Telegram Web
پ1ـ ستارخان ، گرد آزادی
👍2
پ2ـ پیکره‌ی 2 نشان می‌دهد یک دسته از سرکردگان قزاق را با لیاخوف و یکی از پسران محمدعلی‌میرزا (گویا محمدحسن‌میرزا باشد.)
👍3
ملکه‌جهان (همسر محمدعلی‌میرزا)
👍2
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 2ـ بیرون رفتن محمدعلی‌میرزا از تهران


روز پنجشنبه چهاردهم خرداد (4 جمادی‌الاولی) در تهران یک روز شگفتی بود. در این روز بامدادان مردم تهران از خواب برخاسته بکارهای خود پرداختند. کسی بیم نداشته نمی‌دانست چه رو خواهد داد. ولی چون سه یا چهار ساعت از روز گذشت (ساعت هشت و نیم) ناگهان غوغای بزرگی از کانون شهر برخاسته در سراسر آن پیچید : یک دسته سربازان سیلاخوری پاچه‌ها را ورمالیده ، آستینها را بالا زده ، فریادکنان و دادزنان ، بیکبار از خیابان در الماسی [1] بیرون جستند ، و در خیابانها باین سو و آن سو دویده آواز «بگیر ، ببند» راه انداختند. به هر کسی رسیدند زدند و یا لختش کردند. گاهی نیز تیرهایی بهوا انداختند. پشت ‌سر ایشان دو فوج قزاق سوار ، تفنگها بر سر دست ، با یک توپ همراه خود پدید آمده ، تاخت‌کنان راه بسوی دارالشورا پیش گرفتند ، چنانکه هر کسی می‌پنداشت بکندن بنیاد مجلس می‌شتابند. در همان هنگام یک تیپ قزاق پیاده میدان توپخانه را فراگرفتند.

این غوغاها و تاختها که به‌یک‌دم روی داد مردم را هراسان گردانیده سراسر شهر را بجنبانید. در خیابانها هراس همگی را گرفته هر کسی پی پناهگاهی می‌شتافت. دکانداران دکانها را می‌بستند. شاگردان از دبستانها بیرون ریخته ترسان و لرزان بسوی خانه‌های خود می‌دویدند. درشکه‌ها تند کرده پروای رهگذران نمی‌داشتند. هر کسی می‌پنداشت جنگ آغاز شده بزودی آواز توپ و تفنگ از پیرامون مجلس خواهد برخاست.

در گرماگرم این آشفتگی بود که ناگهان کالسکه‌‌ی شش‌اسبه‌ی شاهی از در الماسی [2] بیرون شتافت ، شاه درون کالسکه نشسته لیاخوف و شاپشال با شمشیرهای آخته بدست در چپ و راست ، و سوارگان قزاق در پس و پیش ، با شتاب روانه گردیدند و چون بمیدان توپخانه رسیدند بدست چپ پیچیده بخیابان فرمانفرما (3) و از آنجا به قزاقخانه (4)‌ درآمدند. قزاقان نوای «سلام» نواختند. ولی اینان جز اندکی درنگ نکرده دوباره راه افتادند ، و از در شمالی بیرون رفته خیابانها را بشتاب درنوردیده خود را بباغشاه رسانیدند.

آن دسته قزاقان که بسوی مجلس تاخته بودند از کنار مجلس گذشته و خیابان را تا آخر پیموده از دروازه بیرون رفتند و پس از نیم‌ساعت از دروازه‌ی دیگر بازگشتند. کم‌کم آرامش پدید آمده سربازان و سوارگان و همه‌ی درباریان از هر کجا دسته دسته روی بباغشاه نهادند. دکانها را که بسته بود دوباره باز نمودند.

شاه می‌خواسته از شهر بیرون جسته در باغشاه لشکر بیاراید و بآسودگی با مشروطه نبرد کند. پس از ظهر دستخطی از شاه بیرون داده شد بدینسان :

«جناب اشرف مشیرالسلطنه چون هوای طهران گرم و تحملش بر ما سخت بود از اینرو بباغشاه حرکت فرمودیم پنجشنبه 4 جمادی‌الاولی عمارت باغشاه»


همان روز سیمهای تلگراف را پاره نمودند تا خبر بشهرهای دیگر نتوانند رسانید. سیم کمپانی‌ای که ازآنِ انگلیسیان می‌بود آن را هم پاره کرده بگردن گرفتند که تاوانش را بپردازند. نیز قورخانه و افزار جنگ را از شهر بباغشاه کشیدند. پیدا می‌بود که نقشه‌ی بیمناکی در کار است و شاه آخرین زور خود را در برانداختن مجلس بکار خواهد برد. هم پیدا می‌بود که بهمه‌ی سوگندها و پیمانها پشت ‌پا زده و اینست شاپشال را که از دشمنان بزرگ مشروطه می‌بود و بخواهش عضدالملک و دیگران دو روز پیش او را با کسان دیگری از دربار بیرون رانده بود اکنون با شمشیر برهنه بپهلوی کالسکه‌ی شاهی انداخته است.

