Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دلم گرفته از این ظلمت زمستانی
در این توالی شبهای سرد طولانی
دلم گرفته از این فصل بی گل و لبخند
میان رخوت تندیسهای سیمانی
شکسته قد اهورایی ابرمردی
که تن نداد به نامردمان شیطانی
بگو دسیسه سرایان ، دروغ بنویسند
در این حضور پر از خالی رجزخوانی
که نسل کاوه به ضحاک پا نخواهد داد
به رغم لشگر چاقو کشان میدانی
اگرچه باز وطن را به خاک و خون بکشند
به زور اسلحه یا با خطای انسانی
تقاص خون شهیدان گرفته خواهدشد
قسم به داغ دل مادران آبانی
گمان مبر که چو مرداب رام و آرامیم
به وقت حادثه سیلایم، سخت و طوفانی
بهار میرسد از راه و سبز میگردیم
رسیدهاید دقیقاً به دور پایانی...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
کانال تلگرام
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
در این توالی شبهای سرد طولانی
دلم گرفته از این فصل بی گل و لبخند
میان رخوت تندیسهای سیمانی
شکسته قد اهورایی ابرمردی
که تن نداد به نامردمان شیطانی
بگو دسیسه سرایان ، دروغ بنویسند
در این حضور پر از خالی رجزخوانی
که نسل کاوه به ضحاک پا نخواهد داد
به رغم لشگر چاقو کشان میدانی
اگرچه باز وطن را به خاک و خون بکشند
به زور اسلحه یا با خطای انسانی
تقاص خون شهیدان گرفته خواهدشد
قسم به داغ دل مادران آبانی
گمان مبر که چو مرداب رام و آرامیم
به وقت حادثه سیلایم، سخت و طوفانی
بهار میرسد از راه و سبز میگردیم
رسیدهاید دقیقاً به دور پایانی...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
کانال تلگرام
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
ای شیخ! ، پدر سوختگی را ول کن
نوروز رسیده ، چارهی مشکل کن
امسال مجال سکتهی ناقص نیست...
کوتاه بیا و سکته ی کامل کن
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
@hamidesmaily1975 اینستاگرام
نوروز رسیده ، چارهی مشکل کن
امسال مجال سکتهی ناقص نیست...
کوتاه بیا و سکته ی کامل کن
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
@hamidesmaily1975 اینستاگرام
یکی نوشت که دارد بهار میآید
ولی نگفت برای چهکار میآید
خبر نداد که بعد از چقدر دربدری
زمانه با دل مردم کنار میآید؟
خبر رسید که مردی علم بدوش و سوار
که نیست اهل فریب و شعار میآید
دوباره وعده ی خرمن به گاوها دادند
"بزک نمیر که روزی بهار میآید"
چقدر بر سر وعده علف درآمدهاست
به آن امید که گفتند: یار میآید
چرا بهار بیاید به شهر ِ غمزدهای
که هی مصیبتی از آن به بار میآید
سوارمان که شدی تازه ملتفت شدهایم
که چیست معنی: 《 مردی سوار میآید 》
( رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند )
خبر رسید؛ زمان گذار میآید ...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@hamidesmaily1975 اینستاگرام
@shakib_shaky تلگرام
ولی نگفت برای چهکار میآید
خبر نداد که بعد از چقدر دربدری
زمانه با دل مردم کنار میآید؟
خبر رسید که مردی علم بدوش و سوار
که نیست اهل فریب و شعار میآید
دوباره وعده ی خرمن به گاوها دادند
"بزک نمیر که روزی بهار میآید"
چقدر بر سر وعده علف درآمدهاست
به آن امید که گفتند: یار میآید
چرا بهار بیاید به شهر ِ غمزدهای
که هی مصیبتی از آن به بار میآید
سوارمان که شدی تازه ملتفت شدهایم
که چیست معنی: 《 مردی سوار میآید 》
( رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند )
خبر رسید؛ زمان گذار میآید ...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@hamidesmaily1975 اینستاگرام
@shakib_shaky تلگرام
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نشنیده جز دروغ کسی از دهانتان
جنسی بجز فریب ندارد دکانتان
با خود گمان کنید جهان را گرفتهاید
از شرق تا به غرب، کران تا کرانتان
گیرم همیشه کیف شما کوک تا ابد
اسب مراد یکسره زیر عنانتان
حتی به فرض اینکه شما سنگ؛ تابهحال
بازی نکرده آینهای با روانتان؟!
اصلاً شما خدا چه بگویم ورای این
حق همه به کام شما ، نوش جانتان
نزدیک میشوید به پایان ماجرا
تبدیل میشود به عزا خوشخوشانتان
آه یتیم شعله زند بر بساط ظلم
دود ِ دمان به باد دهد دودمانتان
طومارتان به دست قضا پاره میشود
تقدیر میزند به زمین توأمانتان
فرقی نمیکند به چه جایی رسیدهاید
با خود بجز کفن نبرید از جهانتان
فرصت نماندهاست که خود را عوض کنید
دیگر رسیده است به پایان زمانتان...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
جهت مشاهده اشعار و کلیپهای بیشتر شاکی به کانال بپیوندید 👇👇👇
@shakib_shaky 👈
https://www.tgoop.com/shakib_shaky
جنسی بجز فریب ندارد دکانتان
با خود گمان کنید جهان را گرفتهاید
از شرق تا به غرب، کران تا کرانتان
گیرم همیشه کیف شما کوک تا ابد
اسب مراد یکسره زیر عنانتان
حتی به فرض اینکه شما سنگ؛ تابهحال
بازی نکرده آینهای با روانتان؟!
اصلاً شما خدا چه بگویم ورای این
حق همه به کام شما ، نوش جانتان
نزدیک میشوید به پایان ماجرا
تبدیل میشود به عزا خوشخوشانتان
آه یتیم شعله زند بر بساط ظلم
دود ِ دمان به باد دهد دودمانتان
طومارتان به دست قضا پاره میشود
تقدیر میزند به زمین توأمانتان
فرقی نمیکند به چه جایی رسیدهاید
با خود بجز کفن نبرید از جهانتان
فرصت نماندهاست که خود را عوض کنید
دیگر رسیده است به پایان زمانتان...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
جهت مشاهده اشعار و کلیپهای بیشتر شاکی به کانال بپیوندید 👇👇👇
@shakib_shaky 👈
https://www.tgoop.com/shakib_shaky
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیر این آفتابِ اجباری
در دلِ منجلابِ اجباری
گیر افتادهای بدون گناه
پشتِ یک انتخابِ اجباری
به صلاحت نبود بیداری
میبرندت به خوابِ اجباری
ایلتان زنکُش است و مرد پرست
قتلِ گل تا گلابِ اجباری...
