از پَسِ ماهِ صَفَر سازم سَفَر
احمدِ آخر زمان را انتقال
در ربیعِ اول آید بیجدال
یعنی: بیهیچ شک و تردیدی رحلت رسول خاتم در ماه ربیعالاول صورت گرفته است.
؛🌾
این عقیدهی مولانا است که هم نظر با اهل سنت، وفات نبی مکرم اسلام ص را در اولین روزهای ماه ربیعالاول دانسته و میفرماید:
هنگامی که رسول گرامی اسلام دریافت که در ماه ربیع وفات خواهدیافت، در جمع اصحاب و یارانش از شدت اشتیاق فرمود:
مَن بَشَّرنی بخُروجِ صَفَرٍ، بَشَّرتُهِ بِالجَنَّةِ
هرکس مرا به انقضای ماه صفربشارت دهد، بهشت را به او بشارت دهم.
و عُکّاشه از اصحاب پیامبر نخستین کسی بود که آن حضرت را به این خبر بشارت داد و پیامبر نیز بهشت را به ایشان بشارت داد.
؛🌾
و اما اشتیاق رسول گرامی اسلام به پایان یافتنِ ماه صفر و شروع ماه ربیعالاول نشاندهندهی این حقیقت است که مردان خدا درهنگام رحلت ازین دنیا، به واسطهی عدم وابستگی به دنیا و رغبت دیدارِ حضرت حق، بسیارشادمان هستند.
چون خبر یابد دلش زین وقتِ نَقل
عاشقِ آن وقت گردد او، به عقل
چون صَفَر آید، شود شاد از صَفَر
کز پسِ این ماه میسازم سفر
هرشبی تا روز زین شوقِ هُدی
ای رفیقِ راهِ اَعلی میزدی
؛🌾
پیامبرص نیز که وجود مبارکش لبریز از عشق به پروردگار جهانیان است برای رسیدن لحظهی وصالِ حق روزشماری میکند و میفرماید:
اللّهُم اغفِرلی وَارحَمنی وَالحَقنی بِالرفیقِ الاَعلی
خداوندا مرا بیامرز و برمن رحمت آر و مرا به برترین رفیق ملحق فرما.
؛🌾
و چنین است که پایانِ ماه صفر را بشارتی میداند بر وصول به دیدار بهترین رفیق که همان نور بیپایان و وصفناپذیرخداوندی است.
؛🌾
گفت: هرکس که مرا مژده دهد
چون صَفَر پای ازجهان بیرون نهد
که صَفَر بگذشت و شد ماهِ ربیع
مژده وَر باشم مَر او را وشفیع
گفت عُکاشه: صَفَر بگذشت و رفت
گفت که جنت تو را ای شیرِ زَفت
دیگری آمد که: بگذشت آن صَفَر
گفت: عُکاشه بِبُرد از مُژده بَر
؛🌾
پس نتیجه میگیریم که مردان خدا و مومنین واقعی به دلایلی که گفته آمد از رحلت خود از این دنیا شادمان هستند، برخلافِ دنیاپرستانِ کودک صفت که از بودنِ هرچه بیشتر در دنیا خوشحال و شادمان هستند. چرا که دنیاپرستان مانند مرغِ نابینایی که آب شیرین و گوارا ندیده باشند، آبِ حوض کوثر در نظرشان شور و بدمزه جلوه مینماید.
؛🌾
پس رِجال از نَقلِ عالَم شادمان
وز بقایش شادمان این کودکان
چونکه آبِ خوش ندید آن مرغِ کور
پیش او کوثر نماید آبِ شور
🔻نسخه های زندگی
🍃 @zlife
احمدِ آخر زمان را انتقال
در ربیعِ اول آید بیجدال
یعنی: بیهیچ شک و تردیدی رحلت رسول خاتم در ماه ربیعالاول صورت گرفته است.
؛🌾
این عقیدهی مولانا است که هم نظر با اهل سنت، وفات نبی مکرم اسلام ص را در اولین روزهای ماه ربیعالاول دانسته و میفرماید:
هنگامی که رسول گرامی اسلام دریافت که در ماه ربیع وفات خواهدیافت، در جمع اصحاب و یارانش از شدت اشتیاق فرمود:
مَن بَشَّرنی بخُروجِ صَفَرٍ، بَشَّرتُهِ بِالجَنَّةِ
هرکس مرا به انقضای ماه صفربشارت دهد، بهشت را به او بشارت دهم.
و عُکّاشه از اصحاب پیامبر نخستین کسی بود که آن حضرت را به این خبر بشارت داد و پیامبر نیز بهشت را به ایشان بشارت داد.
؛🌾
و اما اشتیاق رسول گرامی اسلام به پایان یافتنِ ماه صفر و شروع ماه ربیعالاول نشاندهندهی این حقیقت است که مردان خدا درهنگام رحلت ازین دنیا، به واسطهی عدم وابستگی به دنیا و رغبت دیدارِ حضرت حق، بسیارشادمان هستند.
چون خبر یابد دلش زین وقتِ نَقل
عاشقِ آن وقت گردد او، به عقل
چون صَفَر آید، شود شاد از صَفَر
کز پسِ این ماه میسازم سفر
هرشبی تا روز زین شوقِ هُدی
ای رفیقِ راهِ اَعلی میزدی
؛🌾
پیامبرص نیز که وجود مبارکش لبریز از عشق به پروردگار جهانیان است برای رسیدن لحظهی وصالِ حق روزشماری میکند و میفرماید:
اللّهُم اغفِرلی وَارحَمنی وَالحَقنی بِالرفیقِ الاَعلی
خداوندا مرا بیامرز و برمن رحمت آر و مرا به برترین رفیق ملحق فرما.
؛🌾
و چنین است که پایانِ ماه صفر را بشارتی میداند بر وصول به دیدار بهترین رفیق که همان نور بیپایان و وصفناپذیرخداوندی است.
؛🌾
گفت: هرکس که مرا مژده دهد
چون صَفَر پای ازجهان بیرون نهد
که صَفَر بگذشت و شد ماهِ ربیع
مژده وَر باشم مَر او را وشفیع
گفت عُکاشه: صَفَر بگذشت و رفت
گفت که جنت تو را ای شیرِ زَفت
دیگری آمد که: بگذشت آن صَفَر
گفت: عُکاشه بِبُرد از مُژده بَر
؛🌾
پس نتیجه میگیریم که مردان خدا و مومنین واقعی به دلایلی که گفته آمد از رحلت خود از این دنیا شادمان هستند، برخلافِ دنیاپرستانِ کودک صفت که از بودنِ هرچه بیشتر در دنیا خوشحال و شادمان هستند. چرا که دنیاپرستان مانند مرغِ نابینایی که آب شیرین و گوارا ندیده باشند، آبِ حوض کوثر در نظرشان شور و بدمزه جلوه مینماید.
؛🌾
پس رِجال از نَقلِ عالَم شادمان
وز بقایش شادمان این کودکان
چونکه آبِ خوش ندید آن مرغِ کور
پیش او کوثر نماید آبِ شور
🔻نسخه های زندگی
🍃 @zlife
؛🔺
از داشتن چشم،اما ندیدنِ زیبایی
داشتن گوش،اما نشنیدنِ موسیقی
داشتن عقل، اما آگاه نشدن از حقیقت
باید ترسید..
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
از داشتن چشم،اما ندیدنِ زیبایی
داشتن گوش،اما نشنیدنِ موسیقی
داشتن عقل، اما آگاه نشدن از حقیقت
باید ترسید..
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
تناقضهای دل
؛🌾
آيا در هیچ دورهای، مردم به اندازۀ ما گرفتارِ تناقض بودهاند؟
؛
در زیر کرسی مینشینیم،
با وایفای روشن، با گجتهای سرد و بیروح، گرم میشویم.
با سنتْ عشق میکنیم و با مدرنیته زندگی.
مغزمان شهری است و قلبمان روستایی. طرفدار آزادی زنانیم ولی از زنهای آزاد خوشمان نمیآید.
در جامعهای که کسی به وظیفهاش عمل نمیکند، از حق و حقوق میگوییم.
صلح را میستاییم اما قهرمانان خود را از میان جنگجویان برمیگزینیم.
چشم به آینده داریم و دل در گذشته.
به جان هم افتادهایم و جانیان را فراموش کردهایم.
عشقِ عریان و خواهشگر را به جا نمیآوریم اما خیانت پنهان را از هفت پرده بیرون میکشیم و قصاص میکنیم. خستهایم اما میدویم.
دلشکستهایم اما دست در گیسوی شکندرشکن یار نمیآویزیم.
میخندیم اما شاد نیستیم.
شادیم اما نمیخندیم.
قیمت نان را میدانیم، قیمت جان را نه. زندگی را دوست داریم، اما مردگان را میپرستیم.
به ماشینهای گرانقیمت پناه میبریم تا ما را چند فرسخ از زندگی ماشينی دور کنند.
جسممان در شهر سرگردان است و روحمان در روستا.
با چراغ گِردِ شهر میگردیم كه انسانم آرزوست، اما این همه انسانهای زلال و دردمند را در کوچههای تنگ و خسته نمیبینیم.
گاه جامهای پیدرپی به مستی ما کفاف نمیدهد، و گاه بیباده مستیم.
ما چگونه آدمیانی هستیم؟
"زندهیاد رضا بابایی"
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
؛🌾
آيا در هیچ دورهای، مردم به اندازۀ ما گرفتارِ تناقض بودهاند؟
؛
در زیر کرسی مینشینیم،
با وایفای روشن، با گجتهای سرد و بیروح، گرم میشویم.
با سنتْ عشق میکنیم و با مدرنیته زندگی.
مغزمان شهری است و قلبمان روستایی. طرفدار آزادی زنانیم ولی از زنهای آزاد خوشمان نمیآید.
در جامعهای که کسی به وظیفهاش عمل نمیکند، از حق و حقوق میگوییم.
صلح را میستاییم اما قهرمانان خود را از میان جنگجویان برمیگزینیم.
چشم به آینده داریم و دل در گذشته.
به جان هم افتادهایم و جانیان را فراموش کردهایم.
عشقِ عریان و خواهشگر را به جا نمیآوریم اما خیانت پنهان را از هفت پرده بیرون میکشیم و قصاص میکنیم. خستهایم اما میدویم.
دلشکستهایم اما دست در گیسوی شکندرشکن یار نمیآویزیم.
میخندیم اما شاد نیستیم.
شادیم اما نمیخندیم.
قیمت نان را میدانیم، قیمت جان را نه. زندگی را دوست داریم، اما مردگان را میپرستیم.
به ماشینهای گرانقیمت پناه میبریم تا ما را چند فرسخ از زندگی ماشينی دور کنند.
جسممان در شهر سرگردان است و روحمان در روستا.
با چراغ گِردِ شهر میگردیم كه انسانم آرزوست، اما این همه انسانهای زلال و دردمند را در کوچههای تنگ و خسته نمیبینیم.
گاه جامهای پیدرپی به مستی ما کفاف نمیدهد، و گاه بیباده مستیم.
ما چگونه آدمیانی هستیم؟
"زندهیاد رضا بابایی"
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
🌀 خدا کجاست؟
در علم کلام اسلامی، "تشبیه" یعنی همانند کردنِ ذات و صفات خداوند به مخلوقات. و "تنزیه" یعنی اعتقاد به منزه بودن خداوند از مخلوقات و دور بودن صفات مخلوقات از ذات پاک الهی.
؛🌾
در کتاب "مقالات شمس تبریزی" آمده است که:
واعظی بر مردم همدان منبر می رفت و آنها را تحذیر میداد که دور باشید از کسانی که درباره خدا به "تنزیه" قائلاند.
و آیاتی که به "تشبیه" تعلق دارند میخواند که در خودِ قرآن آمده است که:
الرحمن علی العرش استوی (خدا بر تخت نشسته است)
و خودِ خدا فرموده است که یدا... فوق ایدیهم.
یا: وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره.
واعظ میگفت که پس خدا جسم است و همۀ ویژگیهای آن را دارد.
؛
هفتهای می گذرد و واعظی اهل تنزیه به همدان میآید.
شبها بر منبر میگفت: ای مردم از مشبهه بر حذر باشید و مبادا خدا را جسم بینگارید. خودِ قرآن گفته است: «هوالاول و الآخر والظاهر و الباطن»
یا «لیس کمثله شیء»
یا «اینما تولوا فثم وجه الله» و از این دست آیات.
مردم سخت ترسیدند و گریان و ترسان به خانهها بازگشتند.
یکی از آنها کُنجِ خانه سر بر زانو نهاد.
بر عادت، طفلان گرد او میگشتند.
میراند هریکی را و بانگ میزد.
همه ترسان بر مادر جمع شدند.
زن آمد پیش او نشست. گفت: خواجه خِیر است، طعام سرد شد، نمیخوری؟ کودکان را زدی و راندی، همه گریانند.
گفت: برخیز از پیشم که مرا سخن فراز نمیآید. آتشی در من افتاده است.
در اینجا زن ملاحت بیشتری نشان میدهد و مرد را به سخن میآورد.
مرد میگوید که از امروز باید وضعی دیگر در قبال خدا داشته باشیم. اکنون ما کدام گیریم؟ برچه زییم؟ عاجز شدیم.
به تعبیری: آخر با این اعتقاداتِ متفاوت چگونه زندگی کنیم و بمیریم؟
زن میگوید:
ای مرد هیچ عاجز مشو و سرگردانی میندیش.
اگر خدا بر عرش است، اگر در جای است و اگر بیجای است، هرکجا که هست عمرش دراز باد! دولتش پاینده باد!
تو از درویشیِ خود اندیش که سفرهات بینان است و خانهات بیچراغ.
؛🌾
زین وصیت کرد ما را مصطفی
بحث کم جویید در ذاتِ خدا
آنک در ذاتش تفکر کردنی ست
در حقیقت، آن نظر در ذات نیست
هست آن پندار او، زیرا به راه
صد هزاران پرده آمد تا اِله
هرچه اندیشی پذیرای فناست
آنکه در اندیشه ناید آن خداست
در گذر از نام و بنگر در صفات
تا صفاتت ره نماید سوی ذات
"دفترچهارم"
؛🌾
پروردگار بزرگ در نگاه و تصور هرشخص جلوهای متفاوت داشته و هر انسانی بسته به میزان آگاهیها و روحیات درونی خویش، تصور خاص خود را از خداوند دارد.
درین زمینه بین آدمیان حتی از نژاد و دین و مذهبی یکسان و مشترک ممکن است دیدگاهی واحد وجود نداشته باشد، بنابراین هرکس برعقیده خود پای فشرده و احساس برتری و کامل بودن نسبت به دیگری داشته باشد بی شک به خطا رفته است چنانکه در قسمت پایانی حکایت موسی و شبان خطاب به موسی آمده:
هان و هان گر حمد گویی گر سپاس
همچو نافرجامِ آن چوپان شناس
حمدِ تو نسبت بِدان گر بهترست
لیک آن نسبت به حق هم اَبتَرست
؛🌾
بزرگی خدای هرکس به اندازه وسعت فکر او و میزان شایستگی اوست و طبیعی است که خدای اهل محبت با خدای اهل شقاوت تفاوت داشته و دیدگاهِ عاشقان ذات اقدس الهی از دیدگاه عامه مردم جداست.
«جمله بهانههاست که عشق است هر چه هست
خانهی خداست عشق و تو در خانه ساکنی
زین بیش مینگویم و امکانِ گفت نیست
والله چه نکتههاست در این سینه گفتنی»
"دیوان غزلیات شمس"
«آن کس که بهشت را روی زمین نیافته است، در آسمان نیز نخواهد یافت. اقامتگاهِ خدا، جنب خانهٔ ماست، و اثاثِ خانهٔ او عشق است. »
"امیلی دیکنسون"
«هرکه امروز نبیند به جهان طلعتِ دوست
غالب آن است که فرداش نباشد دیدار»
"سعدی"
؛🌾
بهترین راه برای شناخت خدا، عشق ورزیدن به مخلوقات جهان هستی است. باید همه را دوست داشت و چتر مهربانی خود را برسر همه چیز و همهکس گستراند، همچون انوار پُرمهر خداوند که بر همه چیز و همهکس یکسان پرتوافشانی میکنند.
خدایی را به انسان ها معرفی کنیم که بتوانند دوست بدارند، عشق بورزند و حضورش را در همه ذرات هستی و با تمام وجود مشاهده کنند. خدایی که بیشتر از باور کردن بتوانند حضور سراسر مِهرش را با تمام وجود احساس کنند.
موسیا آداب دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
آتشی از عشق در جان بر فروز
سر به سر فکر و عبارت را بسوز
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
در علم کلام اسلامی، "تشبیه" یعنی همانند کردنِ ذات و صفات خداوند به مخلوقات. و "تنزیه" یعنی اعتقاد به منزه بودن خداوند از مخلوقات و دور بودن صفات مخلوقات از ذات پاک الهی.
؛🌾
در کتاب "مقالات شمس تبریزی" آمده است که:
واعظی بر مردم همدان منبر می رفت و آنها را تحذیر میداد که دور باشید از کسانی که درباره خدا به "تنزیه" قائلاند.
و آیاتی که به "تشبیه" تعلق دارند میخواند که در خودِ قرآن آمده است که:
الرحمن علی العرش استوی (خدا بر تخت نشسته است)
و خودِ خدا فرموده است که یدا... فوق ایدیهم.
یا: وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره.
واعظ میگفت که پس خدا جسم است و همۀ ویژگیهای آن را دارد.
؛
هفتهای می گذرد و واعظی اهل تنزیه به همدان میآید.
شبها بر منبر میگفت: ای مردم از مشبهه بر حذر باشید و مبادا خدا را جسم بینگارید. خودِ قرآن گفته است: «هوالاول و الآخر والظاهر و الباطن»
یا «لیس کمثله شیء»
یا «اینما تولوا فثم وجه الله» و از این دست آیات.
مردم سخت ترسیدند و گریان و ترسان به خانهها بازگشتند.
یکی از آنها کُنجِ خانه سر بر زانو نهاد.
بر عادت، طفلان گرد او میگشتند.
میراند هریکی را و بانگ میزد.
همه ترسان بر مادر جمع شدند.
زن آمد پیش او نشست. گفت: خواجه خِیر است، طعام سرد شد، نمیخوری؟ کودکان را زدی و راندی، همه گریانند.
گفت: برخیز از پیشم که مرا سخن فراز نمیآید. آتشی در من افتاده است.
در اینجا زن ملاحت بیشتری نشان میدهد و مرد را به سخن میآورد.
مرد میگوید که از امروز باید وضعی دیگر در قبال خدا داشته باشیم. اکنون ما کدام گیریم؟ برچه زییم؟ عاجز شدیم.
به تعبیری: آخر با این اعتقاداتِ متفاوت چگونه زندگی کنیم و بمیریم؟
زن میگوید:
ای مرد هیچ عاجز مشو و سرگردانی میندیش.
اگر خدا بر عرش است، اگر در جای است و اگر بیجای است، هرکجا که هست عمرش دراز باد! دولتش پاینده باد!
تو از درویشیِ خود اندیش که سفرهات بینان است و خانهات بیچراغ.
؛🌾
زین وصیت کرد ما را مصطفی
بحث کم جویید در ذاتِ خدا
آنک در ذاتش تفکر کردنی ست
در حقیقت، آن نظر در ذات نیست
هست آن پندار او، زیرا به راه
صد هزاران پرده آمد تا اِله
هرچه اندیشی پذیرای فناست
آنکه در اندیشه ناید آن خداست
در گذر از نام و بنگر در صفات
تا صفاتت ره نماید سوی ذات
"دفترچهارم"
؛🌾
پروردگار بزرگ در نگاه و تصور هرشخص جلوهای متفاوت داشته و هر انسانی بسته به میزان آگاهیها و روحیات درونی خویش، تصور خاص خود را از خداوند دارد.
درین زمینه بین آدمیان حتی از نژاد و دین و مذهبی یکسان و مشترک ممکن است دیدگاهی واحد وجود نداشته باشد، بنابراین هرکس برعقیده خود پای فشرده و احساس برتری و کامل بودن نسبت به دیگری داشته باشد بی شک به خطا رفته است چنانکه در قسمت پایانی حکایت موسی و شبان خطاب به موسی آمده:
هان و هان گر حمد گویی گر سپاس
همچو نافرجامِ آن چوپان شناس
حمدِ تو نسبت بِدان گر بهترست
لیک آن نسبت به حق هم اَبتَرست
؛🌾
بزرگی خدای هرکس به اندازه وسعت فکر او و میزان شایستگی اوست و طبیعی است که خدای اهل محبت با خدای اهل شقاوت تفاوت داشته و دیدگاهِ عاشقان ذات اقدس الهی از دیدگاه عامه مردم جداست.
«جمله بهانههاست که عشق است هر چه هست
خانهی خداست عشق و تو در خانه ساکنی
زین بیش مینگویم و امکانِ گفت نیست
والله چه نکتههاست در این سینه گفتنی»
"دیوان غزلیات شمس"
«آن کس که بهشت را روی زمین نیافته است، در آسمان نیز نخواهد یافت. اقامتگاهِ خدا، جنب خانهٔ ماست، و اثاثِ خانهٔ او عشق است. »
"امیلی دیکنسون"
«هرکه امروز نبیند به جهان طلعتِ دوست
غالب آن است که فرداش نباشد دیدار»
"سعدی"
؛🌾
بهترین راه برای شناخت خدا، عشق ورزیدن به مخلوقات جهان هستی است. باید همه را دوست داشت و چتر مهربانی خود را برسر همه چیز و همهکس گستراند، همچون انوار پُرمهر خداوند که بر همه چیز و همهکس یکسان پرتوافشانی میکنند.
خدایی را به انسان ها معرفی کنیم که بتوانند دوست بدارند، عشق بورزند و حضورش را در همه ذرات هستی و با تمام وجود مشاهده کنند. خدایی که بیشتر از باور کردن بتوانند حضور سراسر مِهرش را با تمام وجود احساس کنند.
موسیا آداب دانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند
آتشی از عشق در جان بر فروز
سر به سر فکر و عبارت را بسوز
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻نسخههای زندگی:
🍃@zlife
🍃@zlife
🌀از علی آموز اخلاص عمل
عارف کسی است که هیچ کدورتی مَشربِ صاف او را مکدّر نگرداند و هر کدورتی که بدو رسد، صافی شود.»
"فیه مافیه-مولانا"
؛🌾
چونک آن بدبخت آخر از قضا
ناگهان آن زخم زد بر مرتضا
مرتضی را شربتی کردند راست
مرتضا گفتا که خون ریزم کجاست
شربت او را ده نخست آنگه مرا
زانک او خواهد بُدَن همره مرا
شربتش بردند او گفت اینت قهر
حیدر اینجا خواهدم کشتن به زهر
مرتضا گفتا به حق کردگار
گر بخوردی شربتم این نابکار
من همی ننهادمی بی او به هم
پیش حق در جنت المأوی قدم
مرتضا را چون بکشت آن مرد زشت
مرتضی بی او نمیشد در بهشت
"منطق الطیر- عطارنیشابوری"
🔻 نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
عارف کسی است که هیچ کدورتی مَشربِ صاف او را مکدّر نگرداند و هر کدورتی که بدو رسد، صافی شود.»
"فیه مافیه-مولانا"
؛🌾
چونک آن بدبخت آخر از قضا
ناگهان آن زخم زد بر مرتضا
مرتضی را شربتی کردند راست
مرتضا گفتا که خون ریزم کجاست
شربت او را ده نخست آنگه مرا
زانک او خواهد بُدَن همره مرا
شربتش بردند او گفت اینت قهر
حیدر اینجا خواهدم کشتن به زهر
مرتضا گفتا به حق کردگار
گر بخوردی شربتم این نابکار
من همی ننهادمی بی او به هم
پیش حق در جنت المأوی قدم
مرتضا را چون بکشت آن مرد زشت
مرتضی بی او نمیشد در بهشت
"منطق الطیر- عطارنیشابوری"
🔻 نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
Forwarded from کانال بازنگری | ترکاشوند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هنگامی که حضرت موسی قوم خود را به سلامت از دریا عبور داد، سرود رهایی خواند و خواهرش مریمِ نبی نیز به دستافشانی پرداخت و هارمونی انبیا تکمیل گشت:
«سرود رهایی. آنگاه موسی و بنیاسرائیل این سرود را برای خداوند سراییده، گفتند که: "یهوه را سرود میخوانم زیرا که با جلال مظفر شده است. اسب و سوارش را به دریا انداخت. ... و چون به نفخۀ خود دمیدی دریا ایشان را پوشانید. مثل سرب در آبهای زورآور غرق شدند. کیست مانند تو ای خداوند در میان خدایان. کیست مانند تو جلیل در قدوسیت ..."
و مریمِ نبیّه، خواهر هارون، دف را به دست خود گرفته و همۀ زنان از عقب وی دفها گرفته، رقصکنان بیرون آمدند پس مریم در جواب ایشان گفت: خداوند را بسرایید زیرا که با جلال مظفر شده است، اسب و سوارش را به دریا انداخت - سِفر خروج باب ۱۵-»
(بخشی از یادداشت کوتاهِ "رقص و آواز دینی؛ سماع مریم نبی")
با تشکر از اولیای مدرسه که فرصت دادند هنر و دستافشانی این دخترک دانشآموز دیده شود و فضای مدرسه و جامعه را شاد کردند (مرسی فاطمه جان)
کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۴۰۱/۰۲/۲۶
T.me/baznegari/805
«سرود رهایی. آنگاه موسی و بنیاسرائیل این سرود را برای خداوند سراییده، گفتند که: "یهوه را سرود میخوانم زیرا که با جلال مظفر شده است. اسب و سوارش را به دریا انداخت. ... و چون به نفخۀ خود دمیدی دریا ایشان را پوشانید. مثل سرب در آبهای زورآور غرق شدند. کیست مانند تو ای خداوند در میان خدایان. کیست مانند تو جلیل در قدوسیت ..."
و مریمِ نبیّه، خواهر هارون، دف را به دست خود گرفته و همۀ زنان از عقب وی دفها گرفته، رقصکنان بیرون آمدند پس مریم در جواب ایشان گفت: خداوند را بسرایید زیرا که با جلال مظفر شده است، اسب و سوارش را به دریا انداخت - سِفر خروج باب ۱۵-»
(بخشی از یادداشت کوتاهِ "رقص و آواز دینی؛ سماع مریم نبی")
با تشکر از اولیای مدرسه که فرصت دادند هنر و دستافشانی این دخترک دانشآموز دیده شود و فضای مدرسه و جامعه را شاد کردند (مرسی فاطمه جان)
کانال بازنگری (ترکاشوند) ۱۴۰۱/۰۲/۲۶
T.me/baznegari/805
🌀 ایمانت را تازه کن..
سؤال کرد که از نماز فاضلتر چه باشد؟
یک جواب آن که گفتیم جانِ نماز به از نماز،
جواب دوم که:
"ایمان" به از "نماز" است.
زیرا نماز، پنج وقت فریضه است و ایمان، پیوسته.
و نماز به عذری ساقط شود و رُخصتِ تأخیر باشد.
و تفضیلی دیگر هست ایمان را بر نماز که ایمان به هیچ عذری ساقط نشود و رخصتِ تأخیر نباشد.
و ایمانِ بینماز منفعت کند و نمازِ بیایمان منفعت نکند، هم چون نماز منافقان.
و نماز در هر دینی نوعِ دیگر است و ایمان به هیچ دینی تَبَدُّل نگیرد.
احوال او و قبلهی او و غیره متبدل نگردد.
"فیه مافیه"
؛🌾
لايُؤمن أحدكم حتى يكون هواه تبعا لما جئت به..
مومنِ کامل نشود کسی ازشما، مگر آنکه خواهش او تابع گردد..
"رسول اکرم ص"
؛🌾
ایمان، مخالفتِ هواست؛
کافری، موافقتِ هوا.
آن یکی ایمان آورد؛ معنیاش این است که عهد کردم که مخالفت هوا بکنم.
این شخص چون گفت که ایمان آوردم
یعنی هوا مُرد و نَفس مُرد.
"شمس تبریزی"
؛🌾
تازه کن ایمان، نِی از گفتِ زبان
ای هوا را تازه کرده در نهان
ای کسی که لحظه به لحظه به دنبال هواهای نفسانی ات هستی، برو و ایمانت را تازه کن.
تا زمانی که هواهای نفسانی ات تازه است، ایمانت تازه نمی شود.
هوای نفس همچون قفلی بر دروازه قلب است، ایمان به آن وارد نمی شود مگر با شکستن این قفل.
تو که اسیر هوای نفسانی خویش هستی حتی سخن تازه و بدیع قرآن را نیز به میل خودت و برمبنای هوای نفست تاویل و تفسیر می کنی. بنابر این، معانی ژرف و روشن قرآن به دست تو کج و معوج می شود.
تا هوا تازهست ایمان تازه نیست
کین هوا جز قفلِ آن دروازه نیست
کردهای تاویل حرف بِکر را
خویش را تاویل کن نه ذکر را
بر هوا تاویل قرآن میکنی
پست و کژ شد از تو معنیِّ سَنی
"دفتر اول مثنوی"
؛🌾
ایمان یعنی امنیت و آرامش؛ کسی که واقعا ایمان دارد، هم خود در امن و آرامش است و هم دیگران و افرادی که در پیرامونش قرار داشته و با وی مرتبط هستند از وجود ایشان در امنیت و آرامش به سر می برند.
؛🌾
ایمان، گام زدن در جهت حقیقت خواهی و زیستن بر مدار عدالت طلبی است.
قرآن کریم برلزوم تازه کردن ایمان تاکید میکند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا....
ای کسانی که ایمان آورده اید، واقعاٌ ایمان بیاورید..
؛🌾
ایمان چیزی نیست که بتوان آن را از این و آن شنید و یک بار برای همیشه بهدست آورد.
ایمان را باید دائما نو کرد؛ تجربه کرد و نَفَس کشید.
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
سؤال کرد که از نماز فاضلتر چه باشد؟
یک جواب آن که گفتیم جانِ نماز به از نماز،
جواب دوم که:
"ایمان" به از "نماز" است.
زیرا نماز، پنج وقت فریضه است و ایمان، پیوسته.
و نماز به عذری ساقط شود و رُخصتِ تأخیر باشد.
و تفضیلی دیگر هست ایمان را بر نماز که ایمان به هیچ عذری ساقط نشود و رخصتِ تأخیر نباشد.
و ایمانِ بینماز منفعت کند و نمازِ بیایمان منفعت نکند، هم چون نماز منافقان.
و نماز در هر دینی نوعِ دیگر است و ایمان به هیچ دینی تَبَدُّل نگیرد.
احوال او و قبلهی او و غیره متبدل نگردد.
"فیه مافیه"
؛🌾
لايُؤمن أحدكم حتى يكون هواه تبعا لما جئت به..
مومنِ کامل نشود کسی ازشما، مگر آنکه خواهش او تابع گردد..
"رسول اکرم ص"
؛🌾
ایمان، مخالفتِ هواست؛
کافری، موافقتِ هوا.
آن یکی ایمان آورد؛ معنیاش این است که عهد کردم که مخالفت هوا بکنم.
این شخص چون گفت که ایمان آوردم
یعنی هوا مُرد و نَفس مُرد.
"شمس تبریزی"
؛🌾
تازه کن ایمان، نِی از گفتِ زبان
ای هوا را تازه کرده در نهان
ای کسی که لحظه به لحظه به دنبال هواهای نفسانی ات هستی، برو و ایمانت را تازه کن.
تا زمانی که هواهای نفسانی ات تازه است، ایمانت تازه نمی شود.
هوای نفس همچون قفلی بر دروازه قلب است، ایمان به آن وارد نمی شود مگر با شکستن این قفل.
تو که اسیر هوای نفسانی خویش هستی حتی سخن تازه و بدیع قرآن را نیز به میل خودت و برمبنای هوای نفست تاویل و تفسیر می کنی. بنابر این، معانی ژرف و روشن قرآن به دست تو کج و معوج می شود.
تا هوا تازهست ایمان تازه نیست
کین هوا جز قفلِ آن دروازه نیست
کردهای تاویل حرف بِکر را
خویش را تاویل کن نه ذکر را
بر هوا تاویل قرآن میکنی
پست و کژ شد از تو معنیِّ سَنی
"دفتر اول مثنوی"
؛🌾
ایمان یعنی امنیت و آرامش؛ کسی که واقعا ایمان دارد، هم خود در امن و آرامش است و هم دیگران و افرادی که در پیرامونش قرار داشته و با وی مرتبط هستند از وجود ایشان در امنیت و آرامش به سر می برند.
؛🌾
ایمان، گام زدن در جهت حقیقت خواهی و زیستن بر مدار عدالت طلبی است.
قرآن کریم برلزوم تازه کردن ایمان تاکید میکند:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا....
ای کسانی که ایمان آورده اید، واقعاٌ ایمان بیاورید..
؛🌾
ایمان چیزی نیست که بتوان آن را از این و آن شنید و یک بار برای همیشه بهدست آورد.
ایمان را باید دائما نو کرد؛ تجربه کرد و نَفَس کشید.
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
Baraye ~ Music-Fa.Com
Shervin Hajiaghapour ~ Music-Fa.Com
🎵 "برای..."
؛
شروین حاجیپور
؛
شروین حاجیپور
👀 چشم
روزی «چشم» گفت:
من آنسوی این درهها کوهی میبینم، پوشیده در غباری لاجوردی؛ آیا زیبا نیست؟
«گوش» شنید و درحالی که با دقت گوش سپرده بود گفت:
اما کوه کجاست؟ آن را نمیشنوم!
سپس «دست» به سخن آمده و گفت:
بیهوده در تلاشم که آن را حس یا لمس کنم. نمیتوانم کوهی بیابم.
و «بینی» گفت:
کوهی وجود ندارد، چون نمیتوانم ببویمش.
آنگاه «چشم» به سوی دیگر برگشت؛
و دیگران در بارِۀ خیال باطل و عجیب چشم با هم حرف زدند.
آنها گفتند:
باید برای چشم، اتفاقی افتاده باشد!
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
روزی «چشم» گفت:
من آنسوی این درهها کوهی میبینم، پوشیده در غباری لاجوردی؛ آیا زیبا نیست؟
«گوش» شنید و درحالی که با دقت گوش سپرده بود گفت:
اما کوه کجاست؟ آن را نمیشنوم!
سپس «دست» به سخن آمده و گفت:
بیهوده در تلاشم که آن را حس یا لمس کنم. نمیتوانم کوهی بیابم.
و «بینی» گفت:
کوهی وجود ندارد، چون نمیتوانم ببویمش.
آنگاه «چشم» به سوی دیگر برگشت؛
و دیگران در بارِۀ خیال باطل و عجیب چشم با هم حرف زدند.
آنها گفتند:
باید برای چشم، اتفاقی افتاده باشد!
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
🌀 صبرِ شادمانه
... یادمان نرود که ایرانِ امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد و بیش از هوش به عقلانیت و فهم بدیهیات نیاز دارد و بیش از مرگ به زندگی نیاز دارد و بیش از گریه به شادی نیاز دارد و بیش از شعارهای آسمانی به شعورهای زمینی نیاز دارد، و بیش از نفرت به همدلی نیاز دارد. جوامع تحول مییابند و دیکتاتورها دیر یا زود، با خون یا بیخون، میروند، اما اگر در فرایند این رفتن، خشونت و نفرتی تولید شود، آن خشونت و نفرت میماند و دامان نسلهای بعدی را میگیرد. همانگونه که ما هنوز داریم تاوان نهضت ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد را میدهیم.
؛🌾
امروز مأموریت روشنفکری، کارِ فکری و تولید اندیشه نیست، بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است. جوانان، سرمایههای اصلی کشورند، اگر شادمان و امیدوار بمانند، هیچ نگرانی نیست، دوباره کشور را میسازند. حکومت، گرفتار بیماریهای پیرانهسری است، یعنی هم ناتوانتر از آن است که خودش را بازسازی کند و هم ناتوانتر از آن است که بتواند مانع تحولاتی شود که این جوانها خواستار آن هستند. مرحله ورود حکومت به رفتارهای کاریکاتوری بهشدت دارد در همه عرصههای حکمرانی بروز پیدا میکند و این خبر خوشی است. ما فقط باید مراقب جوانها باشیم که از دست نروند، که شادمان بمانند، که در خشم و نفرت فرو نروند که از ایران نگریزند، که ناامید نشوند!
؛🌾
از یکسو اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است یعنی دیگر با سیاستگذاری اقتصادی نمیتوان آن را مدیریت کرد؛ معنیاش این است که حکومت دست به هر کاری در حوزه اقتصاد بزند اوضاع را بدتر خواهد کرد. از سوی دیگر جنبش مهسا اکنون جامعه ایران را وارد عمیقترین انقلاب مدنی تاریخ ایران کرده است. ای کاش، مردان مداخله نکنند و انقلاب فرهنگی زنان را به خشونت نکشانند. مردان بهتر است فقط از نظر روحی و اجتماعی، زنان را تقویت کنند و از آنان حمایت کنند. سعی نکنند جانشین زنان شوند یا رهبری آنان را به دست گیرند. مردان در ایران معاصر سه بار انقلاب کردهاند و هر سه بار گند زدهاند. مراقب باشیم این بار انقلاب زنان را گند نزنیم. حکومت در نقطه بنبستی آچمزگون است و هر کاری بکند انقلاب مدنی و فرهنگی زنان را تعمیق و تشدید میکند: همینجا بماند میبازد، عقبنشینی کند میبازد، حمله کند میبازد، سکوت کند میبازد، خشمگین شود میبازد، زندانی کند میبازد، زندانی نکند میبازد. فقط نادانترین حکومتها خود را به چنین بنبستی گرفتار میکنند.
؛🌾
اکنون ما چه کنیم؟
ما باید ورزش کنیم، به هر بهانهای مهربانی و شادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیاندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، از کودکان کار حمایت کنیم، جوان بیکاری را شاغل کنیم، به نیازمندی وام بدهیم، پیادگان را سوار کنیم، به هم احترام بگذاریم، تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، در دادوستد راستگو باشیم، از بیماران نیازمند حمایت کنیم، گذشت داشته باشیم، در خیابان بداخلاقی نکنیم و همه جا به هم رحم کنیم تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دورهای از «صبر شادمانه» نیازمندیم!
"محسن رنانی/ ۵ خرداد ۱۴۰۲"
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
... یادمان نرود که ایرانِ امروز بیش از خون به اندیشه نیاز دارد و بیش از قدرت نظامی به آب نیاز دارد و بیش از ایدئولوژی به اخلاق نیاز دارد و بیش از هوش به عقلانیت و فهم بدیهیات نیاز دارد و بیش از مرگ به زندگی نیاز دارد و بیش از گریه به شادی نیاز دارد و بیش از شعارهای آسمانی به شعورهای زمینی نیاز دارد، و بیش از نفرت به همدلی نیاز دارد. جوامع تحول مییابند و دیکتاتورها دیر یا زود، با خون یا بیخون، میروند، اما اگر در فرایند این رفتن، خشونت و نفرتی تولید شود، آن خشونت و نفرت میماند و دامان نسلهای بعدی را میگیرد. همانگونه که ما هنوز داریم تاوان نهضت ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد را میدهیم.
؛🌾
امروز مأموریت روشنفکری، کارِ فکری و تولید اندیشه نیست، بلکه شادمان نگهداشتن جامعه و امیدوار نگهداشتن جوانان است. جوانان، سرمایههای اصلی کشورند، اگر شادمان و امیدوار بمانند، هیچ نگرانی نیست، دوباره کشور را میسازند. حکومت، گرفتار بیماریهای پیرانهسری است، یعنی هم ناتوانتر از آن است که خودش را بازسازی کند و هم ناتوانتر از آن است که بتواند مانع تحولاتی شود که این جوانها خواستار آن هستند. مرحله ورود حکومت به رفتارهای کاریکاتوری بهشدت دارد در همه عرصههای حکمرانی بروز پیدا میکند و این خبر خوشی است. ما فقط باید مراقب جوانها باشیم که از دست نروند، که شادمان بمانند، که در خشم و نفرت فرو نروند که از ایران نگریزند، که ناامید نشوند!
؛🌾
از یکسو اقتصاد وارد فاز خودمختاری شده است یعنی دیگر با سیاستگذاری اقتصادی نمیتوان آن را مدیریت کرد؛ معنیاش این است که حکومت دست به هر کاری در حوزه اقتصاد بزند اوضاع را بدتر خواهد کرد. از سوی دیگر جنبش مهسا اکنون جامعه ایران را وارد عمیقترین انقلاب مدنی تاریخ ایران کرده است. ای کاش، مردان مداخله نکنند و انقلاب فرهنگی زنان را به خشونت نکشانند. مردان بهتر است فقط از نظر روحی و اجتماعی، زنان را تقویت کنند و از آنان حمایت کنند. سعی نکنند جانشین زنان شوند یا رهبری آنان را به دست گیرند. مردان در ایران معاصر سه بار انقلاب کردهاند و هر سه بار گند زدهاند. مراقب باشیم این بار انقلاب زنان را گند نزنیم. حکومت در نقطه بنبستی آچمزگون است و هر کاری بکند انقلاب مدنی و فرهنگی زنان را تعمیق و تشدید میکند: همینجا بماند میبازد، عقبنشینی کند میبازد، حمله کند میبازد، سکوت کند میبازد، خشمگین شود میبازد، زندانی کند میبازد، زندانی نکند میبازد. فقط نادانترین حکومتها خود را به چنین بنبستی گرفتار میکنند.
؛🌾
اکنون ما چه کنیم؟
ما باید ورزش کنیم، به هر بهانهای مهربانی و شادمانی کنیم، در خانواده و محله جلسات کتابخوانی راه بیاندازیم، موسیقی بنوازیم، برقصیم، از کودکان کار حمایت کنیم، جوان بیکاری را شاغل کنیم، به نیازمندی وام بدهیم، پیادگان را سوار کنیم، به هم احترام بگذاریم، تمیز نان بپزیم، خوب رانندگی کنیم، در دادوستد راستگو باشیم، از بیماران نیازمند حمایت کنیم، گذشت داشته باشیم، در خیابان بداخلاقی نکنیم و همه جا به هم رحم کنیم تا این دوره سختی و سرسختی بگذرد. ما به دورهای از «صبر شادمانه» نیازمندیم!
"محسن رنانی/ ۵ خرداد ۱۴۰۲"
🔻نسخههای زندگی:
🍃 @zlife
Forwarded from تجربه نزدیک به مرگ / ان دی ئی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺📺📺
📌 یک روز هم میمیریم و به آنسو میرویم، زندگیمان را که مرور میکنند، در کمال تعجب میبینیم که بین آن همه کار بزرگ و چشمگیری که با افتخار انجام دادهایم، مهمترین کار عمرمان از نظر ارواح متعالی و ارشد، این بوده که در یک روز گرم از مرداد ۱۳۹۹، وسط چهار راهی در شیراز، آدمی با پای گج گرفته را کول کرده و آنسوی خیابان بر زمین گذاشتهایم. این مهمترین کارمان بوده چون بی مزد و منت بوده، چون معامله نکردهایم و خالصانه، بدون ریاکاری و بدون نظر به نتیجه انجامش دادهایم. تعجب نکنید؛ بزرگی و سختیِ کاری که انجام دادهایم اهمیت ندارد. انگیزه و میزان خلوص مهم است. جایی که ما از آنجا میآییم، امتیازها جور دیگری حساب میشوند!
💫 @NDEchanel
📌 یک روز هم میمیریم و به آنسو میرویم، زندگیمان را که مرور میکنند، در کمال تعجب میبینیم که بین آن همه کار بزرگ و چشمگیری که با افتخار انجام دادهایم، مهمترین کار عمرمان از نظر ارواح متعالی و ارشد، این بوده که در یک روز گرم از مرداد ۱۳۹۹، وسط چهار راهی در شیراز، آدمی با پای گج گرفته را کول کرده و آنسوی خیابان بر زمین گذاشتهایم. این مهمترین کارمان بوده چون بی مزد و منت بوده، چون معامله نکردهایم و خالصانه، بدون ریاکاری و بدون نظر به نتیجه انجامش دادهایم. تعجب نکنید؛ بزرگی و سختیِ کاری که انجام دادهایم اهمیت ندارد. انگیزه و میزان خلوص مهم است. جایی که ما از آنجا میآییم، امتیازها جور دیگری حساب میشوند!
💫 @NDEchanel
Audio
؛🎼
روزی بزرگی دعا کرد که خداوند این سرزمین را از خشکسالی و دروغ در امان بدارد؛
اما آن دعا هرگز مستجاب نشد و قرنهاست که ما همچنان دروغ میگوییم و خشکسالی میآفرینیم.
؛🍁
هر دروغی ما را می شکند، ضعیف و آسیب پذیرمان میکند.
اما از راستی میشود نیرو گرفت چون هیچ قدرتی بالاتر از صداقت نیست.
؛🍁
از راستگاری می شود به رستگاری رسید.
پس راستگار باش تا رستگار شوی...
"عرفان نظرآهاری"
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
روزی بزرگی دعا کرد که خداوند این سرزمین را از خشکسالی و دروغ در امان بدارد؛
اما آن دعا هرگز مستجاب نشد و قرنهاست که ما همچنان دروغ میگوییم و خشکسالی میآفرینیم.
؛🍁
هر دروغی ما را می شکند، ضعیف و آسیب پذیرمان میکند.
اما از راستی میشود نیرو گرفت چون هیچ قدرتی بالاتر از صداقت نیست.
؛🍁
از راستگاری می شود به رستگاری رسید.
پس راستگار باش تا رستگار شوی...
"عرفان نظرآهاری"
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
Forwarded from خرد منتقد
🔵 از نوح بیاموزید
نقل است که حضرت نوح، چهار پسر داشت. یکی از پسران نوح به نام کنعان به پیامبری پدرش ایمان نیاورد. از او چندان اطلاعی در متون دینی نیامده است. "تنها تصویری که از پسر نوح در قرآن کریم وجود دارد، لحظهای است که طوفان آغاز شده و پسر نوح خارج از کشتی است. بنا به روایت قرآن، نوح پسرش را دعوت میکند تا سوار کشتی شود؛ اما پسر قبول نمیکند و میگوید بالای کوهی میروم تا از طوفان در امان باشم. نوح بار دیگر از پسر دعوت به سوار شدن در کشتی میکند و میگوید این طوفان عذابی است که کسی نمیتواند از آن فرار کند مگر اینکه خداوند بخواهد. خداوند در این هنگام با موجی میان نوح و پسرش فاصله میاندازد و در نهایت پسر نوح در طوفان غرق میشود"(پایگاه اینترنتی ویکی شیعه).
✅ به تعبیر سعدی:
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
یا در بیت دیگر آورده است:
چو کنعان را طبیعت بیهنر بود
پیمبرزادگی قدرش نیفزود
پیش از وقوع طوفان و بهقصد نجات کنعان، پدر به فرزند خود میگوید: "یا بُنَی ارْکبْ مَعَنا وَ لا تَکنْ مَعَ الْکافِرِینَ". و نوح با اندوه شدید برای نجات فرزندش دست بهدامان خدا شد و از او طلب رحم و شفقت و کمک کرد که اجابت نشد. کشتی نجات و رستگاری مسیر خود را رفت و پسر نوح در طوفان غرق شد.
✅ این تنها قصهی نوح و پسرش نیست. قصهی همهی کسانی است که دلشان برای رستگاری دیگران میسوزد و میخواهند نجاتشان دهند، اما لازم است بهیاد داشتهباشند که در این "خودنوحپنداری"، باید همچون پیامبر خدا عمل کنند. یادآوری این قصه برای این ضرورت دارد که پیام مهمی برای همهی دینداران دارد. اینکه دیگری و حتی اگر آن دیگری، فرزند آدمی باشد، از اختیار و حق انتخاب میان خیر و شر برخوردار است. او آزاد است نجات یابد و آزاد است خود را در طوفان غرق کند. او اختیار دارد سوار کشتی شود یا نشود، همانگونه که کنعان چنین کرد و پدرش که پیامبر بود، او را بهزور و اجبار، مجبور به سوار شدن به کشتی نکرد. این درحالی بود که نوح میتوانست از برادرانش و دیگران بخواهد و امر کند که کنعان را از موی سر بگیرند و کشانکشان بر زمین بکشند و اگر لازم شد با او خشونت بورزند و او را سوار کشتی کنند. اما نوح این کار را نکرد. با اینکه بهعنوان یک پدر، شدیدا اندوهگین بود و دست به دعا و کمک از خدا برداشت؛ اما تنها کاری که کرد این بود که با شفقت تمام پسرش را دعوت به همراهی کند و بگوید: ای پسرم با ما بیا و سوار کشتی شو.
کشتی میرفت و کنعان جلوی چشم پدر غرق شد؛ و لابد پدر در دل، اندوهی عظیم، و بر چشم، اشکی جاری داشت. نوح هیچ نبود جز یک نگاه مضطرب و هیچ نکرد جز یک دعوت مشفقانه؛ تا به همهی دینداران در طول تاریخ بگوید: من که پیامبر هستم حتی برای نجات فرزندم، او را مجبور نکردم و اختیار انسانیاش را از او نستاندم.
✔️ و بگوید: رستگاری با فرمان و خشونت و جریمه و زندان و محرومیت از زندگی اجتماعی بهدست نمیآید.
و بگوید، حتی اگر پیامبر باشید حق ندارید اختیار آدمیان را برای چگونه زیستنشان، سلب کنید؛ زیرا که خدا، انسان را آزاد آفرید.
✍️ علی زمانیان - ۲۰ /۰۵/ ۱۴۰۲
@kherade_montaghed
نقل است که حضرت نوح، چهار پسر داشت. یکی از پسران نوح به نام کنعان به پیامبری پدرش ایمان نیاورد. از او چندان اطلاعی در متون دینی نیامده است. "تنها تصویری که از پسر نوح در قرآن کریم وجود دارد، لحظهای است که طوفان آغاز شده و پسر نوح خارج از کشتی است. بنا به روایت قرآن، نوح پسرش را دعوت میکند تا سوار کشتی شود؛ اما پسر قبول نمیکند و میگوید بالای کوهی میروم تا از طوفان در امان باشم. نوح بار دیگر از پسر دعوت به سوار شدن در کشتی میکند و میگوید این طوفان عذابی است که کسی نمیتواند از آن فرار کند مگر اینکه خداوند بخواهد. خداوند در این هنگام با موجی میان نوح و پسرش فاصله میاندازد و در نهایت پسر نوح در طوفان غرق میشود"(پایگاه اینترنتی ویکی شیعه).
✅ به تعبیر سعدی:
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
یا در بیت دیگر آورده است:
چو کنعان را طبیعت بیهنر بود
پیمبرزادگی قدرش نیفزود
پیش از وقوع طوفان و بهقصد نجات کنعان، پدر به فرزند خود میگوید: "یا بُنَی ارْکبْ مَعَنا وَ لا تَکنْ مَعَ الْکافِرِینَ". و نوح با اندوه شدید برای نجات فرزندش دست بهدامان خدا شد و از او طلب رحم و شفقت و کمک کرد که اجابت نشد. کشتی نجات و رستگاری مسیر خود را رفت و پسر نوح در طوفان غرق شد.
✅ این تنها قصهی نوح و پسرش نیست. قصهی همهی کسانی است که دلشان برای رستگاری دیگران میسوزد و میخواهند نجاتشان دهند، اما لازم است بهیاد داشتهباشند که در این "خودنوحپنداری"، باید همچون پیامبر خدا عمل کنند. یادآوری این قصه برای این ضرورت دارد که پیام مهمی برای همهی دینداران دارد. اینکه دیگری و حتی اگر آن دیگری، فرزند آدمی باشد، از اختیار و حق انتخاب میان خیر و شر برخوردار است. او آزاد است نجات یابد و آزاد است خود را در طوفان غرق کند. او اختیار دارد سوار کشتی شود یا نشود، همانگونه که کنعان چنین کرد و پدرش که پیامبر بود، او را بهزور و اجبار، مجبور به سوار شدن به کشتی نکرد. این درحالی بود که نوح میتوانست از برادرانش و دیگران بخواهد و امر کند که کنعان را از موی سر بگیرند و کشانکشان بر زمین بکشند و اگر لازم شد با او خشونت بورزند و او را سوار کشتی کنند. اما نوح این کار را نکرد. با اینکه بهعنوان یک پدر، شدیدا اندوهگین بود و دست به دعا و کمک از خدا برداشت؛ اما تنها کاری که کرد این بود که با شفقت تمام پسرش را دعوت به همراهی کند و بگوید: ای پسرم با ما بیا و سوار کشتی شو.
کشتی میرفت و کنعان جلوی چشم پدر غرق شد؛ و لابد پدر در دل، اندوهی عظیم، و بر چشم، اشکی جاری داشت. نوح هیچ نبود جز یک نگاه مضطرب و هیچ نکرد جز یک دعوت مشفقانه؛ تا به همهی دینداران در طول تاریخ بگوید: من که پیامبر هستم حتی برای نجات فرزندم، او را مجبور نکردم و اختیار انسانیاش را از او نستاندم.
✔️ و بگوید: رستگاری با فرمان و خشونت و جریمه و زندان و محرومیت از زندگی اجتماعی بهدست نمیآید.
و بگوید، حتی اگر پیامبر باشید حق ندارید اختیار آدمیان را برای چگونه زیستنشان، سلب کنید؛ زیرا که خدا، انسان را آزاد آفرید.
✍️ علی زمانیان - ۲۰ /۰۵/ ۱۴۰۲
@kherade_montaghed
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
؛🔺
یک چیز خوب در مورد موسیقی این است که وقتی تو را در بر میگیرد، هیچ رنجی حس نمیکنی..
"باب مارلی"
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
یک چیز خوب در مورد موسیقی این است که وقتی تو را در بر میگیرد، هیچ رنجی حس نمیکنی..
"باب مارلی"
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
؛🔺
من که نابینا هستم،
شما بینایان را پند میدهم:
از چشمان خود آنچنان بهره بگیرید که گويى فردا به یکباره "کور" خواهید شد.
؛🌾
موسیقی نهفته در صداها، نغمهی پرندگان و آهنگ نوازندگان را آنگونه گوش دهید، که گویی فردا به یکباره "کر" خواهید شد.
؛🌾
آنچه را میخواهید، چنان لمس کنید که گویی فردا به یکباره لامسهی خود را از دست خواهید داد.
؛🌾
رایحهی گُلها را ببوئید و هر لقمه را چنان مزهمزه کنید، گویی فردا به یکباره شامه و ذائقهی خود را از کف میدهید.
"هِلِن کلِر"
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife
من که نابینا هستم،
شما بینایان را پند میدهم:
از چشمان خود آنچنان بهره بگیرید که گويى فردا به یکباره "کور" خواهید شد.
؛🌾
موسیقی نهفته در صداها، نغمهی پرندگان و آهنگ نوازندگان را آنگونه گوش دهید، که گویی فردا به یکباره "کر" خواهید شد.
؛🌾
آنچه را میخواهید، چنان لمس کنید که گویی فردا به یکباره لامسهی خود را از دست خواهید داد.
؛🌾
رایحهی گُلها را ببوئید و هر لقمه را چنان مزهمزه کنید، گویی فردا به یکباره شامه و ذائقهی خود را از کف میدهید.
"هِلِن کلِر"
🔻نسخه های زندگی:
🍃 @zlife