چشمت چو تیغ غمزه خونخوار برگرفت
با عقل و هوش خلق به پیکار برگرفت
عاشق ز سوز درد تو فریاد درنهاد
مؤمن ز دست عشق تو زنار برگرفت
عشقت بنای عقل به کلی خراب کرد
جورت در امید به یک بار برگرفت
شوری ز وصف روی تو در خانگه فتاد
صوفی طریق خانهٔ خمار برگرفت
با هر که مشورت کنم از جور آن صنم
گوید ببایدت دل از این کار برگرفت
دل برتوانم از سر و جان برگرفت و چشم
نتوانم از مشاهدهٔ یار برگرفت
سعدی به خفیه خون جگر خورد بارها
این بار پرده از سر اسرار برگرفت
سعدی
درود به شما خوبان
صبح عشق و زندگی بر شما فرخنده باد
تن تان روئین و آفتاب نگاه تان همواره تابنده باد
@taranom_ordibehesht
گهواره
شادی کساد شده لبخند هم
ماتم زیاد شده آدم کم
لبی که می بوسی غمناک است
چشمی که باز شود نمناک
غم روی همه را کم کرده
جای پای خودش را همه جا محکم کرده
حتی در نامه ای که گاهی باز می کنیم
هوا پس است
بس است دیگر این همه زخمی که بر داشتیم
ما که مادر نداشتیم
زلزله بود
که گهواره مان را تکان می داد
علی عبدالرضایی
نقل از کتاب مادرد
@taranom_ordibehesht
شادی کساد شده لبخند هم
ماتم زیاد شده آدم کم
لبی که می بوسی غمناک است
چشمی که باز شود نمناک
غم روی همه را کم کرده
جای پای خودش را همه جا محکم کرده
حتی در نامه ای که گاهی باز می کنیم
هوا پس است
بس است دیگر این همه زخمی که بر داشتیم
ما که مادر نداشتیم
زلزله بود
که گهواره مان را تکان می داد
علی عبدالرضایی
نقل از کتاب مادرد
@taranom_ordibehesht
عاشق است مه
معشوق است دره
دلشوره هایم را می سراید
توکای جوان
بر مازوی پیر
می خواهمت
می خواهمت
چون نرینه مه
دره های دشوار را ۰۰۰
شیون فومنی
@taranom_ordibehesht
معشوق است دره
دلشوره هایم را می سراید
توکای جوان
بر مازوی پیر
می خواهمت
می خواهمت
چون نرینه مه
دره های دشوار را ۰۰۰
شیون فومنی
@taranom_ordibehesht
خانه ات سرد است ؟
خورشیدی در پاکت می گذارم
و برایت پست می کنم
ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاریکم
منوچهر آتشی
@taranom_ordibehesht
خورشیدی در پاکت می گذارم
و برایت پست می کنم
ستاره ی کوچکی در کلمه ای بگذار
و به آسمانم روانه کن
بسیار تاریکم
منوچهر آتشی
@taranom_ordibehesht
تو مرده ای
و صدای دوره گرد در کوچه پیچیده است
سماور کهنه...خرده ریز منزل...خرده ریز انباری...
چقدر همه چیز طبیعی و آرام است
انگار نه انگار که تو مرده ای
و آفتاب اول تیر بر پوست رهگذران
و گربه های گرمازده زیر سایه ی ماشین
کسی نمی داند تو مرده ای
و من فنجان شیر داغ را
به ضیافت نسکافه و شکر دعوت کرده ام
تو مرده ای و طعم شکر هنوز شیرین است
هنوز دلچسب است
تو مرده ای و من از عاشقانه های خاموشم با تو نگفتم
تو نمی شنوی
تو هرگز نشنیده ای
تو دیگر نخواهی شنید
شعاعی از آفتاب به سردخانه می فرستم
به جای بیت عاشقانه ای که هیچوقت
به جای بوسه ای که هرگز
صدای دوره گرد در کوچه پیچیده است،
عطر شیرین نسکافه در خانه
و اعلامیه ی مرگ تو زیر آفتاب عرق می کند
عکس تو با باد می لرزد
و موهای سفیدت
آه... موهای سفیدت را...
ساغرشفیعی
@taranom_ordibehesht
و صدای دوره گرد در کوچه پیچیده است
سماور کهنه...خرده ریز منزل...خرده ریز انباری...
چقدر همه چیز طبیعی و آرام است
انگار نه انگار که تو مرده ای
و آفتاب اول تیر بر پوست رهگذران
و گربه های گرمازده زیر سایه ی ماشین
کسی نمی داند تو مرده ای
و من فنجان شیر داغ را
به ضیافت نسکافه و شکر دعوت کرده ام
تو مرده ای و طعم شکر هنوز شیرین است
هنوز دلچسب است
تو مرده ای و من از عاشقانه های خاموشم با تو نگفتم
تو نمی شنوی
تو هرگز نشنیده ای
تو دیگر نخواهی شنید
شعاعی از آفتاب به سردخانه می فرستم
به جای بیت عاشقانه ای که هیچوقت
به جای بوسه ای که هرگز
صدای دوره گرد در کوچه پیچیده است،
عطر شیرین نسکافه در خانه
و اعلامیه ی مرگ تو زیر آفتاب عرق می کند
عکس تو با باد می لرزد
و موهای سفیدت
آه... موهای سفیدت را...
ساغرشفیعی
@taranom_ordibehesht
کوچه ها باریکن دوکونا، بسته س،
خونه ها تاریکن، تاقا شِکسته س ،
از صدا افتاده تار و کمونچه
مُرده می برند کوچه به کوچه ...
احمد شاملو
@taranom_ordibehesht
خونه ها تاریکن، تاقا شِکسته س ،
از صدا افتاده تار و کمونچه
مُرده می برند کوچه به کوچه ...
احمد شاملو
@taranom_ordibehesht
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعلهای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت
سعدی
درودی گرم و جانانه در این صبح باران زده از فصل خنک سپید پیشکش شما اهالی خوبان زیبا اندیش
صبح تون بخیر و شادی
قلب ها تون مالامال نور امید ، عشق
طلوع هستی بخش مهر بر شما فرخنده باد
@taranom_ordibehesht
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم
پرده برانداختی کار به اتمام رفت
ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت
سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت
مشعلهای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت خانگه عام رفت
عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت
گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست باقی ایام رفت
هر که هوایی نپخت یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان چون برود خام رفت
ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نَبُرد هر که به اَقدام رفت
همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فرو شد به کام عقل به ناکام رفت
سعدی
درودی گرم و جانانه در این صبح باران زده از فصل خنک سپید پیشکش شما اهالی خوبان زیبا اندیش
صبح تون بخیر و شادی
قلب ها تون مالامال نور امید ، عشق
طلوع هستی بخش مهر بر شما فرخنده باد
@taranom_ordibehesht
کوچهبهکوچه میآید!
زنگولههای صدا
یکی پس از دیگری
در کوچههای ظلم پیچیده
کوچهبهکوچه میآیند.
در زبانِ ما
معنا روشن است:
صبح
کوچهبهکوچه میآید...
م . روانشید
@taranom_ordibehesht
زنگولههای صدا
یکی پس از دیگری
در کوچههای ظلم پیچیده
کوچهبهکوچه میآیند.
در زبانِ ما
معنا روشن است:
صبح
کوچهبهکوچه میآید...
م . روانشید
@taranom_ordibehesht
پرنده ها به تماشای بادها رفتند
شکوفه ها به تماشای آب های سپید
زمین عریان مانده ست و باغ های گمان
و یاد مِهر تو ای مهربان تر از خورشید
محمود مشرف آزاد تهرانی
( م . آزاد )
@taranom_ordibehesht
شکوفه ها به تماشای آب های سپید
زمین عریان مانده ست و باغ های گمان
و یاد مِهر تو ای مهربان تر از خورشید
محمود مشرف آزاد تهرانی
( م . آزاد )
@taranom_ordibehesht
که گفتی
کلاغی بر شانه ات لانه کرده است و
جوجه هایش تازه به دنیا آمده و
تا اطلاع ثانوی
از جایت تکان نمی توانی بخوری
گیرم که من این حرف ها را قبول کنم
به آفتاب صبح فردا چه می خواهی بگویی
آدم برفی پیر ؟
مرتضی کاردر
@taranom_ordibehesht
کلاغی بر شانه ات لانه کرده است و
جوجه هایش تازه به دنیا آمده و
تا اطلاع ثانوی
از جایت تکان نمی توانی بخوری
گیرم که من این حرف ها را قبول کنم
به آفتاب صبح فردا چه می خواهی بگویی
آدم برفی پیر ؟
مرتضی کاردر
@taranom_ordibehesht
عارفی را خواب دیدم مرده بود
چهره اش چون کاغذی تا خورده بود
ضمن پوزش پرسشی کردم از او
که نرنجد از سئوال و گفتگو
گربه را کشتی درون حجله ات ؟
آب و جارو کرده ای در دجله ات ؟
پاسخی از درد داد و سوز دل
که کلامش شد چراغ افروز دل
گربه را درحجله ام کشتن چه سود
سایه ی گربه درون حجله بود
از لب حجله پریده روی گور
خنده زد بر حال من با شر و شور
که نکشتی گربه ات را زنده ام
نقشه را از پشت دستت خوانده ام
رحمان کاظمی
@taranom_ordibehesht
چهره اش چون کاغذی تا خورده بود
ضمن پوزش پرسشی کردم از او
که نرنجد از سئوال و گفتگو
گربه را کشتی درون حجله ات ؟
آب و جارو کرده ای در دجله ات ؟
پاسخی از درد داد و سوز دل
که کلامش شد چراغ افروز دل
گربه را درحجله ام کشتن چه سود
سایه ی گربه درون حجله بود
از لب حجله پریده روی گور
خنده زد بر حال من با شر و شور
که نکشتی گربه ات را زنده ام
نقشه را از پشت دستت خوانده ام
رحمان کاظمی
@taranom_ordibehesht
تکان بده قفس مرغ عشق تنبل را
مرور کن سفر «درهعشق» ِ اردل را
چه لحظههای عزیزی که جور میکردی
بساط چایی و کتریسیاه و منقل را
کباب و نان محلی...! ردیف میکردی
کنار قافیه، عصرانهای مفصل را
اگر سرم به گلی گرم بود، میگفتی:
«به حال خود بگذار آبشار و جنگل را
طلوع ماه مبارک! نمیکنی دعوت
به شبنشینیات این عاشق معطل را؟!»
تو حرف میزنی و در تو خوب میبینم
هنوز حس همان روزهای اول را
هنوز بعد گذشت دوازده پاییز
نمیگذاریام این بار نیز جدول را...
دلم کنار تو گرم است؛ میکشی رویش
لحاف کرسی گلدار سرخ مخمل را!
کبری موسوی قهفرخی
@taranom_ordibehesht
مرور کن سفر «درهعشق» ِ اردل را
چه لحظههای عزیزی که جور میکردی
بساط چایی و کتریسیاه و منقل را
کباب و نان محلی...! ردیف میکردی
کنار قافیه، عصرانهای مفصل را
اگر سرم به گلی گرم بود، میگفتی:
«به حال خود بگذار آبشار و جنگل را
طلوع ماه مبارک! نمیکنی دعوت
به شبنشینیات این عاشق معطل را؟!»
تو حرف میزنی و در تو خوب میبینم
هنوز حس همان روزهای اول را
هنوز بعد گذشت دوازده پاییز
نمیگذاریام این بار نیز جدول را...
دلم کنار تو گرم است؛ میکشی رویش
لحاف کرسی گلدار سرخ مخمل را!
کبری موسوی قهفرخی
@taranom_ordibehesht
" نی "
از همه سو آتش است
و خانه ها و ستاره ها می لرزند
در حضورت ای نی که زادهء آه های مائی
زادهء زخم ها ، پرچم های پاره ، سرودهای ناشنیده.
تو از میان لبی افسون شده پا به عالم آدمی می گذاری
چرا که تو را نیز از مرداب های سیاه بریدند
از لشگر خواب های کوتاه
از آشیان کسی
که نام عبور را فراموش کرده بود
و از کوچهء بی انتها سردرآورد.
ای نی ، گل بی سخن !
که بر بدنت علائم شلاق های ناشناختهء ایزدان است
دهانت بسته بود تا از خاکت نبریده بودند .
ای خوراک باد ، سخنت باد ، سریرت سرگردانی
دستم را بگیر
و کمی بالاتر بیا
این جا که خون من ایستاده است
و منتظر است مولانا گره هایت را بگشاید
تا از جائی بگوئی
که آدم _ پریانی از خاکش وضو می سازند
گل بی سخن
که زبانت را بریدند
تا به سخن درآئی.
محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه
@taranom_ordibehesht
از همه سو آتش است
و خانه ها و ستاره ها می لرزند
در حضورت ای نی که زادهء آه های مائی
زادهء زخم ها ، پرچم های پاره ، سرودهای ناشنیده.
تو از میان لبی افسون شده پا به عالم آدمی می گذاری
چرا که تو را نیز از مرداب های سیاه بریدند
از لشگر خواب های کوتاه
از آشیان کسی
که نام عبور را فراموش کرده بود
و از کوچهء بی انتها سردرآورد.
ای نی ، گل بی سخن !
که بر بدنت علائم شلاق های ناشناختهء ایزدان است
دهانت بسته بود تا از خاکت نبریده بودند .
ای خوراک باد ، سخنت باد ، سریرت سرگردانی
دستم را بگیر
و کمی بالاتر بیا
این جا که خون من ایستاده است
و منتظر است مولانا گره هایت را بگشاید
تا از جائی بگوئی
که آدم _ پریانی از خاکش وضو می سازند
گل بی سخن
که زبانت را بریدند
تا به سخن درآئی.
محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه
@taranom_ordibehesht
ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
زیبا نتواند دید الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
چندان که جفا خواهی میکن که نمیگردد
غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت
سعدی
درود
صبح عشق و زندگی بر شما صاحبدلان زیبا اندیش فرخنده باد
امید ایام به گونه ای بر شما بگذرد، که همواره شاهد لبخند زندگی باشید
@taranom_ordibehesht
زیبا نتواند دید الا نظر پاکت
گر منزلتی دارم بر خاک درت میرم
باشد که گذر باشد یک روز بر آن خاکت
دانم که سرم روزی در پای تو خواهد شد
هم در تو گریزندم دست من و فتراکت
ای چشم خرد حیران در منظر مطبوعت
وی دست نظر کوتاه از دامن ادراکت
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
مه روی بپوشاند خورشید خجل ماند
گر پرتو روی افتد بر طارم افلاکت
گر جمله ببخشایی فضلست بر اصحابت
ور جمله بسوزانی حکمست بر املاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
چندان که جفا خواهی میکن که نمیگردد
غم گرد دل سعدی با یاد طربناکت
سعدی
درود
صبح عشق و زندگی بر شما صاحبدلان زیبا اندیش فرخنده باد
امید ایام به گونه ای بر شما بگذرد، که همواره شاهد لبخند زندگی باشید
@taranom_ordibehesht
زیباییِ پایدار داری گل من!
در هر رگ ساقه خار داری گل من
زیبایی تو حسود را خواهد کشت
چند آینه از بهار داری گل من ؟
رحمان کاظمی
@taranom_ordibehesht
در هر رگ ساقه خار داری گل من
زیبایی تو حسود را خواهد کشت
چند آینه از بهار داری گل من ؟
رحمان کاظمی
@taranom_ordibehesht
چراغی در دلم عشق تو افروخت
که تا روز قیامت بایدم سوخت
مرا رسوای عالم کرد آن گاه
لباس عاشقی بر قامتم دوخت
احمد خویشتن دار لنگرودی
@taranom_ordibehesht
که تا روز قیامت بایدم سوخت
مرا رسوای عالم کرد آن گاه
لباس عاشقی بر قامتم دوخت
احمد خویشتن دار لنگرودی
@taranom_ordibehesht
بیرون
در انتظار تو کودکانی اند
که در مدرسه ها و مشق هاشان
پراندن سنگ و شکستن بال کبوتران
آموخته اند
تو می توانی بپری ،
اما ،
ویار زن پا به ماه همسایه ،
بال کبوتر است
ماهور
عباس اسکندری
نقل از کتاب و مرغ های دریایی
@taranom_ordibehesht
در انتظار تو کودکانی اند
که در مدرسه ها و مشق هاشان
پراندن سنگ و شکستن بال کبوتران
آموخته اند
تو می توانی بپری ،
اما ،
ویار زن پا به ماه همسایه ،
بال کبوتر است
ماهور
عباس اسکندری
نقل از کتاب و مرغ های دریایی
@taranom_ordibehesht
هر شاخه ی سبز چوب دار من و توست
تا زندگی سگی سوار من و توست
هی صبح شما بخیر و هی عصر بخیر
تکرار مکررات کار من و توست
علیرضا دهرویه
@taranom_ordibehesht
تا زندگی سگی سوار من و توست
هی صبح شما بخیر و هی عصر بخیر
تکرار مکررات کار من و توست
علیرضا دهرویه
@taranom_ordibehesht
گلوله ای که شلیک می شود
به تفنگ بر نمی گردد
و آنکه کشته می شود
به خانه بر نمی گردد
صلح برای کشته شدگان معنی ندارد
پوریا گل محمدی
@taranom_ordibehesht
به تفنگ بر نمی گردد
و آنکه کشته می شود
به خانه بر نمی گردد
صلح برای کشته شدگان معنی ندارد
پوریا گل محمدی
@taranom_ordibehesht
این برف
تمام مدارس را تعطیل میکند
این برف
تمام راهها را میبندد
این برف
تمام دیدارها را به عقب میاندازد
این برف
تمام پروازها را لغو میکند
این برف اما
با تمام سپیدی
هیچ جنگی را
به تاخیر نمیاندازد!
حمیدرضا شکارسری
@taranom_ordibehesht
تمام مدارس را تعطیل میکند
این برف
تمام راهها را میبندد
این برف
تمام دیدارها را به عقب میاندازد
این برف
تمام پروازها را لغو میکند
این برف اما
با تمام سپیدی
هیچ جنگی را
به تاخیر نمیاندازد!
حمیدرضا شکارسری
@taranom_ordibehesht