Telegram Web
درباره‌ی دو تن از هشت ‌تن سخنان گوناگون درمیانست. در کتاب آبی تقیزاده و مستشارالدوله را می‌شمارد ، لیکن خود مستشارالدوله آن را براست نمی‌دارد ، و ما نیز انگیزه‌ای نمی‌بینیم. کسانی هم نام حاجی‌میرزا‌‌ ابراهیم‌آقا را برده‌اند. ولی ما آن را نیز بی‌انگیزه می‌شماریم. مستر براون ، ظهیر‌السلطان و حاجی‌میرزا ‌یحیا‌ دولت‌آبادی و حاجی‌میرزا‌ علی‌محمد برادر [او] را نام می‌برد. لیکن بیگمان دروغست. پس از بمباران مجلس که کسانی از آزادیخواهان از ایران بیرون رفتند برخی از ایشان پایشان به لندن رسیده و مستر براون را دیده‌اند ، و چون مستر براون پرسشهایی درباره‌ی پیشامدهای ایران می‌کرده اینان فرصت شمارده‌اند که هر یکی دروغهایی بسود خود سازند و باو بازگویند. یکی از آنان ظهیرالسلطان بوده که یک داستان سراپا دروغی درباره‌ی بردنش بباغشاه و فرمان دادن شاه بکشتنش ساخته و به براون گفته. دیگری حاجی‌میرزا‌ یحیا بوده که خود و برادرش را در آن هشت ‌تن جا داده. از اینگونه دروغها در استانبول نیز پراکنده شده بوده. یک ‌تن شیخ ‌مرتضا ‌نامی که اکنون در تهرانست با ریسمانی گردن خود را کبود گردانیده و در استانبول می‌گفته مرا بباغشاه بردند و ریسمان بگردنم انداختند که خفه‌ام گردانند. ولی فلان پیشامدی نگزاشت و رهایم کردند. این را مایه‌ی نازش برای خود می‌شمارده است.

اگر بجای اینها ، یکی از آن دو سلطان‌العلماء مدیر «روح‌القدس» و دیگری قاضی ‌ارداقی را شماردندی براستی نزدیکتر بودی. زیرا خواست محمدعلی‌میرزا آن کسانی می‌بود که گستاخانه رفتار می‌کردند و ما دیدیم که سلطان‌العلماء چه گستاخیهای نابجا می‌نمود. قاضی ‌ارداقی اگرچه مرد بدزبانی نمی‌بود و بسخن نمی‌پرداخت ، ولی در دادگاه کیفر دادن به صنیع‌حضرت و دیگران پافشاری بیشتر می‌نمود. ما خواهیم دید که این دو تن را که دستگیر کردند در باغشاه هر دو را نابود گردانیدند.

هرچه هست مجلس باین درخواست محمدعلی‌میرزا گردن نگزاشت و خود نتوانستی گزارد. بودند برخی نمایندگان پستنهاد که می‌گفتند : بهتر است این چند تن را بگیریم و بسپاریم و بکشاکش پایان دهیم. بهبهانی پاسخ داد و گفت : ما اگر این درخواست دربار را بپذیریم هر زمان درخواست دیگری خواهند کرد. اینبود پایداری نمودند. بویژه که در این روزها آواز تبریز و دیگر شهرها برخاسته و پیاپی تلگرافها بمجلس و دیگران می‌رسید و این مایه‌‌ی پشتگرمی و استواری مجلس می‌گردید.


🌸
میرزا‌ علی‌اکبرخان‌ دهخدا (در میانسالی)
پ7ـ شجاع‌نظام مرندی با پسر خود (موسی‌الرضا)
حاجی‌میرزا ‌یحیا‌ی دولت‌آبادی
👍1
حاجی‌میرزا‌ علی‌محمد
👍1
ظهیر‌السلطان
👍1
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 7ـ خروش تبریز


چنانکه گفتیم تبریز و دیگر شهرها تا چند روزی از پیشامد آگاهی نداشتند. در تبریز تا دوشنبه هیجدهم خرداد (8 جمادی‌الاولی) هیچ ‌گونه آگاهی نمی‌بود. در این روز رئیس انجمن ایالتی بتلگرافخانه رفته می‌خواست با نمایندگان انجمن اردبیل در پای تلگراف گفتگو کند و در آنجا دانست که سیمها کار نمی‌کند. در این میان مخبرالسلطنه رسیده او نیز می‌خواست با تهران درباره‌ی پیشامد بیله‌سوار گفتگو کند و باو هم پاسخ دادند تلگراف کار نمی‌کند. کسی را بتلگرافخانه‌ی کمپانی فرستادند از آنجا هم این پاسخ را شنیدند. دانستند شورش بزرگی در تهران رخ داده. رئیس تلگراف این اندازه می‌دانست که شاه با دسته‌ای از سوار و قزاق از تهران بیرون رفته در آنجا لشکرگاه زده. این دانشْ خود بیم را بیشتر می‌گردانید.

فردا بامدادان انجمن برپا گردیده در پیرامون پیشامد گفتگو آغاز یافت. شیخ‌ سلیم گفت : کنون شاه یک تن از توده بشمار است ، و چون قانون را شکسته باید کیفرش داد. دیگری که دلیری باندازه‌ی او نمی‌داشت گفت : امروز جای این سخن نیست. برای آگاهی یافتن از تهران راهی می‌جستند. یکی گفت : کسی را به باکو فرستیم از آنجا از رشت آگاهی روشنی بدست آورد. دیگری گفت : یکی را به قزوین روانه سازیم ... در این گفتگو می‌بودند که ناگهان رئیس تلگراف از در آمده ، تلگراف شاه را که برای مخبرالسلطنه فرستاده بود ، (همان «راه نجات» که یاد کرده‌ایم) آورد.

