tgoop.com/MolaviPoett/5260
Last Update:
شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
باز آمدنِ شاعر بعدِ چند سال به امیدِ صِله...
(۱۱۹۶) خاصه مرد حق که در فضل ست چُست
پُر شود زآن باد چون خيكِ *دُرُست
بخصوص مرد خدا که در فضیلت فعّال و اگاهست، و مانند خيك سالم از بادِ مدح پُر می شود.
*پُر شدن از بادِ مدح: کنایه از تعالی و رشد روحی و کمال است.
(۱۱۹۷) ور نباشد ،اهل ز آن بادِ دروغ
خيك بدریده ست کی گیرد فروغ؟
اگر آن شخص شایسته مدح و ستایش نباشد هر اندازه که او مورد ستایش قرار گیرد بر کبر و غرورش افزوده میشود. مثل خیکی است که پاره شده و از کمال دور افتاده است.
(۱۱۹۸) این مثل از خَود نگفتم ای رفیق
سَرسَری مشنو، چو اهلی و مُفیق
ای رفیق این مثال را از پیش خود نگفتم اگر انسانی لایق و هوشیار هستی آنرا بی اهمیت تلقی مکن و با دیدگاه سطحی بدان منگر.
*مفیق: هوشیار
(۱۱۹۹) این پیمبر گفت، چون بشنید قَدح*
که چرا فَربِه شود احمد به مدح؟
این کلام پیامبر(ص) است، هنگامی که از کافران شنید. چرا (محمدص) از شنیدن مدح اینقدر شاد و مسرور میشود؟
*قَدَح: عیب جویی بدگویی
(۱۲۰۰) رفت شاعر پیشِ آن شاه و ببُرد
شعر اندر شُکرِ احسان کان نمُرد
آن شاعر نزد شاه رفت و شعری در ستایش شاه سرود و ضمن آن شعر بیان کرد که احسان شاه هنوز پایدار است.
(۱۲۰۱) مُحسِنان مُردند و احسان ها بماند
ای خُنُک آن را که این مَرکَب براند
احسان کنندگان مُردند اما احسانهای آنها هنوز در دنیا باقی است. خوشا به حال کسی که مرکب احسان را میراند . *مرکبِ احسان راندن: احسان نمودن و ادامه دادن آن
(۱۲۰۲) ظالمان مُردند و ماند آن ظلمها
وای جانی کو کند مکر و دَها*
ستمگران مُردند و ستم و آثار آن هنوز باقی است وای به حال کسی که مکر و تزویر بکار برد.
*دَها: زیرکی
(۱۲۰۳) گفت پیغمبر: خُنُک آن را که او
شد ز دنیا ، ماند ازو فعلِ نکو
پیامبر (ص) فرمود: خوشا به حال کسی که از دنیا برود و عمل نيك او باقی بماند.
(۱۲۰۴) مُرد، مُحسن ليك احسانش نمُرد
نزد یزدان، دین و احسان نیست خُرد
انسان نیکوکار میمیرد، اما نیکی او نمیمیرد، چون در نزد خداوند دینداری و نیکوکاری کار حقیری نیست
(اشاره به آیه ۱۶۰ سوره انعام)
(۱۲۰۵) وایِ آن کو مُرد و عصیانش نمُرد
تا نپنداری به مرگ، او جان بِبُرد
وای به حال کسی که میمیرد ولی عصیان و تبهکاریش نمیمیرد. مبادا گمان کنی که او با مُردنش از عذاب و جزا رها میشود.
(۱۲۰۶) این رها کن، زآنکه شاعر بر گذر
وام دارست و، قوی محتاجِ زر
این حرفها را رها کن ،و از شاعر بگذر، زیرا آن شاعر هم مقروض است و هم سخت نیازمند سیم و زر.
(۱۲۰۷) بُرد شاعر، شعر سویِ شهریار
بر امیدِ بخشش و احسانِ پار
شاعر به امید دریافت هدیه شعر سروده شده خود را به سوی شاه برد.
@MolaviPoett
BY شرح روان ابیات مثنوی معنوی دفتر اول_ دفتر دوم_ دفترسوم_ دفتر چهارم(مولانا)
Share with your friend now:
tgoop.com/MolaviPoett/5260