YENGEHNEVIS Telegram 826
ینگه‌نویس
هجرت امروز خاطرات شیرین مادربزرگی که از آلزایمر شدید دیگر مرا دیگر به یاد ندارد، برایم زنده شد. وقتی مادرم خانه نبود تر و خشک کرد و برایم حرص خورد. سایه‌ای هم دارم که ده سال است همراه من از شهری به شهری آمده و در خنده‌ها و گریه‌هایم به من نگاه می‌کند و می‌گوید:…
غروبِ منوّر

مادربزرگ که چندروزی بود یادش بودم، روز جمعه همزمان با اذان مغرب خودش را هم همراه با حافظه‌اش از پیش ما برد. دیگر جای امیدی هم به آن لبخندهایی که نمی‌دانم پشتشان چقدر خاطرات بوده نیست. امیدم به زیر خاک وطنم رفته. امیدم که وقتی سوسکی در حیاط بود، می‌رفت و در کشتن سوسک‌ها قهرمان ما بچه‌ها می‌شد. امیدی که وقتی هدیه‌ای برایش از خارجه می‌بردم، با پز و غرور به همه میگفت این را نوه‌ام از خارج آورده. عزیزم که وقتی به او زنگ می‌زدم می‌گفت: «ننه شامت را خوردی؟» میگفتم: «اینجا تازه نهار‌خوردم»، متوجه اختلاف زمانی نمی‌شد بلکه با نگرانی‌ای که از ایران تا ینگه‌دنیا حس می‌شد، می‌گفت «ننه چرا پس شامت را هنوز نخوردی؟!» مادربزرگ عزیزم که داستان‌هایی از کودکیش برایمان به نقل از پدرش می‌گفت که ما را بخنداند رفته. آن داستان‌گو، آن که همیشه نگران بود به ما بچه‌هایش بد نگذرد، پیش ما نیست. معنای این چیست؟ احتمالا تنهایی و غربت بیشتر من است. احتمالا تحقق آن خواب شومی است که سالهاست می‌بینم او رفته و تعبیرش همین بود. تعبیر این است که این روزها اتفاقی مدام ذکر خیرش را می‌کردم. مادربزرگم دلش مانند صفحات قرآن نورانی بود. افسوس می‌خورم یک بار وقتی کوچک بودم گفتم «اینقدر خانه ما می‌آیی من به درسم نمی‌رسم.» تا چند ماهی نیامد که نکند من ناراحت شوم. دوستان می‌آیند و می‌روند، شغلها عوض می‌شوند. خانه و ماشین همگی میروند و می‌آیند ولی برخی افراد همیشه با آدم می‌مانند. خاطرات با آن‌ها کم‌رنگ‌تر نمی‌شود، بلکه پررنگ‌تر و گیراتر می‌شود. مجلسی برایش در همان مسجدی گرفتند که عمری را در آن نماز جماعت اول وقت می‌خواند. در همان مسجدی که صدای اذانش وسط حیاط خانه‌شان می‌آمد. همان مسجدی که در نزدیکی خانه‌‌ی ما شبیهش نبود و مدام می‌گفت: «ننه، خونه‌تون کافرستونه! صدای اذون نمیاد!». نامش منوّر بود و جدا منوّر زندگی ما بچه‌ها و نوه‌ها. اخلاقش با همه بر اساس نیکی بود با آنکه بخشی از اطرافیانش با او نیکی نکردند و دنیایی سخت و خشن برایش ساختند، دنیایی به غایت بی‌مرام و دلسردکننده.
@yengehnevis



tgoop.com/yengehnevis/826
Create:
Last Update:

غروبِ منوّر

مادربزرگ که چندروزی بود یادش بودم، روز جمعه همزمان با اذان مغرب خودش را هم همراه با حافظه‌اش از پیش ما برد. دیگر جای امیدی هم به آن لبخندهایی که نمی‌دانم پشتشان چقدر خاطرات بوده نیست. امیدم به زیر خاک وطنم رفته. امیدم که وقتی سوسکی در حیاط بود، می‌رفت و در کشتن سوسک‌ها قهرمان ما بچه‌ها می‌شد. امیدی که وقتی هدیه‌ای برایش از خارجه می‌بردم، با پز و غرور به همه میگفت این را نوه‌ام از خارج آورده. عزیزم که وقتی به او زنگ می‌زدم می‌گفت: «ننه شامت را خوردی؟» میگفتم: «اینجا تازه نهار‌خوردم»، متوجه اختلاف زمانی نمی‌شد بلکه با نگرانی‌ای که از ایران تا ینگه‌دنیا حس می‌شد، می‌گفت «ننه چرا پس شامت را هنوز نخوردی؟!» مادربزرگ عزیزم که داستان‌هایی از کودکیش برایمان به نقل از پدرش می‌گفت که ما را بخنداند رفته. آن داستان‌گو، آن که همیشه نگران بود به ما بچه‌هایش بد نگذرد، پیش ما نیست. معنای این چیست؟ احتمالا تنهایی و غربت بیشتر من است. احتمالا تحقق آن خواب شومی است که سالهاست می‌بینم او رفته و تعبیرش همین بود. تعبیر این است که این روزها اتفاقی مدام ذکر خیرش را می‌کردم. مادربزرگم دلش مانند صفحات قرآن نورانی بود. افسوس می‌خورم یک بار وقتی کوچک بودم گفتم «اینقدر خانه ما می‌آیی من به درسم نمی‌رسم.» تا چند ماهی نیامد که نکند من ناراحت شوم. دوستان می‌آیند و می‌روند، شغلها عوض می‌شوند. خانه و ماشین همگی میروند و می‌آیند ولی برخی افراد همیشه با آدم می‌مانند. خاطرات با آن‌ها کم‌رنگ‌تر نمی‌شود، بلکه پررنگ‌تر و گیراتر می‌شود. مجلسی برایش در همان مسجدی گرفتند که عمری را در آن نماز جماعت اول وقت می‌خواند. در همان مسجدی که صدای اذانش وسط حیاط خانه‌شان می‌آمد. همان مسجدی که در نزدیکی خانه‌‌ی ما شبیهش نبود و مدام می‌گفت: «ننه، خونه‌تون کافرستونه! صدای اذون نمیاد!». نامش منوّر بود و جدا منوّر زندگی ما بچه‌ها و نوه‌ها. اخلاقش با همه بر اساس نیکی بود با آنکه بخشی از اطرافیانش با او نیکی نکردند و دنیایی سخت و خشن برایش ساختند، دنیایی به غایت بی‌مرام و دلسردکننده.
@yengehnevis

BY ینگه‌نویس


Share with your friend now:
tgoop.com/yengehnevis/826

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

5Telegram Channel avatar size/dimensions How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) Some Telegram Channels content management tips The Channel name and bio must be no more than 255 characters long A few years ago, you had to use a special bot to run a poll on Telegram. Now you can easily do that yourself in two clicks. Hit the Menu icon and select “Create Poll.” Write your question and add up to 10 options. Running polls is a powerful strategy for getting feedback from your audience. If you’re considering the possibility of modifying your channel in any way, be sure to ask your subscribers’ opinions first.
from us


Telegram ینگه‌نویس
FROM American