نمایندگان چگونگی را دانسته از اینکه سیمها بکار افتاده فرصت یافته بتلگرافخانه شتافتند ، که نمایندگان آذربایجان را بتلگرافخانه‌ی تهران خواهند و بگفتگو پردازند. ولی نمایندگان در تهران چگونه یارَستندی بتلگرافخانه آیند. از آنسوی چون آگاهی در شهر پراکنده گردید آزادیخواهان بشور و خروش بزرگی برخاستند. تبریز را روز آزمایش فرارسیده بود. تبریزیان از روز نخست خود را نگهدار و پشتیبان مشروطه نامیدند و کنون می‌بایست بکار پردازند. آن روز که نمایندگان آذربایجان از این شهر روانه می‌گردیدند درمیانه پیمان‌بندی رخ ‌داد. آنان بگردن گرفتند که بروند و در تهران بنگهداری مجلس و مشروطه کوشند و اینان بگردن گرفتند که با داراک و جان ، تا بازپسین چکه‌ی خون خود در نگهداری آنان پا فشارند. کنون اگرچه آنان چنانکه بایستی نکردند ولی اینان نبایستی از سخن خود بازگردند. نبایستی پیمان خود را بشکنند. اگرچه دوتیرگی در شهر افتاده بیم جنگ درونی می‌رفت ، ولی این دستاویز پیمان‌شکنی با نمایندگان نتوانستی بود.

تبریز چنانکه پیمان نهاده بود بالای مردانگی افراشت. همان روز علمای آزادیخواه تلگرافی بشاه فرستاده در آن چنین نوشتند :
«صدمه‌ای که از این مخالفتها خدا نکرده ملحوظست جزء ‌اعظم متوجه بخانواده‌ی سلطنت است».


تبریزیان درون کار را نمی‌دانستند ، و از اینکه سفارت روس پا در کار می‌دارد و نقشه با دست لیاخوف روانیده خواهد شد آگاه نمی‌بودند. بلکه ناشایندگی مجلس و نمایندگان خود را نیز نمی‌دانستند. از اینرو باز باندیشه‌ی چند ماه پیش افتاده ، چاره را بیزاری از پادشاهی محمدعلی‌میرزا شمارده ، فردا چهارشنبه بیستم خرداد (10 جمادی‌الاولی) تلگراف پایین را بانجمنهای شیراز و خراسان و اسپهان و کرمان فرستادند :

«رفتار و حرکات مخالفانه‌ و خائنانه‌ی این شخص خائن دولت و ملت و وطن مسبوق شده بلادرنگ باقدامات مادی و معنوی مؤثره قیام نمایند که دارالشورا و مبعوثین محترم ملت در خطر مهاجمات خائنین موقع غیرت و فتوت است که از برکت یک قوه‌ی متحده‌‌ی ملی عموم ملت ایران را از شر و فساد خائنین مستخلص نموده و بسعادت ابدی نائل شویم. انجمن ایالتی آذربایجان»


این تلگراف نتیجه‌‌ آن را داد که از همه‌ی شهرها آواز بیزاری از پادشاهی محمدعلی‌میرزا برخاست ، و چنانکه خواهیم دید تلگرافها درمیان شهرها بآمد و رفت آغازید. رشت پیش از تبریز آگاهی یافته بخروش برخاسته بود و این زمان کارهای خود را آگاهی می‌داد.

فردا پنجشنبه شورش در شهر بیشتر گردید ، و چون سردستگان تلگرافخانه را نشیمن گرفته بودند مجاهدان دسته ‌دسته بآنجا می‌آمدند و می‌رفتند. از تهران پاسخی که می‌بیوسیدند نرسید. نمایندگان از آمدن بتلگرافخانه ترسیده آمرزش تلبیدند. امروز انجمن تلگراف پایین را به نجف برای علما فرستاد :

«شاه نقض قسم قرآن مجید و مخالفت مجلس در صدد اساس مقدس مشروطیت ملت آذربایجان با تفدیه‌ی جان و مال در مدافعه حاضر و منتظر امر مبارک آقایان هستیم. انجمن ایالتی آذربایجان»


از قزوین رئیس‌المجاهدین بتلگرافخانه آمده آگاهیها می‌فرستاد. بدستیاری او تلگراف پایین را برای سرکردگان آذربایجانی در تهران فرستادند :

👇
👍3
از تلگرافخانه‌ی قزوین بتوسط رئیس‌المجاهدین بعموم سوار و صاحب‌منصبان کشیکخانه‌ی آذربایجان حاضرین اردوی تهران بموجب این تلگراف بهمه‌ی آن برادران دینی و وطنی اعلام و اخطار می‌شود بر تمام ملت غیور آذربایجان ثابت و محقق شده است شاه بنای مخالفت و عصیان را که با اساس مقدس مشروطیت و دارالشورای کبرا گذاشته باتکای و اطمینان شماها می‌کند توضیحاً و صراحتاً می‌نویسیم که اگر بمجرد وصول این تلگراف بدارالشورای کبرا ملتجی و تلگراف با نشانه گرفته مخابره نمودید فبها و الا بدانید که معامله یک خاین ملت و وطن در آذربایجان با خانه و کسان شماها شده بهیچ ‌چیز شماها ابقا نخواهد شد البته ننگ ‌ملی را که باعقاب شماها نیز متوجه خواهد شد از خود بردارید.

انجمن ایالتی آذربایجان


دانسته نیست این تلگراف بسرکردگان رسیده. اگرهم رسیده نتیجه‌ای از آن پدیدار نگردیده. چنانکه گفتیم این بار بسرکردگان آذربایجانی پروای چندان نمی‌نمودند ، و رشته بیش از همه در دست قزاقان می‌بود.

تبریز به یک شور و خروش ژرفی پرداخته می‌خواست با نیروهایی که اندوخته بود ، و با همه‌ی توانایی خود بدارالشورا یاری کند. ولی دوری از تهران ، و ناآگاهی از چگونگی کارها ، و پس از همه تنها بودن ، کوششهای او را بی‌نتیجه می‌گردانید. بازمانده‌ی خروش تبریز را خواهیم نوشت. باید در اینجا بشهرهای دیگر پرداخته نمایشهای بیپای آنها را بازنماییم ، و برخی از کارهای دارالشورا را بنویسیم :


🌸
👍3
پ8ـ پیکره‌ی 8 نشان می‌دهد یک دسته از سران اسلامیه را.
(همان کسانی که در پیکره‌ی 4 سرپا ایستاده بودند)
👍2
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 8ـ شورش شهرها یا نمایشهای بیپا


تلگرافی که انجمن ایالتی درباره‌ی بیزاری از پادشاهی محمدعلی‌میرزا فرستاد ، چنانکه گفتیم ، همه‌ی شهرها را بآواز درآورد ، و از همدان و اسپهان و شیراز و رشت و کرمانشاهان و استرآباد و عراق [=اراک] و زنجان و دیگر جاها ، تلگرافها به تبریز و تهران یا بشهرهای دیگر رسیدن گرفت. این شهرها که هیچ ‌گونه آمادگی نمی‌داشتند ، و از آزادیخواهی یا مشروطه‌تلبی جز هایهوی راه ‌انداختن و تلگرافها باینجا و آنجا فرستادن را نیاموخته بودند ، (و چنانکه خواهیم دید جز از رشت ، بازمانده کمترین ایستادگی از خود ننمودند) ، باز بکار افتاده تلگرافهای لاف‌آمیز فرستادند و نویدهای دروغی دادند. بیش از همه ، اسپهان جلف‌کاری می‌نمود. اینها نه تنها بیزاری از پادشاهی محمدعلی‌میرزا می‌نمودند و برداشته شدن او را می‌خواستند و اسپهان پیش ‌افتاده نایب‌السلطنه نیز (گویا ظل‌السلطان را) پیشنهاد می‌کرد ، در رویه‌کاری اندازه نشناخته نوید فرستادن نیرو بیاری دارالشورا می‌دادند ، و اسپهان سخن از فرستادن پنجاه‌هزار ‌تن می‌راند. در این میان ظل‌السلطان نیز همبازی نموده تلگرافها می‌فرستاد. ما برای نمونه یک رشته از آن تلگرافها را در اینجا می‌آوریم :

از شیراز به تبریز (22 خرداد) :

خدمت اعضای انجمن محترم ایالتی دامت توفیقاتهم ، تلگراف مبنی بر نقض عهد و خلاف قسم محمدعلی‌میرزا رسید خیلی غریب است که ملت نجیب ایران با این خلافهای متواتره و متکاثره که هر روز ملاحظه می‌نماید باز آن را بسلطنت شناخته بودند. ملت فارس که بالغ بر چهار کرور است از اتراک و اعراب و عموم رعایا با ملت آذربایجان هم‌رأی و عقیده است چون اهالی آذربایجان در اینگونه موارد پیشقدم بوده‌اند و به هر طریقی دستورالعمل بدهند از جان و مال بهیچ‌وجه مضایقه ندارند (از دوست یک اشارت از ما بسر دویدن)

اردویی مرکب از بیست‌هزار ‌نفر قشقایی ، اعراب و سایر ایلات مستعد حرکت طهران هستند در حفظ حقوق مجلس مقدس و اساس مشروطیت از بذل جان و مال خودداری نخواهند داشت. (انجمن ایالتی فارس و عموم ملت)


از اسپهان به تبریز (22 خرداد) :

خدمت اعضای انجمن محترم ایالتی دامت ‌برکاتهم بمجرد استماع خبر وحشت‌اثر مخالفت محمدعلی‌میرزای خاین با مجلس مقدس دارالشورای کبرا‌ شیدالله ‌ارکانه انجمن ولایتی و سایر انجمنهای ملی و عموم ملت در هیجان کلیه‌ی ادارات دولتی را تعطیل رؤسای آنها توقیف قولا واحداً به آواز بلند با شماها هم‌آواز من ‌بعد ممکن نیست این شخص خاین هواپرست که لیاقت هیچ‌ کاری را ندارد چه رسد بسلطنت مملکت اسلامی او را بسلطنت بپذیریم از حالا ببعد تعیین سلطان از طرف پارلمان باشد تلگرافات متعدده بمراکز لازمه مخابره نموده‌ایم. (انجمن ولایتی اصفهان)


از شیراز به تبریز و دیگر جاها (24 خرداد) :

بعموم ایالات و ولایات ممالک محروسه‌ی ایران اخبار می‌شود که این خیانت ظاهری و سعی در خرابی مملکت محمدعلی‌میرزا را (جز) بجنون نمی‌توان حمل کرد چنانکه عقلای مملکت حکم بجنون خمری او کرده‌اند. در اینحال استدعای خلع این مجنون خاین و معرفی شاهنشاه جدید از مجلس مقدس شده است ملت سلحشور از اطراف از سواره و پیاده مجتمع برای حرکت بدارالخلافه شده‌اند عنقریب بالغ بر پنجاه‌هزار ‌نفر خواهد شد ساعت بساعت سواره و پیاده از اطراف می‌رسد. از طرف عموم ملت (انجمن ایالتی فارس)


