SHARIAT46 Telegram 225
در سوگِ نخبه‌ی توان‌یاب،
سیداسماعیل نصراللهی

از شمارِ دو چشم،  یک تن کم
وزشمارِ خِرد، هزاران بیش
بسی سخت است و جانکاه!
اینکه به کلاس و به جمع هم‌کلاس‌هایی درآیی که دومین ترمِ با آنهابودن را تجربه می‌کنی، نام‌ها و تاحدّی مرام‌هایشان را می‌دانی و می‌شناسی، آنگاه همچون نزدیک به بیست جلسه‌ی گذشته، منتظر باشی تا گرامی‌کارشناسِ گروه از در آید و ضبط‌صوتی را پیش بگذارد تا یافته‌ها و بافته‌های تو را برای عزیزی خانه‌نشین که او را یارای حضور نیست، ثبت و ضبط کند، اما آن روز و شاید آن سیه‌روز، او بیاید و ضبطی روی میز نگذارد و تو که از همه جا بی‌خبری، از او جویا شوی که پس کو و کجاست آن ضبط همیشگی‌ات؟ و او ناگاه بغضِ درگلومانده‌اش را بشکند و گریه‌ای سر بدهد و بی‌هیچ توضیحی از در بِرود و تو بمانی و آن پرسشِ بی‌پاسخ، و این گریه‌ی نابهنگام! رو به دانشجویانت می‌کنی که آنَک در چهره‌ی آنها نیز سکوتی سنگین و غمی سنگین‌تر را می‌خوانی و از آنها بپرسی که مگر برای آن مخاطب غائبِ هماره حاضرت که صوتِ تو به او می‌رسیده و صوتی  هم به هنگام امتحان از ناحیتِ او، تو را می‌رسیده، اتفاق نامیمونی رخ داده که هم، آن بانوی فریدونی‌نام را گریان ساخته، هم  شما همکلاسی‌های بامرام را نگران؟ و پاسخی را درمی‌یابی که در دهانِ آنها به‌‌وضوح نمی‌چرخد و بر جان تو به آسانی نمی‌نشیند: او در حادثه‌ای، گرفتار چنگال مرگ خاموش گشته و ناکام، درگذشته و ما را گذاشته و از میانِ ما رفته‌!
مات و مبهوت می‌شوی و واژه‌های درخور را گم می‌کنی و خود زیر آوار غمبارِ حیرت و دِهشت گرفتار می‌شوی!
تازه به یادمی‌آوری که او همانی است که خبر درگذشتش را در رسانه‌ها خوانده‌ و شنیده‌ای و متأسف و متأثر شده‌ای! و تازه درمی‌یابی که او همان نخبه‌ی توان‌یابی بوده که سالی پیش خبر قبولی‌اش با رتبه‌ی ۲۵ را شنیده بودی و همچون دیگران از اراده‌ی مثال‌زدنی‌اش شگفت‌زده شده بودی!
همین بهمن‌ماه سال گذشته بود که در جلسه‌ی امتحان دانشجویان رشته‌ی فلسفه‌ی دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران حاضر شده بودم و چون امتحان به پایان رسید و برگه‌ها تحویلم شد، خانم فریدونی از من خواست که لَختی بیش‌تر درنگ کنم تا صوت پاسخ سید اسماعیل نصراللهی را روی کاغذ بیاورد و بنگارد. مدتی صبرکردم تا پاسخنامه‌ی او را هم گرفتم و رفتم. زمانی که به تصحیح برگه‌ها مشغول شدم، چون به‌ همین برگه‌ی خوش‌خط‌ونگار رسیدم، دقت و تماميتِ پاسخ‌ها اعجابم را برانگیخت تاجایی که همسر آموزگار و دختران دانش‌یارم را فراخواندم و این برگه و نمره‌ی بیستِ آن را به آنها نشان دادم و آنها نیز مانندِ من زبان به تحسین گشودند.
اینک سید اسماعیل درمیانِ ما نیست. پدر دانش‌آموخته‌ی پشتیبانش نیز با او همراه و همسفر شده، و مادر فداکار و با پشتکارش نیز گرفتار بستر و نیازمندِ پرستار شده است. او که پای حرکت نداشت، اینک پرِ پرواز پیدا کرده و مرغ باغ ملکوت شده است. تفسیر این دشوارتقدیر را نمی‌دانم، اما به حکمت باری‌تعالی ایمان، و به تسلای الهی، اطمینان دارم. اوج و عروجش را به خانواده و دیگر بستگانش، و به دانشگاه و هم‌درسانش تسلیت می‌گویم و می‌دانم که خداوندِ نام و خداوند جای، او و پدرش را نامِ نیکو، جایی نو و سرای مینو دهد و به این آموزه نیز امید دارم که اراده‌ی پولادینش، و آرزوهای بالاوبلندش و شور و اشتیاق فزاینده‌اش به کسب دانایی و فرزانگی حتما هم او را در سیرِ آسمانی‌اش بالا و بالاتر خواهد برد، هم برای من و دانشجویانم و همه‌ی دانشی‌مرد و گرامی‌دخترهای ما، همواره الهام‌بخش و درس‌آموز خواهد بود.
حمیدرضا شریعتمداری،
دانشیار دانشگاه ادیانِ قم
و مدرّس مدعوِّ گروه فلسفه‌ی
دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌼https://www.tgoop.com/shariat46



tgoop.com/shariat46/225
Create:
Last Update:

در سوگِ نخبه‌ی توان‌یاب،
سیداسماعیل نصراللهی

از شمارِ دو چشم،  یک تن کم
وزشمارِ خِرد، هزاران بیش
بسی سخت است و جانکاه!
اینکه به کلاس و به جمع هم‌کلاس‌هایی درآیی که دومین ترمِ با آنهابودن را تجربه می‌کنی، نام‌ها و تاحدّی مرام‌هایشان را می‌دانی و می‌شناسی، آنگاه همچون نزدیک به بیست جلسه‌ی گذشته، منتظر باشی تا گرامی‌کارشناسِ گروه از در آید و ضبط‌صوتی را پیش بگذارد تا یافته‌ها و بافته‌های تو را برای عزیزی خانه‌نشین که او را یارای حضور نیست، ثبت و ضبط کند، اما آن روز و شاید آن سیه‌روز، او بیاید و ضبطی روی میز نگذارد و تو که از همه جا بی‌خبری، از او جویا شوی که پس کو و کجاست آن ضبط همیشگی‌ات؟ و او ناگاه بغضِ درگلومانده‌اش را بشکند و گریه‌ای سر بدهد و بی‌هیچ توضیحی از در بِرود و تو بمانی و آن پرسشِ بی‌پاسخ، و این گریه‌ی نابهنگام! رو به دانشجویانت می‌کنی که آنَک در چهره‌ی آنها نیز سکوتی سنگین و غمی سنگین‌تر را می‌خوانی و از آنها بپرسی که مگر برای آن مخاطب غائبِ هماره حاضرت که صوتِ تو به او می‌رسیده و صوتی  هم به هنگام امتحان از ناحیتِ او، تو را می‌رسیده، اتفاق نامیمونی رخ داده که هم، آن بانوی فریدونی‌نام را گریان ساخته، هم  شما همکلاسی‌های بامرام را نگران؟ و پاسخی را درمی‌یابی که در دهانِ آنها به‌‌وضوح نمی‌چرخد و بر جان تو به آسانی نمی‌نشیند: او در حادثه‌ای، گرفتار چنگال مرگ خاموش گشته و ناکام، درگذشته و ما را گذاشته و از میانِ ما رفته‌!
مات و مبهوت می‌شوی و واژه‌های درخور را گم می‌کنی و خود زیر آوار غمبارِ حیرت و دِهشت گرفتار می‌شوی!
تازه به یادمی‌آوری که او همانی است که خبر درگذشتش را در رسانه‌ها خوانده‌ و شنیده‌ای و متأسف و متأثر شده‌ای! و تازه درمی‌یابی که او همان نخبه‌ی توان‌یابی بوده که سالی پیش خبر قبولی‌اش با رتبه‌ی ۲۵ را شنیده بودی و همچون دیگران از اراده‌ی مثال‌زدنی‌اش شگفت‌زده شده بودی!
همین بهمن‌ماه سال گذشته بود که در جلسه‌ی امتحان دانشجویان رشته‌ی فلسفه‌ی دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران حاضر شده بودم و چون امتحان به پایان رسید و برگه‌ها تحویلم شد، خانم فریدونی از من خواست که لَختی بیش‌تر درنگ کنم تا صوت پاسخ سید اسماعیل نصراللهی را روی کاغذ بیاورد و بنگارد. مدتی صبرکردم تا پاسخنامه‌ی او را هم گرفتم و رفتم. زمانی که به تصحیح برگه‌ها مشغول شدم، چون به‌ همین برگه‌ی خوش‌خط‌ونگار رسیدم، دقت و تماميتِ پاسخ‌ها اعجابم را برانگیخت تاجایی که همسر آموزگار و دختران دانش‌یارم را فراخواندم و این برگه و نمره‌ی بیستِ آن را به آنها نشان دادم و آنها نیز مانندِ من زبان به تحسین گشودند.
اینک سید اسماعیل درمیانِ ما نیست. پدر دانش‌آموخته‌ی پشتیبانش نیز با او همراه و همسفر شده، و مادر فداکار و با پشتکارش نیز گرفتار بستر و نیازمندِ پرستار شده است. او که پای حرکت نداشت، اینک پرِ پرواز پیدا کرده و مرغ باغ ملکوت شده است. تفسیر این دشوارتقدیر را نمی‌دانم، اما به حکمت باری‌تعالی ایمان، و به تسلای الهی، اطمینان دارم. اوج و عروجش را به خانواده و دیگر بستگانش، و به دانشگاه و هم‌درسانش تسلیت می‌گویم و می‌دانم که خداوندِ نام و خداوند جای، او و پدرش را نامِ نیکو، جایی نو و سرای مینو دهد و به این آموزه نیز امید دارم که اراده‌ی پولادینش، و آرزوهای بالاوبلندش و شور و اشتیاق فزاینده‌اش به کسب دانایی و فرزانگی حتما هم او را در سیرِ آسمانی‌اش بالا و بالاتر خواهد برد، هم برای من و دانشجویانم و همه‌ی دانشی‌مرد و گرامی‌دخترهای ما، همواره الهام‌بخش و درس‌آموز خواهد بود.
حمیدرضا شریعتمداری،
دانشیار دانشگاه ادیانِ قم
و مدرّس مدعوِّ گروه فلسفه‌ی
دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه تهران
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
🌼https://www.tgoop.com/shariat46

BY "شریعت"نامه




Share with your friend now:
tgoop.com/shariat46/225

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

“[The defendant] could not shift his criminal liability,” Hui said. Telegram Channels requirements & features 1What is Telegram Channels? With the “Bear Market Screaming Therapy Group,” we’ve now transcended language. Judge Hui described Ng as inciting others to “commit a massacre” with three posts teaching people to make “toxic chlorine gas bombs,” target police stations, police quarters and the city’s metro stations. This offence was “rather serious,” the court said.
from us


Telegram "شریعت"نامه
FROM American