This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📘 سرشناسان مشروطه
🔹 1 و 2ـ شادروانان طباطبایی و بهبهانی
💐
🔹 1 و 2ـ شادروانان طباطبایی و بهبهانی
💐
👍4
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 12ـ آمادگیهای نارسایی که در بیرون میرفت
لیکن با این بیپروایی و بییکسویی مجلس در این روزهای بازپسین ، در بیرون یک رشته آمادگیهایی میرفت ـ آمادگیهای نارسایی که خواهیم دید نتیجهای از آن بدست نیامد. چگونگی آنکه در روزهای بازپسین اندیشهی محمدعلیمیرزا دربارهی برانداختن مجلس بیکبار بیپرده گردیده نزد هر کس بیگمان شده بود ، و دیگر جایی برای سستنهادی و بیپروایی باز نمیماند. از اینرو یک دسته از دلبستگان مشروطه یا از نمایندگان و سران آزادی ـ ، و همچنین کسانی که گمان آسیب و گزند دربارهی خود میبردند ، بتکان آمده بچاره میکوشیدند. همانا از روزی که لایحه را بنزد شاه بردند و آن رفتار را دیدند ، اینان پی بخشم درون محمدعلیمیرزا برده دانستند که چاره جز ایستادگی نیست و اینبود باندیشه افتادند.
راستی آنست که در این هنگام در تهران ، آزادیخواهان یک تودهی نیرومندی میبودند. اگرچه سامانی در کارشان نمیبود ، با آنحال خود نیرویی بشمار میرفتند ، و درمیانشان کسان جنگجو و زبردست بسیار یافت میشدند. بویژه درمیان آذربایجانیان که مردان دلیر بنام میبودند. اینان نه آن میبودند که در برابر بریگاد قزاق و فوج سیلاخور زبون گردند. چیزی که هست سرانی برای راهبردنشان نمیداشتند.
چنانکه دیدیم روز آدینه بیستودوم خرداد (12 جمادیالاولی) با یک نوشتهای از شاه بترس افتادند و انجمنها را از مدرسهی سپهسالار پراکندند ، و این کار که جز زبونی از خود نمودن و مردم را دلشکسته گردانیدن نمیبود ، تقیزاده برایش فلسفه میسرود : «ملت مظلومیت خود را بدنیا نشان داد» ، و بدینسان یک هفته از روزهای گرانبها را با سستنهادی بسر بردند ، که میباید آن را «هفتهی زبونی» بنامیم (در برابر «هفتهی جوش و خروش» تبریز که خواهیم یاد کرد) ، و سپس که پی بنادانی خود بردند دوباره بتلاش افتاده از روز آدینه بیستونهم خرداد (19 جمادیالاولی) دوباره انجمنها را بگرد آمدن در مدرسه خواندند. اینبود انجمنها رو بمدرسه آوردند و بار دیگر انبوهی در آنجا رخ داد. لیکن در اینجا نیز یک نافهمی از سران دیده شد ، و آن اینکه بمردم سپردند که هیچ کس افزار جنگ همراه نیاورد ، که تو گفتیی مردم را بعروسی خوانده بودند.
بدتر آنکه در این هنگام نیز یکسخنی درمیانشان نمیبود. گذشته از اینکه گروهی از نمایندگان پستی نموده میگفتند : «آن هشت تن بیرون روند و خشم شاه فرونشیند» دیگران که در اندیشهی ایستادگی میبودند سخن یکی نمیداشتند. شادروانان بهبهانی و طباطبایی بشیوهی همیشگی خود «ایستادگی ستمکشانه» میخواستند و بجنگ خرسندی نمینمودند. حاجیمیرزا ابراهیمآقا و تقیزاده و کسان دیگری جنگ را میخواستند. بویژه تقیزاده که چون رئیس «انجمن آذربایجان» میبود و پشتگرمی بدلیری آذربایجانیان میداشت پافشاری آشکار دربارهی جنگ میکرد.
پیداست که چاره جز جنگ نمیبود. چیزی که هست دیر کرده بودند ، وآنگاه چنانکه خواهیم دید بسیج کار نمیکردند. اینان امیدشان بیاوری شهرها میبود و تلگراف فرستاده یاوری میتلبیدند و دشواری آن را بدیده نمیگرفتند. از اینسو در تهران دو کمیسیون یکی بنام «نظام» و دیگری بنام «جنگ» از سردارمعظم خراسانی و از دیگر اروپادیدگان پدید آورده بودند که در حیاط شمالی بهارستان در بالاخانهها برپا میشد ، و اینان بکارهایی پرداخته امیدهایی بمردم میدادند.
مستشارالدوله میگوید : شاه میگفت بآن هشت تن من پول دهم که از ایران بیرون روند ، و خود آنان نیز خرسندی میدادند ، ولی تقیزاده نگزاشت. میگویم : این گناهی از تقیزاده نبوده. اگر آن هشت تن از ایران بیرون رفتندی باز محمدعلیمیرزا دست نکشیدی. گناه تقیزاده آن دودلیش بوده که مردم را نیز سرگردان میگردانید. از یکسو دلش میخواست به یک کاری برخیزد و نامی درآورد ، از سوی دیگر بجان خود سخت میترسید و تا میتوانست از زیان و آسیب میگریخت.
یک چیز شگفتتری در این هنگام آنست که بسیاری از آزادیخواهان از خامی اندیشه ، باور نمیکردند که سربازان و قزاقان فرمانبرداری از لیاخوف کرده ، راستی را با مجلس بجنگ خواهند پرداخت ، و در این هنگام چنین میخواستند که دلهای آنان جویند و رام خود گردانند. گواه این سخن جملههاییست که در روزنامههای آن روز میبینیم.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 12ـ آمادگیهای نارسایی که در بیرون میرفت
لیکن با این بیپروایی و بییکسویی مجلس در این روزهای بازپسین ، در بیرون یک رشته آمادگیهایی میرفت ـ آمادگیهای نارسایی که خواهیم دید نتیجهای از آن بدست نیامد. چگونگی آنکه در روزهای بازپسین اندیشهی محمدعلیمیرزا دربارهی برانداختن مجلس بیکبار بیپرده گردیده نزد هر کس بیگمان شده بود ، و دیگر جایی برای سستنهادی و بیپروایی باز نمیماند. از اینرو یک دسته از دلبستگان مشروطه یا از نمایندگان و سران آزادی ـ ، و همچنین کسانی که گمان آسیب و گزند دربارهی خود میبردند ، بتکان آمده بچاره میکوشیدند. همانا از روزی که لایحه را بنزد شاه بردند و آن رفتار را دیدند ، اینان پی بخشم درون محمدعلیمیرزا برده دانستند که چاره جز ایستادگی نیست و اینبود باندیشه افتادند.
راستی آنست که در این هنگام در تهران ، آزادیخواهان یک تودهی نیرومندی میبودند. اگرچه سامانی در کارشان نمیبود ، با آنحال خود نیرویی بشمار میرفتند ، و درمیانشان کسان جنگجو و زبردست بسیار یافت میشدند. بویژه درمیان آذربایجانیان که مردان دلیر بنام میبودند. اینان نه آن میبودند که در برابر بریگاد قزاق و فوج سیلاخور زبون گردند. چیزی که هست سرانی برای راهبردنشان نمیداشتند.
چنانکه دیدیم روز آدینه بیستودوم خرداد (12 جمادیالاولی) با یک نوشتهای از شاه بترس افتادند و انجمنها را از مدرسهی سپهسالار پراکندند ، و این کار که جز زبونی از خود نمودن و مردم را دلشکسته گردانیدن نمیبود ، تقیزاده برایش فلسفه میسرود : «ملت مظلومیت خود را بدنیا نشان داد» ، و بدینسان یک هفته از روزهای گرانبها را با سستنهادی بسر بردند ، که میباید آن را «هفتهی زبونی» بنامیم (در برابر «هفتهی جوش و خروش» تبریز که خواهیم یاد کرد) ، و سپس که پی بنادانی خود بردند دوباره بتلاش افتاده از روز آدینه بیستونهم خرداد (19 جمادیالاولی) دوباره انجمنها را بگرد آمدن در مدرسه خواندند. اینبود انجمنها رو بمدرسه آوردند و بار دیگر انبوهی در آنجا رخ داد. لیکن در اینجا نیز یک نافهمی از سران دیده شد ، و آن اینکه بمردم سپردند که هیچ کس افزار جنگ همراه نیاورد ، که تو گفتیی مردم را بعروسی خوانده بودند.
بدتر آنکه در این هنگام نیز یکسخنی درمیانشان نمیبود. گذشته از اینکه گروهی از نمایندگان پستی نموده میگفتند : «آن هشت تن بیرون روند و خشم شاه فرونشیند» دیگران که در اندیشهی ایستادگی میبودند سخن یکی نمیداشتند. شادروانان بهبهانی و طباطبایی بشیوهی همیشگی خود «ایستادگی ستمکشانه» میخواستند و بجنگ خرسندی نمینمودند. حاجیمیرزا ابراهیمآقا و تقیزاده و کسان دیگری جنگ را میخواستند. بویژه تقیزاده که چون رئیس «انجمن آذربایجان» میبود و پشتگرمی بدلیری آذربایجانیان میداشت پافشاری آشکار دربارهی جنگ میکرد.
پیداست که چاره جز جنگ نمیبود. چیزی که هست دیر کرده بودند ، وآنگاه چنانکه خواهیم دید بسیج کار نمیکردند. اینان امیدشان بیاوری شهرها میبود و تلگراف فرستاده یاوری میتلبیدند و دشواری آن را بدیده نمیگرفتند. از اینسو در تهران دو کمیسیون یکی بنام «نظام» و دیگری بنام «جنگ» از سردارمعظم خراسانی و از دیگر اروپادیدگان پدید آورده بودند که در حیاط شمالی بهارستان در بالاخانهها برپا میشد ، و اینان بکارهایی پرداخته امیدهایی بمردم میدادند.
مستشارالدوله میگوید : شاه میگفت بآن هشت تن من پول دهم که از ایران بیرون روند ، و خود آنان نیز خرسندی میدادند ، ولی تقیزاده نگزاشت. میگویم : این گناهی از تقیزاده نبوده. اگر آن هشت تن از ایران بیرون رفتندی باز محمدعلیمیرزا دست نکشیدی. گناه تقیزاده آن دودلیش بوده که مردم را نیز سرگردان میگردانید. از یکسو دلش میخواست به یک کاری برخیزد و نامی درآورد ، از سوی دیگر بجان خود سخت میترسید و تا میتوانست از زیان و آسیب میگریخت.
یک چیز شگفتتری در این هنگام آنست که بسیاری از آزادیخواهان از خامی اندیشه ، باور نمیکردند که سربازان و قزاقان فرمانبرداری از لیاخوف کرده ، راستی را با مجلس بجنگ خواهند پرداخت ، و در این هنگام چنین میخواستند که دلهای آنان جویند و رام خود گردانند. گواه این سخن جملههاییست که در روزنامههای آن روز میبینیم.
👇
👍1
روزنامهی «تمدن» ، «سفرای دول متحابه» را بیاری میخواند. نویسندهی «حبلالمتین» بخود دل داده میگوید : «ترسی بخود راه نده از سربازی که پس از چند سال هیزمشکنی و حمالی لباس پوشیده و هیچ تیراندازی نمیداند چه میهراسی؟!.. هفتاد نفر هم از همان سیلاخوریها در این چند روزه تفنگها را برداشته فرار کردهاند. آسوده باش که نزدیک است باصطلاح عوام کفگیر به ته دیگ برخورد و پولهایی که برای این اعمال شنیع تهیه شده عنقریب تمام میشود. قاطرچیان و اشرار و اوباش هم پس از ته کشیدن پول متفرق خواهند شد». «صور اسرافیل» در گفتاری که گویا از خامهی خود میرزا جهانگیرخان باشد قزاقان ایران را بحلالزادگی و پدر و مادر داری ستوده از چنان کسانی دور میشمارد که «گلوله بسینهی سادات بنیفاطمه و علمای واجبالاطاعهی خود» زنند و «برای ماهی شش تومانْ بدبختی آن جهانی و آتش قهر و غضب الهی را برای خود آماده نمایند». سپس بقزاقان میگوید : اگر شما سنگدلی نموده سینههای ما را آماج گلولههای خود گردانید «ما هم از این جانبازی و فداکاری عاری نداریم و هیچ وقت نمیگوییم که چرا ما مغلوب مستبدین و بیدینها شدیم چرا که برادران آذربایجانی و گیلانی و فارسی و اصفهانی ما در راهند و عنقریب خواهند رسید. ما میخواهیم با بدنهای خود زیر سم اسبهای آنها را نرم و مفروش کرده و زمین تهران را برای تشریفات مقدم این میهمانهای تازهرسیده از خون گلوی خود زینت دهیم و بآن برادرهای مهربان بگوییم و افتخار کنیم که ماییم پیشصفان شهدای راه آزادی ، ماییم اولین حامیان دین اسلام و ماییم اشخاصی که بمقدم میهمانان گرامی خود جان قربان میکنیم و ماحضر هستی را بر طبق اخلاص مینهیم».
🌸
🌸
👍1
پ12ـ پیکرهی 12 نشان میدهد باقرخان را با کسانی از سران مجاهدان خیابان
(دو تن که درمیان ایستادهاند یکی باقرخان و دیگری میرهاشمخانست. در دست چپ میرهاشمخان ، حسندلی و در دست راست باقرخان ، میرعلیاکبرخان میباشد. دو تن که یکی از این ور و یکی از آن ور ایستادهاند محمدجعفربیک و برادرش هستند که از دیه آمده و در جنگهای تبریز دلیرانه پا درمیان میداشتند.)
(دو تن که درمیان ایستادهاند یکی باقرخان و دیگری میرهاشمخانست. در دست چپ میرهاشمخان ، حسندلی و در دست راست باقرخان ، میرعلیاکبرخان میباشد. دو تن که یکی از این ور و یکی از آن ور ایستادهاند محمدجعفربیک و برادرش هستند که از دیه آمده و در جنگهای تبریز دلیرانه پا درمیان میداشتند.)
👍2
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 13ـ یک مردانگی بجایی از علمای نجف
در این روزها یک مردانگی بسیار بجایی از سه تن علمای نجف سر زد. چگونگی آنکه مشروطهخواهان درمیان کوششهای خود یکی هم به نجف تلگراف فرستاده از آخوند خراسانی و حاجی تهرانی و حاجیشیخ مازندرانی یاوری میتلبیدند. چنانکه دیدیم یک تلگراف انجمن ایالتی آذربایجان فرستاد. انجمنهای تهران و رشت و دیگر جاها نیز پیروی مینمودند. دو سید با شادروان افجهای نیز تلگراف پایین را فرستادند :
در نجف علمای سهگانه بتکان آمدند. ولی چه کار توانستندی جز آنکه «فتوا» بیاری مجلس دهند. به سه سید پاسخ پایین را فرستادند :
نیز تلگراف پایین را فرستادند :
سپس تلگراف آشکارتری فرستاده یاد شاه و بدخواهیهای او را کردند. همچنین بتلگراف انجمن تبریز و دیگر تلگرافها با چنین «فتواهایی» پاسخ دادند. اگرچه این تلگرافها در روزنامهها بچاپ نرسید ، ولی آزادیخواهان در تبریز و تهران آنها را میان مردم پراکندند. اینبود محمدعلیمیرزا به بیم افتاده ترسید «فتواهایی» بدتر از اینها داده شود و روز بیستوهشتم خرداد (18 جمادیالاولی) تلگراف درازی بعلمای نجف فرستاد که در پایین کوتاهشدهی او را میآوریم (1) :
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 13ـ یک مردانگی بجایی از علمای نجف
در این روزها یک مردانگی بسیار بجایی از سه تن علمای نجف سر زد. چگونگی آنکه مشروطهخواهان درمیان کوششهای خود یکی هم به نجف تلگراف فرستاده از آخوند خراسانی و حاجی تهرانی و حاجیشیخ مازندرانی یاوری میتلبیدند. چنانکه دیدیم یک تلگراف انجمن ایالتی آذربایجان فرستاد. انجمنهای تهران و رشت و دیگر جاها نیز پیروی مینمودند. دو سید با شادروان افجهای نیز تلگراف پایین را فرستادند :
«چند روز است اعلیحضرت بدون بهانه با هیئت موحشه در خارج دروازه تشکیل اردو چند نفر از امرا را بعد از دو سه روز حبس تبعید ملت در کمال استیحاش و خوف قتل نفوس فوقالعاده ولایات ایران تعطیل عمومی اقدامات مجدانه سریعالنتایج فوراً لازم است داعی عبدالله الموسوی البهبهانی الراجی جمالالدین الحسینی محمدبنصادق الطباطبایی»
در نجف علمای سهگانه بتکان آمدند. ولی چه کار توانستندی جز آنکه «فتوا» بیاری مجلس دهند. به سه سید پاسخ پایین را فرستادند :
