tgoop.com/DebbieFord/1936
Last Update:
ادامه ...
ناراحتی، درد و رنج این الگو سوخت فراوانی برای سرزنش خودم به من می داد و آرامش خیال و آزادی لذت بردن از همه رویداد های شگفت آوری را که در زندگی و حرف هام پیش می آمد، از من می گرفت این فرصت را از من گرفت که استراحت کنم و فقط در کنار پسرم باشم. به هزینه سلب اعتمادم از دیگران تمام شد این توان را از من گرفت که نسبت به معجزه هایی که در زندگی کار آموزان ما رخ می داد هشیار و حاضر باشم. وقتی دیگران کارم را می دیدند و دگرگونی حاصل در شرکت کنندگان را مشاهده می کردند، می خواستند آن لحظات را خوب مزه مزه و جذب کنند؛ برعکس، من همیشه می خواستم از آن ها فرار کنم.
سرانجام مجبور شدم نگاه کنم و ببینم چرا با این همه شواهد، باز هم حاضر نیستم مدیریت کار و کسب خود و امور مالی آن را به عهده بگیرم و پاسخگو باشم چگونه می توانستم در عین موفقیت این همه نادان باشم؟ و چرا بدون شناخت کافی از آدم ها و فقط به این دلیل که با آن ها احساس نزدیکی می کردم حاضر بودم کلید گاو صندوقم را تقدیمشان کنم؟ چرا حاضر نبودم مسئولیت اداره کاری را بپذیرم که رسالت زندگی ام بود؟ تنها کاری که دوست داشتم انجام دهم پرورش مربیانی بود که بتوانند اصیل و حقیقی باشند، در مشکلات مقاوم باشند با وجود ترس خطر پذیر باشند و بگذارند شکوه و قدرتشان بدرخشد. پس چرا از فشاری که در نتیجه برآورده ساختن رسالتم حس می کردم بیزار بودم؟
ادامه دارد ...
دبی فورد
شجاعت
ص 134 و 135
کانال دبی فورد
@DebbieFord
BY دبی فورد
Share with your friend now:
tgoop.com/DebbieFord/1936