tgoop.com/Mohammadrezarouzbeh/2960
Last Update:
باید و نبایدهای کاربرد یک ضمیر در شعر (۱)
شاعر، قهرمان میدان زبان است. ذوق سالم و پرورده، از یک سو، و آشنایی با اسلوب زبان و اصول فصاحت و بلاغت از دیگر سو، به شاعر در گزینش شکل برتر زبان و اجزای آن یاری میرساند. اساساً شاعر خوب باید زبانورز باشد و چم و خم زبان و ابعاد و اضلاع آن را بشناسد. راه برونشد از تنگناهای زبانی را دریابد و نیز بر اسرار کیمیاگری در زبان واقف باشد.
در اینجا محور بحث ما کاربست مناسب ضمایر شخصی (جدا و پیوسته) اول شخص است در جایگاه مضافالیهی؛ یعنی بدانیم که کجا بهتر است بگوییم "کتاب من" و کجا بهتر است بگوییم "کتابم". این موقعیتشناسی زبانی، کلام شاعر را پرداختهتر و پیراستهتر میکند و غفلت از آن، به ضعف و کاستی کلام میانجامد. قریحهی زبانی به شاعر فرمان میدهد که در بافت کلام خود کدام شکل از ضمایر شخصی متصل یا منفصل را به کار بندد که هم جانب معنی را حفظ کرده باشد و هم ساحت سلامت و سلاست بیان را. به این بیت از غزلی مشهور سرودهی حسین منزوی توجه کنیم:
پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد
که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود
در اینجا "پلنگ من" طبیعی و توأم با فصاحت است اما در مصراع دوم اگر وزن اجازه میداد و شاعر به جای ماه بلند من، میگفت "ماه بلندم" کلامش زیباتر و زدودهتر میبود. در این مصرع از همان غزل نیز:
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
"کامم" روانتر و فصیحتر از "کام من" است اما شاعر باز هم بنا به ضرورت وزنی ناچار از کاربرد این ترکیب شده است. حال تصور کنیم که در این تکه از "صدای پای آب":
من مسلمانم/ قبلهام یک گل سرخ/ جانمازم چشمه/ مهرم نور...
سپهری به جای ضمایر پیوسته، ضمایر شخصی جدا به کار میبُرد:
من مسلمانم/ قبلهی من یک گل سرخ/ جانماز من چشمه/ مُهر من نور
در این صورت تا چه حد به ساخت زبان، موسیقی و بلاغت کلام آسیب وارد میشد. کاربرد ضمایر شخصی جدا یا پیوسته در شعر با توجه به بافت زبانی و معنایی کلام اشکال گوناگونی دارد که شاعر باید با تکیه بر مهارت بیان و قریحهی زبانی آنها را بشناسد و همواره در صدد بهگزینی شکل مناسب باشد. حتی در کلام عادی نیز کاربرد هر یک از این ضمایر، بار معنایی خاص خود را دارد. مثلا:
دستم بهش خورد شکست
دست من بهش خورد شکست
در نمونهی دوم، تکیه روی من است؛ یعنی دست من! نه دیگری.
در شعر هم جاهایی بنا به سیاق کلام و اقتضای مفهوم، ضمایر جدا مناسبتر است چون تکیه، هم روی مضاف است و هم روی مضافالیه:
شهر من کاشان نیست/ شهر من گم شده است (سپهری)
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئلهآموز صد مدرس شد/ حافظ
سبکرو چون بت قبچاق من بود
گمان افتاد خود کافاق من بود /نظامی (خسرو و شیرین)
خبرم رسید امشب که نگار خواهی آمد
سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد/ امیر خسرو دهلوی
قلم بخت من شکستهسر است /خاقانی
طلوع جان من از پشت وزن و قافیهها
طلوع صبح نیشابور و بامداد هریست (حمیدی شیرازی، پس از یک سال)
میان اهل سخن امتیاز من صائب
همین بس است که با طرز آشنا شدهام/صائب تبریزی
در جاهایی نیز کاربرد ضمیر جدا (من) نه تنها مناسب، که لازم است. چون به اقتضای سیاق زبان، ضمیر پیوسته نمیتواند جایگزین آن شود:
گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش و گو گناه من است
مصلحتدید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و سر طرهی یاری گیرند
هزار جهد بکردم که یار من باشی
قراربخش دل بیقرار من باشی
گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید/ حافظ
سقاطههای تو آن است و سِحر من این است
به تو چه مانم ویحک! به من چه میمانی/خاقانی
در راه عشق گریه متاع اثر نداشت
صد بار از کنار من این کاروان گذشت/ کلیم
اگر تو شعر نگویی برای من، که بگوید؟
اگر تو نغمه نخوانی برای من، که بخواند؟/ فخرالدین مزارعی
فلان سفیه که بر فضل من نهاد انگشت
به مجمع فضلا باز شد مر او را مشت/بهار
زنی که صاعقهوار آنک ردای شعله به تن دارد
فرو نیامده خود پیداست که قصد خرمن من دارد/ منزوی
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من
آخر چگونه سر کنم بیماجرا امشب/ بهمنی
به سراغ من اگر میآیید/ پشت هیچستانم (سپهری)
در این نمونهها که دیدیم تکیه بیشتر بر روی ضمیر "من" است و کاربرد ضمیر پیوسته "ام" به جای آن، هم در فرایند انتقال معنا اخلال به وجود میآورد و هم سیاق طبیعی زبان را به هم میزند، اما جایی که تکیه بر روی "من" نباشد، کاربرد ضمیر پیوسته، کلام را بسامانتر میکند:
غم این خفتهی چند/ خواب در چشم ترم میشکند/ نیما
ادامه دارد...
محمدرضا روزبه
@Mohammadrezarouzbeh
BY حرفهايى براى نگفتن
Share with your friend now:
tgoop.com/Mohammadrezarouzbeh/2960