tgoop.com/shermamnooe/4555
Last Update:
اگر دستی مرا بودی به قدرت
یکی لشکر بمن از بهر نصرت
جفا از مردمم را میزدودم
دمی از این رهش غافل نبودم
همه افسرده و در کنج عزلت
همه دل مرده ودر رنج وذلت
پدر شرمنده فرزند و همسر
برادر گشته بیگانه ز خواهر
غم نان شب و فردای کودک
بجان افتاده مارا همچو بختک
ز صاحب منصبان دزدوجانی
دگر برکس نمانده زندگانی
جبین با پینه مهر دروغین
حکومت میکنند با پای چوبین
در این مذهب طلا بر مرد مکرو
ولی گنبد طلا آن یار آهو
در آن تازی سرا جایی نباشد
که در آن سیدی در بقعه باشد
ولیکن خاک ایران ای چنین نیست
درون بقعه ها قبر کثیفیست
به هر خوکی لقب دادند سید
امام و حضرت و پیر و موید
همه زنباره و تن پرور و ننگ
نفس بر جان ما آورده اند تنگ
ولایت پیشه ها سربار مردم
چنان موشی که در انبار گندم
چنین زالو صفت بر تخت قدرت
زده تکیه برای مال ملت
نهد عمامه ای بر سر چنان تاج
تمام ثروتش از سرقت وباج
عصا در دست تسبیح لای انگشت
برای قدرتش مظلوم ها کشت
تو که پرپر کنی گلهای ایران
بگیرد دامنت آه ضعیفان
چه مادرها که از هجران فرزند
به خاک کودکش در خاک غلتند
پدر مجنون شده از داغ دلبند
چنان شیری که زخمی است و دربند
بترس زان دم که بندش پاره گردد
که روزت همچو شبهایش بگردد
کجا دیدی تکدی گر شود شاه
شود آقا و سرور صاحب جاه
گدا گر بر سر سفره نشیند
چنان سگ بر سر خوردن بگیرد
لعنت به تو و دین تو و پیغمبرت باد
که داد ایرانی و ایران بر باد
چه کس دم میزند بهر عدالت
گدایی گشنه در ذاتش رزالت
تو از انسانیت بویی نبردی
که حیف آید مرا گویم که گرگی
شده ارث پدر ایران برایت
تو و آن خاندان و توله هایت
چه دکانی زدی از دین اسلام
که مینوشی ز ایران خون در جام
چنین ظلمت اگر آید ز قرآن
تو ای یزدان الله اش بسوزان
جگر میسوزد از این قهرو ظلمت
چه مظلوم و چه محجورند ملت
ز دل میخواهم از آن پاک یزدان
روا بر ما چنین ظلمی مگردان
که مشتی خر ولی آدم نمایی
کنند ویرانه ای ایران مایی
تو ظلمت را از اینجا ریشه کن کن
تو این مردم ز جهل آگاه تر کن
منم شرمنده ی خاک گهر بار
عرب خواهان اصالت را زدند دار
چه شد بر ما که این دزدان تازی
گرفتند این چنین ما را به بازی
مقدس کرده اند اعراب مرده
خدا داند که دین با ما چه کرده
چنین منفور قومی جاهل و پست
کجا بهتر از اینجا جایشان هست
که ایرانی کند او را ستایش
ضریح مرده هاشان را نیایش
ز خاک و مال و ناموس و ز جانش
برد تهفه بروی سر برایش
رسیده جان به لب یزدان پاکم
چنین قومی تو برچینش ز خاکم
تمدن بوده مارا پشت در پشت
که چوپانی چنین فرهنگ ما کشت
ز تاریخ و ز فرهنگ و ز اقلیم
بوَد بی شک به دنیا بهترینیم
ولی افسوس چنان از کف بدادیم
اصالت را که پا از سر ندانیم
وطن را آشکارا میفروشند
همه میهن پرستان میخروشند
ولی در بند و زنجیرند مردان
همه بی غیرتان زین درد خندان
ولی این را بدان کفتار بد نام
که این ظلمت رسد زودی به فرجام
#صادق_مبارکی
BY 📛 شعر ممنوعه ⛔️
Share with your friend now:
tgoop.com/shermamnooe/4555