تلگراف موحش موجب ملالت فوقالعاده گردید. با اقدامات غیرمترقبه آنچه متوقفعلیه حفظ اسلام و مسلمین است معمول فرمایید عموم مسلمین اطاعت نموده نتیجه را سریعاً اطلاع محمدحسین محمدکاظم عبدالله المازندرانی»
نیز تلگراف پایین را فرستادند :
«تهران توسط آقایان حججالاسلام بهبهانی و طباطبایی و افجه[ای] دامت برکاتهم عموم صاحبمنصبان و امراء و قزاق و نوکرهای نظامی و عشایر و سرحدداران ایران ایدهمالله تعالی بسلام وافر مخصوص میداریم همواره حفظ حدود و نفوس و اعراض و اموال مسلمین در عهدهی آن برادران محترم بوده و هست و همگی بدانند که همراهی با مخالفین اساس مشروطیت هر که باشد ولو با تعرض بر مسلمانان حامیان این اساس قویم محاربه با امام عصر عجلالله فرجه است باید تحرز و ابداً بر ضد مشروطیت اقدام ننمایند»
سپس تلگراف آشکارتری فرستاده یاد شاه و بدخواهیهای او را کردند. همچنین بتلگراف انجمن تبریز و دیگر تلگرافها با چنین «فتواهایی» پاسخ دادند. اگرچه این تلگرافها در روزنامهها بچاپ نرسید ، ولی آزادیخواهان در تبریز و تهران آنها را میان مردم پراکندند. اینبود محمدعلیمیرزا به بیم افتاده ترسید «فتواهایی» بدتر از اینها داده شود و روز بیستوهشتم خرداد (18 جمادیالاولی) تلگراف درازی بعلمای نجف فرستاد که در پایین کوتاهشدهی او را میآوریم (1) :
«از قراری که بعرض رسیده در اینموقع که برای جلوگیری اشرار و ایجاد امنیت داخله پاره اقدامات کردیم مفسدین فرصت را از دست نداده ... با نقل پاره عنوانات از آن طرف در مزاج عوام القاء بعض شبهات مینمایند ... در هنگام ارتحال پدر تاجدارم ... قانون اساسی که علامت مشروطیت دولت بوده از صحهی شاهنشاه مغفور نگذشته بلکه بواسطهی بعض عوایق نمیگذشت ... من چون مخصوصاً ترقی دولت و حضانت (؟) ملت را در ایجاد و استقرار مشروطیت میدانم خودم بنفسه متصدی این امر شده ... قانون اساسی را در حالتی که پدر تاجدارم را رمق و قدرتی باقی نبود قلم را در دستش گزارده بعد از آن هم از ساعتی که بتخت سلطنت جلوس کردم تمام همّ خود را در اسقرار اساس مشروطیت مصروف و با آن قدرتی که در قوه داشتم و اسباب فراهم بود از پیشرفت این اساس قصور نورزیدم تا مشروطیت دولت که آزادی ملت است قرار یافت و مستحکم شد. لیکن متأسفانه این آزادی را که از لوازم استقرار مشروطیت بود جمعی مفسدین وسیلهی پیشرفت اغراض باطنیه و خیالات فاسدهی خود که مباین و منافی اساس شرع مقدس اسلام بوده قرار داده در ذهن عوام نوع دیگر رسوخ دادند. خلاصه وقتی که در متمم قانون اساسی دیدند مذهب رسمی اهالی ایران مذهب مقدس جعفری ... است و دیگر آزادی مذهب برای آنها غیرممکن خواهد بود ... انجمن بابیه تشکیل داده گفتگوی آزادی طایفه بمیان آوردند ... چنانکه پاره از اعمال آنها مستحضر شدهاید ... حسب وظیفهی شخصی لازم دانستم که بیش از این تحمل و سکوت را جایز ندانم ... و چون میدانم که برای حفظ حدود (؟) و مغلطه کردن بر خاطرهای محترمه پاره اشتباهکاری خواهند کرد ... لهذا یادآور میشوم که مشروطیت دولت را من خودم با کمال میل و رغبت امضا کرده و در استقرار این اساس و حفظ و حمایت مجلس شورای ملی با تمام جد خواهم کوشید انشاءالله تعالی از برکت توجهات مخصوصه و ادعیهی خالصهی جنابان مستطابان عالی امیدوارم در هر نوع ترقی و سعادت دولت و ملت خودم موفق گردم و از باطن آن ذوات مقدس همه نوع استمداد جویم. 18 جمادیالاولی 1326 محمدعلیشاه قاجار»
👇
👍2
این تلگراف نمونهی بیشرمیست. خود را هوادار مشروطه مینماید و مشروطهخواهان را «بابی» مینامد. چنین میپنداشته که با این دروغها به علما فریب خواهد داد. ولی علمای سهگانه که از چگونگی آگاه میبودند و در پشتیبانی از مجلس و مشروطه مردانه پا میفشاردند پاسخ شایندهی پایین را فرستادند :
چنانکه دیده میشود این تلگراف در 21 جمادیالاولی و دو روز پیش از بمباران از نجف فرستاده شده و دانسته نیست که به سید رسیده است یا نه.
🔹 پانوشت :
1ـ نسخهای از این تلگراف که در دست ماست غلطهای بسیاری میدارد و اینست همهی آن را نیاوردهایم.
🌸
«طهران توسط جنابان حججالاسلام بهبهانی و طباطبایی و افجهای دامت برکاتهم حضور مبارک اعلیحضرت شاهانه خلدالله ملکه بعد از ادعیهی خالصه عرضه میداریم پر واضحست که اقدامات مجدانهی داعیان محض حفظ دین مبین و قوت و شوکت دولت و ترقی ملت و ترفیهی حال رعیت و صیانت نفوس و اعراض مسلمین بوده مکرراً هم این معنی را نصاً و خلوصاً تلگرافاً و کتباً بعرض رسانیده و بجواب مساعد نایل نشده حالا دستخط تلگرافی زیارت و موجب کمال اسف و حیرت گردید زیرا که معلوم شد باز انفاس خاینین اثر سمیت خود را بخشیده لزوماً خالصانه عرض مینماییم اگر اظهارات ملوکانه همان قسم که مأمول است مبنی بر واقعیت و بر مضمون قول حضرت شاه ولایت علیه افضل الصلوات والسلام خیرالمقال ماصدقه الفعال تطابق داشت چنین روزگاران سیاه برای این دولت و ملت دست نمیداد و اتلاف نفوس و اعراض و اموال مسلمین باین حد منتهی نمیشد چنانکه هم کامله در این موقع واقعاً باصلاح مملکت متوجه بود این اغتشاشات مملکت ویرانساز خصوص آذربایجان که هزاران نفوس و اعراض تلف شده و میشود نمیشد و سرحدات مملکت چنین بیصاحب نمیماند و پای اجانب بمملکت باز نمیشد در تهران بآن امنیت بچنین هیئت موحش تشکیل اردو نمیفرمودید. دفع مفسدین و قلع و قمع فرق ضالهی بابیه خذلهمالله تعالی را بوزارت عدلیه ارجاع و بعد از ثبوت شرعاً بر وفق قوانین مشروطیت اسهل مایکون و موجب مزید استحکام اتحاد بین دولت و ملت بود مگر گرفتار شدن آن صاحب اعلانات کفریه که از لسان بابیه منتشر مینمود بعرض اقدس نرسیده هزاران افسوس که مفسدین نمکنشناس محض پیشرفت مقصود خودشان ساحت اقدس ملوکانه را بچنین اقدامات موجبه یأس کلی و تکرر نقض عهد و ایمان مؤکده آلوده و این عهد فرخنده را که سزاوار بود سردفتر سعادت گردد دچار چنین بدنامی ابدیه نمیشد (؟) و علی ایحال بدیهیست حفظ دین مبین و استقلال دولت اثناعشریه شیدالله تعالی ارکانهما بعدم تخطی از قوانین مشروطیت متوقف و التزام آن بر قاطبهی مسلمین خصوص شخص اقدس شاهانه از اهم واجباتست و این اقدام اخیر گرچه موجب یأس کلی است لیکن چنانکه مفسدین باز هم ذات اقدس را بحالت دینپروری و مملکتداری بگذارند امید است که انشاءالله تعالی بحسن تدارک و اقدامی که کاملاً موجب رفع وحشت عموم باشد مبادرت فرموده گسیختگی کلی را که خدای نخواسته تکلیف حفظ دین و دولت و اعراض و اموال ملت اقتضای دیگر خواهد داشت رضا نخواهند داد انشاءالله تعالی و الامر لمن له الامر. یکشنبه 21 ج 1 نجلخلیل محمدکاظم خراسانی عبدالله مازندرانی»
چنانکه دیده میشود این تلگراف در 21 جمادیالاولی و دو روز پیش از بمباران از نجف فرستاده شده و دانسته نیست که به سید رسیده است یا نه.
🔹 پانوشت :
1ـ نسخهای از این تلگراف که در دست ماست غلطهای بسیاری میدارد و اینست همهی آن را نیاوردهایم.
🌸
👍2
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 14ـ پاسخ لایحهی مجلس از شاه
لایحهای را که مجلس برای شاه فرستاد و شاه بایستی پاسخی دهد ، گویا در روزهای آخر بود که پاسخ فرستاده شد. در روزنامهها که چگونگی مجلس و کارهای آن را تا روز سیام خرداد (20 جمادیالاولی) نوشتهاند ، ما یادی از این پاسخ نمیبینیم ، و پیداست که پس از آن فرستاده شده. برخی (1) میگویند : پاسخ را سیاهه کردهاند ولی فرصت فرستادن نیافتهاند. هرچه هست چون نسخهی آن پاسخ اکنون در دسترس است (2) ما آن را در پایین میآوریم :
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 14ـ پاسخ لایحهی مجلس از شاه
لایحهای را که مجلس برای شاه فرستاد و شاه بایستی پاسخی دهد ، گویا در روزهای آخر بود که پاسخ فرستاده شد. در روزنامهها که چگونگی مجلس و کارهای آن را تا روز سیام خرداد (20 جمادیالاولی) نوشتهاند ، ما یادی از این پاسخ نمیبینیم ، و پیداست که پس از آن فرستاده شده. برخی (1) میگویند : پاسخ را سیاهه کردهاند ولی فرصت فرستادن نیافتهاند. هرچه هست چون نسخهی آن پاسخ اکنون در دسترس است (2) ما آن را در پایین میآوریم :
السلطان بن السلطان بن السلطان بن السلطان بن السلطان بن السلطان
محمدعلیشاه قاجار 1326
بمجلس شورای ملی لایحهی مشتمله بر مکنونات خاطر وکلای ملی از پیشگاه همایونی گذشته با اینکه تمام مردم ایران ودایعی است که پروردگار عالم بحکمت بالغه حفظ و حراست و آسایش و امنیت قاطبهی آنان را بر عهده مکلفهی ما واگذار فرموده و هیچگاه مقصد نیت ما جز رفاه حال و آسایش عموم اهالی نبوده و مقصود همان نکتهی واحده بروز محبت متحده و تکمیل تربیت عامه است ولی جواب بعضی از مطالب اظهاریه را لزوماً مقرر و هیئت دارالشورا را ملتفت میفرماییم که در چندین جا از حدود معینه تجاوز شده است اولا عزت و ذلت هر قوم و ملت و بقا و فنای هر دولت و سلطنتی به نص آیات کریمه منحصر است به مشیت و حکمت خلاق عالمیان جلت عظمته که دست قدرت و احاطهی تصورات بشریه از پیرایهی این نکته کوتاه بوده و خواهد بود پس نهایت کراهت دارد که بدون رعایت حشمت سلطنت از مسلک نگارش و قاعدهی بیان عدول کرده متذکر چنین عبارتی بشوند (امنیت و استقلال منتهی بمویی بوده) و حال آنکه علاوه بر اینکه در مقابل زحمات و ضرب شمشیر نیاکان سلطنت ایران را ارث محقق و حق مسلم نفس نفیس خود میدانیم تا موقعی که مشیت خلاق احدیت بمقتضای آیهی کریمه : قلاللهم مالک الملک تؤتیالملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء و تعز من تشاء بیدک الخیر انک علی کل شیئی قدیر ، علاقه گرفته رشتهی انتظام آسایش این ملت در کف کفایت شخص همایون ما باشد استقلال و ثبات سلطنت و محافظت قوم و ملت خود را از همان قوة و به همان ارادهی ازلیه مستدام و بیزوال میدانیم و بهمین ملاحظه عطوفت پدرانه بود که محض تکمیل اشاعهی عدل و داد و فراهم شدن موجبات رفاه و ترقیات ملی و استخلاص از ذلالت جهل و نادانی آراء عموم را راضی شدیم که در کلیهی امور مداخله داده شود بدین جهة از روی نهایت جود و سخا سلطنت خود و دولت ایران را بتمام دول عالم در عداد دولت (کنستیتوسیون) اعلان فرموده و برای تحدید حدود جریان امور مملکتی و نظام جمهور که عبارت است از سه قوهی قانونیه اجرائیه قضائیه قانون اساسی را در نهایت رغبت و حرمت پذیرفته و ممضی داشتیم که در تحت قاعدهی مقرره اصل بیستوهشتم این سه قوه منفصلا از هم در نتیجهی واحده نظم ملک و ملت جاری و ساری باشد یعنی به تصریح قانون اساسی جریان امور را از همان سه مجری مترصد و ترقیات مملکت و نجات ملت خود را از آن راه منتظر شدیم و در این مدت آنچه را قانون مصرح بود متابعت نموده حتی مسئولیت را بحکم قانون از ذمهی خود خارج دانسته و در کلی و جزئی هرچه از طرف هیئت مبعوثه باسم ملت صحیح یا سقیم پیش آمد اعتراض نداشته نهایت همراهی را با مستدعیات ملیه در پیش وجدان خود باقتضای تکلیف مقرره بعمل آورده منتظر حصول نتیجه بودیم.
👇
👍2
چون بنا بمتابعت قانون اساسی و از روی حلم و بردباری که خلاق عالمیان در وجود ما ودیعه قرار داده هر قدر اصلاح امور و رفع انقلابات مملکتی را از قوای ثلثه مترصد شده نتیجه جز بعکس ندیدیم بلکه در هر مسئله که پیش آمد نقض قانون اساسی مکاشفه و بیپروا از طرف هیئت مبعوثه و ملت بیعلم مشهود افتاده و بر خلاف تمام قوانین عالم بتحریک جهال کمظرف باغوای مفسدین پرمایه (؟) باستظهار انجمنها هر مطلب مختصری را وسیلهی هیجان عمومی قرار داده در مدارس شهر و گاهی در محوطهی خود مجلس تشهیر سلاح کرده مرتکب هزار گونه حرکات بیقاعده شدند و بهمین جهة شیرازهی نظام مملکت را چنان از هم گسیخته کردند که اداره نمودن آن باشکالات و زحمات بیاندازه برخورده است از جمله یکی از تکالیف واجبهی دارالشورا که مقدم و الزم تکالیف میباشد وضع قانون قضائیه که عبارت از عدلیه باشد بود تا باین درجه هر کس بخیالات شخصیه و اغراض نفسانیه رفتار ننماید بکلی از این تکلیف اصلیه تقاعد شده و هنوز ادارهی عدلیه قائم نگردیده است و بهمین علت با وجود مشروطیت جان و مال و ناموس و شرف عموم در مخاطره و فریاد واعدالتاه به ثریا میرسد و بواسطهی مداخلهی هرکس در اجرائیات برای احدی امنیت باقی نمانده در صورتی قانون بعدم مسئولیت و تقدیس شخص سلطان تصریح میکند با مسئولیت هیئت مجریه که عبارت باشد از دولت و مجلس شورا که جز وضع قوانین لازمه و نظارت امور تکلیفی ندارد در هر امری شخص سلطان را طرف قرار داده و در امورات شخصیه مداخله نموده مواد چندی از قانون را در این مورد نقض کردند بحکم قانون اساسی قوهی اجرائیه و انتخاب وزراء که بسلطنت مفوض است هر کس را ما خواستیم مصدر شغل و امری نسبت بدقایق مقتضیات وقت و صلاح جریان نظم امور با رعایت روابط دول خارجه قرار بدهیم بخلاف قانون و با هزار وسایل بعضی اقدامات غیرمقتضیه کردند که حاجت تذکار نبوده بلکه حلم و حشمت سلطنت مانع از تصریح و تشریح کیفیات آنست بخلاف اصل هشتم و نهم در چند مورد رفتار شده و به تبعیض عمل گردیده قانون تصریح کرده سلطان مقدس است و اصل دهم مصرح است که در مواقع ارتکاب جنحه و جنایت قوهی نظمیه اقدامات فوریه بعمل آورده و در مقدمهی وقعهی بومب استنطاق و محاکمهی مرتکبین بنا بتوضیحات روزنامهی محاکمات چه حرکات وقیحانه که بعمل میآمد که جز عظمت و همت و بغیر رافت ذات ملوکانه نسبت بملت که منزلهی فرزند خود ملاحظه میشود هیچ قانون و قاعده اغماض چنین خیانتی را تجویز نمیکرد اصل هشتم آحاد ملت را در مقابل قانون متساوی نموده اصل دوازدهم مجازات را منحصر بطریقهی مجوزهی قانون کرده در چند مورد این هر دو اصل نقض شده با اینکه مداخله در اجرائیات از وظیفهی مجلس خارج بوده بنقض اصل پانزدهم لایحه و نوشتجات عدیده از طرف هیئت مبعوثه صادر شده چنانچه نقض اصل شانزدهم متضمن همین فقره شده است قانون تصریح کرده سلطان مقدس است در اصل بیستم هر روز و هر ساعت هزار نقض و بیحرمتی بمفاد قانون عمل آمده وجهاً منالوجوه جلوگیری نشده است شاهد مسئله جراید منتشره و نطق نطاقین است عموماً علناً حتی در حوزه و ساحت مجلس نیز از مدلول اصل بیستویکم در مسئلهی اسلحه عدول و نقض گردیده علاوه بر اینها بزرگترین نقض قانون از کلمهی مصرحهی تقدیس سلطنت اشاعه و اظهار همین عبارت عدم همراهی شخص ما با مشروطیت است که از روی کمال عدم مبالات در مقام ابراز چنین عقیدهی سست با غرض سقیم برمیآیند که مدلل میدارد بیاطلاعی هیئت مبعوثه را از مسائل سیاسی و اصول قواعد جهانبانی دورهی حاضره و مأیوس مینماید شخص همایون ما را از استعداد و اطلاعات لازمهی وکلای ملت خود زیرا هنوز تا این درجه بروابط دول و حقوق بین ملل و لوازم ملکداری ملتفت نشدهاند که بر فرض محال خدانکرده شخص ما با مجلس یا مشروطه مساعد نباشیم لاکن برای بقای شرف و استقلال سلطنت و حفظ مقام قول و قلم خود درمیان ملل معظمه ساعی بحفظ (کنستیتوسیون) خواهیم بود و هرگز هتک این حرف و ثقلت این تهمت را که از روی کمال بیاطلاعی ناشی شده بر خود قبول نکرده و جمعی که تا این درجه از اس اساس مسائل مهمهی مملکت بیاطلاع بوده و به تبعیض اصول قانون با اختلاف مواقع معتقد باشند رشتهی نظم اکناف مملکت چندین هزار ساله و موجبات رفاه و امنیت جماعت کثیرهی ملت را که خداوند در عهدهی کفایت شخص همایون ما مقرر و مسئول معین فرموده از دست نداده و بیشتر از این متحمل هواپرستی اشخاص قلیلی از مغرضین نخواهیم بود تا بمشیت قادر متعال و توجهات ائمهی هدی و تأییدات حضرت حجة عجلالله فرجه سلطنت خود را از روی حقیقت منظم و قانون اساسی را بدون تبعیض بموقع اجرا گذاریم تا عموم ملت از فواید آن بهرهمند و در مهد امن و امان آسوده و مرفهالحال باشند.
👇
👍3
🔹 پانوشتها :
1ـ اعتصامالملک که رئیس کتابخانهی مجلس میبود و چند سال پیش درگذشت.
2ـ این نسخه در کتابخانهی مجلس است و ما از روی نسخهای که حاجی محمدآقا نخجوانی برداشته بودند و فرستادهاند در اینجا میآوریم.
🌸
1ـ اعتصامالملک که رئیس کتابخانهی مجلس میبود و چند سال پیش درگذشت.
2ـ این نسخه در کتابخانهی مجلس است و ما از روی نسخهای که حاجی محمدآقا نخجوانی برداشته بودند و فرستادهاند در اینجا میآوریم.
🌸
👍2
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 15ـ بازپسین روزها
از روزهای یکشنبه سیویکم خرداد و دوشنبه یکم تیر (21 و 22 جمادیالاولی) ، چون روزنامهها بچاپ نرسیده آگاهی روشنی نمیداریم. پیداست که در این روزها چیرگی شاه بیشتر و سختی کار فزونتر میبوده که روزنامهها بیرون آمدن نتوانستهاند.
در این روزها مجلس بنام میانجیگری ، نهانی برپا میشد و گفتگوهایی میانهی آن با دربار ، بنمایندگی مؤتمنالملک و مشیرالدوله (که این دو برادر نیز کار میانجیگری را برگزیده هر دو سو را از خود خشنود میگردانیدند) و دیگران میرفت و پیداست که هیچ نتیجهای بدست نمیآمد.
از آنسوی آزادیخواهان در مسجد سپهسالار و بهارستان انبوه میبودند ، و نهانی تفنگ و فشنگ نیز با خود میآوردند. دیگر پرده دریده شده و کار بدشمنی آشکار انجامیده بود. تقیزاده و دیگران امید بسیار بیاوری شهرها میبستند. تلگرافها درمیان شهرها و درمیان آنها با تهران همچنان در آمد و رفت میبود. از تهران تلگرافهای سهشانگیز بهمهی شهرها فرستاده میشد ، و از آنها نیز پاسخها میرسید. تبریز و رشت و اسپهان و شیراز و قزوین و همدان و کرمانشاه همگی نوید فرستادن یاور میدادند. این نویدها که (جز ازآنِ تبریز) بیپا میبود در تهران بآنها ارج گزارده میشد و مایهی پشتگرمی میگردید. اسپهان گذشته از تفنگچی ، پنجاههزار تومان پول دررفت جنگ نوید میداد. آقانجفی و دیگر ملایان با تلگراف «فتوای جهاد» برای نگهداری مشروطه میفرستادند. در همان هنگام امید یاوری از علمای نجف نیز میرفت. زیرا چنانکه گفتیم سه سید ، و همچنین انجمنهای تبریز و رشت و دیگر جاها تلگراف کرده چگونگی را آگاهی داده بودند.
در این روزهای بازپسین که چیرگی دربار بیشتر و ترس فزونتر شده بود با تلگراف با قزوین و ساوه گفتگو میرفت که آنها چون نزدیکتر بودند تفنگچیان خود را زودتر فرستند. کار را در هنگامش نکرده و اکنون بدینسان گرفتار فشار شده بودند.
در همان روزها دو کاری نیز از محمدعلیمیرزا سر زد : یکی آنکه چون حاجیمیرزا حسن و دیگران از ملایان تبریز تلگرافی در نکوهش از مشروطه و مجلس و اینکه مشروطهخواهان بیدینند فرستاده بودند شاه دستور داد آن را بچاپ رسانیدند و در شهر پراکندند ، و این یک شکستی بآزادیخواهان گردید. زیرا به تبریز امید بسیار میبستند ، و چون از دوتیرگی درمیان ملایان و آزادیخواهان نیک آگاه نمیبودند ، این را بوارونهی امید خود یافتند ، و خواهیم آورد که نمایندگان آذربایجان در همین زمینه تلگراف گلهآمیزی به تبریز فرستادند.
دیگری اینکه روز دوشنبه یکم تیرماه که خود بازپسین روز مشروطه و مجلس میبود شاه تلگراف پایین را با دست فرمانروایان و حکمرانان بشهرها فرستاد :
از این تلگراف پیدا بود که چه اندیشهای را با مجلس میدارد. شب آن روز هم مشیرالدوله و مؤتمنالملک آمده آگاهی دادند که شاه در برانداختن مجلس پافشاری میکند و فردا بکار خواهد برخاست.
گویا همان شب بود که کابینه نیز از میان رفت و مشیرالسلطنه کابینهی دیگری را پدید آورد که وزیران اینان بودند :
مشیرالسلطنه رئیسالوزراء و وزیر داخله ، علاءالسلطنه وزیر خارجه ، امیربهادر جنگ وزیر جنگ ، قوامالدوله وزیر مالیه ، محتشمالسلطنه وزیر عدلیه ، مخبرالدوله وزیر پست و تلگراف ، مؤتمنالملک وزیر فواید عامه و تجارت ، مشیرالدوله وزیر علوم و اوقاف.
چنانکه دیده میشود صنیعالدوله و مستوفیالممالک نبودند ، و این دانسته نیست که خود نخواستهاند یا شاه نپذیرفته است. (چنانکه ما این دسته را میشناسیم این گمان دوم نزدیکتر بفهم میباشد). نیز دیده میشود که مؤتمنالملک و مشیرالدوله که سپس از سران مجلس و دولت مشروطه بشمار خواهند رفت ، در چنین کابینهای وزیر میبودند.
بدینسان روزهای بازپسین «خردهمشروطه» بپایان میرسید و اکنون بداستان بمباران رسیدهایم. ولی میباید در اینجا به تبریز بازگردیم و پیشامدهای آنجا را نیز تا این زمان نوشته سپس بداستان بمباران پردازیم.
🌸
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 15ـ بازپسین روزها
از روزهای یکشنبه سیویکم خرداد و دوشنبه یکم تیر (21 و 22 جمادیالاولی) ، چون روزنامهها بچاپ نرسیده آگاهی روشنی نمیداریم. پیداست که در این روزها چیرگی شاه بیشتر و سختی کار فزونتر میبوده که روزنامهها بیرون آمدن نتوانستهاند.
در این روزها مجلس بنام میانجیگری ، نهانی برپا میشد و گفتگوهایی میانهی آن با دربار ، بنمایندگی مؤتمنالملک و مشیرالدوله (که این دو برادر نیز کار میانجیگری را برگزیده هر دو سو را از خود خشنود میگردانیدند) و دیگران میرفت و پیداست که هیچ نتیجهای بدست نمیآمد.
از آنسوی آزادیخواهان در مسجد سپهسالار و بهارستان انبوه میبودند ، و نهانی تفنگ و فشنگ نیز با خود میآوردند. دیگر پرده دریده شده و کار بدشمنی آشکار انجامیده بود. تقیزاده و دیگران امید بسیار بیاوری شهرها میبستند. تلگرافها درمیان شهرها و درمیان آنها با تهران همچنان در آمد و رفت میبود. از تهران تلگرافهای سهشانگیز بهمهی شهرها فرستاده میشد ، و از آنها نیز پاسخها میرسید. تبریز و رشت و اسپهان و شیراز و قزوین و همدان و کرمانشاه همگی نوید فرستادن یاور میدادند. این نویدها که (جز ازآنِ تبریز) بیپا میبود در تهران بآنها ارج گزارده میشد و مایهی پشتگرمی میگردید. اسپهان گذشته از تفنگچی ، پنجاههزار تومان پول دررفت جنگ نوید میداد. آقانجفی و دیگر ملایان با تلگراف «فتوای جهاد» برای نگهداری مشروطه میفرستادند. در همان هنگام امید یاوری از علمای نجف نیز میرفت. زیرا چنانکه گفتیم سه سید ، و همچنین انجمنهای تبریز و رشت و دیگر جاها تلگراف کرده چگونگی را آگاهی داده بودند.
در این روزهای بازپسین که چیرگی دربار بیشتر و ترس فزونتر شده بود با تلگراف با قزوین و ساوه گفتگو میرفت که آنها چون نزدیکتر بودند تفنگچیان خود را زودتر فرستند. کار را در هنگامش نکرده و اکنون بدینسان گرفتار فشار شده بودند.
در همان روزها دو کاری نیز از محمدعلیمیرزا سر زد : یکی آنکه چون حاجیمیرزا حسن و دیگران از ملایان تبریز تلگرافی در نکوهش از مشروطه و مجلس و اینکه مشروطهخواهان بیدینند فرستاده بودند شاه دستور داد آن را بچاپ رسانیدند و در شهر پراکندند ، و این یک شکستی بآزادیخواهان گردید. زیرا به تبریز امید بسیار میبستند ، و چون از دوتیرگی درمیان ملایان و آزادیخواهان نیک آگاه نمیبودند ، این را بوارونهی امید خود یافتند ، و خواهیم آورد که نمایندگان آذربایجان در همین زمینه تلگراف گلهآمیزی به تبریز فرستادند.
دیگری اینکه روز دوشنبه یکم تیرماه که خود بازپسین روز مشروطه و مجلس میبود شاه تلگراف پایین را با دست فرمانروایان و حکمرانان بشهرها فرستاد :
«این مجلس بر خلاف مشروطیت است. هر کس من بعد از فرمایشات ما تجاوز کند مورد تنبیه و سیاست سخت خواهد بود.»
از این تلگراف پیدا بود که چه اندیشهای را با مجلس میدارد. شب آن روز هم مشیرالدوله و مؤتمنالملک آمده آگاهی دادند که شاه در برانداختن مجلس پافشاری میکند و فردا بکار خواهد برخاست.
گویا همان شب بود که کابینه نیز از میان رفت و مشیرالسلطنه کابینهی دیگری را پدید آورد که وزیران اینان بودند :
مشیرالسلطنه رئیسالوزراء و وزیر داخله ، علاءالسلطنه وزیر خارجه ، امیربهادر جنگ وزیر جنگ ، قوامالدوله وزیر مالیه ، محتشمالسلطنه وزیر عدلیه ، مخبرالدوله وزیر پست و تلگراف ، مؤتمنالملک وزیر فواید عامه و تجارت ، مشیرالدوله وزیر علوم و اوقاف.
چنانکه دیده میشود صنیعالدوله و مستوفیالممالک نبودند ، و این دانسته نیست که خود نخواستهاند یا شاه نپذیرفته است. (چنانکه ما این دسته را میشناسیم این گمان دوم نزدیکتر بفهم میباشد). نیز دیده میشود که مؤتمنالملک و مشیرالدوله که سپس از سران مجلس و دولت مشروطه بشمار خواهند رفت ، در چنین کابینهای وزیر میبودند.
بدینسان روزهای بازپسین «خردهمشروطه» بپایان میرسید و اکنون بداستان بمباران رسیدهایم. ولی میباید در اینجا به تبریز بازگردیم و پیشامدهای آنجا را نیز تا این زمان نوشته سپس بداستان بمباران پردازیم.
🌸
👍3
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 16ـ «هفتهی شور و خروش» در تبریز
چنانکه گفتیم از روز سهشنبه نوزدهم خرداد (9 جمادیالاولی) بود که تبریزیان از پیشامدهای تهران آگاه شدند ، و از همان روز سران آزادی در تلگرافخانه نشستند و با تهران و با دیگر شهرها به تلگراف فرستادن پرداختند. روزهای چهارشنبه بدینسان گذشت ، ولی از روز آدینه بیستودوم خرداد (12 جمادیالاولی) شهر حال دیگری بخود گرفت. از این آدینه تا آدینهی دیگر در تبریز یک جوش و خروش بیمانندی درمیان میبود ، و از اینرو آن را «هفتهی شور و خروش» مینامیم (بدانسان که در تهران همین را «هفتهی زبونی» نامیدیم).
آن روز آدینه ، مجاهدان با افزارهای جنگی ، آماده و بسیجیده ، دسته دسته ، بتلگرافخانه میآمدند ، و چون از تلگرافهایی که میرسید آگاه میشدند ، سخت میخروشیدند : ما چرا دور ایستادهایم؟! آنهمه کوششها در دو سال برای چنین روزی میبود ، از تلگراف چه برخیزد؟!.. چرا خود به تهران نرویم؟!.. چرا بیاری دارالشورا نشتابیم؟!..
این اندیشه نخست از خود آنان سر زد ، و «مرکز غیبی» و انجمن ایالتی نیز خرسندی دادند. همان روز چنین نهادند دفتری در سربازخانه باز کنند که هر که خواهان چنان سفری باشد نام خود را در آن بنویساند. نیز دفتری برای «اعانه» باز کنند که دررفت سفر بسیجیده گردد.
از امروز کانون شورش سربازخانه گردید که از هر روز در آنجا انبوهی پدید میآمد ، و میدانی بآن پهناوری پر از مردم گردید. کسی تا ندیده با گفتن نخواهد دانست چه شور و تکانی درمیان میبود. چه پیش از نیمروز و چه پس از آن ، مردم چون انبوه میشدند ناطقان بگفتار میپرداختند و خونها را بجوش میآوردند. در یکسو مجاهدان بنامنویسی میپرداختند. در یکسو توانگر و کمچیز هر کسی باندازهی توان و خواهش خود ، پول بصندوق میپرداختند. بهتر است در این باره گفتههای پرفسور براون را بیاورم : «در یک روز از پسین تا شام ، تنها از مردم بیچیز هزاروسیصد تومان پرداخته گردید». تلگراف «انجمن اتحادیه» را بدارالشورا در پیش نوشتهایم که میگوید : زنان نیز در این شور و خروش همآواز میبودند ، و کسانی از آنان گردنبند و گوشواره و بازوبند خود را میآوردند و بصندوق میدادند که فروخته شود و پولش در راه روانه گردانیدن مجاهدان بکار رود.
یکی از ناطقان که در این روزها شناخته گردید سید حسن شریفزاده بود ، که در سربازخانه با گفتارهای آتشین خود دلها را بتکان میآورد و غیرتها را بیدار میگردانید.
سپاهی که به تهران خواستی رفت نقیخان رشیدالملک را بسرداری آن برگزیدند. چنانکه نوشتهایم این مرد در آن روزها درمیان آزادیخواهان میبود و با نیرنگ و دورنگی روز میگزاشت. ستارخان با پنجاه سواره و باقرخان با پنجاه سواره و محمدقلیخان آقبلاغی با دستههایی از سواران در آن لشکر میبودند. شمارهی آنان کمتر از هزار نخواستی بود ، ولی چون شتاب میکردند همینکه سیصد تن آماده گردیدند ، روز بیستوهفتم خرداد (17 جمادیالاولی) با شکوه بسیار و سهش سرشار از شهر بیرون رفته در واسمنج که دو فرسخی شهر است لشکرگاه زدند ، که از دیگران نیز هر که کارهایش را بپایان رساند بآنان پیوندد.
از تهران جز آگاهیهای دروغ نمیرسید. در یک تلگرافی گفته میشد :
از تقیزاده تلگراف رمز بسیار درازی رسید که در آن چنین میگفت :
این تلگراف برای شورانیدن تبریزیان میبود که هرچه زودتر سپاه بفرستند. آقای تقیزاده که در تهران از نیروی آمادهی آزادیخواهان سودجویی نمیتوانست ، و خواهیم دید که روز جنگ از ترس جان بیکبار از خانه بیرون نیامد ، این تلگراف دروغآمیز را میفرستاد ، و هیچ نمیاندیشید که فرستادن سپاه از تبریز با چه دشواریهایی روبرو تواند بود.
👇
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 16ـ «هفتهی شور و خروش» در تبریز
چنانکه گفتیم از روز سهشنبه نوزدهم خرداد (9 جمادیالاولی) بود که تبریزیان از پیشامدهای تهران آگاه شدند ، و از همان روز سران آزادی در تلگرافخانه نشستند و با تهران و با دیگر شهرها به تلگراف فرستادن پرداختند. روزهای چهارشنبه بدینسان گذشت ، ولی از روز آدینه بیستودوم خرداد (12 جمادیالاولی) شهر حال دیگری بخود گرفت. از این آدینه تا آدینهی دیگر در تبریز یک جوش و خروش بیمانندی درمیان میبود ، و از اینرو آن را «هفتهی شور و خروش» مینامیم (بدانسان که در تهران همین را «هفتهی زبونی» نامیدیم).
آن روز آدینه ، مجاهدان با افزارهای جنگی ، آماده و بسیجیده ، دسته دسته ، بتلگرافخانه میآمدند ، و چون از تلگرافهایی که میرسید آگاه میشدند ، سخت میخروشیدند : ما چرا دور ایستادهایم؟! آنهمه کوششها در دو سال برای چنین روزی میبود ، از تلگراف چه برخیزد؟!.. چرا خود به تهران نرویم؟!.. چرا بیاری دارالشورا نشتابیم؟!..
این اندیشه نخست از خود آنان سر زد ، و «مرکز غیبی» و انجمن ایالتی نیز خرسندی دادند. همان روز چنین نهادند دفتری در سربازخانه باز کنند که هر که خواهان چنان سفری باشد نام خود را در آن بنویساند. نیز دفتری برای «اعانه» باز کنند که دررفت سفر بسیجیده گردد.
از امروز کانون شورش سربازخانه گردید که از هر روز در آنجا انبوهی پدید میآمد ، و میدانی بآن پهناوری پر از مردم گردید. کسی تا ندیده با گفتن نخواهد دانست چه شور و تکانی درمیان میبود. چه پیش از نیمروز و چه پس از آن ، مردم چون انبوه میشدند ناطقان بگفتار میپرداختند و خونها را بجوش میآوردند. در یکسو مجاهدان بنامنویسی میپرداختند. در یکسو توانگر و کمچیز هر کسی باندازهی توان و خواهش خود ، پول بصندوق میپرداختند. بهتر است در این باره گفتههای پرفسور براون را بیاورم : «در یک روز از پسین تا شام ، تنها از مردم بیچیز هزاروسیصد تومان پرداخته گردید». تلگراف «انجمن اتحادیه» را بدارالشورا در پیش نوشتهایم که میگوید : زنان نیز در این شور و خروش همآواز میبودند ، و کسانی از آنان گردنبند و گوشواره و بازوبند خود را میآوردند و بصندوق میدادند که فروخته شود و پولش در راه روانه گردانیدن مجاهدان بکار رود.
یکی از ناطقان که در این روزها شناخته گردید سید حسن شریفزاده بود ، که در سربازخانه با گفتارهای آتشین خود دلها را بتکان میآورد و غیرتها را بیدار میگردانید.
سپاهی که به تهران خواستی رفت نقیخان رشیدالملک را بسرداری آن برگزیدند. چنانکه نوشتهایم این مرد در آن روزها درمیان آزادیخواهان میبود و با نیرنگ و دورنگی روز میگزاشت. ستارخان با پنجاه سواره و باقرخان با پنجاه سواره و محمدقلیخان آقبلاغی با دستههایی از سواران در آن لشکر میبودند. شمارهی آنان کمتر از هزار نخواستی بود ، ولی چون شتاب میکردند همینکه سیصد تن آماده گردیدند ، روز بیستوهفتم خرداد (17 جمادیالاولی) با شکوه بسیار و سهش سرشار از شهر بیرون رفته در واسمنج که دو فرسخی شهر است لشکرگاه زدند ، که از دیگران نیز هر که کارهایش را بپایان رساند بآنان پیوندد.
از تهران جز آگاهیهای دروغ نمیرسید. در یک تلگرافی گفته میشد :
«از طرف عموم ملت بشاه اعلان شد که هرگاه تا 48 ساعت دیگر حقوق ملت ادا نشود و آنچه از قانون اساسی نقض شده است بجای خود نیاید آن وقت ملت بتکلیف خود رفتار خواهند کرد».
از تقیزاده تلگراف رمز بسیار درازی رسید که در آن چنین میگفت :
«دارالشورا بجهت اتمام حجت بشاه اعلان نمودند که این حرکات منافی با قانون شرع و قانون اساسی موجب افتضاح مقام سلطنت میباشد لازم است که آنچه نقض قانون گشته جبران نماید تا مردم اطمینان حاصل نمایند شاه در افعال و حرکاتش مُصر ، لذا انجمنها تمام نمایندگان خود را بمجلس فرستاده کسب تکلیف کردهاند. بجهت عدم انعقاد (؟) شاه بقانون شرع و اساسی کلیتاً اهالی بیتکلیف مانده انقراض اسلام را معاینه دیده خلع او را جداً خواستار شدند همچنین از ولایات و ایالات متواتراً تلگرافات سخت در خلع شاه میرسد. مجلس هم با شاه در مذاکرهی سخت است قشون ملی از هر طرف در شرف حرکت میباشند. از همه مجدتر همدان قزوین رشت شیراز است بدیهیست که در کلیهی امورات حقه آذربایجانیها گوی سبقت از دیگران بردهاند من الله التوفیق و علیه التکلان (فدای ملت تقیزاده)»
این تلگراف برای شورانیدن تبریزیان میبود که هرچه زودتر سپاه بفرستند. آقای تقیزاده که در تهران از نیروی آمادهی آزادیخواهان سودجویی نمیتوانست ، و خواهیم دید که روز جنگ از ترس جان بیکبار از خانه بیرون نیامد ، این تلگراف دروغآمیز را میفرستاد ، و هیچ نمیاندیشید که فرستادن سپاه از تبریز با چه دشواریهایی روبرو تواند بود.
👇
👍3
تبریزیان خودشان خواهان میبودند و این توانستندی که سه چهار هزار سپاه به تهران بفرستند. ولی از یکسو خود شهر از آزادیخواهان تهی گردیده بدست بدخواهان افتادی و از یکسو آنها از تبریز تا تهران در درهها و گردنهها دچار شاهسونان و دیگران گردیده پیش از رسیدن به تهران آسیب بسیاری دیدندی ، و پس از همهی اینها ، هنگامی رسیدندی که مجلس از میان برخاسته بودی.
🌸
🌸
👍5
🔶 «تاریخ مشروطهی ایران»
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 17ـ جنبش ملایان و آغاز آشوب
تبریزیان هنگامی که بدینسان سرگرم جوش و خروش میبودند و میخواستند سپاه به تهران فرستند و با دشمنان آزادی بجنگند ، ناگهان پرده برخاسته دانسته گردید ، که محمدعلیمیرزا در آن نقشهی خود تبریزیان را فراموش نکرده ، و برای اینجا نیز دستگاهی درچیده ، و تبریزیان باید در شهر خود باین دستگاه پردازند و نیازی برفتن تهران نمیباشد.
آمدن حاجیمیرزا حسن و امامجمعه را به تبریز نوشتهایم. آن آمدن برای این بود که در هنگامی بهمدستی ملایان و دیگر بدخواهان مشروطه بتلاش برخیزند. اینبود روز آدینه بیستونهم خرداد (19 جمادیالاولی) یک نشست بزرگی در خانهی مجتهد برپا گردید. همگی مجتهدان و ملایان بنام در آنجا بودند. همچنین میرهاشم که گفتهایم در دَوَچی و سرخاب دستگاه فرمانروایی میداشت با پیرامونیانی بآنجا آمد. نیز اجلالالملک رئیس شهربانی و کسان دیگری از آزادیخواهان دانسته و نادانسته بآنجا رفتند. چون هنگامش رسید مجتهد پرده از کار برداشته بسخنانی پرداخت در این زمینه که مشروطه با اسلام سازش ندارد ، و اکنون که شاه بکندن بنیاد آن برخاسته ما نیز بیاری شاه برخیزیم ، و تلگرافی برایش فرستیم. ملایان که خود دشمنان مشروطه میبودند این پیشنهاد را با خوشرویی پذیرفتند ، و تلگرافی نوشته شد که همگی بآن دستینه نهادند ، و تو گفتیی یک بایای وَرجاوَندی را بپایان رسانیدهاند بخود بالیدند.
هنگام نیمروز که نشست پایان پذیرفت و باشندگان پراکنده میگردید[ند] ناگهان داستانی رخ داد ، و آن اینکه یک سیدی با تپانچه بدست آهنگ کشتن میرهاشم کرد و تیری باو انداخت که چون سوار الاغ میبود به رانش خورده نکشت. پیرامونیانش ریخته آن سید را با تقی مسگر نامی که از همراهان وی میبود دستگیر کردند ، و با خود برداشته روانهی دوچی گردیدند. بدینسان در تبریز زمینه برای جنگ و خونریزی آماده گردید.
این سید تیرانداز چنانکه میگویند از مردم زنجان و خود یکی از فرستادگان کمیتهی قفقاز میبوده. این مرد از آنجا برای کشتن سید هاشم آمده و بیآنکه نژاد سیدی دارد دستار سیاه بسر پیچیده خود را سید میشناسانیده. از دیرباز درپی فرصت میگشته تا امروز بدست آورده. ولی چهسود که تیرش بآماج نخورد ، و خود که گرفتار شد همان شب در اسلامیه با شکنجه کشته گردید. در روزنامهی «ملا عمو» که هنوز پراکنده میگردید ، در پایان یک نسخهای رویهی بازپرس از تقی مسگر را آورده است که اینک من نیز در پایین میآورم :
آن تلگراف را که ملایان فرستادند ، چنانکه گفتیم محمدعلیمیرزا بآن ارج بسیاری گزارده دستور داد بچاپ رسانند و در تهران پراکنده کنند ، و گفتیم که این بآزادیخواهان گران افتاد و آذربایجانیان سرافکنده گردیدند ، بویژه با آن تلگرافهایی که از علمای اسپهان میرسید ، و خواهیم دید که نمایندگان آذربایجان در این باره تلگراف گلهآمیزی فرستادند.
🌸
🔹 جلد 1 ، بخش 3 ، گفتار یازدهم : چگونه مجلس بتوپ بسته شد؟
🖌 احمد کسروی
🔸 17ـ جنبش ملایان و آغاز آشوب
تبریزیان هنگامی که بدینسان سرگرم جوش و خروش میبودند و میخواستند سپاه به تهران فرستند و با دشمنان آزادی بجنگند ، ناگهان پرده برخاسته دانسته گردید ، که محمدعلیمیرزا در آن نقشهی خود تبریزیان را فراموش نکرده ، و برای اینجا نیز دستگاهی درچیده ، و تبریزیان باید در شهر خود باین دستگاه پردازند و نیازی برفتن تهران نمیباشد.
آمدن حاجیمیرزا حسن و امامجمعه را به تبریز نوشتهایم. آن آمدن برای این بود که در هنگامی بهمدستی ملایان و دیگر بدخواهان مشروطه بتلاش برخیزند. اینبود روز آدینه بیستونهم خرداد (19 جمادیالاولی) یک نشست بزرگی در خانهی مجتهد برپا گردید. همگی مجتهدان و ملایان بنام در آنجا بودند. همچنین میرهاشم که گفتهایم در دَوَچی و سرخاب دستگاه فرمانروایی میداشت با پیرامونیانی بآنجا آمد. نیز اجلالالملک رئیس شهربانی و کسان دیگری از آزادیخواهان دانسته و نادانسته بآنجا رفتند. چون هنگامش رسید مجتهد پرده از کار برداشته بسخنانی پرداخت در این زمینه که مشروطه با اسلام سازش ندارد ، و اکنون که شاه بکندن بنیاد آن برخاسته ما نیز بیاری شاه برخیزیم ، و تلگرافی برایش فرستیم. ملایان که خود دشمنان مشروطه میبودند این پیشنهاد را با خوشرویی پذیرفتند ، و تلگرافی نوشته شد که همگی بآن دستینه نهادند ، و تو گفتیی یک بایای وَرجاوَندی را بپایان رسانیدهاند بخود بالیدند.
هنگام نیمروز که نشست پایان پذیرفت و باشندگان پراکنده میگردید[ند] ناگهان داستانی رخ داد ، و آن اینکه یک سیدی با تپانچه بدست آهنگ کشتن میرهاشم کرد و تیری باو انداخت که چون سوار الاغ میبود به رانش خورده نکشت. پیرامونیانش ریخته آن سید را با تقی مسگر نامی که از همراهان وی میبود دستگیر کردند ، و با خود برداشته روانهی دوچی گردیدند. بدینسان در تبریز زمینه برای جنگ و خونریزی آماده گردید.
این سید تیرانداز چنانکه میگویند از مردم زنجان و خود یکی از فرستادگان کمیتهی قفقاز میبوده. این مرد از آنجا برای کشتن سید هاشم آمده و بیآنکه نژاد سیدی دارد دستار سیاه بسر پیچیده خود را سید میشناسانیده. از دیرباز درپی فرصت میگشته تا امروز بدست آورده. ولی چهسود که تیرش بآماج نخورد ، و خود که گرفتار شد همان شب در اسلامیه با شکنجه کشته گردید. در روزنامهی «ملا عمو» که هنوز پراکنده میگردید ، در پایان یک نسخهای رویهی بازپرس از تقی مسگر را آورده است که اینک من نیز در پایین میآورم :
صورت استنطاق که در محضر عموم علمای اعلام و سادات ذویالعز و الاحترام و سایر مسلمین در مسئلهی سوءقصد بجناب مستطاب آقاسید هاشم سلمهالله تعالی تاریخ 20 شهر جمادیالاولی 1326 از تقی مسگر که از مرتکبین بوده بقرار ذیل است :
سؤال ـ اسم شما چیست و به چه کار مشغول هستید؟..
جواب ـ بنده تقی مسگر ، مس ساخته میفروشم.
سؤال ـ خیلی خوب دلیل اینکه شما میخواستید آقامیرهاشم را بقتل رسانید چه بود؟.. در حق شماها بدی کرده بود یا دلیل دیگر داشت؟.
جواب ـ در حق من بدی نکرده بود خدا روی باعث را سیاه نماید که ما را وادار این کار کرده.
سؤال ـ از قراری که معلوم میشود شما را باین کار تحریک کردهاند؟
جواب ـ بلی با چهار نفر ذیل در تلگرافخانه حاضر شده مشغول خدمت بودیم : مشهدی محمد حلاج خیابانی ، سید زنجانی ، میرزا جواد ساعتساز ، من تقی مسگر که اشخاص ذیل ما را فریب دادند : بصیرالسلطنه ، میرزا محمدعلیخان ، شیخ سلیم ، میرزا اسماعیل ، برادر میرزا محمدعلیخان حاجیحسین که علما و آقاسیدهاشم همدست شده میخواهند مشروطه را از میان بردارند باید مجتهد و حاجیمیرزا محسنآقا و میرزاصادقآقا و آقامیرهاشم را کشت و سد خیالات آنها را کرد. هر کس این کار را بکند علاوه بر اینکه پول زیاد خواهیم داد در آتیه وجه معتد به به و شغل و منصب بزرگ خواهد برد. از این حرفها آنقدر زدند و ما را وادار این امر کردند.
سؤال ـ غیر از شما کس دیگر بود؟
جواب ـ همین چهار نفر بودیم لاغیر.
آن تلگراف را که ملایان فرستادند ، چنانکه گفتیم محمدعلیمیرزا بآن ارج بسیاری گزارده دستور داد بچاپ رسانند و در تهران پراکنده کنند ، و گفتیم که این بآزادیخواهان گران افتاد و آذربایجانیان سرافکنده گردیدند ، بویژه با آن تلگرافهایی که از علمای اسپهان میرسید ، و خواهیم دید که نمایندگان آذربایجان در این باره تلگراف گلهآمیزی فرستادند.
🌸
👍3