Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
2044 - Telegram Web
Telegram Web
عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم.

#حافظ

@vir486
#شاهنامه
#حکیم_فردوسی

شاهکارِ خیال شاعرانه

آنها که از شعر توقع استعاره و تشبیه دارند، یعنی حوزهٔ تصویر را محدود در این دو گونهٔ رایج تصویر می‌دانند، اغلب در باب شاهنامه اشتباه می‌کنند و می‌گویند شاهنامه نظمی است استادانه، ولی آثار نظامی شعر است. اگر به علت اصلی این عقیدهٔ ایشان بنگریم خواهیم دید که این داوری ایشان برخاسته از نظرگاه محدود آنان در زمینهٔ تصویر‌های شعری است، ولی مگر جوهر شعری، تأثیر و به گفتهٔ ارسطو تخییل نیست، در این صورت، در حماسه، چه چیز از اغراقِ شاعرانه خیال‌انگیزتر تواند بود، آیا تصویری ازین‌گونه که در این ابیات می‌خوانیم:

سپاهی که خورشید شد ناپدید
چو گَرد سیاه از میان بردمید
نه دریا پدید و نه هامون نه کوه
زمین آمد از پای اسبان ستوه


و زمینهٔ تخییلی آن تا مرزِ حیرت گسترده است، می‌تواند از رهگذر تصویر‌های استعاری و یا تشبیهی ترسیم شود؟ آنچه را فردوسی در یک مصراع از رهگذر اسناد مجازی –به معنی مصطلح ما در این کتاب– ارائه می‌دهد آیا می‌توان با هزار تشبیه و استعاره عرضه داشت:

به مرگ سیاوش سیه پوشد آب
کند زار نفرین بر افراسیاب

و یا:
که زیبد کزین غم بنالد پلنگ
ز دریا خروشان برآید نهنگ
و گر مرغ با ماهیان اندر آب
بخوانند نفرین به افراسیاب


شاهنامه از نظر تنوّع حوزهٔ تصویر، در میان دفاترِ شعر فارسی، یکی از شاهکارهای خیال شاعرانهٔ سرایندگان زبان پارسی است و صوَر خیالِ فردوسی محدود در شکل‌های رایج تصویر _که استعاره و تشبیه است_ نیست.

در شاهنامه وسیع‌ترین صورتِ خیال، اغراقِ شاعرانه است. اغراق شاعرانه در شاهنامه دارای خصایصی است که با دیگر نمونه‌های مشابه آن در شعر این روزگار و اعصارِ بعد نیز قابل قیاس نیست. در اغراق‌های او قبل از هر چیز مسألهٔ تخییل را به قوی‌ترین وجهی می‌توان مشاهده کرد و از این روی جنبهٔ هنری آن امری است محسوس. برخلاف بسیاری از اغراق‌های معاصران او و یا گویندگان دوره‌های بعد، که فقط نوعی ادّعاست و این خصوصیت در اغراق شرط اصلی است وگرنه اغراق غیر هنری، کار هر دروغ‌گویی است و اغلب شاعران، مرز میان گونه‌های مختلف اغراق را درنیافته‌اند و هرگونه ادّعای دروغین را از مقولهٔ اغراق شمرده‌اند و از همین‌جاست که بسیاری از ناقدان، اغراق را از میان صور خیال شاعرانه، نپسندیده‌اند ولی بعضی دیگر  آن را بهترین نوع تصاویر شعری دانسته‌اند.

محمدرضا شفیعی‌کدکنی
صور خیال در شعر فارسی، چاپ ششم، آگه، تهران: ۱۳۷۵، صص ۴۴۸–۴۴۷



کانال ادبی ویر
@vir486 ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
درس‌های سعدی

هر آن طفل کو جورِ آموزگار
نبیند، جفا بیند از روزگار

کانال ادبی ویر

@vir486
#سعدی


مرا خود با تو چیزی در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر ظَن کز سرم سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست

اگر پیشم نشینی دل نشانی
و گر غایب شوی در دل نشان هست

به گفتن راست ناید شرح حُسنت
ولیکن گفت خواهم تا زبان هست

ندانم قامتست آن یا قیامت
که می‌گوید چنین سرو روان هست

توان گفتن به مه مانی ولی ماه
نپندارم چنین شیرین دهان هست

بجز پیشت نخواهم سر نهادن
اگر بالین نباشد آستان هست

برو سعدی که کوی وصل جانان
نه بازاریست کان جا قدر جان هست
.


کانال ادبی‌ویر
@vir486
رنگین سخن

در آفاق وسیع شعر فارسی که در پهنه قرن‌ها گسترده است کسی که آثار بزرگانی نظیر فردوسی، نظامی، مولوی سعدی حافظ و دیگران را بررسی کرده و در جستجوی شعری متفاوت با شیوه پیشینیان باشد سخنی رنگارنگ‌تر از غزل‌های صائب نمی‌تواند یافت. جهان شعر او عالمی است تماشایی و دل انگیز و جذاب که در هر قدم و از هر منظره و از هر شیء بی‌جان چیزی کشف می‌شود، عالمی پر رمز و راز پرمعنی و نکته‌آموز چندان که آدمی حیرت می‌کند چگونه این همه معانی و نکته‌ها در پس هر چیز نهفته است و این چه ذهن و تخیل شگفت‌انگیزی است که آنها را چنین در می‌یابد و دریافت‌های خود را بصورت مضمون‌هایی ظریف و فشرده و در یک بیت حتی یک مصراع کوتاه بر ما عرضه می‌دارد، نظیر آن که:

روشندلان همیشه سفر در وطن کنند
استاده است شمع و همان گرم رفتن است

از روی گشاده فیض می‌بارد
در خنده برق امید باران است

در چشم پاک‌بین نبود رسم امتیاز
در آفتاب سایه شاه و گدا یکی است

تاز خود بیرون نیایی خویش را نتوان شناخت عیب تیر کج در آغوش کمان معلوم نیست

پیشانی عفو تورا پر چین نسازد جرم ما
آیینه کی برهم خورد از زشتی تمثالها؟

این لب بوسه فریبی که تو را داده خدا
ترسم آیینه به دیدن ز تو قانع نشود


درست است که به تعبیر آقای دکتر زریاب خویی شاید گسترش افکار عرفانی آمیخته با تفکر فلسفی در قرون نهم و دهم که منبع آن را هند دانسته‌اند و با پیدایش کسانی مانند محیی‌الدین ابن‌العربی و دیگران انتشار - یافته موجب شده باشد که همه چیز در نظر شاعران آن روزگار «انسان وار» جلوه کند و دارای عاطفه و احساس و رازگو، اما بی‌گمان تخیل نکته‌یاب و اندیشه نافذ و ذوق لطیف شاعر که به چنین ژرف نگری‌ها دست می‌یافته است در این آفرینش ادبی سهم و تأثیری جداگانه دارد.


#صائب_تبریزی
#غلامحسین_یوسفی
#چشمه_روشن
ص۲۹۰

کانال ادبی ویر

@vir486
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
استاد لوریس چکناوُریان از "احساس تعلّق ملّی" می‌گویند.


تا زَبَرِ خاکی ای درخت بَرومند
مَگسِل از این آب و خاک، ریشهٔ پیوند


دوستان، یادمان نرود:
هر آموزشی -تأکید می‌کنم هر آموزشی حتّی با هدف تربیت نفس- لازم است به هدف غایی "احساس تعلّق ملّی" منجر شود. آموزشی که به احساس تعلّق ملّی نینجامد، گزاف است و عبث. چیزی که در این چهل سال تا دلتان بخواهد اتّفاق افتاده و دارد اتّفاق می‌افتد. امروزه روز، گزینه‌ی روی میز همگان، از شاگرد گرفته تا معلّم، از دانشجو گرفته تا استاد، از کارگر گرفته تا کارفرما، از پرستار گرفته تا دکتر و... "رفتن" است و "رفتن"؛ با وجود این شرایط و فضای حاکم بر جامعه، وظیفهٔ ما، به عنوان معلّم و والدین، ایجاد احساس تعلّق ملّی است و بس.



ایران را تنها نگذاریم؛ ایران دلسوز ندارد.

کانال ادبی ویر
@vir486
درس‌های سعدی

برو پاسِ درویشِ محتاج دار
که شاه از رعیت بُوَد تاجدار


کانال ادبی ویر

@vir486
تو اگر عاشقی
تو را با رد و قبول خلق
چه کار؟

شمس تبریزی

کانال ادبی ویر
@vir486
#محشر_خر



در دوره چهارم مجلس شورای ملی (حدود ۱۳۰۱-۱۳۰۲ شمسی) هنگام گفتگوی تغيير كابينه مرحوم مستوفی الممالك، طبقات ولگرد و بیکار تهران هر دسته آلت اجراى نيات يك عده از سیاسیون گشته. همه روزه بر اثر تعلیمات سر دسته‌ها برای مخالفین خود مرده باد می‌گفتند و به موافقین نعره‌های زنده باد نثار می‌کردند. این اشعار بدان مناسبت گفته شد و در روزنامه قانون انتشار یافت.


گشت تهران محشر خر زنده باد
خرخری ز امروز تا فردای محشر زنده باد
روح نامعقول این خرمرده ملت، کز قضا
هست هر روزی از روز پیش خرتر زنده باد
اندرین کشور که تا سرزندگان یکسر خرند
گر خری تیزی دهد گویند یکسر زنده باد
اسب تازی گر بمیرد از تأسف گو بمیر
اندر آن میدان که گویند ابلهان، خر زنده باد
راه آهن گر بخواهی مرده‌ات بیرون کشند
در چراگاه وطن گو اسب و استر زنده باد
در محیطی کامتیازی نیست بین فضل و جهل
آن مکرر مرده باد و این مکرر زنده باد
گر کسی گوید که حیدر قلعه خیبر گرفت
جای حیدر جملگی گویند خیبر زنده باد
ور کسی از خولی و شمر و سنان مدحی کند
جملگی گویند با اصوات منکر، زنده باد
آنکه گوید مرده باد امروز در حق کسی
رشوتی گر داد گوید روز دیگر زنده باد
از پی تغسیل و دفن مردمان زنده دل
مرده شو در این محیط مرده پرور زنده باد
در گلستانی که بلبل بشنود توبیخ زاغ و راح
ریحان مرده باد و خار و خنجر زنده باد



#دیوان_ملک‌الشعرا
به کوشش مهرداد بهار
جلد یک

@vir486
گفتار اندر رعیت‌پروری

بوستان
سعدی

تو کی بشنوی نالهٔ دادخواه
به کیوان برت کلهٔ خوابگاه؟

چنان خسب کآید فغانت به گوش
اگر دادخواهی برآرد خروش

که نالد ز ظالم که در دور توست
که هر جور کاو می‌کند جور توست

نه سگ دامن کاروانی درید
که دهقان نادان که سگ پرورید

دلیر آمدی سعدیا در سَخُن
چو تیغت به دست است فتحی بکُن

بگو آنچه دانی که حق گفته بَه
نه رشوت ستانی و نه عشوه ده

طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه دانی بگوی


کانال ادبی ویر
@vir486
درس‌های سعدی

سعدیا پیکر مطلوب برای نظر است
ور نبینی چه بُوَد فایده چشم بصیر..!


کانال ادبی ویر
@vir486
تکنوازان ۲۳۶_شور
@naghmehaye_ghani_irani_
تک‌نوازان
برنامه ‌۲۳۶
یاحقی
شهناز
فضل‌الله توکل
جهانگیر ملک

دستگاه شور

@vir486
شرف و ذات به تقلید، نگردد حاصل
گاو و خر را نکند خوردنِ گندم آدم
غنی کشمیری


از رودکی تا نیما

@vir486
داستان قدیمی خیام و نکوهندگان او
#استادسیدعلی‌میرافضلی


جریان خیام‌ستیزی، عمری به درازای رباعیات خیام دارد؛ و از سدۀ ششم هجری تا امروز، هرگز از تب و تب نیفتاده است. اگر سنایی غزنوی را نخستین کسی بدانیم که با رباعیات خود به مصاف خیام رفته، باید گفت این مسیر را شاعری از هم‌درسان و آشنایان او گشوده است. در فهرست مخالفان خیام، در میان کسانی که با رباعی به جوابگویی او پرداخته‌اند، نام‌هایی چون عطار نیشابوری، اوحد کرمانی، قاضی نظام‌الدین اصفهانی، امامی هروی، و شاه نعمت الله ولی نام‌آورترند. این جدا از کسانی است که به زبانی غیر از شعر، به نکوهش خیام برخاسته‌اند؛ کسانی همچون: ابن قفطی، فخر رازی، نجم رازی، و شمس تبریزی.
در دورۀ تیموری، شاعری به نام عبدالله یاری مذهب که پیشۀ اصلی او تذهیب‌گری بود، رباعیاتی در پاسخ خیام پرداخت. از جملۀ آن‌ها، این رباعی است:
خیام
طبعم به نماز و روزه چون مایل شد
گفتم که مراد کلی‌ام حاصل شد
افسوس که این وضو به بادی بشکست
وین روزه به نیم جرعه می باطل شد

یاری
خیام! تو را که جام می حاصل شد
طبعت به نماز و روزه کی مایل شد
هرگز چو وضو نساختی کی بشکست؟
چون روزه نداشتی کجا باطل شد؟


در دهۀ چهل شمسی، صدیقی نخجوانی در کتابی با عنوان «خیام پنداری و پاسخ افکار قلندرانۀ او» از خجالت خیام شاعر که او را جدا از خیام حکیم می‌دانست، در آمد (قم، ۱۳۴۷). فصل اول کتاب، در پاسخ افکار خیام است و فصل دوم، پاسخ رباعیات او به رباعیاتی مؤمنانه. نمونه‌ای از رباعیات صدیقی را می‌خوانیم:
خیام
از هرچه به‌جز می است کوتاهی به
می هم ز کف بتان خرگاهی به
مستی و قلندری و گمراهی به
یک کاسۀ می ز ماه تا ماهی به!

پاسخ
از کوزه و جام و باده کوتاهی به
دینداری و هشیاری و آگاهی به
گمراهی «خیام عمر» بین که سرود
مستی و قلندری و گمراهی به!


مؤلف کتاب «رباعیات من و خیام» نیز داعیه پاسخگویی به رباعیات خیام دارد. اما بر خلاف اسلاف خود که از اندک ذوقی برخوردار بودند و حداقل وزن و قافیه را می‌شناختند، در کار سرودن شعر، فردی پیاده و مبتدی است. کتاب، مشتمل بر یک مقدمه و پنجاه و یک رباعی عارفانه است که در مقابل رباعیات خیامانه قرار گرفته است. از یادداشت آغاز کتاب بر می‌آید که گویندۀ این رباعیات، دغدغۀ دین و ایمان جوانان را دارد و می‌خواهد با کمی تغییر در رباعیات خیام، آن‌ها را با ذائقه و اخلاق نسل جدید! تنظیم کند و جلا و جوششی در دل امت مسلمان و یزدان پرست، پدید آورد. سه نمونه از رباعیات حاج آقای شبیری را نقل می‌کنیم:
رباعی خیامانه
وقت سحر است، خیز ای مایۀ ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز
کان‌ها که به پایند، نپایند دراز
و آن‌ها که شدند کس نمی‌آید باز

رباعی عارفانه
وقت سحر است، خیز ای مایۀ ناز
رو دست بشوی و مسح کن و رو به نماز
کان‌ها که به پایند، نپایند دراز
و آن‌ها که شدند کس نمی‌آید باز

..
رباعی خیامانه
ای دوست! بیا تا غم فردا نخوریم
وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سربسریم

رباعی عارفانه
ای دوست! بدان در گیر و دار محشریم
وین یک دم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا درگذریم
توشه باری ز ثواب با خود ببریم!

..
رباعی خیامانه
صبح است دمی بر می گلرنگ زنیم
وین شیشۀ نام و ننگ بر سنگ زنیم
دست از امل دراز خود باز کشیم
در زلف نگار و دامن چنگ زنیم

رباعی عارفانه
صبح است دمی الله را فریاد زنیم
از دل شکسته ‌آهنگ آزاد زنیم
دست از امل دراز خود باز کشیم
حرف از مسجد و محراب و سجاده زنیم


شاید عده‌ای بپندارند که چنین کتاب‌هایی را نباید جدی گرفت و وقت صرف آن کرد. متاُسفانه، این فقط یک کتاب نیست. یک رویکرد است از جانب کسانی که با کمترین شناخت از جامعه و فرهنگ و رسانه، قصد مقابله با یک اندیشه و زورچپان کردن اندیشه‌ای دیگر را دارند و حاصل کارشان که در عرصۀ فرهنگی نمونه‌ا‌ش کم هم نیست، حتی به کار ادخال سرور در قلوب مؤمنین هم نمی‌آید. چه برسد به آنکه بخواهد کمترین اثری در دل جوانان و جذب و جلب آنان داشته باشد. تبدیل زلف نگار در رباعی منسوب به خیام، به سجاده در رباعی حاج آقا شبیری، مثل کار کسانی است که می‌خواهند از طریق گشت ارشاد، حجاب مردم را درست کنند... ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌

کانال ادبی ویر

@vir486
عصر جمعه پاییز
نصرت رحمانی
عصر جمعه پاییز
نصرت رحمانی

کانال ادبی ویر

@vir486
درس‌های سعدی

رعیت چو بیخند و سلطان درخت
درخت ای پسر، باشد از بیخ سخت

کانال ادبی ویر


@vir486
Hadise Arezoomandi
Shajarian
حدیث آرزومندی - ماهور

آواز : محمدرضا شجریان
تار : داریوش طلایی
کمانچه : سعید فرجپوری
تنبک : همایون شجریان
شعر : حافظ و سعدی

نسخه یکپارچه ساز و آواز ماهور
از آلبوم شب وصل


کانال ادبی ویر

@vir486
یک روز به شیدایی در زلفِ تو آویزم
سعدی

کانال ادبی ویر

@vir486
گلستان
#سعدی

یکی را از وزرا پسری کودن بود. پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مر این را تربیتی می‌کن مگر که عاقل شود. روزگاری تعلیم کردش و مؤثر نبود. پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمی‌باشد و مرا دیوانه کرد.

چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را در او اثر باشد

هیچ صیقل نکو نداند کرد
آهنی را که بدگهر باشد

سگ به دریای هفتگانه بِشوی
که چو تر شد پلیدتر باشد

خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد


کانال ادبی ویر

@vir486
زندگانی مسعودِ سعدِ سلمان
حسین لسان
ص۱۱و۱۲


مسعودِ سعد را بحق باید یکی از سخن‌سرایان بزرگ زبان فارسی به شمار آورد که بیرون از مرزهای ایران درخشیدن گرفته و دفتر شعر و ادب را مایه و رونق بخشیده‌است.

سالها پیش از آنکه شاعر دیده به جهان بگشاید یکی از اجدادش از شهر همدان به غزنین رفته و به دربار غزنویان راه یافته بود، مسعود خود از این سابقه یاد کرده و گفته است:
که بنده زاده این دولتم به هفت تبار

ظاهراً سالیانی چند خانواده او در حمایت دولت غزنوی زیسته بودند که سعد سلمان پدر شاعر نیز در این دستگاه صاحب نام و عنوان شد و از عاملان دولت غزنوی به شمار آمد شاعر از این گذشته طولانی پدر چنین یاد می‌کند:

شصت سال تمام خدمت کرد
پدر بنده سعد بن سلمان
گه به اطراف بودی از عمال
گه به درگاه بودی از اعیان


در سال ٤٢٧ هجری که سلطان مسعود غزنوی پسرش مجدود را به فرمانروایی هندوستان فرستاد سعد سلمان، که مردی سرشناس بود و از فضل و ادب نیز بهره‌ی کافی داشت به شغل مستوفی‌گری دیوان، همراه مجدود، راهی سفر هند شد و در آنجا ماندگار گردید، پدر شاعر سال‌های زیادی زیسته به طوری که شصت و پنج سال بعد از این تاریخ در زمان پادشاهی علاء الدوله مسعود، مسعود از پیری این پدر سخن گفته است:

چون به هندوستان شدم
ساکن بر ضیاع و عقار پیر پدر


همچنین مسعود دودمان خود را به فضل و دانش ستوده و از بزرگی آنان سخن رانده است:

اگر رئیس نیم یا عمیدزاده نیم
ستوده نسبت و اصلم زدوده‌ی فضلاست


جای دیگر می‌گوید:

گر چه اسلاف من بزرگانند
هر یک اندر همه هنر استاد
نسبت از خویشتن کنم چو گھر
نه چو خاکسترم کز آتش زاد



کانال‌ادبی ویر
@vir486
2025/02/25 21:36:56
Back to Top
HTML Embed Code: