tgoop.com/shenasaiiran/4534
Last Update:
روایت دردناک از همسر قهرمان ملی ، #فرشاد_اسدی ،
آبدارچی با غیرت دادگستری که قضات دادگستری را به هلاکت رساند....!!
یکماه قبل فرشاد اسدی آبدارچی دادگستري بیمار میشود و اگر سر کار نرود حقوقش را بدون مرخصی قطع میکردند که بعلت کرایه نشینی و وضع مالی بد خانمش بجای شوهرش در آبدارخانه مشغول کار میشود و چون قبلا پیش شوهرش در سر کار میرفت او را می شناختند.
فرشاد اسدی ، یک موتور داشته که بعد از کار دادگستری ، با آن در محدوده بازار، مسافر کشی میکرده و سه هفته قبل از عملیات #کامیکازه ، موتورش را نیروی فاسد انتظامی توقیف کرده و عملا فرشاد عزیز ، از چندر غاز پول مسافر کشی هم محروم میشود... فردای توقیف موتور به همه قضاتی که در کاخ دادگستری داشته ، مراجعه و از آنها کمک میخواهد اما هیچکدام کاری برایش نمیکنند و او که شاهد دریافت رشوه های سنگین دریافتی این قضات فاسد بوده ، از اینکه چون او پول و سرمایه ای ندارد و برای این قضات کثیف ارزشی ندارد ، دلشکسته میشود، تا جایی که افسرده شده و مریض میشود و کمردرد عصبی ، او را فلج و خانه نشین میکند...!!
خانم فرشاد اسدی در روز دوم کارش ، وقتی چای و بیسکویت برای قضات مقیسه و رازینی میبرد میبیند هر دو کنار هم در حال خوش و بش بودند میگویند شما ؟؟
و خانم میگوید همسر آبدارچی اسدی هستم چون بیمار است بجای او آمده ام .
یک ساعت بعد قاضی رازینی چایی خواست و خانم اسدی وارد اتاقش میشود و چایی را در اتاقش میگذارد که قاضی رازینی به خانم اسدی میگوید بشین و بعد از احوالپرسی میگوید حاضری صیغه ات کنم که خانم اسدی با حال پریشان میگوید من شوهر دارم
و اینکار حرام است
که قاضی رازینی میگوید نگران نباش و یک روز است و چیزی نمیشود ، هر موقع شوهرت سر کار آمد کلید ویلا را میدهم برو آنجا تا من هم بیایم .
خانم اسدی با گریه و سراسیمه به خانه میرود و شوهرش که جویای احوال او میشود میگوید حالم خوب نیست و دیگر نمیتوانم به جایت به سر کار بروم .
فردا آقای اسدی با حال ناخوش و بیمار به سر کار میرود که قاضی رازینی میگوید برو خانه استراحت و خانمت را بفرس ، او بجای تو اینجا کار میکند تا وقتی حالت مساعد شود ، آقای اسدی وقتی به خانه برمیگردد به خانمش میگوید جریان چیست ، که خانمش با حال نگران جریان را به شوهرش آقای اسدی میگوید و شوهرش با مشت به دیوار خانه اش میکوبد و به خانمش میگوید ، بمیرم برای نجابتت که سر مرا بلند نگه داشتی .
یه هفته از ماجرا میگذرد که شب قبل از ماجرا آقای اسدی به همسرش میگوید این مقدار پول در حسابم دارم برای مخارج زندگیتان و اگر فردا نیامدم حلالم کنید.
فردای روز عملیات انتقامی ، آقای اسدی وارد دادگستری میشود و هنگام خروج به یکی از بادیگاردها با چاقوی کوچک آشپزخانه حمله میکند و اسلحه اش را فورا میگیرد و به دفتر دفتر قضات بیناموس رفته و «رازینی» را هدف میگیرد و «مقیسه» فرار میکند... در هنگام فرار مقیسه را نیز هدف میگیرد و او را نیز میکشد...
پس از مقیسه آقای اسدی به سمت نیری میرود اما در هنگام بیرون رفتن یکی از محافظان با او درگیر میشود که در این درگیری آقای اسدی نیز زخمی میشود و بگفته شاهدان ماجرا ، قهرمان ملی ما ، که در محاصره مزدوران قرار گرفت ، با فریاد جانم فدای ایران ، یک تیر به خود میزند و او نیز کشته میشود.
فرشاد اسدی نه منافق بود و نه جزء هیچ گروه خاصی بلکه او قهرمان ناموسش بود و فردی معمولی که یک شبه از خاکستر گمنامی برخاست و با گوش دادن به ندای وجدانش، قهرمان انتقام از ضالمان شد ....!!!!✌️
یاد و نامش جاودان.
کانال محرمانه شناسایی و شکار مزدور
https://www.tgoop.com/shenasaiiran
BY کانال محرمانه شناسایی و شکار مزدور ایران
Share with your friend now:
tgoop.com/shenasaiiran/4534