روحت از نابرابری خسته است
مانده در اضطرابِ اجباری
تا به کی باید از لباسِ سیاه
بکشی این عذابِ اجباری
چشمها را اگر که میشد شُست
رفته بود این نقابِ اجباری
میکِشندت به زور سوی بهشت
خواهرم با حجابِ اجباری...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
تلگرام
@shakib_shaky
در دلِ منجلابِ اجباری
گیر افتادهای بدون گناه
پشتِ یک انتخابِ اجباری
به صلاحت نبود بیداری
میبرندت به خوابِ اجباری
ایلتان زنکُش است و مرد پرست
قتلِ گل تا گلابِ اجباری...
روحت از نابرابری خسته است
مانده در اضطرابِ اجباری
تا به کی باید از لباسِ سیاه
بکشی این عذابِ اجباری
چشمها را اگر که میشد شُست
رفته بود این نقابِ اجباری
میکِشندت به زور سوی بهشت
خواهرم با حجابِ اجباری...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
تلگرام
@shakib_shaky
Forwarded from (م.ر.عرفانیان)
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۲۵ تیر زادروز حمید اسماعیلی
(زاده ۲۵ تیر ۱۳۵۴ تهران) شاعر
او تحصیلات مقدماتی را در رشته ریاضی فیزیک به پایان رساند. سپس به مدت ۶ سال به صورت تجربی در زمینه کارهای عمرانی و ساختمانی مشغول فعالیت بود. پس از مدتی مدرک کارشناسی مهندسی تکنولوژی معماری گرفت و دوباره به عرصه ساخت و ساز وارد شد.
در آغاز فعالیتهای ادبیاش با تخلص "حامد" به سرودن شعر پرداخت و با زبان کلاسیک و در قالب غزل اشعار عاشقانه میسرود که حاصل آن دوران، کتابی با عنوان "فصل پایانی" بود و در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات انوار به چاپ رسید، اما در حال حاضر هیچ نسخهای از این کتاب در بازار نیست.
از دیگر فعالیتهایش ویراستاری و درج مطالب ادبی در مجلات نسل برتر و فصلنامه هنرپو به سردبیری زندهیاد محمدکاظم سالمی در سالهای ۸۲ تا ۸۸ بود.
در اوایل دهه هشتاد با توجه به مسائل روز جامعه، به شعر اجتماعی روی آورد و تخلص "شکیب_شاکی" را برگزید.
پس از سالها فعالیت و اجرای برنامه در بیشتر انجمنهای ادبی تهران، از جمله انجمن امیرکبیر، انجمن شعرای ایران، انجمن کمال، انجمن بهار خاقانی، انجمن غزل، انجمن پروین اعتصامی، انجمن ادیب، انجمن صائب، انجمن فراز، انجمن سفیر شرکت میکرد. او همچنین انجمن حافظیه را در سال ۸۹ تأسیس کرد و همزمان در بیشتر شب شعرهای خصوصی سطح تهران حضور مییافت. وی در سال ۹۶ کتاب "غایبی پشت کوچههای حضور" را در انتشارات خورشید باران به چاپ رساند.
در کنار فعالیتهای عمرانی، کمکم وارد عرصه شعر طنز هم شد و از ابوالفضل زرویی نصرآباد، حسامی محولاتی و یوسفعلی میرشکاک بهره برد.
به تدریج و با گذشت زمان در میان انجمنها، به شاعر اعتراضی شهرت یافت و به جلسات شعر طنز از جمله درحلقه رندان، شکرخند، نقل نقلستان و برنامههای طنز قندپهلو، قندواره، قند و نمک و شکرخنده راه پیدا کرد و کتاب "شاکینامه" در سال ۹۷ و "شاکینامه ۲" در سال ۹۸ را توسط انتشارات یاقوت علم منتشر کرد و چند کتاب دیگر از جمله "شاکینامه۳"، "شاکینامه۴"، "رباعیات" و "غزلیات" را در دست چاپ دارد.
وی در حال حاضر با تأسیس و مديريت انجمن "همدلان درکه" در محیط کوهستان در حال ادامه فعالیت در عرصه ادبیات کشور است.
🆔 #bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حمید_اسماعیلی
۲۵ تیر زادروز حمید اسماعیلی
(زاده ۲۵ تیر ۱۳۵۴ تهران) شاعر
او تحصیلات مقدماتی را در رشته ریاضی فیزیک به پایان رساند. سپس به مدت ۶ سال به صورت تجربی در زمینه کارهای عمرانی و ساختمانی مشغول فعالیت بود. پس از مدتی مدرک کارشناسی مهندسی تکنولوژی معماری گرفت و دوباره به عرصه ساخت و ساز وارد شد.
در آغاز فعالیتهای ادبیاش با تخلص "حامد" به سرودن شعر پرداخت و با زبان کلاسیک و در قالب غزل اشعار عاشقانه میسرود که حاصل آن دوران، کتابی با عنوان "فصل پایانی" بود و در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات انوار به چاپ رسید، اما در حال حاضر هیچ نسخهای از این کتاب در بازار نیست.
از دیگر فعالیتهایش ویراستاری و درج مطالب ادبی در مجلات نسل برتر و فصلنامه هنرپو به سردبیری زندهیاد محمدکاظم سالمی در سالهای ۸۲ تا ۸۸ بود.
در اوایل دهه هشتاد با توجه به مسائل روز جامعه، به شعر اجتماعی روی آورد و تخلص "شکیب_شاکی" را برگزید.
پس از سالها فعالیت و اجرای برنامه در بیشتر انجمنهای ادبی تهران، از جمله انجمن امیرکبیر، انجمن شعرای ایران، انجمن کمال، انجمن بهار خاقانی، انجمن غزل، انجمن پروین اعتصامی، انجمن ادیب، انجمن صائب، انجمن فراز، انجمن سفیر شرکت میکرد. او همچنین انجمن حافظیه را در سال ۸۹ تأسیس کرد و همزمان در بیشتر شب شعرهای خصوصی سطح تهران حضور مییافت. وی در سال ۹۶ کتاب "غایبی پشت کوچههای حضور" را در انتشارات خورشید باران به چاپ رساند.
