tgoop.com/wikispace/23851
Last Update:
این یک داستان واقعی است. این مرد سودانی که برای حج به مکه رفته بود پس از ادای فریضه سنگ زدن به شیطان و انجام راهپیمایی در هوای داغ مکه بسیار خسته شده بود. او در حال قدم زدن به مکانی رسید که در جلوی آن یک پلیس ایستاده بود و وقتی به جلوی درب آنجا رفت مشاهده کرد که با باز شدن درب توسط پلیس هوای بسیار خنک مطبوعی از آنجا بیرون آمد او کمی با خودش اندیشید و فکر کرد احتمالا آنجا یک هتل باید باشد فلذا زمانی که حواس پلیس بجای دیگری پرت شد سریع درب را باز کرد و وارد شد و در کمال تعجب مشاهده کرد که حجاج زیادی با برای خودشان آنجا در از کشیده و محلفه ای روی خودشان انداخته و تخت خوابیده اند. او نیز با عجله و برای اینکه پلیس نفهمد سریع در گوشه ای دراز کشید و لباس احرام خودش را روی سرش، کشید و به خواب عمیقی فرو رفت. پس از هشت ساعت خواب بیدار شد و بمحض اینکه درب را باز کرد پلیس ها فریادی از ترس کشیده و پا بفرار گذاشتند. آنجا در واقع یک سردخانه موقت با دمای زیر صفر درجه برای افراد فوت شده بود.
@wikispace 💫
BY ویکی اسپیس
Share with your friend now:
tgoop.com/wikispace/23851