ادمها به ما برای پذیرفتنشون حق انتخاب میدن و در اخر که ما نمیپذیریمشون، یا حداقل اونجوری که اونا دوست دارن نمیپذیریمشون، بهمون احساس گناه و ندامت میدن.
انقد تو این مدتی که تهران بودیم با معدهم بد رفتاری کردم که الان به گه خوری و التماس افتادم، خوب نمیشه که نمیشه😀😀😀😀
یه لحظه تو اکسپلور اینستام یه ویدیو دیدم که طرف دست یکیو گرفته بود و میگفت اگه این خط بره بالا ینی طرف تا ابدالدهر ازدواج نمیکنه، همه چی خوب بود و من داشتم جاجمو میکردم که یهو دستمو اوردم بالا نگاه کردم به اون خطه😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
صفالی
ادب در بیادب نبودن نیست، در به جا بیادب بودنه.
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
اجازه بدین که به بهونهی این پیام دوباره فحاشی رو ورشیپ کنم و بگم که همهچیز به جای خودش بسیار دلنشین و چهبسا بیانکنندهی بهتری از احساسات و منظوراته.
اجازه بدین که به بهونهی این پیام دوباره فحاشی رو ورشیپ کنم و بگم که همهچیز به جای خودش بسیار دلنشین و چهبسا بیانکنندهی بهتری از احساسات و منظوراته.
این هزینهای که برای محافظت ازین چهارتا مو روی سرم میکنم رو اگه نگهداشتهبودم الان باهاش ماشین و خونه خریدهبودم و یه میلف کچل بودم که با پول مردمو میخرید🙏🏻
شب یلدار کنار دریا نوبت دسشوییمو دادم به یه خانومی و خانومه بعد ازینکه از دسشویی بیرون اومد بهم گفت من سر زایمان عصب مثانهم آسیب دیده و این کاری که تو کردی خیلی برای من ارزشمند و مهم بود، من فکر نمیکردم همچین کاری برای یه نفر انقد ارزشمند باشه و اون که همین یدونه کارم براش بیاندازه ارزشمند بود ترکیب جالبی شدیم، بهم گفت وقتی داره فال حافظ میگیره دعام میکنه و من فکر کردم که اینکارش چقد برام ارزشمنده.
آدمی جدا بعضیوقتا خبر از اثر کارای خودش نداره.
آدمی جدا بعضیوقتا خبر از اثر کارای خودش نداره.
اخیرا رندوم با ادمای زیادی همکلام میشم، نه اینکه براش تلاشی بکنما صرفا بایاکسیدنت بهترین ادمها برای حرف زدنهای کوتاه گیرم میاد و درگیرشون میشم.
چندوقت پیشا وقتی همایش فرهنگ و شناخت تموم شد، من بیرون از سالن اصلی نشستم کنار یه اقای مسنی و منتظر دوستم بودم تا بیاد، همینجوری حرف از درس شد که فهمیدم سال ۵۶ حقوق خونده و یه مدت تو دادسرا کار کرده و جلوی صادر شدن حکم اعدام چندتا جوون رو گرفته، بهش گفتم چرا اینکارو کردی؟
گفت با خودم فک کردم اینا اعدام بشن برا چی؟ برا اصلاح جامعه؟ پس خودشون چی؟ خودشون چیکار کنن؟
بعدم ازون محیط اومده بیرون و روانشناسی خونده و ارشد گرفته، فک کنم ۷۰سالش بود ولی انقد اشتباق تو حرفاش بود که یه لحظه خجالت کشیدم از خودم، بهم گفت از دیدنت خوشحال شدم، دیدن امثال شما برای من نویدبخشه و بعد رفت.
دوسش داشتم.
چندوقت پیشا وقتی همایش فرهنگ و شناخت تموم شد، من بیرون از سالن اصلی نشستم کنار یه اقای مسنی و منتظر دوستم بودم تا بیاد، همینجوری حرف از درس شد که فهمیدم سال ۵۶ حقوق خونده و یه مدت تو دادسرا کار کرده و جلوی صادر شدن حکم اعدام چندتا جوون رو گرفته، بهش گفتم چرا اینکارو کردی؟
گفت با خودم فک کردم اینا اعدام بشن برا چی؟ برا اصلاح جامعه؟ پس خودشون چی؟ خودشون چیکار کنن؟
بعدم ازون محیط اومده بیرون و روانشناسی خونده و ارشد گرفته، فک کنم ۷۰سالش بود ولی انقد اشتباق تو حرفاش بود که یه لحظه خجالت کشیدم از خودم، بهم گفت از دیدنت خوشحال شدم، دیدن امثال شما برای من نویدبخشه و بعد رفت.
دوسش داشتم.
من واقعا ادمارو دوس دارم، ینی قبول دارم که وقتی تو مترو هول میدن، وقتی دست میکنن تو کونت یا وقتی مزاحمت میشن و دهنتو سرویس میکنن و کلاهتو برمیدارن دلم میخواد سر به تنشون نباشه ولی بصورت کلی، ادمارو دوست دارم؛ حرف زدن باهاشون یا دیدنشون رو دوست دارم، برام مثل ابن میمونه که دارم پرده از راز پشت کلونی مورچهها برمیدارم.
صفالی
Photo
کل دوران بچگی ازین صدفا جمع کردم که گمشون کنم و بعد بیام ناگهانی تو معبد هندوها ازشون پیدا کنم.
بصورت کلی من و ثنا نمیتونیم تز محل زندگی قبلیمون و خاطراتش مووان کنیم، امروز که اومدیم اینجا یجوری قلبم تند میزنه که انگار تا سکته کردنم چیزی نمونده😀😀😀