در کنار فعالیتهای عمرانی، کمکم وارد عرصه شعر طنز هم شد و از ابوالفضل زرویی نصرآباد، حسامی محولاتی و یوسفعلی میرشکاک بهره برد.
به تدریج و با گذشت زمان در میان انجمنها، به شاعر اعتراضی شهرت یافت و به جلسات شعر طنز از جمله درحلقه رندان، شکرخند، نقل نقلستان و برنامههای طنز قندپهلو، قندواره، قند و نمک و شکرخنده راه پیدا کرد و کتاب "شاکینامه" در سال ۹۷ و "شاکینامه ۲" در سال ۹۸ را توسط انتشارات یاقوت علم منتشر کرد و چند کتاب دیگر از جمله "شاکینامه۳"، "شاکینامه۴"، "رباعیات" و "غزلیات" را در دست چاپ دارد.
وی در حال حاضر با تأسیس و مديريت انجمن "همدلان درکه" در محیط کوهستان در حال ادامه فعالیت در عرصه ادبیات کشور است.
🆔 #bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حمید_اسماعیلی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آن شب که در شرابِ نگاهِ تو حل شدم
شاعر شدم تو را و لبالب ، غزل شدم
روشن نبود مسأله ی بی قراری َم
اما ببین چگونه به دستِ تو ، حل شدم
زنبورها ز شهد وجودت مکیدهاند
جانِ مرا ، که مثلِ وجودت عسل شدم
یک عمر ، در مسیرِ عبورت نشستهام
شاید فدای آمدنت ، لااقل شدم
آمادهام نگاهِ تو را بازگو کنم
گویا به لطفِ چشمِ تو،شیخِ اجل شدم
آنقدر عاشقانه تو را پلک میزدم
تا بر زبانِ مردمِ عابر ،مَثَل شدم
مابینِ چشمهای تو و شعرهای ناب
عمری به حکمِ جاذبه ، رد و بدل شدم
شاعر شدم دوباره ، پس از سالها سکوت
آن شب که در شرابِ نگاهِ تو ، حل شدم
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
تلگرام
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
با صدای استاد:
▫️🎙 #سالارخطیر
▫️🎧 #سالار_خطیر
کانال تلگرام سالاردلان
@sallar_dellan
اینستاگرام
@salar_khatir
@sallarkhatir_fanpage
شاعر شدم تو را و لبالب ، غزل شدم
روشن نبود مسأله ی بی قراری َم
اما ببین چگونه به دستِ تو ، حل شدم
زنبورها ز شهد وجودت مکیدهاند
جانِ مرا ، که مثلِ وجودت عسل شدم
یک عمر ، در مسیرِ عبورت نشستهام
شاید فدای آمدنت ، لااقل شدم
آمادهام نگاهِ تو را بازگو کنم
گویا به لطفِ چشمِ تو،شیخِ اجل شدم
آنقدر عاشقانه تو را پلک میزدم
تا بر زبانِ مردمِ عابر ،مَثَل شدم
مابینِ چشمهای تو و شعرهای ناب
عمری به حکمِ جاذبه ، رد و بدل شدم
شاعر شدم دوباره ، پس از سالها سکوت
آن شب که در شرابِ نگاهِ تو ، حل شدم
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
تلگرام
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
با صدای استاد:
▫️🎙 #سالارخطیر
▫️🎧 #سالار_خطیر
کانال تلگرام سالاردلان
@sallar_dellan
اینستاگرام
@salar_khatir
@sallarkhatir_fanpage
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هرکس که قید روی تو را زد شکست خورد
هرکس به جنگ ِ موی تو آمد شکست خورد
دنیا بسیج شد بکشد بر سرت حجاب
تا باد ، زیر روسری َت زد، شکست خورد
هر لشکری که تاخت به گیسوی سرکشت
مجبور شد عقب بنشیند ، شکست خورد
زاهد هزار بار به زلف ِ تو حمله کرد
هر بار از این صفوف ِ مجعّد شکست خورد
دیدیم روز ِ واقعه را ، جمع ِ ضرب و زور
از چند دست ِ خالی ِ مُفرد شکست خورد
بایست سرگذاشت به پای رشادتت
جایی که از تو مفتی ارشد شکست خورد
دعوا سر ِشرافت و حیثیت است ، زن!
تا پای جان بجنگ ... نباید شکست خورد
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
#نه_به_زندان #نه_به_حجاب_اجباری #نه_به_تبعیض #نه_به_اعدام #نه_به_دزدی #زن_زندگی_آزادی #شعر_طنز #شعر_اجتماعی #شعر_انتقادی #شعر_اعتراضی #حمید_اسماعیلی #شکیب_شاکی #شاکی_نامه #فصل_پایانی
هرکس به جنگ ِ موی تو آمد شکست خورد
دنیا بسیج شد بکشد بر سرت حجاب
تا باد ، زیر روسری َت زد، شکست خورد
هر لشکری که تاخت به گیسوی سرکشت
مجبور شد عقب بنشیند ، شکست خورد
زاهد هزار بار به زلف ِ تو حمله کرد
هر بار از این صفوف ِ مجعّد شکست خورد
دیدیم روز ِ واقعه را ، جمع ِ ضرب و زور
از چند دست ِ خالی ِ مُفرد شکست خورد
بایست سرگذاشت به پای رشادتت
جایی که از تو مفتی ارشد شکست خورد
دعوا سر ِشرافت و حیثیت است ، زن!