چون این غوغا در شهر پیچید ، از همه جا کسانی از باشندگان انجمنها ، با افزار جنگ یا با دست تهی بمسجد سپهسالار شتافتند و باز انبوهی پدید آمد. ولی چون دیدند گزندی در پیش ‌رو نیست پراکنده شدند. اما مجلس ، چون پسین همان روز برپا گردید در برابر چنین پیشامدی به یک رفتار خشکی پرداخت ، و من بهتر می‌دانم برخی از گفته‌های نمایندگان را در اینجا بیاورم :

👇
👍2
«رئیس ـ در جلسه‌ی قبل اینجا مذاکره شد که یک هیئتی از طرف مجلس مقدس بروند بخانه‌ی جناب آقای عضدالملک این هیئت رفته و معلوم شد تمام مقاصد امرا و وزرا را اعلیحضرت همایونی قبول فرموده وقتی که جناب عضدالملک و آقای مشیر‌السلطنه حضور مبارک اعلیحضرت همایونی شرفیاب شده بودند این هیئت وکلا را اعلیحضرت همایونی خواسته بودند لهذا هیئت مزبور هم از آنجا بحضور همایونی شرفیاب شده بی‌نهایت اظهار تشکر از این رفع غایله نموده‌اند و دیروز هم جناب مشیرالسلطنه بدربار رفته مشغول تنظیم امورات بودند و بوزیر دربار هم پیغام داده شد که بروند بدربار مشغول نظم دربار شوند و امروز صبح هم موکب همایون بجهت سیاحت بباغشاه تشریف‌فرما شدند گویا زمان تشریف‌فرمایی از سربازهای سیلاخوری بعضی حرکات ناشایست بروز کرده که کسبه می‌خواسته‌اند دکاکین را ببندند و اینجا اطلاع حاصل شد بتوسط تلفن غدغن شد که بازارها را نبندند بجهت آنکه مسئله‌ی مهمی نبوده و وقوع این حرکات مورد اعتنا نیست که دکاکین بسته شود و بعد جناب مشیر‌السلطنه را هم که برحسب دستخط اعلیحضرت همایونی رئیس‌الوزرا هستند ولی هنوز در مجلس معرفی نشده‌اند و روز شنبه با هیئت منتخبه‌ی خودشان در مجلس مقدس معرفی خواهند شد بمجلس احضار شدند در باب نظم شهر با حضور حکومت و رئیس‌ اداره‌ی نظمیه مذاکرات لازمه بعمل آمده قرار شد که سیصد ‌نفر از فوج و صد نفر قزاق در تحت اداره‌ی نظمیه باشند که شهر را کاملاً منظم بدارند و راه شمیران را هم قرار شد بسردار فیروز سپرده شود که آن خط را در کمال امنیت حفظ کند چون این خبر اهمیت پیدا کرده بود لهذا محض اطلاع آقایان وکلاء محترم تفصیل را اظهار داشت که مسبوق شده و بدانند مسئله اهمیتی نداشته.

حاج‌ سید‌ باقر ـ این سربازهای سیلاخوری مگر صاحب‌منصب ندارند که در این شهر اینطور حرکات وحشیانه کرده مردم را متوحش می‌کنند و صاحب‌منصب آنها مسئول نیست؟

رئیس ـ در خصوص این مسئله هم بجناب رئیس‌الوزراء و وزیر جنگ اظهار شد که چرا این سربازان بواسطه‌ی بروز اینگونه حرکات مردم را متوحش می‌سازند؟! جواب گفتند که می‌رویم در این باب تحقیق کرده آنها را بمجازات می‌رسانیم و من ‌بعد صاحب‌منصب آنها را مسئول قرار می‌دهیم که دیگر اینگونه حرکات از آنها بروز نکند.»


ببینید چگونه خودشان را دست می‌انداختند! آنهمه کارشکنیهای آشکار را بروی خود نیاورده از اینکه شاه چند روز پیش از آن بدروغ درخواستهایی را پذیرفته بوده سپاسگزاری می‌نمودند.

شبِ همان روز امیربهادر از سفارت روس بیرون آمده او نیز بباغشاه شتافت ، و باز رشته‌ی کارها را بدست گرفت.

آدینه و شنبه بآرامی گذشت. شاه و درباریان بآمادگی می‌پرداختند. ولی مجلس بیش از این کاری نمی‌کرد که آزادیخواهان را آرام گردانیده از هر کوشش بازمی‌داشت.

روز یکشنبه هفدهم خرداد (7 جمادی‌الاولی) دسته‌ای از قاجاریان خانه‌ی عضدالملک همراه خود او بباغشاه رفتند. محمدعلی‌میرزا همان روز پنجشنبه که در باغشاه استوار گردید عضدالملک را بدانجا خوانده چنین گفته بود : ما که درخواست امیران و وزیران را پذیرفتیم و کسانی را که آنان می‌خواستند از دربار بیرون کردیم دیگر بهر چه در خانه‌ی شما فراهم نشسته‌‌اند؟!.. چنانکه شیوه‌ی نوکریست بدربار بیایند و از ما نوازش یافته ایمن گردند. عضدالملک چون بخانه برگشت چگونگی را با قاجاریان و دیگران بمیان نهاد و آنان برفتن خرسندی نمی‌نمودند ، و گفتگو همچنان درمیان می‌بود تا امروز چند تنی را از سران برگزیدند و با عضدالملک بباغشاه فرستادند.

اینان بنزد شاه رفتند ، و سخنانی که گفتند و شنیدند ما نمی‌دانیم. ولی چون بیرون آمدند و می‌خواستند از باغ درآیند ناگهان قزاقان گردشان را گرفته سه ‌تن را که جلال‌الدوله (پسر ظل‌السلطان) و علاء‌الدوله و سردار منصور باشند دستگیر کردند. عضدالملک هرچه کوشید و میانجیگری کرد سودی نداد و خود نیز با ایشان بماند.

همان روز تلگرافخانه را که در دست سردار‌ منصور می‌بود شاه پول گزافی از مخبر‌الدوله گرفته باو داد ، و پولها را بسربازان و قزاقان بخشید. فرمانروای تهران که میرزا‌ صالح‌خان باغمیشه‌ای (وزیر اکرم) می‌بود او را برداشته مصطفا‌خان‌ حاجب‌الدوله را گزاشت. همان روز توپهایی نیز بیرون دروازه کشیدند. از آنسوی چون هنگام پسین مجلس برپا گردید مشیرالسلطنه با وزیران نوین بآنجا درآمده کابینه را بدینسان شناسانید :

مشیرالسلطنه رئیس‌الوزراء و وزیر داخله ، مستوفی‌الممالک وزیر جنگ ، علاء‌السلطنه وزیر امور خارجه ، صنیع‌الدوله وزیر مالیه ، مشیر‌الدوله وزیر علوم ، مؤتمن‌الملک وزیر تجارت ، محتشم‌السلطنه وزیر عدلیه (ولی چون او در ارومی می‌بود بایستی دستیارش بکار پردازد).

شگفت بود که نمایندگان نپرسیدند : این کابینه بمجلس شناسانیدن چیست و آن توپ بدروازه‌ها کشیدن چه؟!.. تو گویی در پارلمان انگلیس نشسته بودند که خونسردانه کابینه را پذیرفته گفتگو در پیرامون پرگرام دولت بمیان آوردند.
👇
👍2
🔹 پانوشت :

1ـ اصل : الماس. ـ و

2ـ اصل : آلماسی. ـ و

3ـ خیابان سپه امروزی.

4ـ همانجا که امروز کاخ وزارت خارجه و باغ ملی برپاست.


🌸
👍2
مسجد سپهسالار
👍2
پ3ـ شادروان بهبهانی
👍1
سلطان حسین‌میرزا جلال‌الدوله
👍1
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 3ـ «راه نجات»


فردا دوشنبه قزاقان در شهر بگردش می‌پرداختند ، و چون تپانچه یا تفنگ همراه کسی می‌دیدند از دستش می‌گرفتند. امروز جلال‌الدوله و علاء‌الدوله و سردار ‌منصور را همراه قزاقان روانه‌ی مازندران گردانیدند. نیز «دستخطی» از شاه زیر عنوان «راه نجات و امیدواری ملت» چاپ کرده در شهر پراکنده کردند که می‌باید گفت «آگهی جنگ» با مجلس و مشروطه می‌بود و ما اینک آن را در پایین می‌آوریم :

راه نجات و امیدواری ملت

ملت قدیم قویم ایران فرزندان حقیقی و روحانی ما هستند البته خوشوقت نخواهند بود که دولت شش‌هزار‌ ساله‌ی ایشان پایمال هوی و هوس مشتی خائن خودغرض خودخواه که بکلی از شرف ملیت دور و از حیثیت انسانیت مهجورند گردد البته راضی نخواهند بود که بدبختانه دستخوش خیالات فاسده‌ی دزدان آدمکش شوند یکی بطمع وزارت و دیگری بخیال ریاست بعضی بعلت جلب فائده برخی بواسطه‌ی کسب تسلط و اقدام بامور نامشروع ساده‌لوحان بیچاره را بعناوین مختلفه هر ساعتی بزبانی و هر روزی ببیانی فریفته آنان را آلت ‌کار و ایادی اعتبار خود قرار دهند بعموم فرزندان خود اعلام می‌نماییم که در این صورت چندی نخواهد گذشت از دولت و ملت جز اسمی باقی نخواهد ماند و بکلی رشته‌ی قومیت و قوای مملکت از هم گسیخته خواهد شد چنانچه بسالهای دراز و اتلاف نفوس صنادید مملکتی و عقلای ملت از عهده‌ی اصلاح آن نتوانند برآمد بدیهی است اشتباهی نخواهند داشت که شخص همایون ما در این مدت تا چه پایه در پیشرفت مشروطیت و آسایش و صلاح حال مملکت اقدامات فرموده از هیچ اقدامی فروگذار نفرمودیم هرچه گفتند شنیدیم و هرچه خواستند کردیم و از هر حرکت زشت ناپسندی تجاهل و اغماض نمودیم چه عهدها بستند که نشکستند چه پیمانها که بپایان نبردند آیا دیگر از برای شما شبهه باقی مانده که معدودی مفسدین قصدی جز خراب کردن خانه‌ی شما ندارند آیا نمی‌دانید که نمی‌خواهند رابطه‌ی اتحاد حقیقی درمیان دولت و ملت برقرار بماند صراحتاً بشما می‌گویم که بهیچ‌وجه من‌الوجوه ممکن نیست بیش از این دولت و ملت خود را دچار حوادث و انقلابات دیده و از اعمال مغرضین صرف‌نظر فرمایم و این حرکات ناشایسته را بازیچه پنداشته و ملت خود را در تنگنای فشار ظلم مفسدین ایران‌خراب‌کن بگذارم ایران بطوری که دستخط فرموده و بعموم دول اعلان فرموده‌ایم مشروطه و در عداد دول کنستی‌توسیون محسوب است وکلا و مجلس شورای ‌ملی در کمال امنیت و قدرت بتکالیفی که برای آنها مقرر است عمل خواهند کرد ما هم جداً در اجرای دستخط و مرحمت سابقه‌ی خودمان جاهد و ساعی تجار و کسبه رعایا عموماً در امان و بکار خود مشغول مفسدین بی‌هیچ قبول وساطتی مخذول و منکوب هر کسی از حدود خود تجاوز نماید مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد شد البته ملت نجیب ایران و فرزندان عزیز من این اقدام حیوة‌بخش شاهانه را شایسته‌ی هر گونه تشکر دانسته مقاصد حسنه‌ی ما را در نظر داشته و بهیچ‌وجه از همراهی فروگذار نخواهند نمود.

(محمد‌علی‌شاه ‌قاجار)


سیمهای تلگراف را که پاره کرده بودند مخبرالدوله دوباره بست و این «راه نجات» یا «آگهی جنگ» را بهمه‌ی شهرها رسانید ، که در همه جا فرمانروایان آن را بچاپ رسانیده در شهر پراکندند. پیش از آن در شهرها آگاهی از چگونگی نمی‌بود. این یکی از نافهمیهای مجلس بود که باآنکه از دو سه هفته پیش نشانه‌هایی از این بدخواهی دربار در بیرون پدیدار می‌بود خود را بنافهمی زده پروا نمی‌کرد و بشهرها آگاهی نمی‌فرستاد. بلکه چنانکه دیده‌ایم با فرستادن تلگرافهای سپاسگزاری آنان را می‌فریبید ، سپس چون شاه بباغشاه رفت و پرده از کار برخاست باز بشهرها آگاهی نفرستاد تا سیمهای تلگراف بریده شد. اینبود در شهرستانها مردم ناآگاه ماندند ، تا روز سه‌شنبه این «راه نجات» بآنها رسید.

همان روز دوشنبه بهبهانی و طباطبایی تلگرافی برای تبریز و دیگر شهرها نوشتند که چگونگی را آگاهی دهند و یاوری خواهند ، و چون دسترس بتلگرافخانه‌ی تهران نمی‌داشتند ، آن را با دست دو تن از مجاهدان گیلان به قزوین ، بنزد میرزا‌ حسن‌ رئیس‌المجاهدین فرستادند که از تلگرافخانه‌ی آنجا بشهرها رساند ، و اینان با شتاب روانه گردیده یک‌روزه‌ به قزوین رسیدند ، و میرزا‌ حسن نوشته‌ی دو سید را با تلگرافی از خود بشهرها رسانید. ولی پیداست که این دیرتر از «راه نجات» رسید. اینک تلگراف دو سید را در پایین می‌آورم :

👇
👍3
خدمت علمای اعلام و حصون اسلام انجمن ولایتی و سایر انجمنها تبعید چند نفر از درباریها از قبیل امیربهادر که از اول مشروطیت بشدت مشغول افساد و اخلال روابط بین ملت و سلطنت بوده دست فسادشان بدامن خارج دراز گشته
استقلال مملکت را در معرض خطر عاجل گذاشته بانواع وسائل مناسبه از حضور همایونی استدعا شده بود چند روز قاطبه‌ی امرا و سرداران در منزل حضرت اشرف ‌عضدالملک متحصن و تبعید آنها را از دربار استدعا نموده و قبول شد ولی باز از قوه بفعل نرسید روز پنجشنبه اعلیحضرت بصورت خیلی موحشه بغتتاً بباغشاه که بیرون دروازه است تشریف برده اردوی مفصلی در آنجا تشکیل داده دیروز یکشنبه در موقع شرفیابی چند نفر از سران امرا را امر بتوقیف فرموده بیرون دروازه‌ها توپ گذاشته از حالت حاضره‌ی موحشه خیلی اهالی مشوش سیمها مقطوع اقدامات درباریان کلیتاً بانهدام اساس مشروطیت و مجلس قریب ‌وقوع. (عبدالله ‌الموسوی ‌بهبهانی) (محمد‌بن‌صادق ‌طباطبایی)


چنانکه در راپورتهای لیاخوف خواهیم دید ، در همین روز دوشنبه (که 26 مای روسی می‌بود) محمدعلی‌میرزا او را بباغشاه خواسته بازپسین اندیشه‌ی خود را درباره‌ی پذیرفتن پیشنهاد روسیان و سپردن کار بدست لیاخوف آگاهی داد.


🌸
👍2
پ4ـ پیکره‌ی 4 نشان می‌دهد یک دسته از سران اسلامیه را. آن که درمیانه چوب بدست ایستاده مقتدرالدوله و در دست چپ او میرهاشم و پس از وی رحیمخانست. در دست راست مقتدرالدوله ، نقیخان رشیدالملک و پس از او حاجی‌ میرمناف ، و پس ازو ضرغام است.
👍1
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 4ـ یک نافهمی دیگر از سران آزادی


روز سه‌شنبه نوزدهم خرداد (9 جمادی‌الاولی) انجمنهای تهران بجوش و جنب پرداخته باز بمدرسه‌ی سپهسالار آمدند. نخست انجمن شاه‌آباد که از انجمنهای بزرگ و بنام می‌بود با افزار جنگ و رده و شکوه آمده سپس انجمنهای دیگر پیروی نمودند ، و هر انجمنی یکی از حجره‌ها را گرفته لوحه‌ی خود را بسردر آن آویخت. روزنامه‌ی مجلس می‌نویسد : یکصد‌و‌هشتاد لوحه بشمار آمد. از اینجا توان دانست که چه انبوهی درمیان می‌بوده. از حیاط مدرسه دری ببهارستان باز کرده بودند و هر دو حیاط پر از آدمی می‌بود ، و بشیوه‌ی همیشگی ملک‌المتکلمین و سید ‌جمال و دیگران بمنبر رفته بمردم گفتار می‌راندند و باز سخن از شکسته شدن قانون ‌اساسی بمیان آورده خرده‌ها بشاه می‌گرفتند.

چهارشنبه و پنجشنبه بدینسان سپری گردید. اینان در مدرسه و بهارستان در کار شور و خروش می‌بودند ، و از آنسوی قزاقان همچنان در شهر گردیده بدست هر که افزار جنگ می‌دیدند می‌گرفتند و بدین دستاویز آزار بمردم رسانیده چه‌بسا جیبها و بغلها را تهی می‌گردانیدند. شاه و لیاخوف بسیج‌ کار خود می‌کردند. از اینسو مجلس با خونسردی روز گزارده به یک رشته گفتارها و پیامها بس می‌کرد.

روز آدینه بیست‌و‌دوم خرداد (12 جمادی‌الاولی) غلامرضا‌خان سرهنگ قزاقخانه از سوی شاه بمجلس آمده چنین پیام آورد : «گرد آمدن انجمنها در مدرسه و بهارستان نیکی نمی‌دارد. بویژه که پاره‌ای جوانان افزار جنگ همراه می‌دارند. آنان پراکنده شوند تا ما خودمان با مجلس گفتگو را دنبال نموده بپایان رسانیم» و در همان هنگام با دستور شاه توپها بدروازه‌های دوشان‌تپه و شمیران گزارده گردید.

این پیام و توپ‌کشی هنایش شگفتی کرد ، و درزمان بهبهانی و طباطبایی و تقیزاده و ممتاز‌الدوله و مستشار‌الدوله و دیگران بمدرسه شتافته از مردم خواستار پراکندگی شدند. مردم نپذیرفته بغوغا برخاستند. بهبهانی نیز دودل گردید. لیکن تقیزاده ایستادگی کرده چنین وانمود که رازهایی در کار است ، و از هر راهی بود مردم را از آنجا پراکند. تنها از هر انجمنی یکی دو تن بهر نگهداری کاچال و افزار بازماندند.

این کار ، توده‌ی آزادیخواهان را سرافکنده و نومید ، و دشمنان را بسرزنش و نکوهش دلیر گردانید. همان شب یوزباشی مهدی که از پیشگامان آزادی بوده ، و در زمان سروزیری عین‌الدوله آسیب و گزند سختی از دست دولتیان کشیده بود (1) ، از بسِ [2] ترس و نومیدی ، تریاک خورده خود را کشت و نخستین قربانی دورنگی نمایندگان او بود.

این پراکندن مردم جز از راه درماندگی نبود. مجلس در این هنگام سر کلافه را گم کرده نمی‌دانست چه کند. ولی نمایندگان شکستی بخود راه نداده آن را یک شاهکار سیاسی وانمودند : «ملت را آنارشیست قلم داده بودند می‌خواستند میان ملل متمدنه بدنام سازند. حال دیگر نمی‌توانند کاری کنند. ملت مظلومیت خود را بعالم اثبات نمود». (3) با این فلسفه‌بافی دلهای خود را شاد گردانیدند. در روزنامه‌ی مجلس جمله‌های شگفتی می‌نویسد که می‌باید در اینجا بیاورم :

«متفرق شدن عموم انجمنهای ملی روز جمعه 12 شکست فاحشی بمفسدین بی‌ایمان داد و سدی بسیار محکم جلو شرارت و فساد کشید. زبان بدخواهان که نسبت‌های ننگین داده و شورش‌طلب فتنه‌جوشان می‌گفتند بسته گردید و بر دوست و دشمن معلوم شد که ملت سر بلوا و آشوب ندارد و باشلتم و استعمال قوه کار نمی‌کند بلکه همان قسم که از روز اول بگریه و زاری حقوق مسلوبه‌ی خود را خواسته و گرفته‌اند بعد از این نیز تغییر مسلک نداده و با مظلومیت و افتادگی از بزرگان خود و شخص اعلیحضرت جبر کسور وارده برده اصل از قانون را اساسی را مسئلت دارند ...»

ما که راپورتهای لیاخوف را در دست می‌داریم نیک می‌دانیم که شاه و او چه ارجی باین پراکنده شدن مردم می‌دادند. چرا بایستی ندهند؟!.. اگر این پراکنده شدن نبودی و مجلس استوار ایستاده بسیج افزاری کردی آزادیخواهان بدلیری افزوده روز بروز شماره‌ی جنگجویان بیشتر شدی. پاره‌ای از روی غیرت و مردانگی و پاره‌ای بآرزوی نام و آوازه تفنگ برداشته آماده‌ی کار شدندی. چه‌بسا که کسانی از دولتیان باین سو گراییدندی. چه‌بسا که شاه و لیاخوف کار را دشوار دیده از دنبال کردن نقشه‌ی خود بازایستادندی. از کجا که خواست آنان از این پیغام فرستادن و توپ کشیدن آزمایش نمی‌بوده که چون آن پراکنده شدن را دیده‌اند بدلیری افزوده‌اند؟!.. از کجا که درمیان سران آزادی کسانی با دربار راه نمی‌داشتند و این پراکندن مردم را بسود دربار نمی‌کردند؟!.. هرچه هست این یک لغزش و نافهمی از سران مشروطه‌خواهی بود.


🔹 پانوشتها :

1ـ داستان او در صفحه‌های 124 و 125 بخش یکم خوانده شود. [گفتار دوم : 16ـ بیرون کردن رشدیه و دیگران از تهران]


2ـ از بسِ : از فرطِ. ـ و

3ـ جمله‌هاییست که تقیزاده گفته است.


🌸
👍3
تندیسه‌ی ملک‌المتکلمین در میدان حسن‌آباد تهران
👍1
پ5ـ علی‌مسیو با دو پسرش (حاجی‌خان و حسن)
👍3
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 5ـ راپورتهای لیاخوف


چنانکه گفتیم در این میان محمدعلی‌میرزا با لیاخوف و سفارت روس گفتگو را دنبال می‌کرد و لیاخوف و کارکنان سفارت چگونگی را به پترسبورگ و تفلیس (که کانون لشکری قفقاز در آنجا می‌بود) راپورت می‌فرستادند و پاسخ می‌گرفتند ، و چون چهار تا از راپورتهای لیاخوف بدست افتاده و در دسترس ماست و اینها گذشته از آنکه خود یک سند تاریخی و سیاسیست ؛ چگونگی نقشه را نشان می‌دهد. دو تای آنها را که یکی در نوزدهم خرداد و دیگری در بیست‌و‌سوم آن (27 و 31 مای روسی) فرستاده شده و خود درباره‌ی این گزارشهاست در پایین می‌آورم.

چنانکه دیده می‌شود این راپورتها نهانی بوده ، و اینکه بدست افتاده یک داستانی می‌دارد : پانوف ‌بلغاری که از آزادیخواهان روسیان می‌بود و سپس در ایران بآزادیخواهان و شورشیان ایرانی پیوست و ما نامش را در جای خود خواهیم آورد ، این زمان بنام نماینده‌ی روزنامه‌ی «رچ» روسی در تهران می‌زیست و بنزد لیاخوف آمد و رفت می‌کرد ، از این راپورتها آگاهی یافته و از هر راهی که بوده نسخه‌های آنها را بدست آورده و درزمان بنزد یکی از انگلیسیان که در پترسبورگ می‌زیسته فرستاده ، و آن انگلیسی اینها را بزبان خود ترجمه کرده نسخه‌های آنها را به لندن بنزد پروفسور ‌براون فرستاده ، چون براون و یک دسته از مردان انگلیسی ، بآخشیج رفتار دولت خودشان ، از آزادی ایران هواداری نموده باین رفتار روس در ایران خرده‌گیری می‌نمودند ، آنها را دستاویز خوبی برای خود دانسته بیدرنگ پراکنده گردانیده‌‌اند. سپس براون هر دو از روسی و انگلیسی آنها را در کتاب خود «شورش ایران» بچاپ رسانیده. نیز شیخ ‌حسن نامی از تبریزیان در کیمبریج آنها را بفارسی ترجمه کرده و بروزنامه‌ی «شمس» در استانبول فرستاده که روزنامه‌های دیگر فارسی از آن گرفته‌اند. سپس نیز یک تن از آزادیخواهان روس بنام «م. پاولویچ س. ایرانسکی» نسخه‌ی روسی آنها را در یک روزنامه‌ی نهانی روس پراکنده گردانیده ، و در نتیجه‌ی اینْ دولت روس ناگزیر گردیده که آنها را دروغ و ساخته بشناساند. ولی پیداست که این جز از راه ناچاری نبوده. هرچه هست ما هر چهار راپورت را در چند زبان در دست می‌داریم و فارسی آنها را از روی ترجمه‌ی شیخ‌ حسن خواهیم آورد. در اینجا دو تا از آنها را می‌آوریم :

محرمانه راپورت نمره‌ی 59

جناب جلالتمآبا در بیست‌و‌ششم مه روسی (هشتم ژون فرنگی) اعلیحضرت شاه مرا با ترجمان اول سفارت بباغشاه دعوت کرد و با تقریرات دوستانه موافقت خود را به تکلیف سابق ، که پیش جنابعالی عرض کرده‌ام بشرط تدبیری که تخلیص گریبان از اعتراض دول اروپا بجهة تبدیل کردن حکومت مشروطه باستبداد قدیمی ممکن باشد بیان کرد و منضماً بموافقت خود گفت که خواهشش اینست که هر قدر ممکن است خونریزی کمتر باشد ولی من باین خواهش او جسارت کرده در جواب گفتم که خونریزی در این جنگ مجبوری و ضروریست. چون از باغشاه برگشتیم من و ترجمان مذکور همان شب در سفارت ترتیبی بجهة معامله‌‌‌ی آینده با آشیانه‌ی دزدان که در این شهر با طنطنه‌ی عظیم مجلس نامیده می‌شود معین نمودیم در این ترتیب که یک اساسی است از برای اجرای کارهای آتیه‌ اول قراری که داده شد این بود که تا دم آخر باید مجلس و طرفداران او را بکلی غافل کرده و بسفارت نیز نباید گذاشت خبری معلوم شود تا یکدفعه کار را بمخالفت کشانده و باستعمال قوه‌ی مرتبه‌ی عسکریه آشیانه‌ی دزدان و رشوه‌خواران را خراب و حامیانش را که مقاومت و ممانعت کنند بکشیم و آنها را هم که زنده ماندند در عدلیه محکوم و با جزاهای بسیار سخت مجازات دهیم چون حال تمام مأمورین و شاه در دست است که همیشه در هر کاری اعم از اینکه خوب باشد یا بد مسامحه و عیب‌جویی کرده و باین جهت تمام کارها را ناتمام می‌گذارند لازم دیدیم که بعد از آنکه ترتیباتی که معین کردیم قبول شد از طرف شاه بخود من آزادی تامه در اجرای کار داده شود چنانچه مجبور نباشد که امر احدی را در این کار قبول کرده باشم ولو از هر که صادر شده باشد تا اینکه کار بکلی تمام شود اگرچه از اوامر سابق و تعلیماتی که جناب جلالتمآب عالی داده‌اید موقع و حدود قوت بنده کاملاً معلوم است ولی باز جسارت کرده و استدعا می‌کنم که حدودات مداخله‌ی بنده را در این کار که در دست دارم غیر از خدمات سری که در موقع خواهم کرد معین فرمایید. وقتی که ترتیبات کار را معین کرده‌ایم از طرف سفیر و شاه تصدیق شد صورت او را بدون تأخیر بجناب جلالتمآب عالی می‌فرستم. منتظر اوامر عالی. کولونل و. لیاخوف.

طهران ـ 27 مه (روسی) نهم ‌ژون فرنگی 1908


👇
👍1
محرمانه راپورت نمره‌ی 60

جناب جلالتمآبا ترتیباتی را که از طرف بنده و ترجمان اول سفارت معین شده بود سفیر بعد از آنکه اجمالاً با پترسبورغ مخابره کرد و از پترسبورغ هم با تبدیلات خیلی مختصر تقریباً بدون اینکه اعتراضی بکنند صلاح دیده قبول کردند اما شاه مانند یک ایرانی بسیار تردید کرد می‌ترسید از اینکه خونریزی خواهد شد بنا کرد بعضی تصورات بیجا کردن یعنی صلح و غیره چون این را دیدیم مجبور شدیم که وسیله‌ی قطعی و آخری خود را بکار ببریم که این ترتیبات از طرف دولت روسیه قبول و بهترین ترتیبات برای حال حاضر ملاحظه شده است اگر شما قبول نکنید دولت روسیه دیگر بهیچ‌وجه از شما حمایت نخواهد کرد و هرچه هم بعد از این بشما واقع بشود خود را مسئول نخواهد دانست وسیله‌ی قطعی ما بسیار مهم و مسئله‌ مؤثر بود شاه بالطبع بدون تأخیر قبول کرد و آزادی کامل نیز بجهة اجرا و اتمام کار داد مواد اساسی این ترتیبات بقرار ذیل است :

اول ـ با پولی که از طرف سفارت و شاه داده خواهد شد رشوت دادن بوکلای مهم مجلس و وزرا که در جلسه‌ی آخری ترتیبی را که بایشان داده خواهد شد قبول و بر وفقش عمل کنند.

دوم ـ تا دقیقه‌ی آخر یعنی حاضر شدن کلیه‌ی ترتیبات بطور دوستانه با مجلس رفتار نمودن و چنین وانمود کردن که شاه با مجلس صلح کند و همچنین داخل مکالمه‌ی صلح شدن شاه با مجلس.

سیم ـ سعی کردن با رشوت یا وسایل دیگر بجهة خارج کردن مردمان مسلح از مجلس و مسجد و انجمنهای نزدیک.

چهارم ـ اقدامات کردن که رؤسای انجمنها را با رشوت و غیره با خود طرفدار نموده تا در روز موعود اعضای انجمن خود را نگاه داشته و نگذارند بیرون بروند.

پنجم ـ یک روز پیش یا در روز اجرای کار فرستادن قزاقها با تبدیل قیافت به مجلس و مسجد تا از آنجا بهوا شلیک نموده و هم بهانه برای هجوم و خراب کردن مجلس بدست بدهند و هم کسانی را که در مجلس و مسجد مقاومت خواهند کرد بکشند.

ششم ـ کمال دقت و جهد کردن برای اینکه مبادا کسی بسفارت دول اروپا خاصه انگلیس داخل شود.

هفتم ـ وقتی که تمام ترتیبات حاضر شد در یک روز معینی مجلس و اطراف او را با قزاق بریگاد و توپ محاصره و خراب کردن و کشتن کسانی را که در مقابل مقاومت کنند.

هشتم ـ تسلیم کردن خانه‌های رؤسای مشروطه‌طلبان و وکلا را بعد از تخریب مجلس بسرباز و عوام‌ ناس که غارت کنند.

نهم ـ گرفتار کردن رؤسای مشروطه‌خواهان و وکلا و طرفداران مجلس را و بدار زدن و نفی‌ کردن آنها نظر باهمیت موقع و شخصی ایشان.

دهم ـ بجهة آسوده کردن خیال جمهور و دول اروپ اعلان کردن که مجلس دوباره باز خواهد شد.
شاه موافقت خود را باین ترتیبات بیان کرد. و گفت بهتر است که سرباز و سوار ایرانی هم در این کار اشتراک بکنند ولی بنده بملاحظه‌ی اینکه این وقت برای بریگاد قزاق بهترین اوقات است که وظیفه‌ی حقیقی خود را از پیش برده و رسوخ کامله‌ی خود را در حیات سیاسی دولت ایران محکم و اجرای خیالات آینده را آسانتر کند قطعاً و مصراً رد کردم. اما در خصوص مداخله‌ی شخصی و فعلی بنده در روز بومباردمان (توپ بستن) سفیر راضی نمی‌شد و می‌ترسید که دول سایره اعتراض کنند ولی بنده امر جناب جلالتمآب عالی را در نظر داشتم و بملاحظه‌ی اینکه کار را بدست افسرهای ایرانی ندهم (اگرچه افسرهای ایرانی قزاقخانه صداقت خالصانه بروسیه دارند ولی هرچه باشد باز هم ایرانیند ممکن است که در موقع اجرای کار حسیات ملی آنها را مانع شده و کار را بکلی خراب کنند) بمداخله‌ی شخصی و فعلی خود قرار دادم من جناب جلالتمآب عالی را امنیت کامله می‌دهم که در بریگاد قزاقخانه که در دست بنده است افسر و غیرافسر انتظام و صداقت مخصوص بجهت کار دارند.

در صورتی که مانعی از خارج ظهور نکند موفقیت کار را مسئولم منتظر اوامر عالی ـ 31 مه (روسی)

کولونل و. لیاخوف




🌸
👍1
پ6ـ میرهاشم با ضرغام و برادرش سامخان
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 6ـ خواستن محمدعلی‌میرزا هشت ‌تن را


مجلسیان که انجمنها را پراکنده گردانیدند امید می‌بستند که محمدعلی‌میرزا از خشم و تندی کاسته نرمرویی خواهد نمود. لیکن او بگستاخی افزوده فردای آن روز بیرون کردن هشت ‌تنی از سران آزادی را خواستار گردید. خواستش بیرون کردن آنها از ایران و یا سپردن بدست او می‌بود. از آن هشت‌ تن یکی میرزا‌ جهانگیر‌خان مدیر «صور اسرافیل» ، دیگری سید ‌محمد‌رضای ‌شیرازی مدیر «مساوات» ، دیگری ملک‌المتکلمین ، و دیگری سید ‌جمال ‌واعظ ، دیگری بهاءالواعظین ، دیگری میرزا ‌داوود‌خان بود. اما دو تن دیگر را نشناخته‌ایم.

در روزنامه‌ی «صور اسرافیل» همیشه سخنان تندی نوشته می‌شد و از شاه و درباریان نزدیک بدگویی فراوان می‌رفت. این روزنامه از شاپشال نکوهش دریغ نگفته او را «جهود» می‌خواند. این بدگوییها بیشترش ازآنِ میرزا‌ علی‌اکبرخان‌ دهخدا می‌بود. ولی چون یکی از دو تن دارنده‌ی روزنامه‌ میرزا‌ جهانگیرخان می‌بود گناهها همه بگردن او می‌افتاد ، و خواهیم دید که جوان غیرتمند قربانی این راه گردید.

سید محمد‌رضا را نوشته‌ایم که مرد خیره‌رویی می‌بود و در روزنامه‌اش همه گونه سخنان تند می‌نوشت. داستان لویی ‌شانزدهم پادشاه فرانسه را یاد‌آوری کرده [به] محمدعلی‌میرزا بیم می‌داد. گذشته از همه‌‌ی اینها چون در یکی از شماره‌های روزنامه‌اش پرده‌دری بسیار کرده بود محمدعلی‌میرزا از عدلیه دادخواهی کرد ، ولی سید‌ ‌محمد‌رضا گردنکشی کرده بدادگاه نرفت و بلکه یک شماره از روزنامه‌ی خود را (شماره‌ی 22) ویژه‌‌ی ریشخند و بدنویسی بدادگاه گردانید. سپس به یک رفتار بیشرمانه‌‌تری برخاسته بدکاریهایی بنام محمدعلی‌میرزا و مادرش ام‌الخاقان بروی چلوار بزرگی نوشته ببازار فرستاد که مردم گواهی خود را در پای آن بنویسند و مهر کنند. درمیان آزادیخواهان اگر کسانی شاینده‌ی کشتن می‌بودند نخستینشان این مرد را باید شمرد.

ملک‌المتکلمین چون یکی از سخنرانان توده بشمار می‌رفت ناگزیر درمیان گفته‌هایش از محمدعلی‌میرزا نکوهش دریغ نمی‌داشت. لیکن ما پرده‌دری ازو سراغ نمی‌داریم. همانا کینه‌ی محمدعلی‌میرزا از جای دیگر می‌بوده : پیش از سالهای مشروطه ملک‌المتکلمین به کردستان رفته زمانی در دستگاه سالارالدوله بسر می‌برده. سپس چون عین‌الدوله در زمان صدراعظمی خود با محمدعلی‌میرزا دشمنی نموده می‌خواست او را از ولیعهدی برانداخته دیگری را از پسران مظفرالدین‌شاه بجای او گزارد ، سالارالدوله ملک‌ را روانه‌ی تهران می‌گرداند که در آن باره بکوشد. اینبود ملک در تهران نماینده‌ای از سالارالدوله می‌بود. ولی چون جنبش مشروطه بمیان آمد او نیز همراهی نموده سالارالدوله را فراموش گردانید. لیکن محمدعلی‌میرزا کینه‌ی او را فراموش نکرده بود.

درباره‌ی سید جمال همین را باید گفت. او نیز از سخنرانان توده ولی پرده‌در نمی‌بود. بیشتر سخنان او را در روزنامه‌ی ویژه‌ای بنام «الجمال» چاپ کرده‌اند و ما در آنها گفته‌های زشتی نمی‌یابیم. در اینجا نیز انگیزه چیز دیگر می‌بوده : سید جمال با همه‌ی رخت آخوندی و پیشه‌ی واعظی به اسلام و بنیادگزار آن باور استواری نمی‌داشته ، و این را گاهی در نهان باین و آن می‌گفته. از اینرو نامش به بیدینی دررفته و این محمدعلی‌میرزا را بکشتن او گستاخ می‌گردانیده. بویژه که خود یکی از بنیادگزاران مشروطه بشمار می‌رفت و راستی آنست که زبان او در پیشرفت جنبش بسیار کارگر افتاده بود.

بهاء‌الواعظین نیز از سخنرانان شمرده می‌شد و چنانکه گفته می‌شود در منبرها پرده‌دری هم می‌کرده و محمدعلی‌میرزا را «پسر ام‌الخاقان» می‌خوانده.

میرزا‌ داوود‌خان یکی از پیشروان آزادیخواهی شمرده می‌شد ولی ما داستانی که انگیزه‌ی این اندازه دشمنی محمدعلی‌میرزا باشد نمی‌دانیم. از آنسوی می‌بینیم چون پس از بمباران مجلس این را گرفتند و در باغشاه در زیر زنجیر می‌زیست باو کیفری بیشتر از دیگران داده نمی‌شد.

👇
👍2
2025/07/14 11:23:28
Back to Top
HTML Embed Code: