tgoop.com/HistoryandMemory/1393
Last Update:
↑
▪️کوی دانشگاه تهران دههٔ هفتاد و هشتاد (۳): خوراک [در دو بخش]
بخش دوم:
کیفیت پایین و بدمزگی غذاها عامل اصلی اعتراضهای دانشجویی در کوی بود. گاهی این اعتراضها بالا میگرفت و ادامهدار میشد که پای نیروی انتظامی را به خیابانهای اطراف کوی باز میکرد. یکبار در خوابگاه هفتاد (چمران کنونی) که در شمال آن بزرگراه همت قرار دارد، دانشجویان تجمع و اعتراض را به این بزرگراه کشاندند و آنجا را بند آوردند. همچنین یادم میآید یکبار دکتر داوود سلیمانی معاون دانشجویی دانشگاه که خود بعدها در ۱۳۸۸ معترض و مخالف حکومت شد، آمده بود تا دانشجویان معترض به کیفیت غذا را آرام کند که با شعارهای سیاسی و آبپاشی از او پذیرایی شد.
جز آن غذاهای ژتونی در کوی دانشگاه ما چه چیز دیگری میخوردیم؟ بدون تردید تخممرغ پرمصرفترین غذا در خوابگاه پسران بود. نیمرو در صدر غذاهایی بود که ما در طول هفته گاه چندبار میخوردیم. زمانی که ژتون نداشتیم؛ زمانی که کیفیت شام خیلی خیلی بد بود؛ پنجشنبهها و جمعههایی که ناهار و شام نمیدادند، این تخممرغ بود که شکم ما دانشجویان گشنهٔ بینوای تهیدست را سیر میکرد. پس از تخممرغ، سیبزمینی سرخکرده، تن ماهی و کنسرو لوبیا یا عدسی و ماکارونی به ترتیب دیگر غذاهایی بودند که ما دانشجویان پسر در خوابگاه میخوردیم، گویا وضع در خوابگاه دختران بهتر بود، چرا که آشپزی بلد بودند.
شبهای جمعه در مسجد کوی پس از مراسم دعای کمیل شام میدادند: معمولاً استامبولیپلو یا خورشت قیمه با گوشت تازه و گرم. بچههای مذهبی که پای ثابت این مراسم بودند، امّا آنها که اهل دعا و نیایش نبودند، آخر مراسم میرفتند و این غذا را که معمولاً خوشمزه و باکیفیت بود، نوش جان میکردند. یکی از دوستان روشندل پای ثابت این شام لذیذ بود و هرگاه او راهی مسجد میشد، معنایش این بود که به انداختن سفره شام در مسجد زمانی نمانده؛ باقی بچهها هم درپی او راهی مسجد میشدند و معمولاً هم در صف اول در کنار سفره جای میگرفتند.
در تابستانها که خبری از ژتون و غذای سلف سرویس نبود، بار بار ناهار و شام پشت سرهم تخممرغ و سیبزمینی و سوسیس و غذاهای کنسروی میخوردیم. یاد میآید در اواخر شهریور ۱۳۸۰ یا ۱۳۸۱ وقتی پس از سه ماه برنج/ پلو نخوردن! سلف سرویس کوی باز شد شام استامبولیپلو دادند. همچون قحطیزدگان از این استامبولیپلویی که در حالت عادی نصفهنیمه میخوردم، دو بشقاب کامل با تهدیگ خوردم و این یکی از خوشمزهترین غذاهایی است که در تمام عمرم خوردهام!
میوه چی؟ شما که غریبه نیستید ما در خوابگاه میوه نمیخوردیم! گاهگاهی، معمولاً اگر عید یا جشنی بود، به همراه شام میوهای، یک دانه سیب یا پرتقال یا نارنگی، به ما میدادند. گاهی، خیلی کم، بچهها اگر به شهر یا روستای خود میرفتند و با خویش میوه میآوردند و ما به موقع میرسیدیم، احتمالاً دانهای از آن میوهها به ما هم میرسید. یکی از بزرگترین میادین میوه و ترهبار شهر تهران، بازار جلال آلاحمد که مردم محلی و ما به آن قزلقلعه میگفتیم، در همسایگی کوی بود، امّا ما سالبهسال هم به آنجا نمیرفتیم، چون پول برای خرید میوه نداشتیم. اگر اشتباه نکنم در دوره کارشناسی حتی یکبار هم به هیچ میوهفروشیای در شهر تهران نرفته باشم!
گفتم ما پسران آشپزی بلد نبودیم؛ خود من تنها نیمرو بلد بودم. یکبار که برادرم با دوستش به خوابگاه آمده و مهمان ما بودند، برای اولینبار بدون پرسوجو خواستم برایشان املت درست کنم؛ افتضاح بهبار آوردم؛ پیش از آنکه آبِ گوجهها کاملاً خشک شود، تعداد زیادی تخممرغ را در آن شکاندم و شد و آنچه شد! البته تکوتوک بودند کسانی که تجربه آشپزی داشتند. در میان دوستان ما هم یکی بود: م. م. دوست نازنین و مهرورز ما که دستپختی عالی داشت. او آشپز ماهری بود و گاهی که فرصت داشت شامهای بیکیفیت کوی را بهسازی و خوشمزه میکرد. مثلاً خورشت قیمه را در پیاز و روغن و ادویه تفت میداد و قابل خوردن میساخت. گاهی هم، بهویژه در تابستان برای ما آشپزی میکرد.
چند خاطرهٔ غذایی دیگر هم بگویم تا روشن شود چقدر تهیدست بودیم. بودند دانشجویانی که نان بربری یا یکیدو دانه تخممرغ و دیگر چیزها میخریدند و برای آنکه دیگران آنها را نخورند، آن خوراکیها را در کمد خود میگذاشتند و در آن را قفل میکردند. در سال ۱۳۷۷ دو تن از هماتاقیهای من، ب. ب. و م. ا. ا. هنوز آفتاب سر نزده بود، رفتند به درکه برای گردش، شامگاه که برگشتند از آنها پرسیدیم در این ده ساعت که بیرون بودهاید، چه خوردهاید؟ گفتند: تنها یک کلوچه!
▫️ معصومعلی پنجه
۱۳ دی ۱۴۰۳ | تهران آفتابی نیمهپاک
🆔 www.tgoop.com/HistoryandMemory
🔗 کوی دانشگاه تهران دههٔ هفتاد و هشتاد (۲): خواب و رختخواب
BY | پنجهنامه: تاریخ و خاطره |
Share with your friend now:
tgoop.com/HistoryandMemory/1393