tgoop.com/MolaviPoett/5280
Last Update:
شرح روان ابیات مثنوی معنوی _ دفتر چهارم
آموختنِ پیشه گورکَنی، قابیل از زاغ، پیش از آنکه در عالَم، علمِ گورکَنی و گور بُوَد
(۱۳۰۱)کندنِ گوری که کمتر پیشه بود
کی ز فکر و حیله و اندیشه بود؟
حرفه گورکنی که از نازلترین حرفههاست چگونه ممکن است که از فکر و تدبیر و اندیشه آدمی برآید؟
(۱۳۰۲) گر بُدی این فهم، مر قابیل را
کی نهادی بر سَر، او هابیل را؟
اگر قابیل واقعاً از این حرفه اطلاعی داشت، پس چرا جسد هابیل را بر دوش میکشید؟
(۱۳۰۳) که کجا غایب کنم این کُشته را؟
این به خون و خاک در آغشته را؟
جسد هابیل را کجا پنهان کنم؟ این جسد آغشته به خون و خاک را کجا مخفی کنم؟
(۱۳۰۴) دید زاغی، زاغ مُرده در دهان
بر گرفته، تیز میآمد چنان
قابیل در این احوال بود که دید زاغی جسد زاغی دیگر را به منقار گرفته و با شتاب میآید.
(۱۳۰۵) از هوا زیر آمد و شد او به فن
از پیِ تعلیم، او را گورکن
آن زاغ از هوا فرود آمد و برای تعلیم فن گورکنی به قابیل مشغول کندن زمین شد.
(۱۳۰۶) پس به چنگال از زمین انگیخت گَرد
زود زاغِ مُرده را در گور کرد
پس آن زاغ با چنگال خود زمین را کَند و فوراً جسد زاغ مُرده را در گور قرار داد.
(۱۳۰۷) دفن کردش، پی ببوشیدش به خاک
زاغ از الهامِ حق بُد عِلم ناك
جسد زاغ را دفن کرد و با خاک پوشاند زیرا زاغ از طریق الهام الهی دارای علم شده بود.
(۱۳۰۸) گفت قابیل: آه شُه* بر عقلِ من
که بُود زاغی ز من افزون به فن
قابیل گفت: اُف بر این عقل من كه يك زاغ در فن و هنر از من برتر است.
* شُه: تف
(۱۳۰۹) عقلِ كُلّ را گفت: ما زاغَ الْبَصَر
عقلِ جزوی میکند هر سو نظر
حضرت حق درباره عقل كل (عقل حقیقت طلب) فرموده است: چشم او به کژی نگرایید، در حالی که عقل جزوی (عقل دنیا طلب) از روی هوی و هوس به هر سو نگاه میکند. اشاره به آیه ۱۷ سوره نجم ما زاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى. «چشم محمد(ص) به کژی نگرایید و از حد در نگذشت.»
(مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۷۳)
(۱۳۱۰) عقل ما زاغ ست نورِ خاصگان
عقلِ زاغ اُستادِ گورِ مُردگان
عقل ما زاغ است، نور معنوی و روحانی بندگان خاص خداوند است. عقل حقیقت جو مخصوص بندگان صالح و خاص که وسیله شهود حقیقی است.
عُراب : از اصطلاحات صوفیه، جسم کُلی در اخرین مرتبه از عالم الهی، کنایه از سیاهی و دوری
*عقل زاغ: نماد نَفس اماره
*عقل اهل هوی و هوس: راهنمای مرده دلان و اسیران شهوت.
(۱۳۱۱) جان که او دنباله زاغان پَرَد
زاغ، او را سویِ گورستان بَرَد
روحی که به دنبال زاغ پرواز کند، زاغ او را به گورستان میبرد.
(۱۳۱۲) هين مَدو اندر پیِ نفسِ چو زاغ
کو به گورستان بَرَد، نه سویِ باغ
دنبال نفس اماره ندو که او مانند زاغ تو را به گورستان میبرد، نه به سوی گلستان.
گورستان: دنیا
گلستان: عالم معنا
(۱۳۱۳) گر رَوی، رو در پیِ عَنقایِ دل*
سویِ قاف و مسجدِ اقصایِ دل
اگر قرار است که دنباله روی کنی از سیمرغ دل پیروی کن، و به سوی کوه قاف و مسجد اقصی دل حرکت کن.
*عَنقای دل: دل مانند سیمرغ_ روح
*قاف: کنایه از قلب انسان است که مظهر اسماء الهی است
(۱۳۱۴) نو گیاهی، هر دَم از سودایِ تو
میدمد در مسجدِ اَقصایِ* تو
هر لحظه از خیالات بی اساس و آرزوهای، جوانهای در مسجد اقصای دل تو میروید.
*مسجد اقصٰی: اینجا دلی که پرستشگاه حق باشد و لاغیر.
(۱۳۱۵) تو سليمان وار داد او بـده
پی بَر از وَی، پایِ رَد بَر وَی منه
تو هم مانند حضرت سلیمان حق آن جوانه ها را ادا کن و به ماهیت و خاصیت آنها واقف شو و رَد پا روی آنها نگذار. به آنان بیتوجه نباش.
@MolaviPoett
BY شرح روان ابیات مثنوی معنوی دفتر اول_ دفتر دوم_ دفترسوم_ دفتر چهارم(مولانا)
Share with your friend now:
tgoop.com/MolaviPoett/5280