tgoop.com/MolaviPoett/5242
Last Update:
شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
حکایت مثلِ قانع شدنِ آدمی به دنیا...
(۱۰۸۹) خاصه آن ارضی که از پهناوری
در سفرِ گم می شود دیو و پَری
بخصوص آن زمینی که از فرط پهناوری و وسعت حتی دیو و پری هم در قلمرو وسیع آن گم میشوند. [منظور از این "ارض" ارض حقیقت است. پس مقام الهی را آن سان که باید هیچ مخلوقی درک نمیکند. ]
(۱۰۹۰) اندر آن بحر و بیابان و جِبال
منقطع میگردد اوهام و خیال
اوهام و خیالاتِ انسان در فهم دریا و بیابان و کوههای آن جهان عاجز می ماند.
(۱۰۹۱) این بیابان در بیابانهایِ او
همچو اندر بحرِ پُر يك تایِ مو
بیابانهای این دنیا در مقابل بیابانهای آن جهان مانند تار مویی در دریای خروشان و پهناور است.
(۱۰۹۲) آبِ اِستاده* که سَیرستش نهان
تازه تر، خوشتر ز جُوهایِ روان
آب راکدی که جریان نهانی دارد. از آب جویبارهای روان هم تازه تر و گواراتر است .
*آب استاده: اشاره به اهل طریقت که بظاهر ساکت و ساکناند. اما سیر و حرکت ملکوتی دارند.
*آفاق و آنْفُس، اصطلاحی در عرفان و فلسفة اسلامی. آفاق جمع اُفُق و به معنی کران، ناحیه، کرانة آسمان، کنار و بر گرد جهان؛ و انفس، جمع
نَفْس به معنی ذات: روح و خود است. در اصطلاح متفکران اسلامی 2 واژة آفاق و انفس باتوجه به قرآن (فصّلت/41/53) در معنای جهان و انسان یا ظاهر و باطن یا عالم مادیات و مجردات به کار رفته است، چنانکه عالم آفاقی کنایه از عالم ظاهر و عالم کبیر و عالم اجسام است؛ و عالم انفسی اشاره به عالم باطن دارد .
(۱۰۹۳) کو درونِ خویش چون جان و روان
سیرِ پنهان دارد و پایِ روان
عارف درون خود ،مانند روح و جان، سیری نهایی و رونده دارد. عارفان بالله اگر سیر آفاقی هم نداشته باشند قطعاً سیر انفسی دارند.
(۱۰۹۴) مستمِع خفتهست، کوته کن خِطاب
ای خطیب این نقش کم کُن تو بر آب*
شنونده احوال عرفا در خواب است، پس ای سخنران سخن را کوتاه کن و کار بیهوده نکن.
*نقش بر آب کردن: عمل بی فایده و کاری بیهوده کردن
(۱۰۹۵) خیز بلقیسا که بازاری ست تیز
زین خسیسانِ کَسادافگن * گُریز
ای بلقیس برخیز که بازار حقیقت، بازاری پُر رونق است، و از این فرومایگانی که موجب کسادی می شوند فرار کن.
*خسیسان کسادافگن: کسانی که به ایمان و معرفت مردم آسیب وارد میکنند.
(۱۰۹۶) خیز بلقيسـا کنون با اختیار
پیش از آنکه مرگ آرَد گیر و دار
ای بلقیس هم اکنون با اختیار خود از تختگاهِ سلطنت دنیوی و شکوه و حشمت ظاهری بلند شو، پیش از آنکه مرگ با تو گلاویز شود.
(۱۰۹۷) بعد از آن گوشَت کَشَد مرگ آنچنان
که چو دزد آیی به شِحنه*، جان کَنان
وقتی که مرگ فرا رسد، گوشِ تو را چنان میکشد که گویی دزد با حالی زار و خوار به نزد داروغه میرود.
*شخته: داروغه پاسبان
(۱۰۹۸) زین خران. تا چند باشی نعل دزد؟
گر همی دزدی، بیا و لعل دزد
تا کی میخواهی از این دنیای دون، متاعهای بیمقدار به دست آری؟ اگر هم میخواهی چیزی بدزدی لااقل بیا و لعل و گوهر بدزد.
*زین خران : دنیا بی ارزش
*نعل: متاع بی ارزش
(۱۰۹۹) خواهرانت يافته مُلكِ خُلود*
تو گرفته مُلکتِ کور و کبود*
ای بلقیس خواهران تو سلطنت جاودان یافتهاند اما تو در این دنیا به سلطنتی حقیر آویزان شدی.
*خُلود : جاویدان
*کور و کبود: نقص داشتن_ درد و رنج_ کم و کاستی
🆔 @MolaviPoett
BY شرح روان ابیات مثنوی معنوی دفتر اول_ دفتر دوم_ دفترسوم_ دفتر چهارم(مولانا)
Share with your friend now:
tgoop.com/MolaviPoett/5242