tgoop.com/shear_omid/1776
Last Update:
ز درج دیده در آورده ام لآلی را
نثار مقبره درة المعالی را
گمان برم که برای چنین نثاری بود
که درج دیده بیندوخت این لآلی را
اگر نه دیده به من همرهی کند امروز
چه عذر آورم ای دوست دست خالی را
مثال روی تو در قلب ما به جاست هنوز
تهی نمودی اگر قالب مثالی را
چنان بریدی از ما که کس نشان ندهد
به هیچ طایری این گونه تیز بالی را
مرا ز مرگ تو قامت هلال وار خمید
بر آر سر بنگر قامت هلالی را
تویی که در ره تعلیم سهل بشمردی
مشقت بدنی زحمت خیالی را
تویی که پیش تو آسان نمود و بی مقدار
علو همت تو کارهای عالی را
علی التوالی در کار تربیت بودی
به جان خریدی رنج علی التوالی را
دو باب مدرسه دختران بنا کردی
بدون آن که کشی منت اهالی را
ترا به سایر زنها قیاس نتوان کرد
به جای زر که خرد کاسه سفالی را؟
چه شعله بود که ناگه نمود جلوه و سوخت
دل ادانی این کشور و اعالی را
دقیقه یی ز خیالت فراغ بالم نیست
مگر به خواب ببینم فراغ بالی را
#ایرج میرزا
🍃💕💕🍃
@shear_omid
BY شعر امید
Share with your friend now:
tgoop.com/shear_omid/1776