تا پای جان بجنگ ... نباید شکست خورد
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
#نه_به_زندان #نه_به_حجاب_اجباری #نه_به_تبعیض #نه_به_اعدام #نه_به_دزدی #زن_زندگی_آزادی #شعر_طنز #شعر_اجتماعی #شعر_انتقادی #شعر_اعتراضی #حمید_اسماعیلی #شکیب_شاکی #شاکی_نامه #فصل_پایانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
همدل و همصحبت و همراه باشی بهتر است
کمتر از این آب زیر ِ کاه باشی بهتر است
من که میآیم ، چرا یکدفعه غیبت میزند؟
کم شبیه ِ جن و بسم الله باشی بهتر است
راه میخواند به قربانگاه، گاهی گله را
گوسفند ِ گلهای گمراه باشی بهتر است
خر که سلطان شد برو از شیر بودن توبه کن
توی این خر توو خری ، روباه باشی بهتر است
اطلاعات ِ زیادی کار دستت میدهند
چون عوامالناس ناآگاه باشی بهتر است
داستان دارد زیادی بیخ پیدا میکند
ماجرای قصهای کوتاه باشی بهتر است
دوستان پیراهنت را از عقب جر میدهند
مثل یوسف، مدتی در چاه باشی بهتر است
من به فکر این و آن بودم که جیبم را زدند
در قبال ِ دیگران خودخواه باشی بهتر است
پولهایی واقعا یامفت در میآورند
ترک کن تحصیل را ، مداح باشی بهتر است
اشک گاهی کارهایی میکند در حد بنز
مارمولک! شک نکن ، تمساح باشی بهتر است
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
کانال تلگرام
@shakib_shaky
#شعر_طنز #غزل #دلنوشته #طنز_روز #نیشخند #طنز_تلخ #تغزل #رندانه #حمید_اسماعیلی #شکیب_شاکی #شاکی_نامه #فصل_پایانی #طنز_های_شاکی #شارکوپولو
کمتر از این آب زیر ِ کاه باشی بهتر است
من که میآیم ، چرا یکدفعه غیبت میزند؟
کم شبیه ِ جن و بسم الله باشی بهتر است
راه میخواند به قربانگاه، گاهی گله را
گوسفند ِ گلهای گمراه باشی بهتر است
خر که سلطان شد برو از شیر بودن توبه کن
توی این خر توو خری ، روباه باشی بهتر است
اطلاعات ِ زیادی کار دستت میدهند
چون عوامالناس ناآگاه باشی بهتر است
داستان دارد زیادی بیخ پیدا میکند
ماجرای قصهای کوتاه باشی بهتر است
دوستان پیراهنت را از عقب جر میدهند
مثل یوسف، مدتی در چاه باشی بهتر است
من به فکر این و آن بودم که جیبم را زدند
در قبال ِ دیگران خودخواه باشی بهتر است
پولهایی واقعا یامفت در میآورند
ترک کن تحصیل را ، مداح باشی بهتر است
اشک گاهی کارهایی میکند در حد بنز
مارمولک! شک نکن ، تمساح باشی بهتر است
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
کانال تلگرام
@shakib_shaky
#شعر_طنز #غزل #دلنوشته #طنز_روز #نیشخند #طنز_تلخ #تغزل #رندانه #حمید_اسماعیلی #شکیب_شاکی #شاکی_نامه #فصل_پایانی #طنز_های_شاکی #شارکوپولو
قصیدهای که در راه ماند...
دوباره مایه ی شر میشود اگر بنویسم
چگونه میشود از سوز این خبر بنویسم
" تو خود حدیث مفصل بخوان..." و قصه رها کن
به صحنه بگذر و بگذار مختصر بنویسم
منی که دامن شعرم به نان ِ بیت نیالود
قرار نیست که ابیات ِ بی خطر بنویسم
قلم کنند دو دست مرا چنانچه نخواهم
که از مصیبت ِ این مرز ِ پرگهر بنویسم
بریده باد سر واژهها اگر که ازین پس
بغیر غصه ی این خلق ِ خونجگر بنویسم
به درد ِ مادر ِ غمدیده رنج بُردم و باید
به روز ِ واقعه از ماتم ِ پدر بنویسم
به چشم خون و به دلهای داغدیده بیاندیش
که شعله شعله درین فتنه خشک و تر بنویسم
خدای من! به کدامین گناه ، مردم خاکم...
به خون کشیده شوند و من از ظفر بنویسم؟!
قلم کشیدم و میخواستم قصیده بگویم...
نداد گریه امانم ، که بیشتر بنویسم
بس است هرچه کشیدم بس است هرچه شنیدم
چقدر چامه ی کمرنگ و بی ثمر بنویسم
قسم به خاک ِ سیاهم ، دل و دماغ ندارم
نخواه از من ِ شاکی که شعر ِ تر بنویسم
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
#ایران_تسلیت #شعر_انتقادی
دوباره مایه ی شر میشود اگر بنویسم
چگونه میشود از سوز این خبر بنویسم
" تو خود حدیث مفصل بخوان..." و قصه رها کن
به صحنه بگذر و بگذار مختصر بنویسم
منی که دامن شعرم به نان ِ بیت نیالود
قرار نیست که ابیات ِ بی خطر بنویسم
قلم کنند دو دست مرا چنانچه نخواهم
که از مصیبت ِ این مرز ِ پرگهر بنویسم
بریده باد سر واژهها اگر که ازین پس
بغیر غصه ی این خلق ِ خونجگر بنویسم
به درد ِ مادر ِ غمدیده رنج بُردم و باید
به روز ِ واقعه از ماتم ِ پدر بنویسم
به چشم خون و به دلهای داغدیده بیاندیش
که شعله شعله درین فتنه خشک و تر بنویسم
خدای من! به کدامین گناه ، مردم خاکم...
به خون کشیده شوند و من از ظفر بنویسم؟!
قلم کشیدم و میخواستم قصیده بگویم...
نداد گریه امانم ، که بیشتر بنویسم
بس است هرچه کشیدم بس است هرچه شنیدم
چقدر چامه ی کمرنگ و بی ثمر بنویسم
قسم به خاک ِ سیاهم ، دل و دماغ ندارم
نخواه از من ِ شاکی که شعر ِ تر بنویسم
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
#ایران_تسلیت #شعر_انتقادی
چقدر آخر ِ عمری دلش جوان شده بود
اگرچه سرو ِ چمانش ، قدی کمان شده بود
شرافتی که به دست ِ شریر ِ زندانبان
شبانه روز به هر شیوه امتحان شده بود
هنوز جرأت یک شیر خشمگین را داشت
اگرچه ظاهری از پوست؛استخوان شده بود
دو خط ، نوشته که در داستان ِ او خواندند...
برای قاضی ِپرونده ، داستان شده بود
خبر رسید که حکمش هنوز قطعی نیست
امان ز بیم و امیدی که توأمان شده بود
طناب داشت به دنبال طعمهاش میگشت...
دوباره گردن ِ یک شیردل ، نشان شده بود
درست پشت ِ حصار ِ طلایی ِ این شهر
دل ِ دو پیر که در سینه نیمه جان شده بود...
دوباره یک نفر از شهر ِخواب مُرده پرید
دوباره صبح که آبستن ِ اذان شده بود
دوباره خلق بدهکار مادری شدهاند
که روی دار ، گل ِ قالی َش خزان شده بود
خروسخوان شده بود و خبر رسید به شهر ...
جوان ِ دیگری آنروز قهرمان شده بود
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
اگرچه سرو ِ چمانش ، قدی کمان شده بود
شرافتی که به دست ِ شریر ِ زندانبان
شبانه روز به هر شیوه امتحان شده بود
هنوز جرأت یک شیر خشمگین را داشت
اگرچه ظاهری از پوست؛استخوان شده بود
دو خط ، نوشته که در داستان ِ او خواندند...
برای قاضی ِپرونده ، داستان شده بود
خبر رسید که حکمش هنوز قطعی نیست
امان ز بیم و امیدی که توأمان شده بود
طناب داشت به دنبال طعمهاش میگشت...
دوباره گردن ِ یک شیردل ، نشان شده بود
درست پشت ِ حصار ِ طلایی ِ این شهر
دل ِ دو پیر که در سینه نیمه جان شده بود...
دوباره یک نفر از شهر ِخواب مُرده پرید
دوباره صبح که آبستن ِ اذان شده بود
دوباره خلق بدهکار مادری شدهاند
که روی دار ، گل ِ قالی َش خزان شده بود
خروسخوان شده بود و خبر رسید به شهر ...
جوان ِ دیگری آنروز قهرمان شده بود
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کسی که عقل دارد پیش شرخر در نمیآرد
لباس آنجا که دارد میشود شر در نمیآرد
گناهی کرد اگر آهنگری ، یک قاضی مَشتی
تلافی را سر یک مُشت مسگر در نمیآرد
مسلمانی اگر این است ، من بی دین ِ بی دینم
چنین کفر ِ خدا را هیچ کافر در نمیآرد
چرا پس اینهمه تکل دوپا از پشت ِ سر ، یکبار کارت ِ زرد را از جیب ِداور در نمیآرد
نمیدانم چه میزان گاز را پرمیکنی توی چه کپسولی
که از این ماجراها هیچکس سر در نمیآرد
تو داری با تمام قدرتت پر میدهی ما را
چرا خلق ِنمک نشناس ِ ما ، پر در نمیآرد
به لطف پخمه سالاری کسی اینجا سر ِ کار است
که حتی واقعأ سر از دم ِخر در نمیآرد
کسیکه روی منبر رفته بی تردید آگاه است
که بعضی چیزها را زیر ِ منبر در نمیآرد
از این آقای دکتر هیچکس روشنتر و بهتر
دمار از مردم ِخاموش ِکشور در نمیآرد
چرا بیخود تکانش میدهی، برخیز این میت
سرش را از لحد تا روز ِ محشر در نمیآرد
برو تحقیق کن بالا برو پایین بیا ، ای شیخ!
کسی کفر تو را از بنده بهتر در نمیآرد
عزیزم شعر گفتن کار ِخوبی نیست باور کن
بجز بابای آدم چیز ِدیگر در نمیآرد
#شکیب_شاکی
@Shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
لباس آنجا که دارد میشود شر در نمیآرد
گناهی کرد اگر آهنگری ، یک قاضی مَشتی
تلافی را سر یک مُشت مسگر در نمیآرد
مسلمانی اگر این است ، من بی دین ِ بی دینم
چنین کفر ِ خدا را هیچ کافر در نمیآرد
چرا پس اینهمه تکل دوپا از پشت ِ سر ، یکبار کارت ِ زرد را از جیب ِداور در نمیآرد
نمیدانم چه میزان گاز را پرمیکنی توی چه کپسولی
که از این ماجراها هیچکس سر در نمیآرد
تو داری با تمام قدرتت پر میدهی ما را
چرا خلق ِنمک نشناس ِ ما ، پر در نمیآرد
به لطف پخمه سالاری کسی اینجا سر ِ کار است
که حتی واقعأ سر از دم ِخر در نمیآرد
کسیکه روی منبر رفته بی تردید آگاه است
که بعضی چیزها را زیر ِ منبر در نمیآرد
از این آقای دکتر هیچکس روشنتر و بهتر
دمار از مردم ِخاموش ِکشور در نمیآرد
چرا بیخود تکانش میدهی، برخیز این میت
سرش را از لحد تا روز ِ محشر در نمیآرد
برو تحقیق کن بالا برو پایین بیا ، ای شیخ!
کسی کفر تو را از بنده بهتر در نمیآرد
عزیزم شعر گفتن کار ِخوبی نیست باور کن
بجز بابای آدم چیز ِدیگر در نمیآرد
#شکیب_شاکی
@Shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
داره بدجور بهت نیگا میکنه ، واسه ی گرد و خاک پایه س ، نیس!؟
این پا اون پا نکن بزن توو پر ش ، دیگه امروز وخت دس دس نیس
یه چیزارو اگه نمیفهمیم، ولی خب مغز خر نخوردیم که
یه چیزایی رو حالیمون میشه ، مغزمون اینقدام مرخَّص نیس
فکر کردی زدی و در رفتی ، لات بازی توو کوچهی خلوت
کس و کارش دارن بهت میرسن، یارو اینقدرا هم که بیکس نیس
یه دفعه میبینی هوا پس شد ، کوچه در رو نداشت بن بس شد
فکر کردی همش هوا خوبه؟ فکر کردی که کوچه بن بس نیس؟!
کسی که ادعا میکرد زبله ، وقتی از هر کسی یه رودست خورد
باید اینو بهش بفهمونن، آدم خیلی گُندهای پس نیس!
بعد ِ چل سال گریه و زاری ، بعد ِ یه عمر آبرو داری
تازه فهمیدی که سرکاری ، اینهمه خرخری واست بس نیس؟
توو طویله به این درن دشتی ، یه بزی نیس به این الاغا بگه
پشت اون سیصد و دوجین جفتک ، سیصد و خوردهای بلا هس! نیس؟!
یه لچک بسته رفته اون بالا ، مرد میخوام بلند شه داد بزنه
وسط ِ لوطیای معرکه گیر ، جای این عنتر ِ مخنث نیست
بعضی جاها فلانشم میخورن ، بعضیا سجده هم بهش میکنن
یه چوپون نیس به گووسفندا بگه ، گاو اینقدرا هم مقدس نیس!!!
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
تلگرام
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
این پا اون پا نکن بزن توو پر ش ، دیگه امروز وخت دس دس نیس
یه چیزارو اگه نمیفهمیم، ولی خب مغز خر نخوردیم که
یه چیزایی رو حالیمون میشه ، مغزمون اینقدام مرخَّص نیس
فکر کردی زدی و در رفتی ، لات بازی توو کوچهی خلوت
کس و کارش دارن بهت میرسن، یارو اینقدرا هم که بیکس نیس
یه دفعه میبینی هوا پس شد ، کوچه در رو نداشت بن بس شد
فکر کردی همش هوا خوبه؟ فکر کردی که کوچه بن بس نیس؟!
کسی که ادعا میکرد زبله ، وقتی از هر کسی یه رودست خورد
باید اینو بهش بفهمونن، آدم خیلی گُندهای پس نیس!
بعد ِ چل سال گریه و زاری ، بعد ِ یه عمر آبرو داری
تازه فهمیدی که سرکاری ، اینهمه خرخری واست بس نیس؟
توو طویله به این درن دشتی ، یه بزی نیس به این الاغا بگه
پشت اون سیصد و دوجین جفتک ، سیصد و خوردهای بلا هس! نیس؟!
یه لچک بسته رفته اون بالا ، مرد میخوام بلند شه داد بزنه
وسط ِ لوطیای معرکه گیر ، جای این عنتر ِ مخنث نیست
بعضی جاها فلانشم میخورن ، بعضیا سجده هم بهش میکنن
یه چوپون نیس به گووسفندا بگه ، گاو اینقدرا هم مقدس نیس!!!
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
تلگرام
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مردی پر از اندوه و دلتنگی، تقدیر من اینسان رقم خوردهست
با فکر تو تنهایی ام یک عمر، در کوچههای شب قدم خوردهست
خوردم زمین اما نفهمیدم، غیر از خودم غیری مقصر نیست
پایی که در حکم ستونم بود، این پشت پا را از خودم خوردهست
طی میکنم در این سرابآباد ، شط جنون را از عطش سیراب
از بس دلم در حسرت دیدار، خون خودش را دمبهدم خوردهست
حوای من با سیب یا گندم، فرقی ندارد آدمت هستم
بگذار مردم را بیاندیشند، شیطان به اغوایم قسم خوردهست
از مهر تو چیزی نصیبم نیست، آغوش من خالیست از ماهت
من آن پلنگ بد سرانجامم، بر پنجهام مُهر عدم خوردهست
بیهوده در وصل تو میکوشم، بار امانت مانده بر دوشم
چندیست از یادت فراموشم، از دفترت نامم قلم خوردهست
هر شب به یادت شعر می بافم، با اینکه میدانم نمیآیی
این داستان مرد تنهایی ست، کز دوریت هر روز غم خوردهست
اندوه در اندوه در اندوه، تکرار در تکرار در تکرار
تقدیر را تغییر باید داد، از زندگی حالم به هم خوردهست
یکروز میآیی و میبینی، عکس مرا در قاب تنهایی
آنروز در اخبار خواهی دید، یک شاعر دیوانه سم خوردهست
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
#شعر_عاشقانه #عاشقانه_ها #تغزل
با فکر تو تنهایی ام یک عمر، در کوچههای شب قدم خوردهست
خوردم زمین اما نفهمیدم، غیر از خودم غیری مقصر نیست
پایی که در حکم ستونم بود، این پشت پا را از خودم خوردهست
طی میکنم در این سرابآباد ، شط جنون را از عطش سیراب
از بس دلم در حسرت دیدار، خون خودش را دمبهدم خوردهست
حوای من با سیب یا گندم، فرقی ندارد آدمت هستم
بگذار مردم را بیاندیشند، شیطان به اغوایم قسم خوردهست
از مهر تو چیزی نصیبم نیست، آغوش من خالیست از ماهت
من آن پلنگ بد سرانجامم، بر پنجهام مُهر عدم خوردهست
بیهوده در وصل تو میکوشم، بار امانت مانده بر دوشم
چندیست از یادت فراموشم، از دفترت نامم قلم خوردهست
هر شب به یادت شعر می بافم، با اینکه میدانم نمیآیی
این داستان مرد تنهایی ست، کز دوریت هر روز غم خوردهست
اندوه در اندوه در اندوه، تکرار در تکرار در تکرار
تقدیر را تغییر باید داد، از زندگی حالم به هم خوردهست
یکروز میآیی و میبینی، عکس مرا در قاب تنهایی
آنروز در اخبار خواهی دید، یک شاعر دیوانه سم خوردهست
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
#شعر_عاشقانه #عاشقانه_ها #تغزل
Forwarded from روزشمار فرهنگ و هنر ایران
Forwarded from برگی از تقویم تاریخ (حسن نیکبخت)
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۲۵ تیر زادروز حمید اسماعیلی
(زاده ۲۵ تیر ۱۳۵۴ تهران) شاعر
او تحصیلات مقدماتی را در رشته ریاضی فیزیک بهپایان رساند و بهمدت ۶ سال بهصورت تجربی در زمینه کارهای عمرانی و ساختمانی مشغول فعالیت بود. پس از مدتی مدرک کارشناسی مهندسی تکنولوژی معماری گرفت و دوباره به عرصه ساخت و ساز وارد شد.
در آغاز فعالیتهای ادبیاش با تخلص "حامد" به سرودن شعر پرداخت و با زبان کلاسیک و در قالب غزل اشعار عاشقانه میسرود که حاصل آن دوران، کتابی با عنوان "فصل پایانی" بود و در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات انوار به چاپ رسید، اما در حال حاضر هیچ نسخهای از این کتاب در بازار نیست.
از دیگر فعالیتهایش ویراستاری و درج مطالب ادبی در مجلات نسل برتر و فصلنامه هنرپو به سردبیری زندهیاد محمدکاظم سالمی در سالهای ۸۲ تا ۸۸ بود.
در اوایل دهه ۸۰ با توجه به مسائل روز جامعه، به شعر اجتماعی روی آورد و تخلص "شکیب_شاکی" را برگزید.
پس از سالها فعالیت و اجرای برنامه در بیشتر انجمنهای ادبی تهران، از جمله انجمن امیرکبیر، انجمن شعرای ایران، انجمن کمال، انجمن بهار خاقانی، انجمن غزل، انجمن پروین اعتصامی، انجمن ادیب، انجمن صائب، انجمن فراز و انجمن سفیر، شرکت میکرد. او همچنین انجمن حافظیه را در سال ۸۹ تأسیس کرد و همزمان در بیشتر شب شعرهای خصوصی سطح تهران حضور مییافت. وی در سال ۹۶ کتاب "غایبی پشت کوچههای حضور" را در انتشارات خورشید باران به چاپ رساند.
در کنار فعالیتهای عمرانی، کمکم وارد عرصه شعر طنز هم شد و از ابوالفضل زرویی نصرآباد، حسامی محولاتی و یوسفعلی میرشکاک بهره برد.
بهتدریج و با گذشت زمان در میان انجمنها، به شاعر اعتراضی شهرت یافت و به جلسات شعر طنز از جمله درحلقه رندان، شکرخند، نقل نقلستان و برنامههای طنز قندپهلو، قندواره، قند و نمک و شکرخند راه پیدا کرد و کتاب "شاکینامه" در سال ۹۷ و "شاکینامه ۲" در سال ۹۸ را توسط انتشارات یاقوت علم منتشر کرد و چند کتاب دیگر از جمله "شاکینامه۳" "شاکینامه۴" و "رباعیات" را در دست چاپ دارد و همچنین مجموعه غزلیات عاشقانهاش تحت عنوان " یک مرد جا افتاده ..." توسط انتشارات " فصل سپید زمستان " به زودی روانه بازار خواهد شد.
وی اکنون با تأسیس و مديريت انجمن "همدلان" در حال ادامه فعالیت در عرصه ادبیات کشور است که از جمله برنامههای اخیر این انجمن، فعالیت در زمینه شعر جهان و ادبیات بینالملل است. در سال جاری با دعوت از شاعر سرشناس عراقی "عباس ثائر"، برگزاری رونمایی کتاب وی، "و خدا فکرهای دیگری داشت" ترجمه دکتر اصغر علیکرمی در تهران آغاز شد.
🆔 #bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حمید_اسماعیلی، ز
۲۵ تیر زادروز حمید اسماعیلی
(زاده ۲۵ تیر ۱۳۵۴ تهران) شاعر
او تحصیلات مقدماتی را در رشته ریاضی فیزیک بهپایان رساند و بهمدت ۶ سال بهصورت تجربی در زمینه کارهای عمرانی و ساختمانی مشغول فعالیت بود. پس از مدتی مدرک کارشناسی مهندسی تکنولوژی معماری گرفت و دوباره به عرصه ساخت و ساز وارد شد.
در آغاز فعالیتهای ادبیاش با تخلص "حامد" به سرودن شعر پرداخت و با زبان کلاسیک و در قالب غزل اشعار عاشقانه میسرود که حاصل آن دوران، کتابی با عنوان "فصل پایانی" بود و در سال ۱۳۸۲ توسط انتشارات انوار به چاپ رسید، اما در حال حاضر هیچ نسخهای از این کتاب در بازار نیست.
از دیگر فعالیتهایش ویراستاری و درج مطالب ادبی در مجلات نسل برتر و فصلنامه هنرپو به سردبیری زندهیاد محمدکاظم سالمی در سالهای ۸۲ تا ۸۸ بود.
در اوایل دهه ۸۰ با توجه به مسائل روز جامعه، به شعر اجتماعی روی آورد و تخلص "شکیب_شاکی" را برگزید.
پس از سالها فعالیت و اجرای برنامه در بیشتر انجمنهای ادبی تهران، از جمله انجمن امیرکبیر، انجمن شعرای ایران، انجمن کمال، انجمن بهار خاقانی، انجمن غزل، انجمن پروین اعتصامی، انجمن ادیب، انجمن صائب، انجمن فراز و انجمن سفیر، شرکت میکرد. او همچنین انجمن حافظیه را در سال ۸۹ تأسیس کرد و همزمان در بیشتر شب شعرهای خصوصی سطح تهران حضور مییافت. وی در سال ۹۶ کتاب "غایبی پشت کوچههای حضور" را در انتشارات خورشید باران به چاپ رساند.
در کنار فعالیتهای عمرانی، کمکم وارد عرصه شعر طنز هم شد و از ابوالفضل زرویی نصرآباد، حسامی محولاتی و یوسفعلی میرشکاک بهره برد.
بهتدریج و با گذشت زمان در میان انجمنها، به شاعر اعتراضی شهرت یافت و به جلسات شعر طنز از جمله درحلقه رندان، شکرخند، نقل نقلستان و برنامههای طنز قندپهلو، قندواره، قند و نمک و شکرخند راه پیدا کرد و کتاب "شاکینامه" در سال ۹۷ و "شاکینامه ۲" در سال ۹۸ را توسط انتشارات یاقوت علم منتشر کرد و چند کتاب دیگر از جمله "شاکینامه۳" "شاکینامه۴" و "رباعیات" را در دست چاپ دارد و همچنین مجموعه غزلیات عاشقانهاش تحت عنوان " یک مرد جا افتاده ..." توسط انتشارات " فصل سپید زمستان " به زودی روانه بازار خواهد شد.
وی اکنون با تأسیس و مديريت انجمن "همدلان" در حال ادامه فعالیت در عرصه ادبیات کشور است که از جمله برنامههای اخیر این انجمن، فعالیت در زمینه شعر جهان و ادبیات بینالملل است. در سال جاری با دعوت از شاعر سرشناس عراقی "عباس ثائر"، برگزاری رونمایی کتاب وی، "و خدا فکرهای دیگری داشت" ترجمه دکتر اصغر علیکرمی در تهران آغاز شد.
🆔 #bargi_az_tarikh
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#حمید_اسماعیلی، ز
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
لعنت به مسلمانی ِ دوزاری تان
نفرین به اصول ِ مردم آزاری تان
دست از سر دختران ما بردارید
ای ننگ بدین شیوه ی دینداری تان
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
پن :
مسلمانی اگر این است من بی دین بی دینم
چنین کفر خدا را هیچ کافر در نمیآرد....
#شکیب_شاکی
#نه_به_حجاب_اجباری #نه_به_خشونت_علیه_زنان
https://www.instagram.com/reel/C-aoiziKxlK/?igsh=MXdhejg0ZnlwZ2M3Yw==
لعنت به مسلمانی ِ دوزاری تان
نفرین به اصول ِ مردم آزاری تان
دست از سر دختران ما بردارید
ای ننگ بدین شیوه ی دینداری تان
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
پن :
مسلمانی اگر این است من بی دین بی دینم
چنین کفر خدا را هیچ کافر در نمیآرد....
#شکیب_شاکی
#نه_به_حجاب_اجباری #نه_به_خشونت_علیه_زنان
https://www.instagram.com/reel/C-aoiziKxlK/?igsh=MXdhejg0ZnlwZ2M3Yw==
Forwarded from #حمید_اسماعیلی #شکیب_شاکی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نشنیده جز دروغ کسی از دهانتان
جنسی بجز فریب ندارد دکانتان
با خود گمان کنید جهان را گرفتهاید
از شرق تا به غرب، کران تا کرانتان
گیرم همیشه کیف شما کوک تا ابد
اسب مراد یکسره زیر عنانتان
حتی به فرض اینکه شما سنگ؛ تابهحال
بازی نکرده آینهای با روانتان؟!
اصلاً شما خدا چه بگویم ورای این
حق همه به کام شما ، نوش جانتان
نزدیک میشوید به پایان ماجرا
تبدیل میشود به عزا خوشخوشانتان
آه یتیم شعله زند بر بساط ظلم
دود ِ دمان به باد دهد دودمانتان
طومارتان به دست قضا پاره میشود
تقدیر میزند به زمین توأمانتان
فرقی نمیکند به چه جایی رسیدهاید
با خود بجز کفن نبرید از جهانتان
فرصت نماندهاست که خود را عوض کنید
دیگر رسیده است به پایان زمانتان...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
جهت مشاهده اشعار و کلیپهای بیشتر شاکی به کانال بپیوندید 👇👇👇
@shakib_shaky 👈
https://www.tgoop.com/shakib_shaky
جنسی بجز فریب ندارد دکانتان
با خود گمان کنید جهان را گرفتهاید
از شرق تا به غرب، کران تا کرانتان
گیرم همیشه کیف شما کوک تا ابد
اسب مراد یکسره زیر عنانتان
حتی به فرض اینکه شما سنگ؛ تابهحال
بازی نکرده آینهای با روانتان؟!
اصلاً شما خدا چه بگویم ورای این
حق همه به کام شما ، نوش جانتان
نزدیک میشوید به پایان ماجرا
تبدیل میشود به عزا خوشخوشانتان
آه یتیم شعله زند بر بساط ظلم
دود ِ دمان به باد دهد دودمانتان
طومارتان به دست قضا پاره میشود
تقدیر میزند به زمین توأمانتان
فرقی نمیکند به چه جایی رسیدهاید
با خود بجز کفن نبرید از جهانتان
فرصت نماندهاست که خود را عوض کنید
دیگر رسیده است به پایان زمانتان...
#شکیب_شاکی
#حمید_اسماعیلی
جهت مشاهده اشعار و کلیپهای بیشتر شاکی به کانال بپیوندید 👇👇👇
@shakib_shaky 👈
https://www.tgoop.com/shakib_shaky
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تبی که روی شبم ردی از ستاره کشید
شبی که نقش دلم را ، هزار پاره کشید
مرا نشاند که تصویری از جنون بکشد
هزار سال عقب برد ، " سنگواره " کشید...
ببین دو چشم سیاهی که روزگار من است
چه کار کرد که کارم به استخاره کشید
"مرا " که زاده ی چندین هزاره قبل تر است
به جذب برق ِ نگاهی به این هزاره کشید
قشون کشید و تمام "مرا " محاصره کرد
شکست بیرق و بر شوکتم شراره کشید
هنوز داشت غرورم مقاومت میکرد
قشون به فتح تمامیتم سواره کشید
تن مرا چه پلنگی به پنجه پاره نمود!
دل مرا چه نهنگی به آرواره کشید!
قمر در عقربم افتاد و شمس سایه گرفت
کسوف کرد و فسون را به این عماره کشید
هزار قصه شبم را به خواب شیرین برد
هزار واژه به ایهام و استعاره کشید
هزار پنجره در حسرتم دوباره نشاند
هزار آینه در حیرتم دوباره کشید
هزار سال دلم بیقرار ِ آنی بود
که با اشارهای از جان ِ من عصاره کشید
دوباره داشت دلم پای عاشقی میریخت...
که دست از من ِ دیوانه ، نیمهکاره کشید...
#حمید_اسماعیلی
#شکیب_شاکی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975
شبی که نقش دلم را ، هزار پاره کشید
مرا نشاند که تصویری از جنون بکشد
هزار سال عقب برد ، " سنگواره " کشید...
ببین دو چشم سیاهی که روزگار من است
چه کار کرد که کارم به استخاره کشید
"مرا " که زاده ی چندین هزاره قبل تر است
به جذب برق ِ نگاهی به این هزاره کشید
قشون کشید و تمام "مرا " محاصره کرد
شکست بیرق و بر شوکتم شراره کشید
هنوز داشت غرورم مقاومت میکرد
قشون به فتح تمامیتم سواره کشید
تن مرا چه پلنگی به پنجه پاره نمود!
دل مرا چه نهنگی به آرواره کشید!
قمر در عقربم افتاد و شمس سایه گرفت
کسوف کرد و فسون را به این عماره کشید
هزار قصه شبم را به خواب شیرین برد
هزار واژه به ایهام و استعاره کشید
هزار پنجره در حسرتم دوباره نشاند
هزار آینه در حیرتم دوباره کشید
هزار سال دلم بیقرار ِ آنی بود
که با اشارهای از جان ِ من عصاره کشید
دوباره داشت دلم پای عاشقی میریخت...
که دست از من ِ دیوانه ، نیمهکاره کشید...
#حمید_اسماعیلی
#شکیب_شاکی
@shakib_shaky
اینستاگرام
@hamidesmaily1975