از رشت بکرمانشاه :

انجمن ولایتی اساس مشروطیت از کارشکنی محمدعلی‌میرزا در تزلزل دارالشوری دچار نفوذ استبداد است عموم ملت در اجرای نیات مقدس دارالشوری حاضر مجاهدین با تمام قوا مصمم عزیمت به طهران بسایر انجمنها اطلاع دهید.
(مجاهدین)


از اسپهان بکرمانشاهان :

انجمن ملی کرمانشاه ما نایب‌السلطنه را معین کردیم چهارده ولایات امضا نمودند فقط کرمانشاه باقی ماند فورا جواب (انجمن ملی اصفهان)


از شیراز به تبریز (22 خرداد) :

در جواب با کمال امتنان زحمت می‌دهم از این تلگراف نهایت امتنان حاصل شد. در راه ملت‌پرستی همه قسم امتحان داده‌ام امتحان فرزند هم لازم بود که خوب به برادران عزیزم مکشوف شود و مفاخرت می‌نمایم و هیچ وجه نگرانی نیست بلکه : سر و پسر که نه در راه عزیزان بود بارگرانیست ... (ظل‌السلطان)


از شیراز به ...

در همراهی ملت و خلاص علاء‌الدوله و جلال‌الدوله اگر مسامحه شود نه خسرو بماند نه خسروپرست (ظل‌السلطان)


می‌توان گفت که بیش از پانصد تلگراف از اینگونه درمیانه آمد و شد می‌کرد. از همه شگفتتر تلگرافیست که رحیمخان بدارالشورا فرستاده و من در پایین می‌آورم :

👇
👍3
از اهر به تهران (23 خرداد) :

توسط وکلای محترم آذربایجان حضور مبارک مجلس شورای ملی شیدالله ‌ارکانه این خادم وطن امروز در اردوی اهر هزار نفر سوار مسلح و هفتصد ‌نفر سرباز برای انتظام امور قرجه‌داغ و مشگین و اردبیل حاضر نموده چون بعضی اخبار راجع بحرکت مستبدین برخلاف مشروطیت شنیده می‌شود بر خود لازم دانسته که باین چند کلمه جسارت نمایم.

سر که نه در راه عزیزان بود
بار گرانیست کشیدن بدوش

حمد می‌کنم خالقی را امروز به این ذره‌ی بی‌مقدار توانایی کرم فرموده بمحض اشارت از طرف ملت خود در مدت سه روز اقلاً سه‌هزار ‌نفر سوار جنگ‌دیده و غالب با تفنگ پنج‌تیر حاضر نموده تماماً جز برای ربودن گوی نیکنامی و شرف ملت‌خواهی آرزویی ندارد از فضل ‌الهی می‌توانم علاوه از مصارف این عده سوار هم بر حسب لزوم در این موقع تحمل مخارج دوهزار پیاده‌ی تفنگچی را نموده و کمک بملت مظلوم خود نمایم. همین قدر عرض می‌کنم (گوش بر حکم و دیده بر فرمان) منتظرم و تا آخرین نفس که در خود و بازماندگانم باشد در اوامر مقدسه‌ی وکلای دارالشورای ملی کوشم نهایت آرزو دارد هم ندای غیبی مژده رساند (رحیم بیا) خادم همان هستم که از تهران به تبریز چهار روزه آمدم حالا از دوست یک اشارت از من بسر دویدن. (رحیم ‌چلبیانلو سردار نصرت)



🌸
👍2
پ9ـ باقرخان
👍2
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 9ـ بی‌پروایی مجلس در برابر این درخواستها


این تلگرافها که بیشترش جز لاف و فریب نمی‌بود در تهران ارج می‌گزاردند ، و باین نمایشهای بیجا می‌نازیدند. با اینحال تلگرافها را در مجلس نمی‌خواندند و بهیچ یکی پاسخ نمی‌دادند. آن بیزاری که تبریز و دیگر شهرها از پادشاهی محمدعلی‌میرزا می‌نمودند کمترین پاد‌آوازی در مجلس نیافت. نمایندگان همچنان روز می‌گزاردند ، و چون پیش از آنکه محمدعلی‌میرزا بباغشاه رود و این کشاکش آغاز یابد کمیسیونی بنام «رفع‌ اختلاف» برپا گردانیده بودند که مشیر‌الدوله و مؤتمن‌الملک و نیرالدوله و دیگران بمجلس می‌آمدند ، و از اینسوی مستشارالدوله و ممتازالدوله و دیگران با آنان می‌نشستند و گفتگوها می‌کردند ، در این هنگام نیز امید بیشتر مجلس بآن گفتگوها می‌بود ، و از میانجیگری مشیرالدوله و مؤتمن‌الملک و مانندگان ایشان که جز سود خود دربند هیچی نمی‌بودند و هر دو سو را فریب می‌دادند ، نتیجه می‌بیوسید. یک کشور بزرگی رشته‌ی خود را بدست آنان داده بود و آنان رشته‌ی خود را بدست این رویه‌کاران می‌سپاردند.

