صفالی
ما با این خیلی ریلیت کردیم و موهای تنمون سیخ شد🫱🏼🫲🏽
Only legends understand🤝
صدفهارو رو وقتی میارم خونه و میذارم روی گوشم، صدای دریا میدن، صدای خونشونو میدن؛ هرچقدم که میگذره صداشون کمتر و کمتر میشه، شاید من اینجوری فکر میکنم ولی صداشونو کمتر میشنوم.
از بچگی وقتی صدف میدیدم تفریحم همین بود، نکنه هرچی بزرگتر بشم کمتر صدای دریارو از داخل صدفا بشنوم؟
از بچگی وقتی صدف میدیدم تفریحم همین بود، نکنه هرچی بزرگتر بشم کمتر صدای دریارو از داخل صدفا بشنوم؟
محلهی کناریمون به احتمال زیاد یه جوون مرده و از دیروز داریم صدای دستهزنیشون رو میشنویم ولی مثل دستههای معمولی نیست، کنارش نوحهخونی دارن و انقد سوزناک و پردرد و قشنگه که مو به تن ادم راست میکنه، هر آه و واویلایی که میگه یه دور سکته میکنم؛ این نوع عزاداری از نظر من بهترین شکله، نه نعرهزنیهای یه مداحی که درد مال اون نیس رو میشنویم و نه یه سری حرفهای بیسر و ته که درد ادم رو بیشتر میکنه رو میبینیم، از ته جانشون طبل و نی میزنن و همه رو با خودشون همراه میکنن.
صفالی
Voice message
نمیدونم چطور بگم ولی من با این نوع عزاداریهای ریتمیک، سوزناک و از ته دل خیلی بیشتر تحتتاثیز قرار میگیرم، رخوتی که توی سازشون هست و استحکام توی صداشون از دلنشینترین نواهایی هست که میتونین بشنوین.
اینجا دارن اهنگی رو میخونن جه تو مراسمهای حنابندونشون میخونن و همینکه میتونن این اهنگ رو با عزاداری همراه کنن یه شکوه و عظمتی به مراسم میده که باید از نزدیک بشنوین و لمسش کنین.
اینجا دارن اهنگی رو میخونن جه تو مراسمهای حنابندونشون میخونن و همینکه میتونن این اهنگ رو با عزاداری همراه کنن یه شکوه و عظمتی به مراسم میده که باید از نزدیک بشنوین و لمسش کنین.
Forwarded from 𝙽𝚎𝚔𝚘𝙾𝚓𝚒𝚌𝚑𝚊𝚗 (-𝚜𝚊𝚗𝚊)
معمولا تو بندر برای جوونا همچین عزاداری بزرگی میگیرن. برای اونایی که ازدواج نکرده فوت شدن سفره عقد درست میکنن و شعر حنا میخونن.
صفالی
https://on.soundcloud.com/nFjnCGh8FjdR6EiU6
اینو اون دوستی با هم تو شهرک زندگی میکردیم و اونروز تو تهران باهاش رفتم بیرون برام فرستاده، اهنگی هست که تو مراسم زار اجراش میکنن و باهاش حرکت میکنن؛ رخوت و در عین حال قوی و محکم بودن ضربات کاملا توش مشخصه؛ دوسش دارم.
مراسم زار انقد پر رمز و راز و میستیکال هست که هرچقد بخوام ازش حرف بزنم دینش ادا نمیشه.
الان یادم افتاد که چندسال پیش که مشکل خواب داشتم و ازش به این عنوان که مغزم بیشازحد حرف میزنه شکایت میکردم، اخر اخرا که دیگه کمکم داشتم دیوونه میشدم یه کاری یاد گرفتهبودم که با خودم انجام میدادم و اکثر اوقات جواب میگرفتم این بود که فکرامو میبردم توی اون وانی که توی فیلم سایکو نقش اول زن توش میمیره، میذاشتم و بعد همونجوری که قاتل فیلم پرده رو میکشه پرده رو میکشیدم روشون و برمیگشتم و در و میبستم و بعدم باخیال راحت میخوابیدم:))))))
واقعا عجب روانیای بودم😭😂
واقعا عجب روانیای بودم😭😂
پروسه ی عطر انتخاب کردن برای من اینجوریه که از هر پنجاه تا اقدامم ۴۸تاش اشتباهترین و نفرتانگیزترین عطرهای عمرم میشه و هیچوقت نمیتونم درست انتخاب کنم و اصولا هم کسی رو نداشتم که پابهپام بیاد و قفلی سگ بزنه رو بوها و ادونچر کردن توشون.
برقا رفت و من موندم و موهایی که تصمیم گرفتن هرکدومشون مسیر خودشونو برن و منم از زیباییشون استفاده کردم🥰
صفالی
برقا رفت و من موندم و موهایی که تصمیم گرفتن هرکدومشون مسیر خودشونو برن و منم از زیباییشون استفاده کردم🥰
اینی هم که گردنمه صدفه، عاشقشم براش میمیرم🎀
دیروز یه ناشناس خیلی دلگرمکننده گرفتم، انقد گرم که بخاطرش چشمام اشکی شد(من در مورد هرچیز هیجانانگیز و پرمحبتی این واکنش رو نشون میدم)، بهم گفتهبود که بعضی جاهای زندگیش ناخواسته کمکش کردم؛ حقیقتا که فکر نمیکردم ترشحات ذهنی من بتونه به یه نفر، یه جای زندگیش کمک کنه ولی حالا که اینو شنیدم خوشحالم و اینجا رو بیشتر از قبل دوس دارم:(((
هوای بندر عالیه، از گذروندن وقت و استراحت کردن توی این فضا راضیام، بابام مریض شده و باهامون حرف نمیزنه و همین یه فاکتوره که فقط درد توی کونم شده، متاسفانه هیچوقت اوضاع اونجوری که دوست داریم پرفکت و بینقص نمیگذره ولی خب درحال حاضر جونش رو هم ندارم که بخوام دنبال پرفکت کردنش باشم، همینکه ذرهای توان مضاعف برای دست و پنجه نرم کردن با زندگی بزرگسالی توی تهران و مشکلات اونجام بدست بیارم، برام همه چیزه.