GHALBII_KHASHE Telegram 6593
۳۶۵روزباپیامبر

روز پنجاهم
🔹خورشیدِ برآمده در شبِ تاريك!

محمد ﷺ حالا چهل‌ساله بود. خیلی چیزها دیده و تجربه کرده بود. حال و روزِ مردم او را بسیار نگران می‌کرد. بی‌عدالتی‌ها، باورهای غلط و دشمنی‌ها او را رنج می‌داد. از همه چیز دست کشیده و ترجیح می‌داد در انزوا باشد. به کوهِ نور می‌رفت و در غارِحرا به فکر عمیق فرو می‌رفت. فکر کردن به الله و با او بودن. راحتی و آرامشش بود. همسرش خدیجه، گاهی نزد او می‌رفت و برایش خوراکی و نوشیدنی می‌برد.
چند روز بود که محمد ﷺ در غار می‌ماند. به تنهایی و در آرامش، الله را عبادت می‌کرد. آن شب با شب‌های دیگر فرق داشت. همه جا ساکت بود. پرنده‌ها و همه موجودات نفس‌هایشان را حبس کرده بودند. حتی باد نمی‌وزید و گیاهان تکان نمی‌خوردند. گویی همه آنچه که قرار بود رخ دهد حس کرده بودند. روز دوشنبه حوالیِ صبح بود.
یک‌باره، نوری در غار پدیدار شد. نوری همچون برق. همه جای غار با آن نور روشن شد. همه جا بویِ خوشِ مشک پراکنده بود. درست در همان لحظه، فرشته‌ای در شمایل انسان ظاهر گردید. او جبرئیل بود؛ یکی از چهارفرشته بزرگ. در درخششی خیره‌کننده به محمد ﷺ گفت:
بخوان.
محمد ﷺ نمی‌دانست با چه روبرو شده است. شگفت‌زده بود. حیرت، ترس‌، لرز،و... سراسیمگی وجودش را فرا گرفته بود. فقط توانست بگوید:
من خواندن نمی‌دانم.
فرشته با تمامِ توانش محمد ﷺ را در آغوش گرفت، او را به خود فشرد و رها کرد. دوباره گفت:
بخوان!
محمد ﷺ گفت:
من خواندن نمی‌دانم.
فرشته دیگر بار با عشق و محبت او را در آغوش گرفت، به خود فشرد و رها کرد. دوباره گفت:
بخوان!
محمد ﷺ گفت:
من خواندن نمی‌دانم. بگو چه بخوانم؟
جیرئیل آیاتی را که از جانب الله آورده بود، بر او خواند:
«ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ۝١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ۝٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ ۝٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ۝٤»
[العلق: ۴-۱]
بخوان به نام پروردگارت. او که انسان را از خونی لخته آفرید. بخوان که پروردگارت صاحب گرم و بخشش فراوان است. اوست که با قلم به انسان علم آموزد.
محمد ﷺ غرقِ لرز و هیجان بود. آیات قرآن بر او نازل می‌شد. هر چه فرشته می‌گفت، او عیناً تکرار می‌کرد. آیات را در ذهن و ضمیر و زبانش جای می‌داد. اینک، مأموریت دشوار پیامبری به او سپرده شده بود.
پیشوایی که مردم منتظرش بودند، مأموریتش را دریافت کرد. از این پس بی‌عدالتی‌ها پایان می‌یافت. او راهِ شادمانیِ بی‌پایان را به انسان‌ها نشان می‌داد.
حالا محمد ﷺ یک‌پیامبر بود. همه نشانه‌ها تا آن روز به واقعیت پیوسته بود. در آن لحظات، همه هستی لبریز از شادمانی و طراوت بود. انگار هر موجودی به زبان خود می‌گفت:
سلام بر تو ای محمد ﷺ! سلام بر تو ای جبرئیل! سلام بر آیاتِ قرآن.

ادامه دارد، ان‌شاءالله


مطالعه کردی ری اکشن و درود فراموش نشه🤍🤍
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM



tgoop.com/Ghalbii_khashe/6593
Create:
Last Update:

۳۶۵روزباپیامبر

روز پنجاهم
🔹خورشیدِ برآمده در شبِ تاريك!

محمد ﷺ حالا چهل‌ساله بود. خیلی چیزها دیده و تجربه کرده بود. حال و روزِ مردم او را بسیار نگران می‌کرد. بی‌عدالتی‌ها، باورهای غلط و دشمنی‌ها او را رنج می‌داد. از همه چیز دست کشیده و ترجیح می‌داد در انزوا باشد. به کوهِ نور می‌رفت و در غارِحرا به فکر عمیق فرو می‌رفت. فکر کردن به الله و با او بودن. راحتی و آرامشش بود. همسرش خدیجه، گاهی نزد او می‌رفت و برایش خوراکی و نوشیدنی می‌برد.
چند روز بود که محمد ﷺ در غار می‌ماند. به تنهایی و در آرامش، الله را عبادت می‌کرد. آن شب با شب‌های دیگر فرق داشت. همه جا ساکت بود. پرنده‌ها و همه موجودات نفس‌هایشان را حبس کرده بودند. حتی باد نمی‌وزید و گیاهان تکان نمی‌خوردند. گویی همه آنچه که قرار بود رخ دهد حس کرده بودند. روز دوشنبه حوالیِ صبح بود.
یک‌باره، نوری در غار پدیدار شد. نوری همچون برق. همه جای غار با آن نور روشن شد. همه جا بویِ خوشِ مشک پراکنده بود. درست در همان لحظه، فرشته‌ای در شمایل انسان ظاهر گردید. او جبرئیل بود؛ یکی از چهارفرشته بزرگ. در درخششی خیره‌کننده به محمد ﷺ گفت:
بخوان.
محمد ﷺ نمی‌دانست با چه روبرو شده است. شگفت‌زده بود. حیرت، ترس‌، لرز،و... سراسیمگی وجودش را فرا گرفته بود. فقط توانست بگوید:
من خواندن نمی‌دانم.
فرشته با تمامِ توانش محمد ﷺ را در آغوش گرفت، او را به خود فشرد و رها کرد. دوباره گفت:
بخوان!
محمد ﷺ گفت:
من خواندن نمی‌دانم.
فرشته دیگر بار با عشق و محبت او را در آغوش گرفت، به خود فشرد و رها کرد. دوباره گفت:
بخوان!
محمد ﷺ گفت:
من خواندن نمی‌دانم. بگو چه بخوانم؟
جیرئیل آیاتی را که از جانب الله آورده بود، بر او خواند:
«ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ ۝١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ۝٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ ۝٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ۝٤»
[العلق: ۴-۱]
بخوان به نام پروردگارت. او که انسان را از خونی لخته آفرید. بخوان که پروردگارت صاحب گرم و بخشش فراوان است. اوست که با قلم به انسان علم آموزد.
محمد ﷺ غرقِ لرز و هیجان بود. آیات قرآن بر او نازل می‌شد. هر چه فرشته می‌گفت، او عیناً تکرار می‌کرد. آیات را در ذهن و ضمیر و زبانش جای می‌داد. اینک، مأموریت دشوار پیامبری به او سپرده شده بود.
پیشوایی که مردم منتظرش بودند، مأموریتش را دریافت کرد. از این پس بی‌عدالتی‌ها پایان می‌یافت. او راهِ شادمانیِ بی‌پایان را به انسان‌ها نشان می‌داد.
حالا محمد ﷺ یک‌پیامبر بود. همه نشانه‌ها تا آن روز به واقعیت پیوسته بود. در آن لحظات، همه هستی لبریز از شادمانی و طراوت بود. انگار هر موجودی به زبان خود می‌گفت:
سلام بر تو ای محمد ﷺ! سلام بر تو ای جبرئیل! سلام بر آیاتِ قرآن.

ادامه دارد، ان‌شاءالله


مطالعه کردی ری اکشن و درود فراموش نشه🤍🤍

BY 🤍 قلبی خاشع 🤍


Share with your friend now:
tgoop.com/Ghalbii_khashe/6593

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

Channel login must contain 5-32 characters Choose quality over quantity. Remember that one high-quality post is better than five short publications of questionable value. The SUCK Channel on Telegram, with a message saying some content has been removed by the police. Photo: Telegram screenshot. A few years ago, you had to use a special bot to run a poll on Telegram. Now you can easily do that yourself in two clicks. Hit the Menu icon and select “Create Poll.” Write your question and add up to 10 options. Running polls is a powerful strategy for getting feedback from your audience. If you’re considering the possibility of modifying your channel in any way, be sure to ask your subscribers’ opinions first. To edit your name or bio, click the Menu icon and select “Manage Channel.”
from us


Telegram 🤍 قلبی خاشع 🤍
FROM American