Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
519 - Telegram Web
Telegram Web
https://www.youtube.com/watch?v=6BUX1j7vQhw

«آیا فردا نخبگانی وجود خواهند داشت که قادر باشند بار «حقیقتِ» اسلام را بر دوش گیرند، برای این که در جهان ما معنایِ محضِ اسلامِ معنوی بدون ارتباط به تجارب و جاه‌طلبی‌های سیاست‌مداران، متجلی شود؟ و این پرسش به عالی‌ترین شکل، مذهب شیعه را مخاطب قرار می‌دهد: چرا که بزرگداشتِ مصیبتِ کربلا در آغاز سال مذهبی به معنای اعتراض دائمی به نظم این جهان است.»

هانری کربن، اسلام ایرانی
وجود دختران گیسوافشان در مراسم سوگواری محرم به نظر من ادامه تطبیق مناسک مذهبی با عرف زمانه است. این تحول همیشه وجود داشته و دارد. من در کودکی‌ام کلی خانم‌های بی‌حجابِ عشقِ امام علی و امام حسین دیده‌ام. این نسل زدِ زنجیرزن در وسط دسته هم ادامه همان فرایند است.

شیعه غیرحکومتی از دهه‌ها قبل به سرعت در حال تحول است. در این فرایند نقش سخت‌گیری‌های فقهی کم می‌شود و احتمالاً مناسک و احساس دینی پررنگ‌تر می‌شوند. ممکن است چند دهه بعد زنجیر زدن دختران بی‌حجاب پدیده‌ای کاملاً عادی تلقی شود.
کاشفان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جویندگان شادی
در مجْری‌ آتشفشان‌ها
شعبده‌بازان لبخند
در شبکلاه درد
با جاپایی ژرف‌تر از شادی
در گذرگاه پرندگان
در برابر تندر می‌ایستند
خانه را روشن می‌کنند
و می‌میرند

این تعابیر و تصاویر برای ما شاید عادی شده است ولی باید به یاد بیاوریم انقلاب زیبایی‌شناسانه‌ای که شاملو در زبان فارسی به وجود آورد و برای رسیدن به چنین زبانی چند دهه سخت کار کرد. از شعرهای سست و بی‌مایه «آهنگ‌های فراموش شده» تا «باغ آینه» و شبانه‌هایی مثل (مرا تو بی سببی نیستی ...) و شعرهایی مثل «عقوبت» و «خطابه تدفین» و غیره. شاملو در این سال‌ها توانست زیبایی‌شناسی نویی در زبان فارسی خلق کند. اگر چه بسیار تحت تاثیر شعر اروپایی بود و (گاهی بیشتر از تاثیر!) اما نمی‌توان اصالت شعر او را ندیده گرفت. شاملوی شاعر، بزرگ است و می‌ماند، شاملوی روشنفکر رو به افول است و چه بهتر!
نطق نتانیاهو در کنگره آمریکا بسیار روشن بود: اسرائيل و «جهان متمدن» علیه «ایران» است. خیلی واضح می‌گوید ایران، نه رژیم ایران، نه به قول بعضی غربی‌ها «ملاها»، بلکه «ایران». او معترضان در آمریکا را «احمق‌های مفید» ایران خواند. خوب هر کس احمق مفید خود را دارد، بخش بزرگی از اپوزیسون ایران هم احمق مفید اسرائیل است. مهمترین ثمره وقایع ۱۴۰۱ این بود که دست این اپوزیسون ضدایرانی رو شد. باید خوشحال باشیم این «احمق‌های مفید» در ۱۴۰۱ شکست خوردند، و الا ایران را به بحرانی بزرگ می‌کشاندند. «ایران‌گرایی» هوراکشان آقای نتانیاهو شوخی سیاست با ما بود!
بعد از گذشت نزدیک به سی سال اگر بخواهم منازعه‌ای را که در سال ۷۶ آغاز شد قضاوت کنم، به طور خلاصه می‌توانم بگویم تاریخ نشان داد در مسائل داخلی کم وبیش ما درست می‌گفتیم و در مسائل خارجی و منطقه‌ای کم وبیش طرف مقابل. خوش‌بینی ما به جهانی‌سازی دموکراسی و سیاست‌های آمریکا و اتحادیه اروپا بیجا بود. خطرات منطقه‌ای را نمی‌شناختیم و توهمات لیبرال‌منشانه باعث می‌شد تنازعات واقعی و خشن در خاورمیانه را نبینیم. امروز تصور می‌کنم نیروی نظامی قدرتمند ضرورت قطعی کشور است و تحت هیچ شرایطی نباید از این اصل کوتاه آمد و اجازه داد نیروی دفاعی کشور تضعیف شود.

اما در مسائل داخلی همچنان فکر می‌کنم بیشتر حق با ما بود. نپذیرفتن اصلاحات کشور را به بحرانی بزرگ کشاند که همه بازنده‌اش بودند، حتی کسانی که فکر می‌کردند پیروز هستند. رسیدن به دولت حق که حقوق و آزادی‌های اساسی شهروندان را تضمین کند، بی برو برگرد هدفی درست بود، و مهمتر این که تاریخ این سه دهه نشان داد تضمین حقوق اساسی شهروندان چیزی تزئینی و یا هوسی غرب‌پرستانه نیست، شرط بقای جامعه ایران است.
جواد طباطبایی می‌گفت موضوع دانشگاه ایرانی باید ایرانشهر باشد. یک نمونه عالی حرف طباطبایی، کتاب «ارض ملکوت؛ کالبد انسان در روز رستاخیز» و جلد دوم «اسلام ایرانی» است که عمدتاً درباره سهروردی است. موضوع این دو کتاب ایرانشهر است. می‌توان گفت سرنوشت متافیزیکی ایرانشهر در این دو کتاب به عالی‌ترین شکل تحلیل شده است. طباطبایی خود سخت تحت تأثیر این دو اثر بود و در یکی از آخرین سخنرانی‌هایش به اهمیت این دو کتاب اشاره می‌کند. این دو اثر می‌توانند الگویی برای پژوهشگران ما باشد.
هجو تابلوی «شام آخر» با دراگ کویین‌ها در افتتاحیه المپیک پاریس نمادی است از آنچه نیروهای پیشرفت‌گرا و چپ امروزی برای تمدن غربی می‌خواهند. در هجو یکی از مهمترین عناصر میراث تصویری اروپا تصویری از زوال اروپا را می‌بینیم. امروز نسبی‌گرایی و هیچ‌انگاری دارد این تمدن را از درون می‌خورد و می‌جود. اما آنچه جالب است این است که چپ جهانی تصور می‌کند باید این نسبی‌گرایی و هیچ‌انگاری را به تمام جهان صادر کند. فرمول نهایی این است: «نسبی‌گرایی آزاد می‌کند.» این که تمدنی به جان اسطوره‌های بنیادی خود بیفتد و آنها را تخریب کند، نشان از بحرانی ژرف دارد. من چنین آینده‌ای را برای ایران نمی‌خواهم. پذیرش آزادی و حقوق انسان‌ها باید همواره با احترام به سنت‌ها و سمبل‌های بنیادی فرهنگ ایرانی همراه باشد. تخریب همه چیز آزاد نمی‌کند، منحط می‌کند. امیدوارم غرب خود را از این وضعیت برهاند.
Forwarded from پریسکوپ| آرمین منتظری🎙 (Armin Montazeri)
اسراییل تمایل بسیار زیادی دارد قدرت حزب‌الله را خنثی کند. حمله پهپادی هفته گذشته حوثی‌های یمن به تل‌آویو از برخی جهات عجیب و غیرمنتظره بود. ممکن است اطلاعات بدست امده باشد که اسراییل قصد حمله به مواضع حزب‌الله را داشته بنابراین حوثی‌ها چنین حمله‌ای صورت دادند. حوثی‌ها و ایران می‌خواهند به اسراییل بگویند که اگر به حزب‌الله حمله کند، باید نگران جبهه جنوبی‌اش هم باشد. حمله متقابل اسراییل به حوثی‌ها در ظرف کمتر سه ساعت معنایش این بود که اسراییل قصد داشت این پاسخ را بدهد که توان مدیریت هر دو جبهه به طور همزمان را دارد.
حالا کشتار مجدل‌ شمس رخ داده.
در این مرحله حدس من این است که اسراییل پاسخ خواهد داد. پاسخ هم شدید خواهد بود اما جنگ گسترده‌ای بعید است رخ دهد. انکار حزب‌الله هم نشان می‌دهد تمایلی به جنگ گسترده ندارد.
حتی ممکن است از دل این بحران نوعی توافق دیپلماتیک در خصوص جنوب لبنان زاده شود.
https://www.la-croix.com/religion/paris-2024-les-eveques-deplorent-des-scenes-de-derision-et-de-moquerie-du-christianisme-20240727

اعتراض «شورای اسقف‌های فرانسه»، عالی‌ترین مرجع مذهبی در این کشور به افتتاحیه المپیک و به سخره گرفتن شام آخر عیسی می‌تواند نمونه‌ای باشد از منازعات پیرامون جایگاه دین و نماد‌های دینی در کشوری سکولار. چنان که می‌بیند در اینجا هم ممکن است مومنان از چیزی راضی نباشند و اعتراض کنند. از قضا به نظر من اعتراض‌شان به حق است. فرهنگ چپ - سکولار در فرانسه با فرهنگ کاتولیک - محافظه‌کار در تضاد است و مداوماً این تضاد از جایی بیرون می‌زند. این یک نمونه بود که جهانی شد. دموکراسی تضادهای جوامع را حل نمی‌کند، تنها چهارچوبی مدنی به آن می‌دهد.
Forwarded from شین 🤐
.
امروز (هشتم مرداد) در تقویم رسمی "روز بزرگداشت شیخ شهاب‌الدین سهروردی (شیخ اشراق)" است؛ شیخی که با سعایت "علمای اسلام" کشته شد! (این‌جا را بخوانید)

🔹 1. آیا می‌دانید با توجه و دستور فرح پهلوی بود که اسم خیابان فرح (خیابانی به اسم خودش) به "سهروردی" تغییر داده شد؟! (حسین نصر می‌گوید: روزی در زمان ریاست من در دانشکده ادبیات، ملکه مرا احضار کرد و گفت: «دکتر نصر! می‌خواهم نام خیابان فرح را که به نام من است به نام یکی از چهره‌های سرشناس ایران تغییر دهم، لطفا نام کسی را پیشنهاد کن.» من گفتم: «به نام همه شاعران بزرگ؛ فردوسی و سعدی و خیام و جامی و دیگران، خیابان‌هایی نامگذاری شده است اما درباره فیلسوفان چنین نیست چرا نام آن را خیابان سهروردی نمی‌گذارید؟» او بی‌درنگ به شهردار تهران تلفن کرد و به یک هفته نکشید که همه علایم و تابلوها را برداشتند و آن خیابان به نام سهروردی معروف شد.» (منبع)

🔹 2. آیا می‌دانید در دوره محمود احمدی‌نژاد این مناسبت بی‌صدا از مناسبت‌های اصلی تقویم حذف شد (در این باره بخوانید) ولی در دوره حسن روحانی بازگردانده شد؟!


🧐 @mmoeeni1
چرا به اینجا رسیدیم؟ ملاحظه‌ای درباره تنش میان ایران و اسرائیل

تنش ایران با اسرائیل اگر چه انگیزه‌های ایدئولوژیک روشنی دارد که ریشه در انقلاب ۵۷ دارد، اما باید توجه داشت که ایدئولوژی تنها عامل این تنش نیست. ایران در دوران جنگ با عراق در صلحی پنهان با اسرائیل بود که حتی چند سالی پس از اتمام جنگ نیز ادامه یافت. آیت الله خمینی رسماً با گفتن این که «راه قدس از کربلا می‌گذرد» استراتژی جمهوری اسلامی را در دهه شصت تعیین کرد: اولویت دفاع از قلمرو ملی بر مساله فلسطین. واقعیت این است که تمام رفتارهای جمهوری اسلامی را نمی‌توان بر اساس ایدئولوژی توضیح داد. «جمهوری اسلامی» به عنوان یک دولت چیزی بیش از «ایدئولوژیِ جمهوری اسلامی» است. در جمهوری اسلامی امر سیاسی استقلال نسبی خود را نسبت به ایدئولوژی دارد و از این رو توضیح همه چیز بر اساس ایدئولوژی امت‌گرا خطا است. جمهوری اسلامی نشان داده است تا حد زیادی مثل هر دولتی محاسبه سود و زیان می‌کند و کم و بیش به منافع استراتژیک خود واقف است. البته این به معنای این نیست که مرتکب خطا نمی‌شود یا گاهی در تشخیص منافع خود دچار توهم نیست. هر دولتی در تشخیص منافع خود ممکن است دچار خطای محاسبه شود و جمهوری اسلامی از این نظر استثناء نیست. در دوران جنگ ایران و عراق، ایران و اسرائیل دشمنی مشترک داشتند و از این رو به شکلی پنهان با یک دیگر در صلح بودند. حتی همکاری‌هایی مقطعی نیز میان ایران و اسرائیل در این دوران انجام شد. اسرائیل خطر اصلی را ناسیونالیسم عرب می‌دانست و چندان توجهی به شعارهای ضداسرائیلی ایران نداشت. ایران هم جز لفاظی علیه اسرائيل کاری نمی‌کرد و قصدی برای تبدیل این لفاظی به سیاستی عملی نداشت. برای رهبر اول جمهوری اسلامی مساله فلسطین در نهایت عربی و سنی بود نه ایرانی و شیعی.

وضعیت پس از جنگ هم به همین منوال ادامه داشت تا مقدمات صلح اسلو آشکار شد. فروپاشی ناسیونالیسم عرب دشمن مشترک ایران و اسرائیل را از میان برد. اسرائیل برای نزدیکی به اعراب نیاز داشت لولوی جدیدی علم کند و این لولو ایران بود. نکته جالب این است که سیاست شیطان‌سازی از ایران را نه نتانیاهو که چپ‌های اسرائیل یعنی اسحاق رابین و شیمون پرز آغاز کردند و آن هم در جهت نزدیکی به اعراب و محکم کردن صلح اسلو. آمریکا با حمایت از صلح اسلو قصد داشت خاورمیانه‌ای بسازد با سروری اسرائيل. ایران در چنین شرایطی خود را منزوی و بازنده حس می‌کرد، بنابراین در سیاست صلح پنهان با اسرائیل تجدید نظر کرد. این آغاز درگیری ایران و اسرائیل است که دهه به دهه بیشتر شد تا به اینجا رسید. در این کشمکش آمریکا مسئولیت سنگینی دارد. آمریکا می‌خواست خاورمیانه‌ای بسازد با محوریت اسرائیل همراه با انزوای ایران. طبعاً این برای ایران قابل تحمل نبود و از هر وسیله‌ای برای بر هم زدن چنین طرحی استفاده می‌کرد و می‌کند. اگر آمریکا ایران را به عنوان قدرتی منطقه‌ای می‌پذیرفت، وضعیت خاورمیانه به مراتب بهتر از این بود. اما سیاست خارجی ایدئولوژیک آمریکا اجازه چنین کاری را نمی‌دهد. به این دلیل تصور می‌کنم هر چه آمریکا کمتر در این منطقه دخالت کند، بیشتر به صلح کمک کرده است. این منطقه باید به توازنی اندام‌وار و درونی برسد و قدرت‌های منطقه‌ای به تدریج همدیگر را متعادل کنند. دموکراسی‌سازی آمریکایی یکی از عوامل بی‌ثباتی در منطقه ماست.
در سیاه‌کاری اسرائیل شکی نیست، کشوری اشغال‌گر و ستم‌پیشه که با فلسطینیان همچون اسیرانی بی‌حق رفتار می‌کند. در سیاست ناعادلانه اروپا و آمریکا نیز شکی ندارم: اسرائیل را همچون توله‌ای ننر مدام پروار می‌کنند و به او اجازه هر جنایت و قساوتی می‌دهند. اما اینها هیچکدام از مشروعیت این سوال نمی‌کاهد: مردم ایران چرا باید هزینه این ظلم تاریخی را بدهند؟ ما چه نقشی در شکل‌گیری این ستم داشته‌ایم؟ هیچ. مردم ایران دیگر جانی ندارند، جنگ که هیچ حتی تحمل خطر جنگ نیز دشوار است و اقتصاد ایران را متزلزل می‌کند. دولت ایران باید مسئول وضعیت شهروندان ایرانی باشد. دولت ایران مسئولیتی در برابر فلسطینان ندارد. معنای دولت ملی همین است: دولتی که مسئولیتش محدود به یک قلمرو و یک ملت است. تعریف وظایف فراملی برای دولت‌های ملی معمولاً به فاجعه ختم شده است: می‌خواهد دولت جرج بوش پسر باشد یا جمهوری اسلامی در وضع فعلی. همانطور که وظیفه آمریکا گسترش دموکراسی در خاورمیانه نیست، وظیفه ایران هم رفع ستم در شرق و غرب عالم نیست.
توکویل خاطر نشان می‌کند که حکومت بر انسانِ دموکراتیک بر پایه اصول جزمیِ حاکمیتِ انسان بر کنش‌های خود انجام می‌شود. این اصولِ جزمی درباره محتوی یا غایت این کنش‌ها ساکت است. حقوق بشر درباره غایات آدمی ساکت است و می‌خواهد ساکت باشد. هر چقدر آدمی بیشتر خود را همچون موجودی که حقوقی دارد در نظر می‌گیرد، ضمانت این حقوق ارتقاء می‌یابد، اما همچنین بیش از پیش پرسش از غایات پس زده می‌شود و سکوت درباره غایات آدمی گوش‌خراش‌تر می‌شود. انسان در دموکراسی و به وسیله آن خود را اثبات می‌کند. اما «چه کسی» به این ترتیب خود را اثبات می‌کند؟ انسان چیست؟ توکویل از زمره مؤلفان نادری است که ما را در مواجهه با این پرسش‌ یاری می‌دهد، این تنها پرسشی است که در نهایت باید توجه ما را به خود جلب کند.

پی‌یر منان، توکویل و ماهیت دموکراسی
نابود کردن علوم انسانی از دستاوردهای درخشان حکومت اسلامی بوده است. در دوران ستم‌شاهی جامعه‌شناسی دانشگاه شیراز داشت به سرعت به سطح جهانی می‌رسید. دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران همچنین در حال پیشرفت و تحول بود. پس از انقلاب شکوهمند اسلامی آقایان چند سالی به این فکر بودند که جامعه‌شناسی اصولاً حرام است یا مکروه یا نجس یا چی. از زمان معجزه هزاره سوم هم دور جدیدی از فشار بر دانشکده‌های علوم انسانی آغاز شد که تاکنون ادامه دارد. هدف اصلی، علوم اجتماعی، علوم سیاسی و فلسفه و تا اندازه‌ای ادبیات بوده است. خلاصه فضای رسمی و دانشگاهی علوم انسانی را تا توانستند از نیروهای ارزشی پر کردند و استادان «غرب‌زده»، «طاغوتی»، «کراواتی»، «لیبرال» و حتی «یک‌کمی‌کمترارزشی» حذف شدند. نتیجه مثل مابقی حوزه‌ها این است که می‌بینید: رئیس دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی می‌فرماید یک دختر کرد سنی نفله شد. زمانی جامعه‌شناس کشور امثال غلامحسین صدیقی، امیرحسین آریان‌پور، باقر پرهام، احمد اشرف، احسان نراقی بودند. خوشبختانه این دوره به سر آمد و وضع آکادمی علوم اجتماعی کشور زیر افتضاح شد. خدایا شکرت.
«تاریخ فلسفه سیاسی» لئو اشتراوس هر فیلسوف را زنده می‌کند و وادار می‌کند به گونه‌ای مستقیم یا غیرمستقیم درباره اکنون سخن بگوید. کتاب‌های تاریخ فلسفه معمولاً «موزه تاریخ طبیعی فلاسفه» هستند، گشت‌وگذاری هستند در یک عتیقه‌فروشی بزرگ. اما کتاب اشتراوس مثل یک سمینار در حال برگزاری است. هر متفکر پیشنهادهای مشخصی درباره «مسائل بنیادی انسان» می‌دهد و کنار می‌رود. شاید مهمترین چیزی که طلبه فلسفه از اشتراوس می‌تواند یاد بگیرد همین مواجهه مستقیم و مسأله‌محور با متن است. به جای سخن‌سرایی‌های اغلب بیهوده درباره زندگی شخصی فیلسوف و اوضاع و احوال سیاسی عصر او و توضیحات کلی درباره اندیشه او، یک راست می‌رود سراغ بنیادی‌ترین سوالات فیلسوف و پاسخ‌های او. این مواجهه یادآور مواجهه فیلسوفان مسلمان با متن‌های فلسفه یونانی است.
با درگذشت رضا قطبی بار دیگر بحث نقش هنرمندان و روشنفکران در انقلاب ۵۷ به راه افتاد. متأسفانه جبهه پادشاهی‌خواه به مسیر خطایی افتاده است که دیگر راه علاجی برای آن نمی‌توان متصور شد. فرهنگ‌ستیزی و فکرستیزی در این جبهه دارد به جاهای عجیبی کشیده می‌شود. حمله به پدیده‌ای به عنوان «روشنفکر» تا حد زیادی نشانی غلط دادن است. طوری می‌گویند انگار انقلاب ایران محصول شعر چند شاعر یا فیلم چند فیلم‌ساز یا سخنرانی چند نویسنده بود! این نگاه تقلیل‌گرا و بسیار کاریکاتوری به انقلاب تالی‌های فاسد بسیار داشته است. از آن جمله ستیز اغلب پادشاهی‌خواهان با نخبگان فرهنگی ایران. به جای احیاء اندیشه و منش روشنفکرانی مانند یوسف مستشارالدوله، حسن تقی‌زاده، ملک الشعرای بهار، محمد علی فروغی، پرویز خانلری یا جواد طباطبایی و دیگران، کار عزیزان شده است حمله به هر کسی که اندکی سواد دارد و شعری نوشته یا جستاری منتشر کرده است و در آن انتقادی به نظام پهلوی کرده است. جواب فکر را باید با فکر داد نه با هوچی‌گری و لمپن‌بازی! بله باید بر گفتمان ۵۷ غلبه کرد، اما کاری که شما می‌کنید بیشتر غلبه بر عقل و فرهنگ و فکر و هنر است تا غلبه بر گفتمان ۵۷. انقلاب نتیجه تضادهای اجتماعی و سیاسی است نه شعر و موسیقی و چهار تا سخنرانی! آثار روشنفکران و هنرمندان این دوره اگر هم اثری داشته باشند باید به عنوان بخشی از تقابل‌های بزرگ اجتماعی تحلیل شوند نه به عنوان علت العلل انقلاب! هیچ ملتی با چند تا اثر هنری انقلاب نمی‌کند!
۵۵ درصد قبولی دانشگاه شریف از دهک دهم جامعه هستند! طبق گزارش مرکز آمار در ابتدای سال ۱۴۰۱ دهک دهم ماهانه ۱۱ میلیون تومان درآمد دارند. البته احتمالاً خیلی بیشتر است. عدالت آموزشی در جمهوری اسلامی نابود شده است. بعضی‌ها می‌گویند آموزش عالی باید پولی شود. آموزش عالی همین الان به شدت طبقاتی است چه برسد به این که پولی هم بشود. حوزه درمان و آموزش به نظر من باید از منطق تجاری دور باشد. یکی از بهترین چیزهای که در فرانسه دوست دارم این است که درمان و آموزش هنوز تا حد زیادی تجاری نشده است. چپ و راست را بگذارید کنار، عقل سلیم می‌گوید آموزش عالی نباید فقط در دسترس پول‌دارها باشد.
چرا با براندازی مخالفم؟

پیشتر پس از شکست خیزش ۱۴۰۱ نوشتم براندازی بدون نیرویی ملی که بتواند امنیت و ثبات را تأمین کند سم مهلکی است. اکنون بیش از پیش به این نتیجه رسیدم که براندازی سم است و باید از آن پرهیز کرد. مهمترین نیروی اپوزیسیون که پادشاهی‌خواهان باشند متأسفانه جا پای مجاهدین خلق گذاشته‌اند و به نیروی نیابتی اسرائيل بدل شده‌اند. شاهزاده رضا پهلوی رسماً از زدن سر اختاپوس سخن می‌گوید و هوادارانش چنان پرچم اسرائیل را در هوا می‌رقصانند که گویی شهروند اسرائیل‌اند. اغلب پادشاهی‌خواهان بیشتر نگران منافع ملی اسرائیل و آمریکا هستند تا نگران منافع ملی ایران. می‌توان گفت از سال ۹۶ تا ۱۴۰۱ این جریان سیاسی فرصتی طلایی داشت تا خود را به عنوان جنبشی ملی‌گرا و امید اصلی برای تغییر تثبیت کند. اما متأسفانه کاملاً مسیر عکس را پیمود: به جنبشی عوام‌زده، پرخشم و پرخاشگر بدل شد و علیه فرهنگ و هنر و روشنفکری ایران اعلان جنگ داد. از آن بدتر چهره خود را نه به عنوان جریانی ملی‌گرا و وطن‌دوست، که به عنوان جریانی وابسته که افسارش به دست اسرائیل و محافل قدرت در آمریکا است تثبیت کرد. وقتی شاهزاده رضا پهلوی در اسرائیل چند روز در کنار خانم گیگیلی بالاترین مقام امنیتی اسرائيل دیده شد، به طور خصوصی به برخی دوستان گفتم این پیام خوبی ندارد. متاسفانه هیجان‌زدگی و نفرت کور از جمهوری اسلامی مانع دیدن واقعیت شد. در شرایط فعلی تنها باید از جریان پادشاهی‌خواه حذر کرد. مابقی اپوزیسیون هم که وضعیت بهتری ندارند. پیشتر درباره‌شان نوشته‌ام. مجاهدین خلق، جمهوری‌خواهان حامی تجزیه یا امثال مسیح علی‌نژاد که مصیبتی برای ایران هستند. بنابراین در یک کلام: من اپوزیسیون خارج از کشور را بخشی از مشکل می‌دانم و نه راه‌حل. با براندازی شرایط قطعاً بهتر نخواهد شد. اما بحران‌ها و مشکلات بنیادی ایران همچنان سرجایش هست. اصلاحات محافظه‌کارانه و بسیار محدود دولت پزشکیان ممکن است کمی فضا را قابل تحمل کند ولی پاسخ کاملی به مشکلات کشور نیست. چنان که پیشتر گفتم به جای براندازی به اجماع میان نخبگان، به «اتحاد عقل» معتقدم. منتقدان خیرخواه و میهن‌دوست که به ضرورت‌های قطعی منافع ملی باور دارند باید بتوانند به نوعی همگرایی دست یابند. همچنین باید بخش‌هایی از حکومت را که به ضرورت تغییر باور دارند با خود همراه کنند. تنها چیزی که اندکی امیدوارکننده است این است که بخش‌هایی از نخبگان درون حکومت ضرورت تغییر را فهمیده‌اند. در نهایت این روند باید به گذاری آرام و مسالمت‌آمیز به حداقل‌های دموکراتیک ختم شود. فرایندی که شاید ده سال طول بکشد اما منافع ملی ایران را به خطر نمی‌اندازد و مصالح عمومی کشور را در نظر می‌گیرد.
یادداشت‌های دفتر سیاه pinned «چرا با براندازی مخالفم؟ پیشتر پس از شکست خیزش ۱۴۰۱ نوشتم براندازی بدون نیرویی ملی که بتواند امنیت و ثبات را تأمین کند سم مهلکی است. اکنون بیش از پیش به این نتیجه رسیدم که براندازی سم است و باید از آن پرهیز کرد. مهمترین نیروی اپوزیسیون که پادشاهی‌خواهان باشند…»
نقد هگل به انقلاب فرانسه اساساً شامل این می‌شود که شکست این انقلاب را به عنوان انقلابی سیاسی به فرمالیسمِ اصول آن برمی‌گرداند، یعنی به بیانی که شرطِ مطلقِ تحققِ حقوق بشر و شهروند را در اعلام آن می‌داند. هر سیاستِ حقوق بشری، یعنی سیاستی که می‌خواهد به طور کامل حقوق را به وسیله دولت و با اجرای آن، بر پایه حقوق بشر تأسیس کند، سیاست اعلام و گفتمان است که نزدِ خودْ مطلق شده‌ و متنزع از «دیگری» واقعی‌‌اش شده است. چنین سیاستی، «سیاستِ فاهمه» است که به دور از افتراق‌هایی (différence) غنی یا جزئیتی (particularité) که اساس واقعیت در آن است، در این‌همانی (identité) و جهان‌شمولی‌ خود فروبسته شده و بر آن لجاجت می‌ورزد.

برنارد بورژوا، هگل و حقوق بشر
2025/07/13 13:54:19
Back to Top
HTML Embed Code: