Telegram Web
مصطفی مهرآیین درباره تاثیرات متقابل فرهنگ و سیاست در استودیو پات…
راه و چاه
فایل صوتی قسمت اول گفتگو با مصطفی مهرآیین درباره تاثیرات متقابل فرهنگ و سیاست در استودیو پات برنامه راه و چاه

#فرهیختگان راهی به رهایی
شیخ محمد

در دانشگاه دکتر محمد سلطانی رنانی است؛ در عالم دوستی، شیخ محمد است. ده سال پیش وقتی به دانشگاه اصفهان آمد، سری به دفتر من زد و خودش را معرفی کرد؛ گفت: هم‌ولایتی هستیم، همکار هم شدیم. خوش آمدش گفتم اما چون زندانی لباس (روحانی) بود و شناختی هم نداشتم، تحویلش نگرفتم.

ما دیگر همدیگر را ندیدیم تا ده سال بعد وقتی شنیدم که دانشگاه اصفهان برای دو استاد محبوب و دانشمند خود حکم تعلیق زده است (دکتر مهدی مطیع و دکتر محمد سلطانی)؛ اولی را به اتهام حرفهایی که در کلاس زده بود و جواسیس جن و انس نادرست منتقل کرده بودند و دومی را به اتهام پست‌هایی که در اینستاگرام گذاشته بود. دومی همین شیخ محمد ما بود. در روزهای پس از تعلیق، او را دیدم. انصافا باسواد، وارسته و متوکل بود. حالا چند سال بود که خودش، خودش را خلع لباس کرده بود و «جسمانی» شده بود. در این سالهای جسمانی، کتاب‌های «تفسیر افنان» (تفسیر قران) و «فقه دادگر» را نوشته بود. حالا جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد. یعنی آیاتی از قرآن و احادیثی از ائمه را در فرسته‌های اینستاگرامی‌اش می‌گذاشته و مطالبی زیر آنها می‌نوشته است! بهتر از ماها، آن آیات و احادیث و مطالب را «بودار» تشخیص داده بودند؛ پس برایش پرونده ساختند و به دادگاه فرستادند و از استادی دانشگاه تعلیق و حقوقش را هم قطع کردند. به وزیر وقت علوم در دولت سیزدهم هم گزارش دادند که این دو استاد را ما به خاطر داشتن پرونده قضایی تعلیق کرده‌ایم و منتظریم تا حکم دادگاه صادر شود.

از قضا دادگاه روحانیت این شیخ محمد را از عموم اتهاماتش تبرئه و فقط بابت یکی از اتهامات اندکی جریمه مالی تعلیقی کرد. اما همان دانشگاهی که به وزیرش گفته بود منتظر نظر دادگاه هستیم، حاضر نشد حکم دادگاه رسمی کشور را بپذیرد، پس اجازه نداد شیخ محمد به کارش برگردد. بعد هم برایش حکم اخراج از دانشگاه و  انفصال دايم از خدمات دولتی زدند.

در همان زمان صدور حکم تعلیق، یادداشتی نوشتم با عنوان «شام غریبان دانشگاه» و درخواست کردم تا استادان و دانشگاهیان نامه‌ای در دفاع از این دو همکار تعلیقی‌ را خطاب به رئيس دانشگاه اصفهان امضا کنند. بیش از چهار هزار امضا جمع‌آوری شد. شاید تنها نامه ای در تاریخ ایران خطاب به یک رئيس دانشگاه باشد که این اندازه امضای دانشگاهی در پای خود داشته است. اما زورمان نرسید. آنها قانونا نمی‌توانستند بعد از یک سال، بدون حکم دادگاه، تعلیق را ادامه بدهند، اما ادامه دادند. دانشگاهی‌اند اما گویا نمی‌دانند که وقتی قانونْ ناموس نباشد، ناموس هم بی‌قانون می‌شود. بگذریم!

آن نامه‌ها و امضا‌ها که تاثیر نداشت، هیچ، بالگرد هم فروافتاد، انتخابات هم برگزار شد، شیخ محمد هم برای پزشکیان تبلیغ کرد، پزشکیان هم رئیس‌جمهور شد؛ به وزیرش هم دستور داد که استادان تعلیق یا اخراج شده به دانشگاه بازگردند اما هنوز زور کسی نرسیده است. حتی زور وزیر نمی‌رسد که روسای دانشگاههای حوزه خودش را تغییر دهد، چه رسد که استادان تعلیقی را برگرداند. من وقتی فهمیدم وفاق چقدر دغدغه نظام است و این حرف که «موفقیت دولت چهاردهم موفقیت نظام است» چقدر جدی است که دیدم قدح‌گردان وفاق به وزیر خود دستور داد که استادان تعلیقی و اخراجی به سر کار خود برگردند، اما وزیر هنوز نتوانسته است. ما صدهزار استاد دانشگاه داریم و شمار این استادان تعلیقی و اخراجی به صد نفر هم نمی‌رسد، یعنی یک هزارم کل استادان دانشگاههای کشور، اما حاضر نیستند اجازه دهند همین صد استاد هم برگردند تا ٰرئیس جمهوری که قرار است موفقیتش موفقیت نظام باشد آبرویش و حرمت دستورش و اقتدارش در جامعه حفظ شود تا بلکه بتواند گره‌ای بگشاید. با این کارهایشان وفاق را بی‌افق کرده‌‌اند، نتیجه‌اش را هم خواهند دید.

شیخ محمد ما روزها به نوشتن تفسیر افنان و ترجمه متون عربی اشتغال دارد و شب‌ها نیز به مسجد می‌رود و با لباس جسمانی، پیش‌نمازی می‌کند. همسر هنرمندش (بانو زهرا اسعدی) نیز احوال این روزگار را با طرح و رنگ، نقش می‌کند (این‌جا ببینید). روزگارشان سخت است، اما با ایمان و عشق، شیرینش کرده‌اند. و من همچنان در حیرتم از این ساختار که اگر از ظلم فرو نریزد، از بی‌خردی فرو خواهد ریخت.

شیخ محمد ما هر روز چیزی می‌نوشت و برای من می‌فرستاد. قلمش انصافا شیرین است. فقط تفسیر قرآن نمی‌نویسد، مشاهده‌گر و روایتگر خوبی هم هست. چند هفته پیش به او گفتم یا شیخ، در کوی تلگرام دکه‌ای بزن و نوشته‌هایت را عرضه کن. حیف این قلم است که دیده و خوانده نشود. کانالش را راه انداخت و از آن روز، هر روز می نویسد. با طنزی نمکین حرفهایی سخت را لابه‌لای جمله‌هایی لطیف می‌پیچد؛ که گاهی به لطیفه می‌ماند.

شیخ محمد ما را در پیوند زیر بخوانید:
https://www.tgoop.com/soltanirenani600

و عضو کانالش شوید و ترویجش کنید. در این هوای ابری، هوای هم را داشته باشیم.

محسن رنانی / ۱۴ دی ۱۴۰۳



#فرهیختگان
ظلمی که "باید" تمام شود!

✍️ رحیم قمیشی

جوان‌ترها جان‌شان را دادند
و ما تنها نگاه کردیم!
خیلی‌ها شلاق و باتوم خوردند و ما نظاره‌گر بودیم.
بسیاری فشارهای اقتصادی و دزدی‌ها و ناکارآمدی‌ها زندگی‌شان را نابود کرد
و از دست ما کاری برنیامد!
جوان‌های با استعدادی که جلای وطن کردند
زندگی‌هایی که از هم پاشید
و ما که سهمی در این مشکلات داشتیم
تنها چشم‌هایمان را بستیم، تا نبینیم!

دلخوشیم که دلمان می‌سوزد
دلخوشیم که گفته‌ایم ببخشید اشتباه کردیم!
نباید به آنها اعتماد می‌کردیم!
ما گذاشتیم ایران ده‌ها سال عقب بیفتد!
ما گذاشتیم عده‌ای مقدس و غیر قابل پرسش شوند!
و کاری نکردیم!
ایران ذره ذره آب شد
منابع طبیعی‌ و سرمایه‌هایش نابود شدند
مردم ذره ذره سوختند
زندگی‌ها اندک‌اندک از هم پاشیدند
و ما تنها تأسف خوردیم...

هفته‌ها و ماه‌ها و سال‌هاست که باید فریاد می‌زدیم و نزده‌ایم!
باید می‌گفتیم ادامه این راه بی‌شک مرگ دستجمعی همه ما ایرانی‌هاست و نگفتیم.
فردا عزرائیل بیاید سراغمان، التماسش می‌کنیم یک هفته، یک روز، یک ساعت به ما مهلت بده
بر گردیم و فریاد نکشیده‌مان را بکشیم،
و او که ثانیه‌ای هم مهلت نخواهد داد!

می‌دانم ظلم‌های بسیاری شده و ساکت مانده‌ام
اما یکی‌که خیلی بر دلم سنگینی می‌کند؛
حصر ظالمانه و طولانی مهندس موسوی، خانم رهنورد و آقای کروبی است.
بدون هیچ دادگاهی
بدون هیچ محکومیتی
بدون هیچ دلیل واضحی
آنها ۲۵ بهمن امسال ۱۴ سال تمام می‌شود که در حصرند.
هر سه بالای هشتاد ساله شده‌اند، هر سه با انواع بیماری‌ها می‌جنگند، و زندان‌بان‌ها و آمرین و تصمیم‌گیرندگان، عین خیال‌شان نیست.
مگر یک انسان چقدر می‌تواند تحمل کند. آنها قرار است تا کی در حصر بمانند!؟ تا لحظه مرگ!
چون یک نفر چنین تصمیمی گرفته؟!

نه!
حصر "باید" شکسته شود.
قبل از اینکه چهارده سالش کامل شود.
قبل از اینکه خبر مرگ یکی از آنها، همه ما را غافلگیر کند.
آن وقت میلیون‌ها نفر برویم تشییع جنازه او، هیچ فایده‌ای ندارد.
ده‌ها میلیون نفر سر به تأسف تکان بدهیم، هیچ فایده‌ای ندارد.
این یک ظلم آشکار است که جلوی دیدگان ما اتفاق افتاده و می‌افتد.
هیچکس حق ندارد حق‌گویان را به زندان ببرد. حاکمیت حق ندارد جرمی تعریف کند به نام مخالفت با نظام. ما ۸۰-۹۰ درصد مردم ایران مخالف نظامیم، همه ما را ببرید زندان.
رفراندوم بگذارید تا ببینید.
اگر رای مردم برایتان ارزش دارد!

من از همه دوستان رزمنده‌ام
از آن سرداران قدیمی که با شهدای جنگ بوده‌اند و همچنان به میثاق‌شان با شهدا پایبندند.
از همه آن دوستانی که روز گفتند هیچ ظلمی نباید باشد
از خانواده‌های شهدا، ایثارگران، آزادگان، جانبازان و همه دلسوزان ایران، خواهش می‌کنم، سکوت را کنار بگذارند.
آنها که می‌دانند سال‌های طولانی حصر و حبس، به‌خاطر مردم و ایران، یعنی چه!
نباید از جوانان انتظار داشته باشیم جان‌شان را به خطر بیندازند. نظام هیچ ترحمی به جوانان نخواهد کرد.
در قدم اول، محکم بایستیم و برداشته شدن حصر را بخواهیم.
آمادگی پیدا کنیم شلاقش را بخوریم، زندانش را بچشیم، ساچمه‌‌ها را در چشم خود ببینیم، جان بدهیم، مگر جان ما ارزشی دارد، برای آینده فرزندان‌مان.

اگر حاکمیت تا قبل از ۲۵ بهمن امسال حصر را رسماً لغو نکند، جمع شویم برای دیدار با محصورین، برای اینکه از آنها طلب حلالیت بکنیم. از کوتاهی ۱۴ ساله‌مان.
برویم خودمان میله‌ها را برداریم.
با صدای بلند بگوییم؛
هیچ کار غیرقانونی نباید اتفاق بیفتد.
جلوگیری از اجتماع مسالمت‌آمیز مردم غیرقانونی است.
زندان کردن افراد بی‌گناه بدلیل مخالفت با مقامات.
حصر و حبس افراد دلسوز به دلیل کوتاه نیامدن از حقوق مردم
هیچکدام قانونی نیست!
قانون‌شکنان حاکم، باید پاسخگو باشند!

ما میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی، را باید ببینیم تا از آنها بپرسیم نظرشان برای بیرون رفتن از این بحران‌هایی که حیات ایران را تهدید می‌کند، چیست.
زندانیان سیاسی باید آزاد شوند تا کمک کنند خطر را از ایران دور کنیم.

ما نمی‌خواهیم آرام آرام در باتلاق غرق شویم.
نمی‌خواهیم شاهد مرگ تدریجی خود و عزیزان‌مان باشیم.
نمی‌خواهیم عده اندکی تصور کنند با زور اسلحه، با تهدید، با شلاق و باتوم
می‌توانند ما را بترسانند
و برای همیشه به خواست اکثریت مردم بی‌توجهی کنند.
امیدوارم کنش‌گران سیاسی و دلسوزان کشور، در همراهی با مردم نشان بدهند برای آزادی ایران، آزادی مظلومان، ساختن ایران هیچ اختلافی با هم ندارند.
و تا قبل از ۲۵ بهمن نظام را وادار به پذیرش نظر مردم کنند.
و اجازه ندهند این عقده ۱۴ ساله بیشتر شود.
ما قدم به قدم با اراده‌مان، و با صدای رسا، خواست مردم را به گوش حاکمان می‌رسانیم.
و از دادن هزینه هیچ ترسی نداریم.
نظام نیاز به یک اتمام حجت از سوی ما دارد...

#فرهیختگان راهی به رهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
توافق با ترامپ شدنى است؟

▫️دونالد ترامپ از توافق بزرگ با ایران سخن می‌گوید اما ترامپ همان شخصی است که در سال ۹۸ کشورش را به صورت یک جانبه از برجام خارج کرد. آیا توافق با ترامپ شدنی است؟

▫️محمد خواجویی، تحلیلگر مسائل ایران در روزنامه الاخبار لبنان در گفت‌وگو با «اکوایران» می‌گوید: ما در وضعیتی هستیم که هیچ تناسبی با دوره اول ریاست جمهوری ترامپ در سال ۲۰۱۸ و ٢٠١٧ که او از برجام خارج شد، ندارد. به گفته این کارشناس، ایران تصور نمی‌کرد ترامپ از برجام خارج شود و در آن زمان ایران آمادگی توافق جدید را نداشت.

▫️خواجويى درباره احتمال شكل گرفتن توافق جديد با واشنگتن گفت: در این وضعیت جدید، روی کاغذ پتانسیل برای توافق وجود دارد اما در عمل این پرسش شکل می‌گیرد که این توافق از چه جنسی خواهد بود.

▫️همچنین این تحلیلگر تاكيد كرد امروز به نظر می‌رسد در دولت آقای پزشکیان آمادگی زیادی برای توافق هسته‌ای وجود دارد و ماموریت اصلی وى به نوعی تنش زدایی با غرب است. اما بدشانسی دولت این بود که جنگ در منطقه بر اين بعد سیاست خارجی سایه انداخت.

نسخه کامل در تلگرام

نسخه کامل در سایت اکو ایران




#فرهیختگان راهی به رهایی
رقص، شادی و‌ مقاومت ملی در برابر حکومت دینی
مجتبی نجفی

رقص به مثابه زبان، عنصر مقاومت ملی در برابر حکومت دینی بوده. فرقی ندارد کجا. از زندان تا ورزشگاه، از خیابان تا مدرسه هر جا که فقه عبوس ترشرو، انسان ایرانی را از شاد زیستن، منع کرد، رقص در قالب فرهنگ مبارزه در قلب زندگی روزمره به میدان آمد. حتی وقتی که رقصنده ها با نیت از پیش تعیین شده نمیرقصیدند، رقص به مثابه عنصر مقاومت ظاهر شد چرا که این «کانتکست» است بعضا به کنش شهروند معنا می‌دهد. رقص هم می‌تواند یک واکنش طبیعی به فشار محیط باشد و هم می‌تواند یک کنش هدفمند در راستای به چالش کشیدن نظم ظالمانه. همچنانکه در دوران کرونا، رقص پزشکان و پرستاران برای حفظ ایستادگی و تداوم زندگی در برابر ویروس مرگ بود.

در دهه شصت رقص، زبان مقاومت در برابر محدود سازی بود. حکومت دینی با هنر و شادی مشکل داشت، برای همین رقص و شادی خود روش ایستادگی شد. زبان که به الفبا محدود نیست،هر آنچه که می‌تواند پیام انسان گرفتار در شرایط سخت را به مخاطب‌های متعددش انتقال دهد در تعریف زبان می‌گنجد، برای همین رقص در شرایط تنگنا هم اعلام وجود است، هم ناقل این پیام که هنوز به رغم همه مصایب زنده ام. به عبارتی رقصیدن در جایی که حاکم، شاد زیستن را دوست ندارد و به خصوص در صدد استیلا بر بدن زن است، خود یک کنش مدنی با درجه ای بالا از ارزش ایستادگی است.

اگر رقص و هنر نبود، امروز پروژه حکومت دینی در قبرستانی کردن ایران جواب می‌داد. اما اگر حکومت در « زن، زندگی،آزادی» شکست خورد، به خاطر فرآیندی بود که از همان سالهای آغازین انقلاب در بطن جامعه شکل گرفت و با مقاومت مدنی تداوم یافت و اکنون گسترده شده. از زندان تا خیابان، سوژه ایرانی در حال رقصیدن است، برای انتقال این پیام که روح جمعی جامعه را نمی‌توانید نابود کنید و رقص و شادی در اوج بحران، هم خطابی به درون است که بایست و مقاومت کن و هم خطابی به بیرون که زنده ام و ایستادگی برای زندگی تداوم دارد.




#فرهیختگان راهی به رهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خاطره جالب آیت الله علوی بروجردی از آیت الله منتظری

چرا ایرانی‌های خارج از ایران تقیدات مذهبی ندارند؟
آیت‌الله منتظری: چون آنها از دست ما فرار کردند.

#فرهیختگان راهی به رهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رضا رئیس‌طوسی، پژوهشگر ارشد و استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران درگذشت. او از کنشگران پرسابقه ملی مذهبی در ایران و متولد ۱۳۱۵ بود. گفت‌وگو با مرتضی کاظمیان، ایران اینترنشنال



#فرهیختگان راهی به رهایی
نادره انسانی که استاد بود

استاد دکتر رضا رئیس‌طوسی به منزلگاه ابدی سفر کرد.
او از نادر انسان‌هایی بود که روزگاری به آنها "مرد خدا" می‌گفتند اما در این روزگار نامی ندارند و گمنامند.
زنده‌‌یاد دکتر رئیسی در زندگی خود از دنیاداران و بی‌معرفتان و بدسگالان رنج بسیار دید، اما شکوه و ابهت و آزادگی او ذاتی و ابدی بود و گرد هیچ غباری بر آن ننشست.
دکتر رئیس طوسی، یک استاد جدی و کوشا، یک کنشگر سیاسی پاک و با اخلاص و یک انسان معنوی دریا‌دل بود. تشریح این فضائل در شمارۀ یکشنبۀ روزنامۀ هم‌میهن خواهد آمد.
از خداوند برای روح با عظمتش آرامش ابدی درخواست می‌کنم و به سارا و علی و خاندان و دوستان و همکاران و همفکرانش تسلیت می‌گویم.
یادش جاوادانه باد.

احمد زیدآبادی



#فرهیختگان راهی به رهایی
وقت خوب خیابان است
عبدالله ناصری

همینطور که داشتم کتاب تازه خانم “روت بن گیات” تاریخدان آمریکایی را مرور می‌کردم با عنوان “مردان قدرت‌طلب چگونه ظهور می‌کنند، چرا موفق می‌شوند و چگونه سقوط می‌کنند” آخرین سخنرانی آقای علی خامنه‌ای را زیر گوشی می‌شنفتم که ‌آرام و قرارم را هدر داد.

سخنرانی قبلی ایشان را که انقلاب جوانان سوریه علیه حاکمان جدید شام را بشارت داد، من به اوج “بی‌ادراکی” و شدت “نافهمی” تعبیر کردم.
اکنون دوباره همان حرف‌ها با عصبیت شدید و بی‌ادبی بیشتر که محمد جولانی را “جوله” نام می‌برد.

اکنون که ترامپ در راه ورود به کاخ سفید است و دوپارگی سپاه پاسداران روشن‌تر از قبل، و دولت اسرائیل برای حمله به سرمایه‌های بی‌ضرورت رهبر جری‌تر و جدی‌تر از گذشته، چرا او اینطور حرف می‌زند.

دلیل این که از سرمایه غیر‌ضروری نام بردم، چون هیچیک به منفعت و مصلحت مردم ایران نبوده است.
ای کاش رهبر نامشروع نامقبول (اکثریت) بپذیرد کنار رود و “فردو" را با خود ببرد.

به کتاب خانم تاریخدان امریکایی برگشتم و تو گویی که اصلا کتاب را برای رهبر جمهوری اسلامی نوشته است؛ او معتقد است مردان قدرت طلب مثل برلوسکونی، پوتین و (خامنه‌ای) که جز بحران برای مردمان خود چیزی ندارند و با فساد و سانسور و بی توجه به رفاه عمومی جز طمع خود را سیر نمی‌کنند، فقط دموکراسی را نابود می‌کنند.

خانم “روت” می‌نویسد چگونگی مبارزه با ظهور این افراد خودکامه یکی از مهمترین مسائل عصر ماست. البته این خانم نسخه عملی هم ارائه می‌کند. “ در این حکومت‌ها، سریع‌ترین راهی که به مرگ مستبد منتهی می‌شود این است که دست داشتن او را در‌ فساد آشکار کنید.”
شاید علی خامنه‌ای سال‌ها قبل، از طریقی این را شنیده باشد!! که مدت زیادی تأکید می‌کند که در حکومتش فساد هست ولی سیستماتیک نیست.

روت گیات در وصف حاکم اقتدارگرا بر این باور است: “برای چنین حاکمی، تحول جمعی که عظمت کشور را به ارمغان می‌آورد، اجرای آداب و مناسک است. مثل سلام “هایل هیتلر” که فراگیر شد، درست بر خلاف “سلام فرمانده”‌ی آقا!.

سخنرانی اخیر رهبر آدم را یاد مستی می‌اندازد که گفته بود: «بی‌رو در وایسی مستم».
این سخنان جز بوی جنگ را ندارد. آیا رهبر حکومت، نفیر و صفیر دو‌پارگی در سپاه را متوجه نیست. البته ظهور این پاره شدن در رده فرماندهان سپاه برای مردم مظلوم ایران، نعمت بزرگی است. چرا باید این مردم شریف هر از گاه دلشان فرو ریزد. توهم روزافزون یک گروگانگیر هشتاد میلیونی چه دلهره ‌ای تولید می‌کند و چرا باید ملت ایران هر روز به جنگ اندیشه کند؟

تا کی یک رهبر “ابرمتوهم” باید جاه ‌طلبی خود را با اضطراب و ترس مردم از جنگ مبادله کند. به قول استاد شفیعی کدکنی:
“ای میهنی که در تو به خواری
مثل اسیر جنگی یک عمر زیستیم
زین گونه زیستیم و هِق‌هِق گریستیم."
۳۵ سال رهبری ایستاده که جز وحشتمان نیفزود و به لطف خدای “استدراج” اکثر عمله ظلمه او سوختند با کدام امید و با کدام پاسدار سخنان اینگونه ترسناک را ایراد می‌کند؟

وقت خوب خیابان است.



#فرهیختگان راهی به رهایی
فرهیختگان
برماست که گام آخر گذار را نیز با درایت برداریم بخش دوم: چه باید کرد ✍️ ناصر دانشفر در چهار مقاله‌ای که با این عنوان در روزهای گذشته منتشر کردم، توضیح دادم که از نگاه من اسقاط رژیم از طریق مداخلهٔ نظامی ممکن نیست. گروه‌های مسلحی که مقبول مردم ایران باشند…
برماست که گام آخر را نیز با درایت برداریم

بخش سوم: چگونه؟

ناصر دانشفر

در پنج مقالهٔ پیشین به تفصیل در بارهٔ شرایط کنونی کشور و اینکه برای گذار از ساختار نظامی که در ساحت کارآمدی، شایستگی و نمادها، تقریباً با شکست کامل مواجهه پیدا کرده توضیح داده و نتیجه گرفتم که تنها راه نیل به مقصود مبارزهٔ مدنی خشونت‌پرهیز است.
پر واضح است که صرف این نتیجه‌گیری به هیچ کار ما مردم نمی‌آید و باید طرح و برنامه‌ای برای رسیدن به این هدف متعالی ارائه نمود. واقعیت آن است که خود را عاجزتر از آن یافتم که به تنهایی از پس این کار بزرگ برآیم و لذا از برخی همراهان صاحب اندیشه در این باب کمک خواستم که آنان نیز دریغ نفرمودند.
ماحصل این تلاش آن است که در ادامه خدمتتان تقدیم می‌گردد.
عزیزان خواننده، استحالهٔ نظام به یکباره ممکن نیست و تغییرات دفعی باعث تغییرات بنیادی در سرزمین مادری ما نخواهد شد. نهادینه شدن دموکراسی در هر کشوری با دستور نمی‌شود، با رفتن این و آمدن آن محقق نمی‌گردد و باید در یک دورهٔ طولانی مدت پایه‌های آن چیده شود. این بدان معناست که باید گام به گام حرکت کنیم و این خیال خام را از سر بیرون کنیم که تفکر سلطانی حاکم بر دیار ما به این آسانی‌ها تغییر می‌یابد و هموطنان ما یک شبه همهٔ خصلت‌های مورد نیاز یک جامعهٔ آزاد را در ضمیر خود خواهند پرورانید.
پیش از ورود به اصل مطلب باید بر این نکته تأکید کنم که با وجود افراد صاحب‌نظر در علوم اجتماعی و سیاسی، بنده بی‌تردید هیچگونه صلاحیتی برای ارائهٔ طریق ندارم و مطالب ذیل به معنای نسخه پیچی برای مردم ایران نیست و آن را به حساب این بگذارید که یک هموطن شما دارد بلند‌بلند فکر می‌کند و قطعاً آنچه به ذهن وی می‌رسد خام و نپخته است و نیاز به چکش‌کاری بسیار در حد زیر و رو شدن دارد.
آری گمان من، تکرار می‌کنم گمان من این است که برای تحول ساختاری باید گامهای ذیل به ترتیبی که ذکر می‌گردد، برداشته شود و در این مسیر نباید تعجیل نمود. به عبارت دیگر اگر سیر طبیعی تکامل جامعه طی نشود، ما هرگز به مدینهٔ فاضله نخواهیم رسید.

گام نخست: گفتگو

واقعیت این است که اپوزیسیون نظام بسیار متشتت، تمامیت‌خواه، نابردبار و کمتر اهل رواداری می‌باشد. سلطنت‌طلبان و جمهوری خواهان بنای به رسمیت شناختن یکدیگر که هیچ، حتی تحمل یکدیگر را ندارند. مدتی پیش پروژهٔ از تاج‌زاده تا شاهزاده مطرح و در این مسیر انرژی فراوان صرف گردید، نتیجه چه شد؟ آیا اکنون شاهد آن هستیم که طیف متنوعی از مخالفان نظام گرد هم آمده‌ و اکنون شرایط مفاهمه به وجود آمده است؟ آیا حتی سعی شده که از هواخواهان خود بخواهند که آتش توپخانه‌شان را اندکی کاهش دهند و کمتر به اردوگاه کسانی که حداقل در مخالفت با نظام مقدس با آنها اشتراک نظر دارند، فحش و ناسزا نثار کنند؟
با این مقدمه می‌خواهم عرض کنم که شوربختانه در همین قدم اول کار سختی داریم. اما چه طی این طریق مشکل باشد و چه آسان، چاره‌ای جز این نداریم. آری گام نخست برای آنکه به شیوهٔ مبارزهٔ مدنی و یا به عبارت دیگر با استفاده از قدرت مردم، رژیم به عقب‌نشینی وادار شود و مرحله به مرحله تن به تغییرات بنیادی دهد، باور به معجزهٔ گفتگو می‌باشد.
امروز شاهزاده باید از عرش به فرش نزول اجلال کند و تن به گفتگو با دیگر صاحبان نحله‌های فکری دهد، اصلاح‌طلبان باید جسارت به خرج دهند و تابوی نشستن و برخاستن با سلطنت‌طلبان را بشکنند. این هر دو باید بفهمند که اصولگرایان، حتی تندروترین آنها بخشی از افراد این جامعه هستند و حذف آنها از آیندهٔ ایران ممکن نیست.
گفتگو نوشداری درد ایران است، ما برای درمان این بیماری مهلک چاره‌ای جز نشستن و فهم یکدیگر نداریم.

گام دوم: تعیین مبانی و اصول مقبول قاطبهٔ مردم


این روزها مد شده که فعالان سیاسی و اجتماعی، در گفتگو‌های دو طرفه، چند نفری و یا در یک اطاق به مباحثه بنشینند. شوربختانه در قریب به اتفاق این مجادله‌ها افراد بنا دارند که حرف خود را بزنند و نشان دهند که طرف یا طرف‌های مقابلشان به خطا رفته و تلاش آنها در راستای گذار نمی‌باشد. اگر ادعا کنیم که گفتگوهایی که ره‌آورد آن، یک درک مشترک و توافق بر اصولی که مورد قبول آنان باشد،  اصلا و ابدا وجود خارجی ندارد، پربیراه نرفته و از جادهٔ انصاف خارج نشده‌ایم. حتی بنده و دوستانم که به شکل علنی اعلام کرده‌ایم بر چهار اصل حاکمیت دموکراسی، جدایی دین از حکومت، التزام به اعلامیه حقوق بشر و تمامیت ارضی توافق داریم و حاضر به کار با هرآنکه به این موارد باور دارد هستیم، در عمل چنین نکرده‌ایم و در مواجهه با افراد به جای تکیه بر آنها بر مسائل اختلافی دست گذاشته‌ایم.


قسمت قبل



#فرهیختگان راهی به رهایی
ایکاش در کنار بنیاد جمیله، یک آپارتمان کوچک هم برای سکونت همسر شهید رجایی، در اختیار وی می‌گذاشتید

آقای ⁧ رجایی⁩، رئیس جمهوری ایران بود، اما
‏گنبد و بارگاه و ⁧ #بنیاد⁩ ندارد.
‏همسرش، نه ادعای بانوی اولی داشت و نه بعد از شهادت همسرش، وارث خانه چند میلیاردی و دیپلم افتخار بود!
‏او اگرچه در خانه استیجاری ساکن است، اما صاحبخانه دل میلیونها ایرانی است!
‏فرزندش نیز ردای آقازادگی به تن نکرد



#فرهیختگان راهی به رهایی
پیام محمدجواد ظریف در دعوت به گفت‌وگوی ملی دربارهٔ وفاق ملی

جواد ظریف نوشت:

تو مگو همه به‌جنگند و‌ ز صلح من چه آید
تو یکی نه‌ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز

دوستان سلام

این روزها معنا ‌و لوازم «وفاق» خود موضوع بحث و چالش شده است. از این رو برآن شدیم که به‌جای همایشی پرهزینه، تشریفاتی و ملال‌آور، در روز پنجشنبه ۲۰ دی¬ماه، پس از بیانات آغازین ریاست محترم جمهوری، در ده میزگردِ گفت‌وگویی، با حضور صاحب‌نظرانی با دیدگاه‌ها و گرایش‌های مختلف، چراغ گفت‌وگوی جمعی را درباره وفاق برافروزیم.

بنا داریم برای ایران و بالندگی کشور، با یاری متخصصان و مشارکت عمومی، اقتضائات برنامه سیاسی-اجتماعی وفاق ملی را جهت مسئله شناسی و یافتن راه حل برای مشکلات مردم و کشور بررسی کنیم.
پیش‌نیاز وفاق، گفتگو و پیش‌نیاز گفتگو، شنیدن است. از این رو در طول روز، در کنار شما، شنونده دیدگاه‌های اندیشمندان در میزگرد‌ها و دغدغه‌ها و پرسش‌های حاضران خواهم بود. از همکاران دولت هم دعوت کرده‌ایم تا آن‌ها را نیز در جمع شنوندگان ببینیم.

در آخرین بخش برنامه، در میزگردی با چند تن از اندیشمندان و مدیران، دریافت‌های خود از گفتگوهای روز را به بحث خواهم گذاشت.
امیدواریم با شنیدن، گفت‌وگو و مشارکت بیشتر برای کشف و حل مسائل مشترک و فوری راه‌یابی کنیم.
این گفت‌وگو آغاز راه است و با گردهمایی‌های مقاله‌محور در دانشگاه‌های کشور و گفتگوهای جمعی ادامه خواهد یافت.

با توجه به محدودیت فضا، حداکثر تا یکشنبه در سایت  vefaghemelli.ir‎ (به صورت رایگان) ثبت‌نام فرمایید. البته با توجه به استقبال خوب دوستان بزرگوار، تقاضا دارم پس از ثبت نام منتظر دریافت دعوت نامه برای حضور در برنامه باشید.

مشتاق دیدار شما




#فرهیختگان راهی به رهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنان روحانی
طیب نیا
پورمحمدی
در خصوص کارشکنی سعید جلیلی برای پیوستن ایران به FATF




#فرهیختگان راهی به رهایی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نشست بررسی مسأله جزایر سه گانه در خبرآنلاین

جزایر سه گانه باید مسکونی شود
بریتانیا استخوان لای زخم منطقه گذاشت
ضعف عملکرد ما منجر به بدعت در روابط بین‌الملل شده‌ است


از ۹ آذر ۱۳۵۳ که تاریخ اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه است، ۵۳ سال می‌گذرد اما در دو سال گذشته یارگیری و ادعاهای امارات نسبت به این جزایر شکل و محتوای جدیدی یافته‌است. چرا روسیه، چین، امریکا به این ادعا پیوستند در حالی که دخالت در دعواهای ارضی کشورها، موضوع معمولی در جهان نیست. و نهایتا اتحادیه اروپا از لفظ پایان اشغال جزایر در مورد ایران سخن گفت. آیا از کوتاهی ماست که دیوار آن‌ها بلند است؟ چرایی این اقدامات در روابط بین‌الملل و راهکار برون رفت از چرخه این ادعا را با سه کارشناس در میزگردی به بررسی گذاشتیم.

باحضور
کوروش احمدی، دیپلمات بازنشسته و کارشناس حقوق بین‌الملل
مجید تفرشی، سندپژوه و مولف
محمدعلی بهمنی قاجار، کارشناس حقوق بین‌الملل و تاریخ‌پژوه

مشروح گفت‌وگوی زینب اسماعیلی و فهیمه نظری را اینجا و اینجا بخوانید


فیلم این مصاحبه را در کانال یوتیوب کافه خبر ببینید

قسمت اول؛ ماجرای بحرین و جزایر؛ بررسی یک پرونده مبهم


#فرهیختگان
در وصفِ «برادرِ بزرگ‌تر»

فرزند اول خانواده که باشی،  باید خودت «اولین بارها» را تجربه کنی؛ اولین خانه پیدا کردن و مستأجری، اولین اسباب‌کشی، اولین وام گرفتن و ضامن چک دار پیدا  کردن، اولین ابلاغیه و دادگاه و «پرونده محرمانه»!

البته اولین بار نبود که دادگاه می‌رفتم با پرونده‌ای که اجازه نداشتم آن را بخوانم. سال‌ها پیش که کتاب «از ستایش تا پرستش» را نوشتم و چاپ کردم، پایم به دادگاه باز شد و سه جلسه بازپرسی.

آخر تیرماه ۴۰۲ بود. از کارگزینی دانشگاه مرا خواسته بودند و نامه‌ای محرمانه که از کار تعلیق شده‌ای به دو اتهام توهین به مقدسات و ارتکاب اعمال مخالف مصالح نظام. تا ده روز هم فرصت دفاع داری!
گفتم: مستندات و شواهد اتهام؟!
گفتند: محرمانه است! جرم شما محرَز است!
سرم شلوغ شد و دلم درگیر و  قلبم پرتپش... خرجی خانه و اجاره سر ماه و چک چاپخانه و دفاعیه نوشتن و قطع حقوق. 

مراسم رونمایی از تفسیر افنان، پس از سخنرانی اساتید مهمان، پشت تریبون رفتم و چند دقیقه‌ای حرف زدم. اینکه قرآن چهارده قرن پیش، بر محمد مصطفی نازل شده است، و چه بسا هر روز و هر ساعت آیه و نشانه‌ای از آن بر من و شما هم «نازل» شود و اندیشه‌مان را استوار کند و قلبمان را آرام.

آقای دکتر تماس گرفت و کوه صُفه قرار گذاشتیم. یک جلیقه کوهنوردی پوشیده بود و چالاک می‌رفت، و من برایش گفتم.

و گاه آدمیزاد چقدر نیاز پیدا می‌کند که بگوید و یک دل مهربان بشنود و یک زبان دلجو پاسخش گوید. گویی که شانه زیر بار بر دوشت گذاشته، تا سنگین‌اش کمرت را خم نکند.

آقای دکتر حرف‌هایم را که شنید، پرسید: معیشتت را چه می‌کنی؟!
سرم را پایین انداختم، به شرم گفتم: نه صدقه می‌پذیرم، نه قرض می‌گیرم، کار می‌کنم...

آری، من هم یک ایرانی هستم، با همه دشواری‌هایِ ایرانی بودن! من برتر از آن کارگر نیستم که شش ماه حقوق نگرفته است، یا آن راننده که دیگر سرویس ندارد، یا آن کارخانه داری که برق ندارد، یا آن زندانی که هیچ ندارد...

مگر من کیستم، حال بگویند استاد، دکتر، عضو هیئت علمی، حجةالاسلام، آیةالله... نه، من هم یکی هستم مثل همه این آدم‌ها که اثاث خانه‌شان را حراج می‌کنند، که اسنپ کار می‌کنند، که سر ساختمان‌های نیمه‌کاره نگهبانی می‌دهند، که دست آخر کلیه می‌فروشند.... 

آقای دکتر، نامه به رییس دانشگاه نوشت و هزاران مهربان همانند او، پای نامه‌اش را امضا کردند. جناب رییس هم حقوق تیرماه را بازپس گرفت!! از کوزه همان ترآود که در اوست!

هفده ماه از آن روزها می‌گذرد، و آقای دکتر، «برادرِ بزرگ‌تر» من است. برادری از یک پدر: اندیشمندی، و از یک مادر: مهربانی.  بیش از هر چیز، هنوز هم گوش شنوا دارد و زبان دلجو،  در پی گشایش گره و بر کنار زدن کینه‌ها و کینه‌توزها...

دیشب که یادداشت «شیخ محمد» را برایم فرستاد، شیرینی داشتن یک «برادر بزرگ‌تر» را بیش از همیشه چشیدم...
محمد سلطانی رنانی 
سر  نوشت



#فرهیختگان راهی به رهایی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
باد به هر طرف که بخواهد می وزد

جامعه ایران در معرض باد و طوفان عجیبی از تغییر ارزش ها و روابط و مسایل است.
این تحولات از سیاست عمیق تر است. حتی نظام سیاسی را به این دلیل برنمی تابد چون با این تغییرات همراه نیست و آن را سرکوب می کند.
در این فایل به شرح این تغییرات پرداخته ام.
تقی رحمانی

#فرهیختگان راهی به رهایی
دو خط بنویسم و بروم پی کارم. امروز اولین روز کاری سال جدید است. هیچ فرقی هم با آخرین روز کاری سال قبل ندارد. انگار نه انگار سال نو آمده و باید یک چیزهایی عوض بشود. هیچ. کار همان کار است. ترافیک همان ترافیک است. ناتاشا همان ناتاشا است. سایز میلگردها و تیرآهن‌ها هم تغییر نکرده است. تنها فرق ماجرا این است که برای تاریخ، به جای بیست و چهار باید بنویسم بیست و پنج. که چون عادت ندارم بهش، هنوز به اشتباه می‌نویسم بیست و چهار و کسی هم متوجه نمی‌شود. خلاصه زندگی این‌ورِ سال تحویل با آن‌ورِ سال تحویل با هم مو نمی‌زند.

در عوض چند ماه قبل‌تر، منشی‌مان یک قهوه‌ساز جدید خرید برای شرکت. بس که قهوه‌ساز قبلی‌ تحلیل رفته بود و ظاهرش شده بود مجسمه و اسطوره‌ی ملال و نکبت. ناله می‌کرد. قهوه‌ را تف می‌کرد بیرون. گاهی وقت‌ها بالا می‌آورد. گاهی وقت‌ها هم سرِ گرم کردن قهوه مقاومت می‌کرد و آیس‌کافی ارائه می‌داد. همین شد که رگ غیرت منشی زد بالا و یک روز چهارشنبه، بهترین قهوه‌ساز جهان را خرید و آمد گذاشت توی آشپزخانه. یک صفحه‌ی دیجیتال دارد که چهار اینچ از مانیتورم بزرگ‌تر است. صبح بخیر می‌گوید. موقع دم‌کردن قهوه فیلم مستند نشان می‌دهد از جنگل بوته‌های قهوه. از کلایدرمن یک قطعه‌ی پیانو می‌زند. نهایتا قهوه که آماده شد می‌گوید «عزیزم، قهوه‌ات آماده‌اس. بوس».

اسمش را گذاشته‌ام «نفس». از آن چهارشنبه‌ای که نفس آمده به شرکت، امید به زندگی‌مان رفته بالاتر و اخلاق‌ها بهتر شده و پوست‌ها شفاف‌تر و دندان‌ها‌ براق‌تر و لبخند‌ها ملوس‌تر و راندمان کار بالاتر. تعریف نقطه‌ی عطف همین است. یک چیزی که زندگی‌ آدم را منقلب و به دو نیم تقسیم کند. دوران پیشا نفس و دوران پسا نفس. کاری کند که دیگر هیچ وقت زندگی مثل قبل نباشد و بنیان را کن‌فیکون کند. نه مثل نو شدن سال.

چند سال پیش، چهار نفر همکار که دوازده سانتیمتر به دور کمر و ران و غبغب‌شان اضافه شده بود، تصمیم گرفتند سال نو که آمد فقط سالاد کاهو بخورند و کرفس و با هم بروند باشگاه و خودشان را جر بدهد و برگردند به روزهای آرمانی و هالیوودی‌. که از دوم ژانویه هم واقعا شروع کردند. دو هفته رفتند و الحق جر خوردند و مثل برگ‌های چنارِ در فصل پاییز، ریختند و بی‌خیال ورزش شدند. دوباره خوردن همبرگر و ران گاو و ولو شدن روی مبل را گذاشتند در صدر اولویت‌های زندگی. تا این‌که سه ماه بعد شرکت‌مان الیویا را استخدام کرد. یک زن جوان که ترکیبی بود از زیبایی‌های شرق و غرب و الهه‌های یونان. وقتی وارد شرکت می‌شد انگار نسیم خنکی همه جا وزیدن می‌گرفت و شکوفه‌ها باز می‌شدند و آوای چنگ نواخته می‌شد و عطر زندگی پاشیده می‌شد روی سر و صورت بقیه. فهمیدید چقدر قشنگ بود یا بیشتر توضیح بدهم؟ پنج ماه از آمدن اولیویا نگذشته بود که تمام مردها (و البته دو نفر از همکارهای زن‌)، کل چربی‌های اضافه را سوزاندند. خودشان را جر دادند. پوست‌شان سبز شده بود بس که کاهو و بروکلی خوردند. دمبل و پرس سینه‌ی باشگاه‌ها را پکاندند. زندگی‌شان دو شقه شد. پیشا اولیویا و پسا اولیویا. اصلا سال نو یعنی اولیویا. نقطه‌ی عطف یعنی اولیویا. یا مقلب القلوب و الابصار یعنی اولیویا. اتفاقی که بعد از رخ دادن آن دیگر نمی‌شد به عقب برگشت. چیزی به شکل دائمی تغییر کرده بود.

هدایت کاف همین را می‌گفت در مورد شیدا. یا درمورد مرگ پدرش. بعدها شیدا همین را می‌گفت درمورد خودِ هدایت. که آمدن هدایت به زندگی‌اش چیزی را به طور دائم عوض کرد. دوران پیشا هدایت و پسا هدایت. یک تغییر دائمی که برگشت به دوران قبل را ناممکن می‌کند. سال نو یعنی هدایت. یعنی رفتن سیاهی. یعنی آمدن سیاهی. یعنی لمس سرانگشتان کسی بر پوست ساعد دست. یعنی شب اول انفرادی. یعنی رفتن کسی. یعنی آمدن آن یک نفر. یعنی بیدار شدن. یعنی «نفس». این‌ها سال جدید آدمیزادند. خوب یا بد. وگرنه بیست و چهار بشود بیست و پنج. به من چه؟

فهیم عطار


#فرهیختگان راهی به رهایی
فرهیختگان pinned «ایران و چالش‌های پیش رو در سال ۲۰۲۵ #فرهیختگان راهی به رهایی»
رباعی مناجاتیّه از علّامهٔ همایی به خطّ ایشان

#فرهیختگان راهی به رهایی
2025/01/05 04:01:33
Back to Top
HTML Embed Code: