tgoop.com/MolaviPoett/5295
Last Update:
شرح روان ابیات مثنوی معنوی_دفتر چهارم
حکایت رُستن خَرّوب در مسجدِاقصی ...
(۱۴۲۷) نیست آن سو رنجِ فکرت بر دِماغ*
که دِماغ و عقل رُویَد دشت و باغ*
در عالم حیرت اندیشه برای روح و عقل، درد و ناراحتی بوجود نمیآورد، چون در آن وادی گلزار معرفت است
* دماغ : مغز_سر عضوی که محل روح نفسانی است.
*باغ :اینجا دل _روح انسان کامل
(۱۴۲۸) سویِ دشت، از دشت نکته بشنوی
سویِ باغ آیی، شود نخلت رَوی*
در عالم حیرت، از این دشت به آن دشت گذر کنی اسرار خواهی شنید و اگر به سوی باغ بیایی نخل وجودت سیراب شود.
*رَوی: سیراب
(۱۴۲۹) اندرین ره ترك كن طاق و طُرُنب*
تا قلاووزت *نجنبد تو مَجُنب
در این راه، حشمت و شکوه ظاهری را رها کن و تا پیر و راهنما باش، تا حرکت نکرده تو از جایت بلند نشو.(=حرکت نکن)
*طاق و طرنب: شکوه و جلال ظاهری
*قَلاووز : پیشاهنگ_ راهنما
(۱۴۳۰) هر که او بیسَر* بِجُنبد، دُم بُوَد
جُنبشش چون جُنبشِ کژدُم بُوَد
هر کس بدون پیر و فاقد تدبیرحرکت کند ، مانند حرکت دُم است یعنی حرکت بدون اراده است و ارزش ندارد. و به جایی راه نمیبرد.
(۱۴۳۱) کَژرو و شبکور و زشت و زهرناك
پیشه او خَستنِ* اجسامِ پاك
عقرب کج حرکت میکند، در تاریکی نمیبیند و زشت و زهردار است و کارش نیش زدن به صالحان است .
*خَستن: آزردن_ اینجا نیشزدن
(۱۴۳۲) سَر بکوب آن را که سِرِّش این بُوَد
خُلق و خویِ مستمرّش این بُوَد
کس که باطن زشت و نیشدار است را سرکوب کن، چون سرشت و طبع او همیشه آزار زننده است.
(۱۴۳۳) خود صلاحِ اوست آن سَرکوفتن
تا رهد جان ریزه* اش ز آن شوم تن
سرکوب کردن او به صلاح خودش است تا جان حقیرش از جسم ناپاکش نجات یابد.
*جان ریزه: روح حقیر و ناقص
(۱۴۳۴) واسِتان از دستِ دیوانه* سلاح
تا ز تو راضی شود عدل و صلاح
از دست دیوانه سلاح را بگیر تا طرفداران عدالت و مصلحت از تو خشنود شوند.
دیوانه: کسی است که در تصرف نفس و شهوت است.
(۱۴۳۵) چون سلاحش هست و عقلش نه، ببند
دستِ او را ورنه آرَد صد* گزند
دیوانه چون سلاح دارد و عقل ندارد باید دست او را ببندی، والا به این و آن ضرر و آسیب بسیار میرساند
*صد : نماد کثرت است
@MolaviPoett
BY شرح روان ابیات مثنوی معنوی دفتر اول_ دفتر دوم_ دفترسوم_ دفتر چهارم(مولانا)
Share with your friend now:
tgoop.com/MolaviPoett/5295