Warning: Undefined array key 0 in /var/www/tgoop/function.php on line 65

Warning: Trying to access array offset on value of type null in /var/www/tgoop/function.php on line 65
- Telegram Web
Telegram Web
سه سه‌گانی از #اسماعیل_دهقانی:

یک )

آدمی رهگذر است؛
مثل برگی‌ست که چسبیده به یک شاخه بلوط،
ناگهان باد و سقوط!

دو )

جز گریه کارم چیست؟
من در کنار او،
او در کنارم نیست.

سه )

دیگر بدون خود،
نگذارم ای گلم!
من کم‌تحملم


@zhinestan
هر بوالهوس از ننگ نیاید بیرون
هر آینه از زنگ نیاید بیرون

هر دل ندهد خبر ز کیفیت عشق
این شعله ز هر سنگ نیاید بیرون!

#بیدل

@zhinestan
هر سال یک‌بار
از لحظه‌ی مرگم
بی‌تفاوت گذشته‌ام،
بی‌آن که بدانم یک روز
در چنین لحظه‌ای
خواهم مُرد.

#افشین_یداللهی

@zhinestan
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین

می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی‌خبران! راه نه آنست و نه این

#خیام

@zhinestan
دلتنگی دریا را لنگرگاهی‌ست،
دلتنگی خاک را معبرگاهی؛
آه دلتنگی آدمی را...

#محمد_کشاورز_بیضایی

@zhinestan
چشم، زیتون سبز در کاسه
سینه‌ها، سیب سرخ در سینی
لب میان سفیدی صورت
چون تمشکی نهاده بر چینی

سرخ یا سبز؟ سبز یا قرمز؟
ترش یا تلخ؟ تلخ یا شیرین؟
تو خودت جای من اگر باشی
ابتدا از کدام می‌چینی؟

با نگاهی، تبسمی، حرفی
در بیاور مرا از این تردید
ای نگاهت محصل شیطان!
اخم‌هایت معلم دینی...

هر لبت یک کبوتر سرخ است
روی سیمی سفید، با این وصف
خنده یعنی صعود بالایی
همزمان با سقوط پایینی

می‌شوی یک پری دریایی
از دل آب اگر که برخیزی
می‌شوی یک صدف پر از گوهر
روی شن‌ها اگر که بنشینی

هرچه هستی بمان که من بی‌تو
هستی بی‌هویتی هستم
مثل ماهی بدون زیبایی
مثل سنگی بدون سنگینی


#غلامرضا_طریقی


@zhinestan
من از حکایت عشق تو بس کنم؟! هیهات
مگر اجل که ببندد زبان گفتارم...

#سعدی

@zhinestan
ای در چشم تو آهوی چشم‌چران!
در پیرهن تو بادها جامه‌دران
نازک‌بدنی و پوستت می‌رنجد
پروانه‌ی روی شانه‌ات را بپران

#شهرام_میرزایی

@zhinestan
در حیرتم که بال و پر من بزرگ بود؟
یا این قفس سزای پر و بال من نبود؟

امثال من لیاقت او را نداشتیم؟
یا روزگار در خور امثال من نبود؟

#غلامرضا_طریقی

@zhinestan
آنسان ستودمت که بدانند مردمان
محبوب من بسان خدایان ستودنی‌ست

#حمید_مصدق

@zhinestan
خاک غارت‌پرور بنیاد این ویرانه‌ایم
هر که آمد اندکی ما را پریشان کرد و رفت

#بیدل

@zhinestan
چه شد که بازنگشتی؟ چه شد که دیر بماندی؟
که جان عاشقم از انتظارها نرهاندی؟

به نامه‌ای به سلامی، به پیکی و به پیامی
چه شد که بی‌خبرت را ز خود خبر نرساندی؟

دلم به مهر فروبستی و به قهر شکستی
مگر برای شکستن دل از کفم بستاندی؟

مرا ز خویش کشیدی برون و در پی عشقت
خراب و خسته چو مجنون، به دشت و درّه کشاندی

کدام توطئه خاموش کرد بانگ رسایت
کز آن ستاره سرودی بر این شکسته نخواندی

بگو بمان که بمانم، بگو برو که نمانم
بدان که حکم، همه حکم توست، هرچه که راندی

#حسین_منزوی

@zhinestan
سخن ز وصلِ تو گویم، تو روی گردانی
مرا نه از تو شکایت، ز گردشِ قمر است!

خواجه اعتماد خراسانی

برگرفته از کانال برکه‌ی کهن

@zhinestan
لیلی!
چشمت خراج ظلمت شب را
از شاعران شرق،
طلب می‌کند

من آبروی عشقم
هشدار... تا به خاک نریزی

پُر کن پیاله را
آرام‌تر بخوان
آواز فاصله‌های نگاه را
در باغ‌کوچه‌های فرصت و میعاد.

لیلی!
بگشای بند موی و بیفشان
شب را میان شب
با من بدار حوصله اما نه با عتاب!
رمز شبان درد،
شعر من است!
گفتی:
گُل در میان دستت می‌پژمرد
گفتم که:
خواب،
در چشم‌هایمان به شهادت رسیده است
گفتی که:
خوب‌ترینی

آری... خو‌بم!
آرامگاه حافظ‌ام
شعر ترم،
تاج سه‌ترک عرفانم
درویشم،
خاکم!
آینه‌دار رابطه‌ام، بنشین.
بنشین، کنار حادثه بنشین.
یاد مرا به حافظه بسپار!
اما...
نام مرا،
بر لب مبند که مسموم می‌شوی
من داغ دیده‌ام!

لیلی!
از جای پای تو،
بر آستانه‌ی درگاه خوابگاه،
بوی فرار می‌آید

آتش مزن به سینه‌ی بستر
با عطر پیکر برهنه‌ی سبزت
پُر کُن پیاله را
با من بگو در خواب‌های پریشان چه دیده‌ای
که خواب را به شهادت رسانده‌اند در دیدگانِ ما
وانگه حرامیان در گود شب‌گرفته‌ی چشمت
با تیغ‌های آخته سنگر گرفته‌اند.
دروازه‌های شهر مدینه آغوش بسته‌اند
آغوش باز کُن
از چهارراه خواب گذر کُن
بگذار و بگذریم زین خیل خفتگان
دست مرا بگیر تا بسرایم:
در دست‌های من ـ
بال کبوتریست!

لیلی
من آبروی عاشقان جهانم.
هشدار...، تا به خاک نریزی!
من پاسدار حرمت دردم

ـ چشمت خراج می‌طلبد؟
آنک خراج:

لیلی!
وقتی که پاک می‌کُنی خط چشمت را
دیوارهای این شب سنگین را
درهم شکسته، آه...، که بیداد می‌کُنی.
وقتی که پاک می‌کُنی خط چشمت را
در باغ‌های سبز تنت، شب را ـ
آزاد می‌کُنی

لیلی!
بی‌مرز باش.
دیوار را، ‌ویران کن،
خط را به حال خویش رها کُن،
بی‌‌خط باش
با من بیا...، همیشه‌ترین باش!!

بارید شب
بارش سیل اشک‌ها شکست،
خط سیاه دایره‌ی شب را!
خط پاک شد
گُل در میان دستم پرپر زد و فسرد
درهم دوید خط
ویران شد!

لیلی!
بی‌خط و خال باش
با من بیا که خوب‌ترینم
با من که آبروی عشقم
با من که شعرم..، شعرم..، شعرم!
وای...
در من وضو بگیر
سجاده‌ام، بایست کنارم
رو کُن به من که قبله‌ی عشاق‌ام
وآنگه نماز را،
با بوسه‌ای بلند، قامت ببند!

لیلی!
با من بودن خوب است،
من می‌سرایمت!



#نصرت_رحمانی

@zhinestan
در بزم او اگر ننشینیم عیب نیست
چون شمع، سرفرازی ما در ستادن‌ است

#صیدی_تهرانی

@zhinestan
تو را چه غم که یکی در غمت به جان آید
که دوستان تو چندان که می‌کُشی، بیشند...

#سعدی

@zhinestan
واسه تو که خودت ترانه می‌گی
من چه‌جوری باید ترانه بگم؟
اعتراضامو زشت می‌شه اگه
وسط شعر عاشقانه بگم

چه‌جوری بت بگم زمین می‌خوری
حرف اگه راه بیفته پشت سرت؟
من فدای چشات که غیر از من
همه خیلی قشنگن از نظرت...

موهایی که روی لباساتن
چندتا رنگ مختلف دارن...
خودتو جمع کن! کتاب شدی
بس که پشت تو صفحه می‌ذارن

تو فقط تشنه‌ای، چه فرقی داره
حوض مصنوعیه یا چشمه‌ی بکر
هرکی بی عشق با تو می‌خوابه
از نگاه تو می‌شه روشنفکر!

سر من داد هم اگه بزنی
بهتر از اینه که سکوت کنی
دل من توپ فوتبالت نیست
که اونو هرجا خواستی شوت کنی

تعریفایی که مال من بودو
اقلا کاش از اون نمی‌کردی...
چه‌جوری شعر می‌نوشتم من
دلمو وقتی خون نمی‌کردی؟؟

با تموم اینا تو عمر منی!
به کی بفروشمت عتیقه‌ی من؟
از سر خشم ساکتی یا شرم؟
با توام عشق بد سلیقه‌ی من!

من می‌خواستم بذارمت رو چشام
زندگیمو بهت نثار کنم
تو ولی اونو خواستی نه منو...
تو به کم قانعی، چی‌کار کنم؟


#فاطمه_تنبیه

@zhinestan
بر دامنِ پاکت اثری نیست ز خونم
شبنم تهِ دندان نگرفته‌ست لبِ گُل

#بیدل

@zhinestan
مگر چه می‌خواهم از وطن؟
جز لقمه‌ای نان و خیالی آسوده.
چه می‌خواهم؟
جز تکه‌ای آفتاب و
بارانی که آهسته ببارد.
جز پنجره‌ای که رو به عشق و آزادی گشوده شود.

مگر چه خواستم از وطن که از من دریغش کردند؟

آه ای میهنِ مغموم!
وطنِ ازپاافتاده
بدرود
بدرود.

#شیرکو_بیکس
ترجمه: بابک زمانی

دیوار / گزینه اشعار شیرکو بیکس/ فصل پنجم

@zhinestan
2025/01/19 00:58:16
Back to Top
HTML Embed Code: