tgoop.com/MolaviPoett/5261
Last Update:
شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
باز آمدنِ شاعر بعدِ چند سال به امیدِ صِله...
(۱۲۰۸) نازنین شعری پُر از دُرِ دُرُست
بر امید و بُویِ اِکرام نخست
آن شاعر، به امید دریافت صله و احسان پیشین، شعری بسیار نغز و زیبا و آکنده از مرواریدهای سالم و کامل معانی سرود و نزد شاه خواند.
(۱۲۰۹) شاه هم بر خویِ خود گفتش: هزار
چون چنین بُد عادتِ آن شهریار
شاه پس از استماع شعر او بنا به عادتی که داشت دستور داد هزار سکه طلا بدهند، زیرا عادت معمول آن شاه اینگونه بود.
(۱۲۱۰) ليك اين بار آن وزیرِ پُر ز جُود
بر بُراقِ عِزّ زِ دنیا رفته بود
امّا غافل از اینکه آن وزیر پاکدل و بخشنده بر مرکَبِ عزّت سوار شده بود و از دار دنیا رحلت کرده بود.
(۱۲۱۱) بر مقامِ او وزیرِ نو رئيس
گشته، لیکن سخت بیرحم و خسیس
بر جای آن وزیر، وزیری جدید نشسته بود، ولی این وزیر آدمی بسیار بی رحم و فرومایه بود.
(۱۲۱۲) گفت: ای شه خرج ها داریم ما
شاعری را نَبوَد این بخشش جزا
آن وزیر خسیس به شاه گفت: شاها، دولت هزینههای سنگینی دارد، و از این گذشته به يك شاعر که این همه صله و پاداش نمیرسد.
(۱۲۱۳) من به رُبعِ عُشْرِ این ای مُغْتَنم
مردِ شاعر را خوش و راضی کنم
ای شاه عزيز، من با يك چهارم عُشرِ این مبلغ، مرد شاعر را راضی و خشنود میکنم. یعنی به جای هزار سکه به او بیست و پنج سکه میدهم و او را راضی میکنم.
(۱۲۱۴) خلق گفتندش که: او از پیش دست
ده هزاران زین دلاور بُرده است
اطرافیان شاه به وزیر گفتند که این شاعر قبلاً ده هزار سکه طلا از این شاه دلیر گرفته است.
(۱۲۱۵) بعدِ شِكَّر، كِلك خایی چون کند؟
بعدِ سلطانی، گدایی چون کند؟
این شاعر پس از آنکه شِکَر جویده چگونه میتواند نی بجُوَد؟ او که قبلا پادشاهی کرده، چگونه میتواند گدایی کند؟
(۱۲۱۶) گفت بفشارم وَرا اندر فشار
تا شود زار و نزار از انتظار
آن وزیر خسیس گفت: من آن شاعر را چنان تحت فشار قرار میدهم تا از شدت انتظار، عاجز و خوار شود.
(۱۲۱۷) آن گه از خاکش دهم از راه، من
در رُباید همچو گُلبرگ از چمن
در آن صورت اگر فرضاً به جای سکه طلا، خاك هم به او بدهم آنرا مانند برگ گل از چمنزار میرباید.
(۱۲۱۸) این به من بگذار که اُستادم درین
گر تقاضاگر بُوَد هم آتشین
این کار را به من واگذار کن که من در این نوع کارها استادم. فرضاً اگر تقاضا کننده طلبی آتشین هم داشته باشد او را سرد و خاموش خواهم کرد.
(۱۲۱۹) از ثُریّا گر بِپَرَّد تا ثَری
نرم گردد چون ببیند او مرا
اگر آن شاعر حتی بتواند در مسافت میان آسمان و زمین پرواز کند، همینکه مرا ببیند نرم و ملایم میشود. یعنی آن شاعر هر اندازه که سمج و زرنگ باشد، من او را سرجایش مینشانم.
*ثریا : نام دیگر ستاره پروین
*ثری: خاک
(۱۲۲۰) گفت سلطانش: برو، فرمان تو راست
ليك شادش کن، که نیکوگویِ ماست
شاه به آن وزیر پُر تزویر گفت: برو که حُکم حکمِ توست. امّا آن شاعر را شادمان کن زیرا مدّاح ماست. یعنی او را رنجیده مکن که اگر برنجد به جای مدح، به قدح ما خواهد پرداخت.
(۱۲۲۱) گفت او را و دوصد اومیدلیس*
تو به من بگذار و، این بر من نویس
سلام وزیر گفت: شاها، تو او و دویست شخص امیدوار دیگر را به من واگذار کن و کار او را به حساب من بنويس.
*أو ميدليس: امیدوار
(۱۲۲۲) پس فگندش صاحب اندر انتظار
شد زمستان و دی و، آمد بهار
پس وزیر، شاعر مذکور را به امید دریافت صله و پاداش منتظر گذاشت، و بدین ترتیب زمستان و دیماه تمام شد و فصل بهار رسید.
(۱۲۲۳) شاعر اندر انتظارش پیر شد
پس زبونِ این غم و تدبیر شد
شاعر از بس منتظر ماند پیر شد. پژمرده و افسرده شد. و از این فکر و غم و غصه، بیچاره شد.
(۱۲۲۴) گفت: اگر زر نَه، که دشنامم دهی
تا رهد جانم، تو را باشم رهی*
شاعر که از انتظار جانش به لبش رسیده بود به وزیر گفت: اگر سکه طلایی در کار نیست، لااقل به من ناسزا بگو تا جانم از رنج و غم رها شود و بنده و غلام تو شوم.
*رَهی: غلام
(۱۲۲۵) انتظارم کُشت، باری گو؛ برو
تا رهد این جانِ مسکین از گرو
انتظار مرا کشت، خلاصه به من بگو برو پی کارت تا جان ناتوانم از غم و اندوه رها شود.
@MolaviPoett
BY شرح روان ابیات مثنوی معنوی دفتر اول_ دفتر دوم_ دفترسوم_ دفتر چهارم(مولانا)
Share with your friend now:
tgoop.com/MolaviPoett/5261