tgoop.com/vanguard110/5406
Last Update:
نمیدانم چه بر سرمان آمده...
ما که عمری رجز خواندیم، عمری دم از غیرت زدیم، عمری گفتیم: اگر کربلا بودیم، نمیگذاشتیم زینب اسیری بکشد. گفتیم: نمیگذاشتیم رقیه روی خارهای بیابان راه برود. گفتیم: نمیگذاشتیم امام سجاد بگوید سختترین جای اسارت الشام بود.
اما امروز...
زینب دوباره تنهاست و ما فقط تماشا میکنیم. فقط حرف میزنیم، فقط آه میکشیم. ما که قرار بود مرد میدان باشیم، پشت موبایلهایمان پنهان شدهایم و دلخوش به کلماتی شدهایم که هیچ زخمی را درمان نمیکند.
ای کاش میتوانستم فریاد بزنم!
ای کاش میتوانستم بگویم: رفیق! این همه لاف چه شد؟ این همه غیرت کجا رفت؟ مگر زینب منتظر ما نبود؟ مگر قرار نبود خونهایمان را فدای حرمتش کنیم؟
ما باختیم.
ما نه به دشمن، که به ترسهایمان باختیم. به دلبستگیهای پوچ دنیا باختیم. اگر حتی از این ۸۰ میلیون شیعه، یک میلیون نفر قدم برمیداشتند، این حرملهها، این شمرها، این تکفیریها جایی در این خاک نداشتند.
والله شرمندهام...
شرمندهام که هنوز نفس میکشم. شرمندهام که محرم امسال برای حسین سیاه میپوشم، در حالی که برای حفظ حرم خواهرش قدمی برنداشتم. شرمندهام که زندهام، اما هیچ کاری نکردم.
خدا میداند، اگر کربلا همان امروز بود، ما هم شاید کنار خیمههای حسین ایستاده بودیم، اما شمشیر نکشیده بودیم. شاید ما هم فقط تماشا کرده بودیم.
زینب، ببخش...
حسین، ببخش...
ما هیچ نبودیم جز لافزنهای تاریخ.
✍بابای علیرضا
@vanguard110
BY بابای علیرضا_#انتقام_سخت
Share with your friend now:
tgoop.com/vanguard110/5406