MOHAMMADREZAROUZBEH Telegram 2961
باید و نبایدهای کاربرد یک ضمیر در شعر (۲)

مثال‌های دیگر:
داد جاروبی به دستم آن نگار
گفت: کز دریا برانگیزان غبار
تیغ او تا بیش زد، سر بیش شد
تا برُست از گردنم سر صد هزار/ مولوی

برای اینکه نقش مخرب کاربرد نابجای ضمیر متصل را بهتر بشناسیم، به این موارد توجه کنیم. در این بیت:
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
اگر رودکی (صرف‌نظر از وزن شعر) به جای ضمیر پیوسته، ضمیر جدا به کار می‌برد:
زیر پای من پرنیان آید همی
یا اخوان در شعر زمستان به جای
سلامم را تو پاسخ گوی
                                 در بگشای
می‌گفت: سلام من را تو پاسخ گوی
پیداست که تا چه حد زیبایی و زدودگی کلام محو می‌شد
یا در این بیت:
دست مرا که ساقه‌ی سبز نوازش است
با برگ‌های مُرده، هم‌آغوش می‌کنی/ فروغ

(باز هم صرف نظر از وزن شعر) اگر شاعر می‌گفت: "دست من را"  چوب دوسرطلا می‌شد: هم دست من زمخت و نازیبا بود و هم من را غیر فصیح.
در این ابیات از قیصر امین‌پور:
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید

تصور کنید اگر شاعر به جای ضمایر پیوسته، ضمایر گسسته به کار می‌برد: درد من را، رنج من را، دل من را...  چه فاجعه‌ای در زبان شعر رخ می‌داد. ببینید در اینجا کاربرد مکرر ضمیر جدا چقدر شعر را از حیث زبان، ناسخته و از لحاظ آهنگ، ناخوش‌آوا کرده است:
در اجاق من آتشی
به چشمان من
زبانه دارد        
                    (سیاوش کسرایی)
در این بیت، ضمیر منفصل (من) در تقابل با ضمیر (تو) خوش نشسته است:

ای غمت اندر دلم آویخته
درد تو با جان من آمیخته/ سیدحسن غزنوی

  در بیت بعدی هم دلم، به جای (دل من) خوش‌تر می‌بود ولی حیف که وزن، دست شاعر را بسته است:
در خم زلفت، دل من بی‌گناه
مانده و بر تار موی آویخته

اما در برخی موارد، ساختار نحوی کلام به گونه‌ای است که نمی‌توان ضمیر پیوسته را جایگزین ضمیر جدا کرد:
در آتش در افکن یکی پرّ من
ببینی هم اندر زمان فرّ من/ فردوسی

تو صرف من نمایی بدره‌ی سیم
منت تاب روان نور بصر را/ ایرج میرزا

گذشته‌ی من و جانان به سینما مانَد
خدا ستاره‌ی آن سینما نگه دارد/ شهریار

در طیف تو می‌توفید عشق من و تا رفتی
چون عرصه بر او تنگید ناچار فرود آمد      
                                                  منزوی
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده‌ای    
                                              نادر نادرپور
از هر نظر تو عین پسند دل منی
هم دیده هم ندیده پسندیده‌ام تو را
                                             قیصر امین‌پور
شک منی، یقین منی، نیستی مگر؟
انگاره‌های دین منی، نیستی مگر؟
هم قبله‌ی نماز منی، هم نیاز من
هم مُهر بر جبین منی نیستی مگر
                                         محمد سلمانی
ببینید کاربرد نابجای ضمیر پیوسته به جای ضمیر گسسته (بر اثر فشار وزن) تا چه حد به روانی و سلاست بیان این شعر نیمایی زیبا آسیب وارد کرده است:

بنفشه‌ای خوشرنگ
دمیده بود در آغوش کوه از دل سنگ
به کوه گفتم: شعرت خوش است و تازه و تر
وگر درست بخواهی، من از تو شاعرتر
که شعرت از دل سنگ است و شعرم از دل تنگ/ فریدون مشیری
در اینجا شاعر به سیاق طبیعی کلام باید می‌گفت: چرا که شعر تو از دل سنگ است و شعر من از دل تنگ.

اما در جاهایی ضمایر پیوسته و گسسته در بافت کلام کارکردی همسان دارند:
چه کنم در سرشت من این است
وز ازل، سرنوشت من این است/ جامی، هفت اورنگ
ای کوه! تو فریاد من امروز شنیدی
دردی‌ست در این سینه که همزاد جهان است/ سایه
در اینجا اگر وزن اجازه می‌داد شاعر می‌گفت: ای کوه تو فریاد مرا...   ولی به همین‌شکل هم بیان شاعر، پاکیزه و بی‌نقص است.
در این نمونه‌ها نیز ضمیر پیوسته و گسسته کارکردی مشابه دارند:
دل من گرفته زینجا/ هوس سفر نداری/ ز غبار این بیابان؟/ شفیعی کدکنی

تا به مغز سخن افتاد مرا ره صائب
پوست بر پیکر من تنگ‌تر از پسته شده‌ست    
                                              صائب تبریزی
یاد تو آمد از ره دوری/ آمیخت با نگاه و نفس‌های من، چنانک/ آیینه‌ای برای هزاران سخن شدم/
شفیعی کدکنی، نامه‌ای به آسمان: ۲۱۴
ادامه دارد...

محمدرضا روزبه

@Mohammadrezarouzbeh



tgoop.com/Mohammadrezarouzbeh/2961
Create:
Last Update:

باید و نبایدهای کاربرد یک ضمیر در شعر (۲)

مثال‌های دیگر:
داد جاروبی به دستم آن نگار
گفت: کز دریا برانگیزان غبار
تیغ او تا بیش زد، سر بیش شد
تا برُست از گردنم سر صد هزار/ مولوی

برای اینکه نقش مخرب کاربرد نابجای ضمیر متصل را بهتر بشناسیم، به این موارد توجه کنیم. در این بیت:
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
اگر رودکی (صرف‌نظر از وزن شعر) به جای ضمیر پیوسته، ضمیر جدا به کار می‌برد:
زیر پای من پرنیان آید همی
یا اخوان در شعر زمستان به جای
سلامم را تو پاسخ گوی
                                 در بگشای
می‌گفت: سلام من را تو پاسخ گوی
پیداست که تا چه حد زیبایی و زدودگی کلام محو می‌شد
یا در این بیت:
دست مرا که ساقه‌ی سبز نوازش است
با برگ‌های مُرده، هم‌آغوش می‌کنی/ فروغ

(باز هم صرف نظر از وزن شعر) اگر شاعر می‌گفت: "دست من را"  چوب دوسرطلا می‌شد: هم دست من زمخت و نازیبا بود و هم من را غیر فصیح.
در این ابیات از قیصر امین‌پور:
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید
محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید

تصور کنید اگر شاعر به جای ضمایر پیوسته، ضمایر گسسته به کار می‌برد: درد من را، رنج من را، دل من را...  چه فاجعه‌ای در زبان شعر رخ می‌داد. ببینید در اینجا کاربرد مکرر ضمیر جدا چقدر شعر را از حیث زبان، ناسخته و از لحاظ آهنگ، ناخوش‌آوا کرده است:
در اجاق من آتشی
به چشمان من
زبانه دارد        
                    (سیاوش کسرایی)
در این بیت، ضمیر منفصل (من) در تقابل با ضمیر (تو) خوش نشسته است:

ای غمت اندر دلم آویخته
درد تو با جان من آمیخته/ سیدحسن غزنوی

  در بیت بعدی هم دلم، به جای (دل من) خوش‌تر می‌بود ولی حیف که وزن، دست شاعر را بسته است:
در خم زلفت، دل من بی‌گناه
مانده و بر تار موی آویخته

اما در برخی موارد، ساختار نحوی کلام به گونه‌ای است که نمی‌توان ضمیر پیوسته را جایگزین ضمیر جدا کرد:
در آتش در افکن یکی پرّ من
ببینی هم اندر زمان فرّ من/ فردوسی

تو صرف من نمایی بدره‌ی سیم
منت تاب روان نور بصر را/ ایرج میرزا

گذشته‌ی من و جانان به سینما مانَد
خدا ستاره‌ی آن سینما نگه دارد/ شهریار

در طیف تو می‌توفید عشق من و تا رفتی
چون عرصه بر او تنگید ناچار فرود آمد      
                                                  منزوی
مست از می غروری و دور از غم منی
گویی دل از کسی که تو را ساخت کنده‌ای    
                                              نادر نادرپور
از هر نظر تو عین پسند دل منی
هم دیده هم ندیده پسندیده‌ام تو را
                                             قیصر امین‌پور
شک منی، یقین منی، نیستی مگر؟
انگاره‌های دین منی، نیستی مگر؟
هم قبله‌ی نماز منی، هم نیاز من
هم مُهر بر جبین منی نیستی مگر
                                         محمد سلمانی
ببینید کاربرد نابجای ضمیر پیوسته به جای ضمیر گسسته (بر اثر فشار وزن) تا چه حد به روانی و سلاست بیان این شعر نیمایی زیبا آسیب وارد کرده است:

بنفشه‌ای خوشرنگ
دمیده بود در آغوش کوه از دل سنگ
به کوه گفتم: شعرت خوش است و تازه و تر
وگر درست بخواهی، من از تو شاعرتر
که شعرت از دل سنگ است و شعرم از دل تنگ/ فریدون مشیری
در اینجا شاعر به سیاق طبیعی کلام باید می‌گفت: چرا که شعر تو از دل سنگ است و شعر من از دل تنگ.

اما در جاهایی ضمایر پیوسته و گسسته در بافت کلام کارکردی همسان دارند:
چه کنم در سرشت من این است
وز ازل، سرنوشت من این است/ جامی، هفت اورنگ
ای کوه! تو فریاد من امروز شنیدی
دردی‌ست در این سینه که همزاد جهان است/ سایه
در اینجا اگر وزن اجازه می‌داد شاعر می‌گفت: ای کوه تو فریاد مرا...   ولی به همین‌شکل هم بیان شاعر، پاکیزه و بی‌نقص است.
در این نمونه‌ها نیز ضمیر پیوسته و گسسته کارکردی مشابه دارند:
دل من گرفته زینجا/ هوس سفر نداری/ ز غبار این بیابان؟/ شفیعی کدکنی

تا به مغز سخن افتاد مرا ره صائب
پوست بر پیکر من تنگ‌تر از پسته شده‌ست    
                                              صائب تبریزی
یاد تو آمد از ره دوری/ آمیخت با نگاه و نفس‌های من، چنانک/ آیینه‌ای برای هزاران سخن شدم/
شفیعی کدکنی، نامه‌ای به آسمان: ۲۱۴
ادامه دارد...

محمدرضا روزبه

@Mohammadrezarouzbeh

BY حرف‌هايى براى نگفتن


Share with your friend now:
tgoop.com/Mohammadrezarouzbeh/2961

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

How to create a business channel on Telegram? (Tutorial) “Hey degen, are you stressed? Just let it all out,” he wrote, along with a link to join the group. Over 33,000 people sent out over 1,000 doxxing messages in the group. Although the administrators tried to delete all of the messages, the posting speed was far too much for them to keep up. Healing through screaming therapy With the administration mulling over limiting access to doxxing groups, a prominent Telegram doxxing group apparently went on a "revenge spree."
from us


Telegram حرف‌هايى براى نگفتن
FROM American