اگر راستی را خواهیم در این هنگام نمایندگان مجلس و سران آزادی بچند دسته می‌بودند : یک دسته دل از مجلس و مشروطه کنده ، و اینان نه ‌تنها کاری انجام نمی‌دادند کارشکنی نیز می‌نمودند. همینانند که پس از برافتادن مجلس از شاه نه ‌تنها گزندی ندیدند نوازش و پاداش نیز یافتند. یک دسته اگرهم با دربار بستگی نمی‌داشتند خود کسان بیرنگی می‌بودند و مشروطه و خودکامگی را با یک‌دیده می‌دیدند و ناگزیر در این ‌هنگام خود را بکنار می‌گرفتند. یک دسته مشروطه را می‌خواستند ولی جان خود را بیشتر دوست می‌داشتند و در این هنگام تا می‌توانستند کناره‌جویی نشان می‌دادند. چند تنی نیز افزار دست بیگانگان می‌بودند که در هر پیشامدی جز پیروی از دستور آنان نمی‌نمودند. یک‌نیم بیشتر نمایندگان از اینگونه می‌بودند که درخور هیچ امیدی نمی‌بودند.

تنها یک دسته‌ی اندکی از جان و دل مشروطه را می‌خواستند و اینان نیز سررشته را گم کرده نمی‌دانستند چه کنند ، بویژه که با آن دسته‌های دیگر درآمیخته در اندیشه‌ و کوشش جداسر و آزاد نمی‌بودند.

یک نمونه‌ای از حال نمایندگان رفتار حاجی‌میرزا‌آقا ‌فرشی بود که در همان روزها بعنوان اینکه «امورات شخصی اینجانب در تبریز مختل است» از مجلس «مرخصی» تلبید ، و چون برخی نمایندگان پیشامد را یادآوری کرده ناخرسندی می‌نمودند در پاسخ گفت : «تا این انقلاباتست نخواهم رفت». لیکن همینکه «مرخصی» داده شد بیدرنگ روانه‌ی آذربایجان گردید که هنگامی که بمباران رخ می‌داد او در راه می‌بود ، و چون به تبریز رسید در این شهر نیز نمانده بیدرنگ روانه‌ی جلفا گردید که از آن راه به اروپا شتابد ، و چون نماینده‌ی مجلس شمرده می‌شد حسینخان‌ باغبان با چند تن تفنگچی تا جلفا همراهش رفتند.

اگر نیک نگریم مجلس هنوز هم گمان نمی‌برد که محمدعلی‌میرزا دست بتوپ و تفنگ خواهد زد و چون همیشه با نماینده فرستادن و «لایحه» نوشتن کار خود را پیش برده بود ، این بار نیز جز در آن اندیشه نمی‌بود. چنانکه در همین روزها به نوشتن یک «لایحه» (گویا با خامه‌ی مستشارالدوله) کوشیده می‌شد که بنام رنجیدگی از قانونشکنی‌های شاه و خرده‌گیری برفتار او بدربار فرستند. چون تلگرافهای تبریز و دیگر شهرها مایه‌ی دلگرمیش گردیده بود در «لایحه» تا اندازه‌ای زبان تند بکار می‌برد.

به هر حال از روز شنبه بیست‌و‌سوم خرداد (13 جمادی‌الاولی) چون روزهای سوگواری می‌بود ، سه‌ روز بازارهای تهران را بستند. ولی آرامش برپا می‌بود و قزاقان همچنان در شهر می‌گردیدند و افزار جنگ از مردم می‌گرفتند. در همان روزها توپهای قزاقخانه را نیز بیرون آورده بباغشاه فرستادند ، و از «ذخیره» تفنگ و فشنگ و رخت بسربازان و سواران بخشیدند. روز دوشنبه میرزا ‌سلیمان‌خان رئیس «انجمن برادران دروازه‌ قزوین» را که مستوفی لشکر و دستیار وزیر جنگ نیز می‌بود ، دستگیر کرده بباغشاه بردند و در آنجا زنجیر بگردنش زده نگه داشتند. او نخستین کسی از آزادیخواهان بود که دستگیر افتاد.

همان روز در بازار جار کشیدند : «هر کسی فردا دکان خود را باز نکند و مشغول کار خود نشود افواج و سواران مالَش را به‌یغما برده و صاحبان آنها هیچ قسم حق شکایت ندارند». این جارْ بزازان و دیگر بازاریان را بترس انداخته خواستند از فردا بازار را باز کنند ، ولی شادروان بهبهانی دل بآنان داد. از آنسوی «انجمن اصناف» با آگاهی انجمنهای دیگر یک آگهی چاپ کرده در بازار پراکنده کردند ، در این زمینه : ما چون بنگهداری قانون ‌اساسی سوگند خورده‌ایم در این هنگام که چند بندی را از آن قانون شکسته‌اند ، باید ایستادگی نماییم و بازار را باز نکنیم و از بیمی که می‌دهند نترسیم. این آگهی در بازاریان هنایید و بازارها همچنین بسته ماند.


🌸
👍1
پ10ـ پیکره‌ی 10 نشان می‌دهد سید عبدالرزاق را که یکی از آزادیخواهان خونگرم تهران می‌بود و در روز بمباران در جنگ پا درمیان داشت و سپس به استانبول رفت.

(این پیکره در بازگشت او به تهران همراه مجاهدان گیلان برداشته شده و آن که در پهلویش ایستاده دایی او سید حسینخانست)
👍1
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 10ـ لایحه‌ی مجلس


در همان روزها لایحه‌ای که مجلس آماده می‌گردانید پایان پذیرفت ، و اینبود شش ‌تن را از علمای نمایندگان برگزیدند که آن را بنزد شاه برند و پاسخ گیرند ، و این شش ‌تن روز سه‌شنبه بیست‌و‌ششم خرداد (16 جمادی‌الاولی) با آن لایحه روانه‌ی دربار گردیدند ، و ما اینک نسخه‌ی آن را در پایین می‌آوریم :

مجلس شورای ملی مورخه‌ی پانزدهم جمادی‌الاولی 1326

بشرف سده سنیه اعلیحضرت اقدس شاهنشاهی خلدالله ملکه و سلطانه

در حالتی که از دولت چند هزار ساله‌ی ایران نمانده بود مگر اسمی بلامسمی و قوای حیاتیه‌ی آن با تسلط خارجه و جهل و بی‌قیدی داخله باسفل مراتب سقوط رسیده و سلاسل امنیت و استقلال آن منتهی بود بموئی موسوم به اراده‌ی ملوکانه که آن هم در مقابل تندباد اغراض اجانب سفیل و سرگردان رو بمخاطرات عظیمیه سیر مراتب مضره می‌نمود چون مشیت خداوندی منشور اضمحلال آن را امضاء نفرموده بودند ندای غیبی اسلامیت و ایرانیت افراد اهالی را از خواب غفلت طولانی بیدار و براهی هدایت فرموده که هادی عقل و تجربه در طی مراحل تاریخ اختیار نموده لهذا یکباره خاص و عام مملکت با وجود اختلاف مدارک پی بمخاطرات و مهالک برده به یک حرکت غیورانه از فضاحت بی‌حسی خود را دور ساخته متنبه باین دو اصل اصیل استقلال ملت و استحکام قومیت شدند که قوای مملکت ناشی از ملت است و سلطنت ودیعه‌ایست که بموهبت الهی از طرف ملت به شخص پادشاه مفوض شده است. لاجرم خواستار تغییر مسلک سلطنت شدند و اعلیحضرت شاهنشاه مبرور انارالله برهانه بامضای فرمان مشروطیت و اعطای سعادت حریت منتی بزرگ بر ملت نهاده نام خود را برحمت ابدی زینت تاریخ ایران ساختند ولی تکمیل این عطیت و تتمیم این موهبت را روزگار برای تقدیس و تکریم نام نامی اعلیحضرت همایونی ذخیره کرده بود این است که مساعدت بخت بلند و طالع ارجمند همایونی در اواخر ولایت عهد و اول جلوس میمنت مأنوس رضای شاهانه را به تصدیق مشروطیت جالب شده و در 27 ذیحجه حسن نیت شاهانه را با آرزوی ملت که بصورت هیجان عمومی ظاهر گشته بود توفیق داده باکمال نواقص قانون ‌اساسی فرمان دادند. در صورتی که جهانیان منتظر بودند که از این تجاذب حقیقی که بین پادشاه و رعیت حاصل و با این سرمایه‌ی سعادت که بتوفیقات خداوندی کامل گردید آثار ترقی و تمدن به سرعت و سهولتی که شایسته‌ی نجابت ملی و فطانت جبلی ایرانیان است ظاهر و موجبات امن و آسایش عمومی فراهم گردد روز بروز اغتشاش ولایات و ناامنی طرق و شوارع و انقلابات سرحدات زیادتر و در خود پایتخت که در تحت نظر مستقیم اعلیحضرت شاهنشاهی و هیئت دولت و مجلس شورای ملی است وقایعی بس ناگوار اتفاق افتاد که اگر در صور و علل آنها شور دقیق و غور عمیق بعمل آید هریک از آنها لکه‌ی مبرمی است که از انتساب آن بادنی مقربین دربار هرچند قلم ایرانی را شرم آید تاریخ که در محور حقایق امور متحرک لایزال است بدبختانه در ثبت و ضبط آن شرم و ترحم نخواهد داشت تعداد آن قبایح و تذکار آن فضایح را چه حاجت که اجتماعات حضرت عبدالعظیم و وقعه‌ی میدان توپخانه و غیره و غیره هنوز در السنه و افواه مثل سال وبا و طاعون در عداد تواریخ بدبختی این مملکت مذکور و مرکوز اذهان است از اثرات آن اتفاقات فضیحه هنوز دلهای رمیده‌ی رعیت آرام نیافته و جراحتهای وارده بر قلوب ملت کاملا التیام نپذیرفته بود که باز مفسدین بی‌ایمان امان نداده برای اخلال روابط بین پادشاه و رعیت وقایع چند روز قبل را حاضر و احوال ماه ذی‌القعده را بوجهی شدیدتر تجدید و در ظرف دو روز از حاصل زحمات دو ساله قسمت کلی را بهدر داده از جمله اصل (نهم دهم دوازدهم چهاردهم و بیست‌و‌سوم را) که روح‌ قوانین ‌اساسی است نقض نمودند مجدداً نونهال امید را که بهزاران آب تدبیر و خون ‌دل در قلوب رعایا می‌روید از بیخ و بن برانداخته بجای آن یأس و حیرت و بأس و شدت نشاندند و مخصوصاً در موقعی که سرحدات مملکت دچار مخاطرات عظیمه است نفاق خانه‌برانداز خانگی را باین شدت حادث نمودند که خاطر مقدس همایون را مثل مساعی وکلای ملت و وزرای دولت و قوای مادی و معنوی مملکت که ناشی از اطاعت رعیت است مشغول یکدیگر سازند و بر مقاصد سوء خود بپردازند بدیهی است که دوام این حال ملازم است با اضمحلال دولت قدیم و قویم ایران و ایرانی مسلمان که بمدلول فرمان قضا جریان استاد ازل از آب حیات حب‌الوطن من‌الایمان آب خورده با بیداری حواس بطور خاص تشنه‌ی حفظ حقوق خویش است متحمل نخواهد شد که ایران و اسلام خود را با هرچه در اوست آلت بازیچه‌ی چند نفر مفسد درباری ببیند دستخط همایون که روز جمعه بر تفرقه‌ی معدودی رعایا که بطور صلح و سلم جبر کسور واقعه بر قوانین اساسی و اعاده‌ی حقوق رفته‌ی خویش را متظلماً استدعا می‌کردند به هر تدبیر و اصرار بود از طرف مجلس شورای ملی که در طی تمامی طرق چاره‌‌


👇
👍1
ساعی است بموقع اجرا گذارده شد ولی این اقدام و امثال آن از قبیل سرشک از رخ پاک کردن است در حالتی که خون ‌دلها در فوران و کلیه‌ی ایران در هیجان است نقض قوانین اساسی از شمال تا جنوب و از مشرق تا مغرب ایران را با ناله و افغان پر کرده که اگر این ناله و فریادها یکجا جمع شوند خدای نخواسته چه آهنگ مخالفی از آن ظهور تواند کرد.

بالجمله تکلیف بر وکلای ملت خیلی سخت شده و انتظار مردم طهران و فشار ولایات در اعاده‌ی احترام قوانین و اصلاح کلیه‌ی امور آن بآن در تزاید و فرصت و مجال را از دست می‌برد. آنچه بطور قطع بر عقلای مملکت ثابت شده است علت واقعی اینهمه خرابیها و تکرر اتفاقات ناگوار که شأن عهود و شیشه‌ی دلها را یکجا می‌شکند و حرمت قانون با نوامیس سوگند اسلامی یکسره برطرف می‌کند دو چیز است :

اولاً شبهات مغرضین تاکنون مانع شده است که در قلب شاهانه این اعتقاد راسخ شود که در سلطنت مشروطه تمامی امور در تمام اوقات باید در مجاری قانون سیر نماید تا اصول ذیل قانون‌ اساسی از لفظ بمعنی رسد (اصل چهل‌و‌چهارم شخص پادشاه از مسئولیت مبری است وزراء دولت در هر گونه از امور مسئول مجلس هستند) (اصل چهل‌و‌پنجم کلیه‌ی قوانین و دستخط‌های پادشاه در امور مملکتی وقتی اجرا می‌شود که بامضای وزیر مسئول رسیده باشد و مسئول صحت مدلول فرمان و دستخط همان وزیر است) (اصل پنجاه‌و‌هفتم اختیارات و اقتدارات سلطنتی فقط همان است که در قوانین مشروطیت حاضره تصریح شده است) (اصل شصت‌و‌چهارم وزراء نمی‌توانند احکام شفاهی یا کتبی پادشاه را مستمسک قرار داده سلب مسئولیت از خودشان نمایند) در صورتی که کلیه‌ی امور از جزئی و کلی در مجرای وزارتخانه‌ها فیصل پذیرفت مسئولیت نیک‌ و‌ بد آن از شخص همایون شاهنشاهی مرتفع و بر عهده‌ی وزراء تحقق می‌یابد و قدس مقام منیع سلطنت بتمامه محفوظ می‌ماند و الا در صورت بی‌اطلاعی وزیر از فلان امر کلی یا جزئی ایراد مسئولیت بر آن وزیر بدیهی است که از طریق عقل و عدل خارج است و در اساسی که به تجارب هزار ساله‌ی عقلا و حکمای جهان مرتب شده است البته تصور چنین امر بی‌رویه و عجیب نمی‌گنجد که فعل عمرو را زید مسئول باشد.

ثانیاً آنچه به یقین پیوسته است اغراض مفسدین چند که دشمن ملک و دولت و خائن شخص شخیص همایونی هستند درمیان نیت پاک و فطرت تابناک همایونی که از مزایای سلاطین عظیم‌الشأن است و حقوق رعایای صداقت‌شعار حایل و حاجبند و هر ساعت خاطر مقدس ملوکانه را بر صرافتهایی جلب می‌کند که با خیر و صلاح عامه فرسنگها مسافت دارد و هر دقیقه بالقاء شبهات مغرضانه قلب شاهانه را از معانی اصول مشروطیت و قوانین اساسی منصرف ساخته باقتضای خودخواهی و استبداد ذاتی خودشان یا در راه خدمت به مصلحت غیرمتابعت قوانین مملکتی را گویا در حضور مبارک مغایر شئون سلطنتی جلوه داده بقدر امکان و به هر فرصتی که می‌یابند خاطر مقدس را بر ابقای الفاظ و انهدام معانی اصول قانون وامی‌دارند لهذا مادامی که کسور واقعه بقوانین ‌اساسی جبران نشده و اعاده‌ی احترام قانون بعمل نیامده است و در آینده کلیه‌ی امورات در مجاری قانونی حل و فصل نشود و نمایندگان ملت را اطمینان کامل حاصل نگردد که بر حفظ تمامی حقوق ملت قادر خواهند بود و مثل آنچه تا حال واقع شده بار دیگر نقض عهد قانون نخواهد شد مجبوریت تامه وارد خواهد بود که وکلای ملت باقتضای وظایفی که دیانتاً و وجداناً با شهادت خداوند و توسط قرآن‌ مجید بر عهده گرفته‌اند عدم امکان تحمل خود را به فشار فوق‌العاده مسئولیت یک ملت بموکلین خود اعلام نمایند. اسماعیل محل مهر ممتاز‌الدوله



🌸
👍1
پ11ـ ستارخان
👍1
🔶 «تاریخ مشروطه‌ی ایران»

🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟

🖌 احمد کسروی

🔸 11ـ بازپسین نشستهای مجلس


این لایحه را که بردند در بیرون درمیان مردم گفته می‌شد : شاه پروایی بفرستادگان ننموده ، و لایحه را گرفته نخوانده. بلکه خود بدرون رفته و وزیران را بآنجا خواسته و خشمناک چنین گفته : این کشور را پدران من با شمشیر گشادند. من نیز پسر همان پدرانم ، و کشور را دوباره با شمشیر خواهم گشاد. چنانکه انجمنها مرا از پادشاهی برمی‌دارند من نیز خود را پادشاه نمی‌شناسم تا دوباره تاج و تخت را بدست آورم.

لیکن در مجلس وارونه‌ی این گفته شد. همان روز که نزدیک بشام نشست برپا گردید ممتازالدوله چنین آگاهی داد که چون لایحه را داده‌اند شاه فرموده : «من همانطور که از سابق کمال همراهی و مساعدت را با مجلس مقدس داشتم حالا هم دارم و خواهم داشت. من خود عاشق این اساس هستم و جواب لایحه صادر و فرستاده خواهد شد» ، و چون یکی از نمایندگان پرسید که چرا لایحه خوانده نشده ممتازالدوله پاسخ داد که شاه آن را از سر تا پا خوانده است.

پیداست که ممتازالدوله بشیوه‌ی همیشگی مجلس برویه‌کاری و پرده‌کشی کوشیده. با آن حالی که کشاکش پیدا کرده بود چنین پاسخی از محمدعلی‌میرزا چه جا می‌داشت؟!.. آنگاه گرفتم که او چنین پاسخی داده ، آیا درخور پذیرفتن می‌بود؟!.. اگر شاه «کمال همراهی و مساعدت را با مجلس مقدس» می‌داشت پس آن توپ‌کشیدنها و نیرو بسیجیدنها بهر چه می‌بود؟!..

روز چهارشنبه باز توپهایی را از میدان توپخانه بباغشاه بردند. روز پنجشنبه بیست‌و‌هشتم خرداد
(18 جمادی‌الاولی) که باز مجلس برپا گردید نامه‌ای از سوی انجمنهای تهران رسیده بود ، در این زمینه که تلگرافهایی که بتلگرافخانه داده می‌شود می‌گیرند ، ولی نمی‌فرستند ، و یا پس از چند روزی می‌فرستند. نمایندگان در آن باره بسخنانی پرداختند ، و شگفت آنکه گفتند : باید از «وزیر مسئول» در این باره بازخواست شود.

سید حسین یکی از نمایندگان پیشنهاد کرد که تلگرافهایی که از شهرها رسیده خوانده شود. تلگرافهایی را می‌گفت که بنام بیزاری از شاهی محمدعلی‌میرزا می‌رسید. ولی ممتازالدوله نپذیرفته پاسخ داد : «تلگرافاتی که از ولایات و ایالات رسیده یکی دو تا نیست بلکه سیصد‌ و‌ چهارصد تلگرافست و هنوز هم مقتضی نشده که در مجلس قرائت شود» ـ در همان مجلس تنها یک تلگرافی از تبریز خوانده گردید که اینک در پایین می‌آوریم :

از تبریز 18 جمادی‌الاولی ـ نمره‌ی 266 وضع شهر حالتی پیدا کرده که از تحریر و تقریر عاجزیم از طرفی جوانان ملت داوطلبانه سواره و پیاده برای وقایه‌‌ی مقصود مقدس و حراست دارالشورا جان بر کف گرفته در حرکتند و از طرفی کمیسیون اعانه تشکیل و اهالی با کمال بشاشت بدادن اعانه بر یکدیگر سبقت می‌جویند علم‌الله و شهد زنهای غیوره‌‌ی آذربایجان امروز شرف ملیت را از تمام عالمیان ربوده و اتصالاً گردنبند و گوشواره و دستبند است که بصندوق اعانه با هزار نیاز تقدیم می‌کنند و تمام اهالی با جان و مال در حفظ مقصود مقدس حاضرند و البته آن حضرات هم از وقایع طهران ما را محروم نفرمایند. (انجمن اتحادیه‌ی تبریز)


روز شنبه سی‌ام خرداد (20 جمادی‌الاولی) که باز مجلس برپا گردید ، و همانا بازپسین نشست آشکار آن بود ، چون حاجی‌سید ‌محمد نامی از ملایان ، از نجف بازگشته و امروز را بدیدن مجلس آمده بود ، مجلسیان به پذیرایی از آن پرداختند و بسخنان ستایش‌آمیز مفتی پرداختند ، و بدینسان نشست بپایان رسید.

بدینسان مجلسْ خود را از پیشامد بیگانه می‌گرفت ، و بدینسان بی‌یکسویی می‌نمود. همینکه شاه گفته بود : «کمال همراهی و مساعدت را با مجلس مقدس دارم» یا گفته بود : «جواب لایحه صادر و فرستاده خواهد شد» ، بهانه بدست مجلس می‌داد که آنهمه بسیج ‌افزار و نیرو را که در باغشاه کرده می‌شد ، و سختگیریها را که در شهر می‌رفت ، نادیده انگارد و بهیچ کوششی برنخیزد. چنین مجلسی سزایش همان می‌بود که یافت.


🌸
👍3
2025/07/14 06:33:30
Back to Top
HTML Embed Code: