وفاق و به نام او در کام اهالی فرهنگ و هنرِ کودک و نوجوان و فرزندان میهن عزیزمان بنشیند، بلکه این نهاد ارزشمند را در جایگاه شایسته‌ی ‏آن بنشاند، آن را از پوشش وزارت آموزش و پرورش بیرون آورد و به نهادی زیر نظر رئیس‌جمهور و برخوردار از هیئت امنایی متشکل از نمایندگان تشکل‏‌های تخصصی و فرهنگی حوزه‏‌ی کودک و نوجوان و چهره‏‌های باتجربه و متخصص این حوزه تبدیل کند، تا بتواند در این وضعیت خاص، علاوه بر پرورش استعدادها، مددرسان خانواده‌‏ها و جامعه در تربیت غیررسمی کودکان و نوجوانان باشد و فضا را برای تفکر، پرسشگری و هنرورزی آنان بگشاید.
Forwarded from نویسک
💠 کانون کانون است

🖊 فریدون عموزاده خلیلی

🔹 باید هشت‌ساله بوده باشم یا نُه ساله، که ما را به صف کردند و ما بچه‌های هشت _ نه ساله، در مدرسه‌ای در جنوبی‌ترین نقطه شهر، که پشت یک دیوارش به مزارع پنبه بود و دیوار دیگرش به مزارع خیار و گوجه، و دیگر پایین‌تر از آن هیچ خانه‌ای نبود جز ایستگاه راه‌آهن که دور، خیلی دور، در مقیاس یک خانه کبریتی یا خانه‌ای قد یک غربیل، به چشم می‌آمد و نمی‌آمد، و برای ما آخرِ دنیا بود این مدرسه.

و حالا ما بچه‌های هشت _ نه ساله، با موهای از ته تراشیده، با شلوارهای وصله‌دار، ترازِ بچه‌های جنوبی-ترین محله یک شهر کوچک کویری، جلوی در مدرسه به صف شده بودیم تا سوار تنها مینی‌بوس مسافربری آبی رنگ شهر شویم و به “کتابخانه” برویم. کتابخانه! نه، هیچ هیچ هیچ تصوری از آن نداشتیم.

یادم هست ساختمانش آجری بود، آجرهایی با بندکشی‌های مشکی، و درهایش آبی بود. هنوز یادم هست این اولین مواجهه. و یادم هست که دو سه پله می‌خورد و می‌رفت پایین و هنوز یادم هست آن ذوق آشکار ما بچه‌های هشت _ نه ساله که همدیگر را هل می‌دادیم تا پا در جای عجیبی بگذاریم که اسمش کتابخانه بود.

آن‌جا بود که در هشت سالگی‌ام فهمیدم کتابخانه، یعنی جای خیلی خیلی تمیز و شیک و پیک که پر از رنگ‌های درخشان مهربان است و پر از بوهای خوش که با بوی مست‌کننده کاغذِ کتابِ نو قاطی شده باشد و وقتی بچه‌های هشت_نُه ساله مدرسه توکلی با شلوارهای وصله‌دار، در حیرت و خلسه‌ای عمیق مسحور فضا شده‌اند، معلم‌شان بگوید: «خوب بچه‌ها، هر کدوم می‌تونین یک کتاب، هر کتابی که دوست داشتین انتخاب کنین و ببرین خونه‌تون بخونین.» و خانم مهربانی که اسمش خانم رئوفی است یا دانایی یا هر اسم دیگری و یک دم خنده از لب‌هایش محو نمی‌شود، بگوید: «دو تا کتاب می‌تونن انتخاب کنن، چون بچه-های خوبی هستن…» و ما لپ‌هایمان گل بیندازد از شرم یا خوشحالی یا ذوق یا هرچی، و بمانیم که حالا از میان این هزار هزار کتاب، کدام دو تا را انتخاب کنیم؟

و تازه آن‌جا فهمیدم کتابخانه همان جایی است که تو می‌توانی در اولین انتخاب آزادِ آزادِ آزاد زندگی اجتماعی‌ات، بی هیچ تحمیلی‌ کتاب گربه چکمه‌پوش و مهمان‌های ناخوانده را انتخاب کنی. و از آن‌جا تا خانه، تا غروب، تا شب، زیر نور چراغ کم سوی خانه، یا یواشکی زیر نور رنگ پریده مهتابِ حیاط، آنچنان محو تصویرها و کلمه‌های این کتاب شوی که هنوز که هنوز است در ۶۳ سالگی، رهایت نکرده باشد.

کتابخانه یعنی این. یعنی غوطه‌ور شدن در خیال و رنگ و کلمه، یعنی آموختن این‌که چه طور بتوانی آن ننه پیرزنی باشی که در یک شب بارانی همه موجودات دنیا را از سر مهر در خانه‌ قد غربیلت جا بدهی. یعنی آموختن این‌که چطور با “دیگری”، نه‌تنها کنار بیایی که زندگی کنی، که مهربان باشی، که برایش حق زیستن، آنچنان که هست، نه آنچنان که تو می‌خواهی، قائل باشی، گیرم که گربه باشد یا الاغ، گنجشک باشد یا گاو، سگ باشد یا پرنده… یعنی، بی آن‌که از نام و ایمانش بپرسی نانش دهی، کتابش دهی و در کتابخانه‌ات جایش دهی…
یعنی عدالتِ منتشر در کتابخوانی. یعنی این‌که همه بچه‌ها، در دورترین و محروم‌ترین روستاها، حس لمس کتاب خوب را تجربه کرده باشند. یعنی بچه‌های فقیرترین و حقیرترین محله‌ها، از لذت غیرقابل جایگزین کتاب برخوردار باشند.

کتابخانه یعنی این. کتابخانه حتی یعنی این‌که بچه‌ها برای بزرگ‌ترهایشان کتاب‌ بخوانند. کتابخانه یعنی خاستگاه نخستین مروجان کوچک کتاب، نخستین سوادآموزان کوچکی که با خواندن کتاب‌هایی که به امانت می‌گرفتند، نه‌تنها بزرگترهایشان را در لذت خواندن کتاب سهیم می‌کردند که معلمان کوچک پدر و مادر و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایشان هم بودند.

کتابخانه یعنی این، یعنی آن‌جا که کودکی‌ات را، با همه کودکی‌هایت، با همه حقوق کودکی‌ات، به رسمیت بشناسد، به احترام تو فقط به این دلیل که کودکی، برپا بایستد، کلاه از سر بردارد و میدانی فراهم کند از ارس تا هیرمند، از سرخس تا اروند برای پرواز خیال و خلاقیت تو، برای آفرینش‌های هنری و ادبی تو، برای شکوفایی انسان، که تو باشی.

این کتابخانه است که از سینمایش کیارستمی طلوع می‌کند و امیر نادری و ناصر تقوایی، و از شعرش احمدرضا احمدی و محمود کیانوش؛ و از نقاشی‌اش زرین کلک، فرشید مثقالی و علی‌اکبر صادقی… و این همه نویسنده و شاعر و هنرمند و انسان که از همین کتابخانه‌ها برآمده‌اند، از کتابخانه‌های کانون.

نه، این دیگر کتابخانه نیست، فقط کتابخانه نیست. درخت تنومندی است که در ژرف‌ترین زمین‌ها ریشه دارد، فراتر از ساختمان‌ها و نهادها و وزارت‌خانه‌ها...

📝 ادامه مطلب در مجله چلچراغ:

https://40cheragh.org/about-institute-for-the-intellectual-development-of-children/

🔰 کانال انجمن نویسندگان کودک و نوجوان

@nevisak
Forwarded from نشر اگر
«نقشه‌ها، این سطوح ذاتاً ساکن و منجمد در زمان، هیچ محدودیتی برای تخیل خواننده‌شان قائل نمی‌شوند. ذهن فقط روی سطحی ساکن و بی‌زمان است که می‌تواند آزادانه پرسه بزند.»

«نوستالژی همیشه نوستالژی گذشته نیست. بعضی چیزها از قبل نوستالژی ایجاد می‌کنند: فضاهایی که به محض یافتنشان می‌دانیم از دست خواهند رفت، جاهایی که می‌دانیم در آن‌ها خوشحال‌تر از هر زمانی در آینده خواهیم بود.»

«هر بار تنهایی می‌روم بیرون باید دوباره از اول کشف کنم که تنهابودن، مساوی با خودم‌بودن نیست. یا حتی بدتر این که من الزاماً بهترین همراه برای خودم نیستم.»

پیاده‌روها | والریا لوئیزلی | ترجمه‌ی ویدا اسلامیه | چاپ اول ۱۴۰۲، رقعی، شمیز، 87 صفحه، تومان، #باکتاب.

@agarpub
Forwarded from نشانه
علی شریفی زارچی
مدیران نشان، آپارات، دیجی‌کالا، کافه‌بازار و... قاطعانه اظهارات یک عضو شورای عالی فضای مجازی که گفته بود فیلترینگ به نفع کسب‌وکارهای داخلی است را رد کردند.
اکنون باید بپرسیم چرا ایشان که از بزرگ‌ترین فروشندگان فیلترینگ است، عضو آن شورا است و برای یک ملت تصمیم می‌گیرد؟
#تضاد_منافع
2025/01/05 12:38:38
Back to Top
HTML Embed Code: