Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
از تراز خط لب لبخندمان افتاده است
عامل تقویت پیوندمان افتاده است
روی خاک از زیر طاق خانه ی چشمانمان
آنکه خود از خاک غم می کندمان افتاده است
شور تلخی را درآورده به شدت روزگار
با فشار رو به رشدش قندمان افتاده است
رونق بازار طنازی چنان کم شد که دل
سکه اش از دیده ی دلبندمان افتاده است
بس که خالی بسته ایم و نام حق را برده ایم
اعتبار و حرمت از سوگندمان افتاده است
مثل خورشید غروبیم از خجالت، چشممان
تا به ماه گونه ی فرزندمان افتاده است
فرق چندانی میان فصل های سال نیست
شور و شوق عید از اسفندمان افتاده است
(عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی)
مهربانی کم کم از پسوندمان افتاده است
#احمد_آوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈
از تراز خط لب لبخندمان افتاده است
عامل تقویت پیوندمان افتاده است
روی خاک از زیر طاق خانه ی چشمانمان
آنکه خود از خاک غم می کندمان افتاده است
شور تلخی را درآورده به شدت روزگار
با فشار رو به رشدش قندمان افتاده است
رونق بازار طنازی چنان کم شد که دل
سکه اش از دیده ی دلبندمان افتاده است
بس که خالی بسته ایم و نام حق را برده ایم
اعتبار و حرمت از سوگندمان افتاده است
مثل خورشید غروبیم از خجالت، چشممان
تا به ماه گونه ی فرزندمان افتاده است
فرق چندانی میان فصل های سال نیست
شور و شوق عید از اسفندمان افتاده است
(عالمی دیگر بباید ساخت از نو آدمی)
مهربانی کم کم از پسوندمان افتاده است
#احمد_آوازه
@ahmadavazeh
@tanz20 👈
❤16👌2👍1
#طنزیمات_ادبی
الهی به دستان خالی قسم
به موز درشت سومالی قسم
الهی به زیباییِ خاویار ...
به محصول جالیز مثل خیار
به آن گوجههایی که مفقود بود
فقط بر سر کوی محمود بود
به سرشیر تازه به بوی پنیر
به مردان نان آورِ سر به زیر
به ویترین قصّابهای عزیز
به شیر و قباد و به شوریده نیز
به آجیل نوروز و بادام آن
به منشور شهری و پیغام آن
به چاک گریبانِ پاره شده
حقوقِ فدای اجاره شده
الهی به رخت و لباس جدید
به لرزیدن گامها مثل بید
به مهمان عید و حبیبت قسم
به آدم به حوّا به سیبت قسم
الهی به ایران و آزادیاش
به نادر به سیمین به فرهادیاش
خدایا به نسل ذغالی شده
جوانانِ از حال خالی شده
به آذین و جشن عروسی قسم
به گلکاریِ بنز طوسی قسم
الهی به آرامشِ سر به نیست
الهی به حقِّ قراری که نیست
الهی به ناسا و موشک قسم
به مسئولِ محتاج پوشک قسم
عطا کن به شبهای ما نور لامپ
و عقلی بده به جناب ترامپ
#مهدی_خضری
@greenmehdi
@tanz20 👈
الهی به دستان خالی قسم
به موز درشت سومالی قسم
الهی به زیباییِ خاویار ...
به محصول جالیز مثل خیار
به آن گوجههایی که مفقود بود
فقط بر سر کوی محمود بود
به سرشیر تازه به بوی پنیر
به مردان نان آورِ سر به زیر
به ویترین قصّابهای عزیز
به شیر و قباد و به شوریده نیز
به آجیل نوروز و بادام آن
به منشور شهری و پیغام آن
به چاک گریبانِ پاره شده
حقوقِ فدای اجاره شده
الهی به رخت و لباس جدید
به لرزیدن گامها مثل بید
به مهمان عید و حبیبت قسم
به آدم به حوّا به سیبت قسم
الهی به ایران و آزادیاش
به نادر به سیمین به فرهادیاش
خدایا به نسل ذغالی شده
جوانانِ از حال خالی شده
به آذین و جشن عروسی قسم
به گلکاریِ بنز طوسی قسم
الهی به آرامشِ سر به نیست
الهی به حقِّ قراری که نیست
الهی به ناسا و موشک قسم
به مسئولِ محتاج پوشک قسم
عطا کن به شبهای ما نور لامپ
و عقلی بده به جناب ترامپ
#مهدی_خضری
@greenmehdi
@tanz20 👈
👍16😁8❤4👎1
Forwarded from طنزیمات ادبی
پسته
#طنزیمات_ادبی
ای به فدایِ لبِ خندان تو
خطِّ لب و چالِ زنخدانِ تو
کامِ صدفگون و نمکدانِ تو
طرفۀ چون لعلِ بدخشانِ تو
عشقِ منی #پسته به قربانِ تو
بوسِ لبانِ تو مرا آرزوست
کام گرفتن ز تو سرِّ مگوست
بود و نبود تو مرا آبروست
ارزش تو خارج از این گفتگوست
قیمتِ رؤیایے و چندان تو
عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو
بس که تو خوش خنده و پُرعشوهای
خوشمزه و خوشگل و خوش جلوهای
در عجبم ، بیوه ایی یا میوهای
لب بده! ای پستۀ لب قلوهای
ناز نکن! جانِ من و جانِ تو
عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو
سبزترین سبزِ بهاران تویی
نابترین میوۀ بستان تویی
بابترین نقلِ مهستان تویی
وردِ زبانِ زن و مردان تویی
پیر و جوان واله و حیرانِ تو
عشق منی پسته؛ به قربانِ تو
در پیِ افزایشِ نرخِ بها
سوسن و ساسان و ثمین و سُها
راحل و راحیل و رُهام و رها
پشتِ هم اندر صفِ بےانتها
بست نشسته دَرِ دُکّانِ تو
عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو
موسم عید است و حلول بهار
باز شتابان شده نرخ دلار
دخلِ من امّا کم و بیاعتبار
حضرتِ فامیل چنان پستهخوار
پوست ز من بَرکَند، همسانِ تو
عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو
#هادی_فاضلی
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
ای به فدایِ لبِ خندان تو
خطِّ لب و چالِ زنخدانِ تو
کامِ صدفگون و نمکدانِ تو
طرفۀ چون لعلِ بدخشانِ تو
عشقِ منی #پسته به قربانِ تو
بوسِ لبانِ تو مرا آرزوست
کام گرفتن ز تو سرِّ مگوست
بود و نبود تو مرا آبروست
ارزش تو خارج از این گفتگوست
قیمتِ رؤیایے و چندان تو
عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو
بس که تو خوش خنده و پُرعشوهای
خوشمزه و خوشگل و خوش جلوهای
در عجبم ، بیوه ایی یا میوهای
لب بده! ای پستۀ لب قلوهای
ناز نکن! جانِ من و جانِ تو
عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو
سبزترین سبزِ بهاران تویی
نابترین میوۀ بستان تویی
بابترین نقلِ مهستان تویی
وردِ زبانِ زن و مردان تویی
پیر و جوان واله و حیرانِ تو
عشق منی پسته؛ به قربانِ تو
در پیِ افزایشِ نرخِ بها
سوسن و ساسان و ثمین و سُها
راحل و راحیل و رُهام و رها
پشتِ هم اندر صفِ بےانتها
بست نشسته دَرِ دُکّانِ تو
عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو
موسم عید است و حلول بهار
باز شتابان شده نرخ دلار
دخلِ من امّا کم و بیاعتبار
حضرتِ فامیل چنان پستهخوار
پوست ز من بَرکَند، همسانِ تو
عشقِ منی پسته؛ به قربانِ تو
#هادی_فاضلی
@tanz20 👈
😁20👍11❤3
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
چنان با باجناقِ خویش مشغولند همریشان
که نامیدند یلدا را شبِ پیوند با خویشان
#جواد_زهتاب
@tanz20 👈
چنان با باجناقِ خویش مشغولند همریشان
که نامیدند یلدا را شبِ پیوند با خویشان
#جواد_زهتاب
@tanz20 👈
😁32👍12❤2👌2
#طنزیمات_ادبی
ما طایفه ی نخورده مستیم ای شیخ
بر گنج نشسته، تنگدستیم ای شیخ
یک ماه اگر تو روزه را می گیری
ما سال به سال روزه هستیم ای شیخ
#مهدی_صادقی_مود
@tanz20
ما طایفه ی نخورده مستیم ای شیخ
بر گنج نشسته، تنگدستیم ای شیخ
یک ماه اگر تو روزه را می گیری
ما سال به سال روزه هستیم ای شیخ
#مهدی_صادقی_مود
@tanz20
👍47❤3
#طنزیمات_ادبی
ای بچّه ی تُخس زهره را آب نکن
سوزن به میان مغز و اعصاب نکن
امسال هزار ویک مصیبت، داریم!
جانِ ننه ات ترّقه پرتاب نکن
#جواد_فرج_پور
#چهارشنبه_سوری
@tanz20
ای بچّه ی تُخس زهره را آب نکن
سوزن به میان مغز و اعصاب نکن
امسال هزار ویک مصیبت، داریم!
جانِ ننه ات ترّقه پرتاب نکن
#جواد_فرج_پور
#چهارشنبه_سوری
@tanz20
👍30❤8😁5👎2👌2
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
درود،دوستان جان تفکرتان هماره در معرض نسیم بهاری متحول باد و دریچه های ذهنتان پیوسته بر روی افکار نوین گشوده باد...سال نو مبارک،سالی سرشار از آرامش را برایتان آرزومندم.❤️
@tanz20
درود،دوستان جان تفکرتان هماره در معرض نسیم بهاری متحول باد و دریچه های ذهنتان پیوسته بر روی افکار نوین گشوده باد...سال نو مبارک،سالی سرشار از آرامش را برایتان آرزومندم.❤️
@tanz20
❤38👍5👌2
#طنزیمات_ادبی
دگرباری پس از یکسال و یکروز
برآمد باد صبح و بوی نوروز
ببین این مجریان بینمک را
بکن یاد از جواد آتشافروز
بیا ساقی بگردان جام جم را
میان جمع مخموران مرموز
خبر داری که می بر ما حرام است
به ما ده چایی لبسوز لبدوز
چه میگویی که بیگه شد سحر شد
بیا منقل بنه، آتش بیفروز
بنوشیم و بگرییم و بخندیم
به کام دوستان و بخت پیروز
چو چایی در نهاد ما اثر کرد
کشیم از سینه آهی آسمانسوز:
امان از شر خودروهای ملی
فغان از دست مسئولان دلسوز
دل کارآفرین ترسان و لرزان
بسامان وضع و حال ثروتاندوز
خداوندا چه آید بر سر ما
ز تدبیر مدیران نوآموز
که میجویند از افرنگیان خیر
که میبازند با شطرنجیان دوز
الهی چوب قهرت را درآور
که یک گوشه نهادهستی شب و روز
بکن در «اون» اسرائیل ملعون
بزن بر پوز آمریکای پفیوز
از آن ترسم که این مستی سرآید
بروید تازه قوزی بر سر قوز
از آن ترسم که روزی بدتر آید
که در آن روز دانم قدر امروز
خداوندا به حق هشت و چارت
مکن ما را ذلیل و خوار و دریوز
وگر از بهر ما طرحی نداری
در این دنیای زرسالار کینتوز
گر امید گشایش بهر ما نیست
که فردامان نباشد مثل دیروز
به ما هم سینهای ده آتشافروز
در آن سینه دلی وآن دل همه سوز
به مرگآمیزی عباس موزون
به پاکاندیشی صابون فیروز
که همچون عارفان خویشفرما
فنا گردیم از روی خودآموز
#امید_مهدینژاد
@OmidMahdinejaD
@tanz20 👈
دگرباری پس از یکسال و یکروز
برآمد باد صبح و بوی نوروز
ببین این مجریان بینمک را
بکن یاد از جواد آتشافروز
بیا ساقی بگردان جام جم را
میان جمع مخموران مرموز
خبر داری که می بر ما حرام است
به ما ده چایی لبسوز لبدوز
چه میگویی که بیگه شد سحر شد
بیا منقل بنه، آتش بیفروز
بنوشیم و بگرییم و بخندیم
به کام دوستان و بخت پیروز
چو چایی در نهاد ما اثر کرد
کشیم از سینه آهی آسمانسوز:
امان از شر خودروهای ملی
فغان از دست مسئولان دلسوز
دل کارآفرین ترسان و لرزان
بسامان وضع و حال ثروتاندوز
خداوندا چه آید بر سر ما
ز تدبیر مدیران نوآموز
که میجویند از افرنگیان خیر
که میبازند با شطرنجیان دوز
الهی چوب قهرت را درآور
که یک گوشه نهادهستی شب و روز
بکن در «اون» اسرائیل ملعون
بزن بر پوز آمریکای پفیوز
از آن ترسم که این مستی سرآید
بروید تازه قوزی بر سر قوز
از آن ترسم که روزی بدتر آید
که در آن روز دانم قدر امروز
خداوندا به حق هشت و چارت
مکن ما را ذلیل و خوار و دریوز
وگر از بهر ما طرحی نداری
در این دنیای زرسالار کینتوز
گر امید گشایش بهر ما نیست
که فردامان نباشد مثل دیروز
به ما هم سینهای ده آتشافروز
در آن سینه دلی وآن دل همه سوز
به مرگآمیزی عباس موزون
به پاکاندیشی صابون فیروز
که همچون عارفان خویشفرما
فنا گردیم از روی خودآموز
#امید_مهدینژاد
@OmidMahdinejaD
@tanz20 👈
👍15❤5😁4👎2👌2
Forwarded from جواد شیردل
یک عمر به ما جواب مبهم دادند
از دین محمدی به ما غم دادند
هر گاه که از عدل علی پرسیدیم
شمشیر به دستِ ابن ملجم دادند
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
از دین محمدی به ما غم دادند
هر گاه که از عدل علی پرسیدیم
شمشیر به دستِ ابن ملجم دادند
#جواد_شیردل
@javadshirdel58
@tanz20 👈
👍44❤6👎4👌3
#طنزیمات_ادبی
غیر بدبختی سراغ از من نمیگیرد کسی
من خطرناکم مرا گردن نمیگیرد کسی
ای صبا با ساکنان پایتخت از ما بگو
دیگر از مهر شما مسکن نمیگیرد کسی
مردها زیر فشار زندگی زائیدهاند
محض فرزندآوری هم زن نمیگیرد کسی
هر چه میخواهی بپوش و هر چه میخواهی بنوش
خواهرم دیگر تو را با ون نمیگیرد کسی
با شما از پشت خطِ فقر صحبت میکنم
دوستان اینجا خط از دشمن نمیگیرد کسی
از همان روزی که یوسف را به چاه انداختند
دیگر از یعقوب پیراهن نمیگیرد کسی
لطف کن دست از سر ما مردگان بردار شیخ
جان مردم را پس از مردن نمیگیرد کسی
با وجود حافظ و سعدی و مولانا و شمس
شعرهایم را به یک ارزن نمیگیرد کسی
#مسلم_حسنشاهی
@tanz20 👈
غیر بدبختی سراغ از من نمیگیرد کسی
من خطرناکم مرا گردن نمیگیرد کسی
ای صبا با ساکنان پایتخت از ما بگو
دیگر از مهر شما مسکن نمیگیرد کسی
مردها زیر فشار زندگی زائیدهاند
محض فرزندآوری هم زن نمیگیرد کسی
هر چه میخواهی بپوش و هر چه میخواهی بنوش
خواهرم دیگر تو را با ون نمیگیرد کسی
با شما از پشت خطِ فقر صحبت میکنم
دوستان اینجا خط از دشمن نمیگیرد کسی
از همان روزی که یوسف را به چاه انداختند
دیگر از یعقوب پیراهن نمیگیرد کسی
لطف کن دست از سر ما مردگان بردار شیخ
جان مردم را پس از مردن نمیگیرد کسی
با وجود حافظ و سعدی و مولانا و شمس
شعرهایم را به یک ارزن نمیگیرد کسی
#مسلم_حسنشاهی
@tanz20 👈
👍44❤14👌6👎1
#طنزیمات_ادبی
خسته از حجم غمی که در خبر خوابیده است
میزنی بیرون،ولی غم پشت در خوابیده است
همزمان با ما که در بیچارگی سر می بریم
کدخدا بر بالشی از جنس پر خوابیده است
او که ما را دائما در صحنه میخواهد،خودش
جای امنی،کاملا دور از خطر خوابیده است
ای شماهایی که دائم نانتان در روغن است
نان ما عمریست در خون جگر خوابیده است
ما به الطاف شما اصلا نداریم احتیاج
پشت هر خیری که میخواهید،شر خوابیده است
مردم بیچاره ای هستیم،خیلی ساده ایم
بت شکن در سایه ی بت،با تبر خوابیده است
شیرِ میدانیم و از ما برنمی خیزد بخار
مثل آن شیری که نقشش بر سپر خوابیده است
حاجی از ما رأی می گیرد که مشکل حل کند
بعد میبینی که در مجلس دمر خوابیده است
گوشه ی بعضی عباها را که بالا می زنی
زیرشان دلال و سلطان شکر خوابیده است
قصد بیداری ندارد کدخدا این روزها
رفع زحمت کن برادر،این بشر خوابیده است
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
خسته از حجم غمی که در خبر خوابیده است
میزنی بیرون،ولی غم پشت در خوابیده است
همزمان با ما که در بیچارگی سر می بریم
کدخدا بر بالشی از جنس پر خوابیده است
او که ما را دائما در صحنه میخواهد،خودش
جای امنی،کاملا دور از خطر خوابیده است
ای شماهایی که دائم نانتان در روغن است
نان ما عمریست در خون جگر خوابیده است
ما به الطاف شما اصلا نداریم احتیاج
پشت هر خیری که میخواهید،شر خوابیده است
مردم بیچاره ای هستیم،خیلی ساده ایم
بت شکن در سایه ی بت،با تبر خوابیده است
شیرِ میدانیم و از ما برنمی خیزد بخار
مثل آن شیری که نقشش بر سپر خوابیده است
حاجی از ما رأی می گیرد که مشکل حل کند
بعد میبینی که در مجلس دمر خوابیده است
گوشه ی بعضی عباها را که بالا می زنی
زیرشان دلال و سلطان شکر خوابیده است
قصد بیداری ندارد کدخدا این روزها
رفع زحمت کن برادر،این بشر خوابیده است
#مصطفی_علوی
@moalavi
@tanz20 👈
👍45❤7👎2
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
چو مرغِ نيمبسملِ فِتاده به دام
ميانِ خوف و رجا من گرفتهام سرسام
یکی بگفت که ننگ وطن بُود بیشک
یکی دگر بکند افتخار بر برجام
یکی برای وطن میکند مذاکره و
یکی دگر بکند با بُتُن ورا اعدام
یکی به جان و دلش همره «اف ای تی اف» است
یکی دگر بکند لعن اینچنین اقدام
یکی جریدهی هتاک میکند تعطیل
یکی مجاز همان لحظه میکند اعلام
یکی اجازه دهد برگزاری کنسرت
یکی ز خویش کند هرچه موسقیست حرام
یکی نشسته به خاک سیه ز بیکاری
یکی یگانه دهد کار ده نفر انجام
چنان پریده به هم از برای خدمت خلق
یکی جِری شده و آن یکیست همچون تام
یکی تمام حقوقش کرایه خانهی اوست
یکی به لطف رفیقان ولنجکاست مقام
میان خویش نمودند کارها تقسیم
یکی دکل ببرد آن یکی بگیرد وام
ز مال خلق فروشند با دو خط نامه
به کام خاص بُود شرکت سهامی عام
به هر طرف که نظر میکنید بازاریست
شبیه آن بشنیدم که بوده اندر شام
شبانهروز بخواهم به سجده یا به قنوت
خدای خیر کند بر من و شما فرجام
#نوید
@tanz20 👈
چو مرغِ نيمبسملِ فِتاده به دام
ميانِ خوف و رجا من گرفتهام سرسام
یکی بگفت که ننگ وطن بُود بیشک
یکی دگر بکند افتخار بر برجام
یکی برای وطن میکند مذاکره و
یکی دگر بکند با بُتُن ورا اعدام
یکی به جان و دلش همره «اف ای تی اف» است
یکی دگر بکند لعن اینچنین اقدام
یکی جریدهی هتاک میکند تعطیل
یکی مجاز همان لحظه میکند اعلام
یکی اجازه دهد برگزاری کنسرت
یکی ز خویش کند هرچه موسقیست حرام
یکی نشسته به خاک سیه ز بیکاری
یکی یگانه دهد کار ده نفر انجام
چنان پریده به هم از برای خدمت خلق
یکی جِری شده و آن یکیست همچون تام
یکی تمام حقوقش کرایه خانهی اوست
یکی به لطف رفیقان ولنجکاست مقام
میان خویش نمودند کارها تقسیم
یکی دکل ببرد آن یکی بگیرد وام
ز مال خلق فروشند با دو خط نامه
به کام خاص بُود شرکت سهامی عام
به هر طرف که نظر میکنید بازاریست
شبیه آن بشنیدم که بوده اندر شام
شبانهروز بخواهم به سجده یا به قنوت
خدای خیر کند بر من و شما فرجام
#نوید
@tanz20 👈
👍20👌5❤1
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
آنان که ز ماه روزه تمجید کنند
تحقیق نفرموده و تقلید کنند
ماه رمضان اگر نکو بود و سعید
در روز وفات او چرا عید کنند
#حکیم_لعلی_تبریزی
@tanz20 👈
آنان که ز ماه روزه تمجید کنند
تحقیق نفرموده و تقلید کنند
ماه رمضان اگر نکو بود و سعید
در روز وفات او چرا عید کنند
#حکیم_لعلی_تبریزی
@tanz20 👈
👍39😁10👎7👌4❤1
#طنزیمات_ادبی
نان رفت که یک ضمیر غایب باشد
بر ما همه روزه گریه واجب باشد
ای فطرهی ماه رمضان شرمنده
ما قوت نداریم که غالب باشد
#صادق_حسینی
@sadegh_hosaini
@tanz20 👈
نان رفت که یک ضمیر غایب باشد
بر ما همه روزه گریه واجب باشد
ای فطرهی ماه رمضان شرمنده
ما قوت نداریم که غالب باشد
#صادق_حسینی
@sadegh_hosaini
@tanz20 👈
👍34👌9👎3
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
ماه من؛ سیزده بدر کردی
سوی باغ و چمن سفر کردی
چست و چالاک چون نسیم صبا
بر سرِ سبزه ها گذر کردی
دامن جامه را زدی بالا
خویش را سروِ کاشمر کردی
ساق سیمینِ خود نشان دادی
سخت ایجاد شور و شر کردی
از پیِ رقص چون بجنیدی
زیر عشّاق را زبَر کردی
گاه دولّا شدی و گاهی راست
گاهی اندام خود یهور کردی
تا برآید ز عهدۀ خم و پیچ
کمر خویش را فنر کردی
نی! غلط گفته ام؛ فنر سگِ کیست؟
آنچه تو با قر کمر کردی
با چنین جامه، سیزده سهلست
تو همه چیز را بدر کردی! 😍
زنده یاد #ابوتراب_جلی
توفیق
@tanz20 👈
ماه من؛ سیزده بدر کردی
سوی باغ و چمن سفر کردی
چست و چالاک چون نسیم صبا
بر سرِ سبزه ها گذر کردی
دامن جامه را زدی بالا
خویش را سروِ کاشمر کردی
ساق سیمینِ خود نشان دادی
سخت ایجاد شور و شر کردی
از پیِ رقص چون بجنیدی
زیر عشّاق را زبَر کردی
گاه دولّا شدی و گاهی راست
گاهی اندام خود یهور کردی
تا برآید ز عهدۀ خم و پیچ
کمر خویش را فنر کردی
نی! غلط گفته ام؛ فنر سگِ کیست؟
آنچه تو با قر کمر کردی
با چنین جامه، سیزده سهلست
تو همه چیز را بدر کردی! 😍
زنده یاد #ابوتراب_جلی
توفیق
@tanz20 👈
👍26😁15❤2👌2
#طنزیمات_ادبی
ما تجربه کرده ایم اُردنگی را..
انواع تهاجماتِ فرهنگی را..
در زمره ی دوستانمان داشته ایم
قرصی و شراب خواره و بنگی را
ما پای پیاده به زیارت رفتیم
یک فاصله ی هزار فرسنگی را
گفتند اگر چه نیست؛ اما دیدیم
بالاترِ از سیاه ، صدرنگی را
ما اهلِ تحمل ایم و عادت داریم
جین پوشیِ با فاقِ به این تنگی را
ما بازیِ تیمیِ ضعیفی داریم
ما یاد نداریم هماهنگی را
رسوای جهانیم و حمایت کردیم
بی واهمه انتفاضه ی سنگی را
مانندِ وظیفه ای که جوگیر شود
تا تکیه زند منصبِ سرهنگی را
ای وای به ملتی که جز با نفرین
تسکین ننموده رنجِ دلتنگی را
ای وای به حاکمی که با بی خردی
تحمیل کند به مردمش جنگی را...!
#مهدی_صادقی_مود
@Sadeghimood
@tanz20 👈
ما تجربه کرده ایم اُردنگی را..
انواع تهاجماتِ فرهنگی را..
در زمره ی دوستانمان داشته ایم
قرصی و شراب خواره و بنگی را
ما پای پیاده به زیارت رفتیم
یک فاصله ی هزار فرسنگی را
گفتند اگر چه نیست؛ اما دیدیم
بالاترِ از سیاه ، صدرنگی را
ما اهلِ تحمل ایم و عادت داریم
جین پوشیِ با فاقِ به این تنگی را
ما بازیِ تیمیِ ضعیفی داریم
ما یاد نداریم هماهنگی را
رسوای جهانیم و حمایت کردیم
بی واهمه انتفاضه ی سنگی را
مانندِ وظیفه ای که جوگیر شود
تا تکیه زند منصبِ سرهنگی را
ای وای به ملتی که جز با نفرین
تسکین ننموده رنجِ دلتنگی را
ای وای به حاکمی که با بی خردی
تحمیل کند به مردمش جنگی را...!
#مهدی_صادقی_مود
@Sadeghimood
@tanz20 👈
👍52👎3❤2
Forwarded from طنزیمات ادبی
بعدی..
#طنزیمات_ادبی
صد شکر که شد نوبتِ غارتگرِ بعدی
تا پُر کند از خونِ شما ساغرِ بعدی
در خاورِ آن دزد نشد کُلّ وطن جا
یک دزدِ جدید آمده با خاور بعدی!
آن طایفه تا خِرخِره خوردند و گذشتند
بر سفره نشستند دو تا لشکر بعدی!
گیرم که بُریدی سَری از افعیِ دَه سر
باید چه کنیم ای رفقا با سرِ بعدی؟!!
کاری که اصولا به خران ربط ندارد
یک عده سپردند به دست خر بعدی!
با کشتیِ بیصاحب و سوراخ و شکسته
در خواب ببینیم مگر بندرِ بعدی
ابزارِ سماور شده تحریم، وگرنه
میشد بپرانیم به ناداورِ بعدی!
کاش این دلهگان صاف بیفتند به چنگِ
چنگیزِ مُدرنیزه و اسکندرِ بعدی...!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
#طنزیمات_ادبی
صد شکر که شد نوبتِ غارتگرِ بعدی
تا پُر کند از خونِ شما ساغرِ بعدی
در خاورِ آن دزد نشد کُلّ وطن جا
یک دزدِ جدید آمده با خاور بعدی!
آن طایفه تا خِرخِره خوردند و گذشتند
بر سفره نشستند دو تا لشکر بعدی!
گیرم که بُریدی سَری از افعیِ دَه سر
باید چه کنیم ای رفقا با سرِ بعدی؟!!
کاری که اصولا به خران ربط ندارد
یک عده سپردند به دست خر بعدی!
با کشتیِ بیصاحب و سوراخ و شکسته
در خواب ببینیم مگر بندرِ بعدی
ابزارِ سماور شده تحریم، وگرنه
میشد بپرانیم به ناداورِ بعدی!
کاش این دلهگان صاف بیفتند به چنگِ
چنگیزِ مُدرنیزه و اسکندرِ بعدی...!
#شروین_سلیمانی
@ShervinSoleimani
@tanz20 👈
👍53❤8👎5😁4👌2
#طنزیمات_ادبی
شراب تلخ میخواهم که میاندازد آدم را
که پاکوبان سر اندازم، که آویزان کنم غم را
شراب تلخ میخواهم، ولی چیزی نمیگویم
بجایش میخورم با پارچ لیموناد زمزم را
بشر موجود مفلوکیست، درواقع به تف بند است
ولی در ادعا جر میدهد آنجای عالم را
خدا میخواند خود را بیخجالت، گر نمیسایید
مریضی و زمینگیری و پیری شاخ آدم را
بیا تا پپسی قوطی برایت وا کنم هر دم
در این حد میتوان برنامه زد شرب دمادم را
بنوشیم و در اظهارات مسئولان بیندیشیم
که سرهم کردهاند این وضع ناهموار درهم را
چه خوب است اینکه یک فرد مکلّا مصدر امر است
نباید سوژه کرد ایدوست اشخاص معمم را
فقط تایید یا تمجید یا تکریم یا تعظیم
نباید کار دیگر کرد این قشر معظم را
[اگر یک شیخ شیرازی به دست آرد دل ما را
به ریش خوشگلش بخشیم دشتستان و دیلم را
سمرقند و بخارا را که قبل از ما به چخ دادند
به حاتمبخشی حافظ فزودیم این متمم را]
چه میفهمند این نسل جوکر تصمیم کبری را
کجا بر سر زدند این سرخوشان شامپوی شبنم را
به اینها کی توان از احترام پهلوانی گفت
جومونگآلوده کی فهمد رهام و گیو و نیرم را
چه میفهمند نسل ما چه مشت سرفرازی داشت
و میزد در دهان شرق و غرب آن مشت محکم را
ز ما جمعی اصول و دستهای اصلاح میورزند
و اینها توی جوب افکندهاند این هردو با هم را
تفاوتهای نسلی ضربدر امواج نومیدی
بزودی سیل خواهد کرد این باران نمنم را
و ما آن آب را کی ریختیم آنجا که میسوزید
به روی تاولش هم کی نهیم امروز مرهم را
نبین در جمع میخندم، که در دل گریهها دارم
هزاران خنده هم از دل نخواهد برد این غم را:
سگان هار صهیون را مگر قلادهبندی نیست؟
چه باید کرد آخر این شیاطین مجسم را؟
نه تنها امت احمد، که این کافرتر از کافر
به جان آورده حتی ملت عیسی بن مریم را
کجا میترکد این آماس چرکآگین، نمیدانم
خدا با ماست، میدانم همین قدر مسلم را
و در این بلبشو ناگه ترامپی هم برآرد سر
که ذره ذره بشکافد* روان کل عالم را
پلشت چرک بیاخلاق ناجنس پدرنامرد
چرا ایزد مجدد قسمت ما کرد این سم را
اگر در گوشههای رینگ جایی هست، آنجاییم
خدایا مشتخور مپسند فرزندان رستم را
در این فکرم اگر حوا زنیت داشت یکقدری
نمیانداخت در اندیشه آن میوه آدم را
همانجا در بهشت عدن میخوردند و میخفتند
و ما هرگز نمیدیدیم اینجا این جهنم را
و اینجا نقطه خوبی برای ختم تصدیع است
به پایان میبریم این شعر میمیِ مفخم را
همین شعری که با ابیات پرمغز و نمکدارش
به احسنت و فلان وا داشت استادان اعظم را
#امید_مهدینژاد
@OmidMahdinejaD
@tanz20 👈
شراب تلخ میخواهم که میاندازد آدم را
که پاکوبان سر اندازم، که آویزان کنم غم را
شراب تلخ میخواهم، ولی چیزی نمیگویم
بجایش میخورم با پارچ لیموناد زمزم را
بشر موجود مفلوکیست، درواقع به تف بند است
ولی در ادعا جر میدهد آنجای عالم را
خدا میخواند خود را بیخجالت، گر نمیسایید
مریضی و زمینگیری و پیری شاخ آدم را
بیا تا پپسی قوطی برایت وا کنم هر دم
در این حد میتوان برنامه زد شرب دمادم را
بنوشیم و در اظهارات مسئولان بیندیشیم
که سرهم کردهاند این وضع ناهموار درهم را
چه خوب است اینکه یک فرد مکلّا مصدر امر است
نباید سوژه کرد ایدوست اشخاص معمم را
فقط تایید یا تمجید یا تکریم یا تعظیم
نباید کار دیگر کرد این قشر معظم را
[اگر یک شیخ شیرازی به دست آرد دل ما را
به ریش خوشگلش بخشیم دشتستان و دیلم را
سمرقند و بخارا را که قبل از ما به چخ دادند
به حاتمبخشی حافظ فزودیم این متمم را]
چه میفهمند این نسل جوکر تصمیم کبری را
کجا بر سر زدند این سرخوشان شامپوی شبنم را
به اینها کی توان از احترام پهلوانی گفت
جومونگآلوده کی فهمد رهام و گیو و نیرم را
چه میفهمند نسل ما چه مشت سرفرازی داشت
و میزد در دهان شرق و غرب آن مشت محکم را
ز ما جمعی اصول و دستهای اصلاح میورزند
و اینها توی جوب افکندهاند این هردو با هم را
تفاوتهای نسلی ضربدر امواج نومیدی
بزودی سیل خواهد کرد این باران نمنم را
و ما آن آب را کی ریختیم آنجا که میسوزید
به روی تاولش هم کی نهیم امروز مرهم را
نبین در جمع میخندم، که در دل گریهها دارم
هزاران خنده هم از دل نخواهد برد این غم را:
سگان هار صهیون را مگر قلادهبندی نیست؟
چه باید کرد آخر این شیاطین مجسم را؟
نه تنها امت احمد، که این کافرتر از کافر
به جان آورده حتی ملت عیسی بن مریم را
کجا میترکد این آماس چرکآگین، نمیدانم
خدا با ماست، میدانم همین قدر مسلم را
و در این بلبشو ناگه ترامپی هم برآرد سر
که ذره ذره بشکافد* روان کل عالم را
پلشت چرک بیاخلاق ناجنس پدرنامرد
چرا ایزد مجدد قسمت ما کرد این سم را
اگر در گوشههای رینگ جایی هست، آنجاییم
خدایا مشتخور مپسند فرزندان رستم را
در این فکرم اگر حوا زنیت داشت یکقدری
نمیانداخت در اندیشه آن میوه آدم را
همانجا در بهشت عدن میخوردند و میخفتند
و ما هرگز نمیدیدیم اینجا این جهنم را
و اینجا نقطه خوبی برای ختم تصدیع است
به پایان میبریم این شعر میمیِ مفخم را
همین شعری که با ابیات پرمغز و نمکدارش
به احسنت و فلان وا داشت استادان اعظم را
#امید_مهدینژاد
@OmidMahdinejaD
@tanz20 👈
👍49👎10😁6👌5
Forwarded from طنزیمات ادبی
#سعدی:
«سگی پای صحرانشینی گزید
بهخشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
بهخیلاندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراگندهروز
بخندید کای مامک دلفروز
مرا گرچه هم سلطنت بود و بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم
توان کرد با ناکسان بد رگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی»
#طنزیمات_ادبی
حكايت شراكتی
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد +
شيخ اجل «سعدی» + «ملّا نصرالدّين»!
«سگي پای صحرانشينی گزيد
بهخشمی كه زهرش ز دندان چكيد
شب از درد بيچاره خوابش نبرد
بهخيلاندرش دختری بود خرد
پدر را جفا كرد و تندی نمود
كه آخر تو را نيز دندان نبود؟»
برآشفته شد مرد صحرانشين
بكرد اندرآندشت، چندی كمين
شد از دور پيدا، سگ سرفراز
به گوشی بلند و به دمبی دراز
ز جا جست و دمب درازش گرفت
دمر كرد سگ را و گازش گرفت
سگ بینوا با تنی زخم و زار
ز صحرانشين كرد آخر فرار
بماليد بر زخم پا، پوزهای
كشيد از سرِ بیكسی زوزهای
بگفتا كه: من اهل يکرنگیام
خباثت نشد موجب لنگیام
مرا رنج از اين علّت بعدی است
كه پنداشتم دورهی سعدی است!
@tanz20 👈
«سگی پای صحرانشینی گزید
بهخشمی که زهرش ز دندان چکید
شب از درد بیچاره خوابش نبرد
بهخیلاندرش دختری بود خرد
پدر را جفا کرد و تندی نمود
که آخر تو را نیز دندان نبود؟
پس از گریه مرد پراگندهروز
بخندید کای مامک دلفروز
مرا گرچه هم سلطنت بود و بیش
دریغ آمدم کام و دندان خویش
محال است اگر تیغ بر سر خورم
که دندان به پای سگ اندر برم
توان کرد با ناکسان بد رگی
ولیکن نیاید ز مردم سگی»
#طنزیمات_ادبی
حكايت شراكتی
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد +
شيخ اجل «سعدی» + «ملّا نصرالدّين»!
«سگي پای صحرانشينی گزيد
بهخشمی كه زهرش ز دندان چكيد
شب از درد بيچاره خوابش نبرد
بهخيلاندرش دختری بود خرد
پدر را جفا كرد و تندی نمود
كه آخر تو را نيز دندان نبود؟»
برآشفته شد مرد صحرانشين
بكرد اندرآندشت، چندی كمين
شد از دور پيدا، سگ سرفراز
به گوشی بلند و به دمبی دراز
ز جا جست و دمب درازش گرفت
دمر كرد سگ را و گازش گرفت
سگ بینوا با تنی زخم و زار
ز صحرانشين كرد آخر فرار
بماليد بر زخم پا، پوزهای
كشيد از سرِ بیكسی زوزهای
بگفتا كه: من اهل يکرنگیام
خباثت نشد موجب لنگیام
مرا رنج از اين علّت بعدی است
كه پنداشتم دورهی سعدی است!
@tanz20 👈
👍28😁11❤3👌2