tgoop.com/Nahavand_farhangohonar/26545
Last Update:
#آقای_بازرس
(قسمت اول)
سن و سال و حس و حالم در حوالی ۱۰ سالگی پرسه میزد که چند و چون کشتن یک نفر را از سر میگذارندم. در خیالم شکیبایی میکردم تا روز به ظلمت آلوده شود. آنوقت از دیوار خانهاش بالا میرفتم. هنگامی که در خواب بود دشنه را تا بُن فولاد در قلبش فرو میکردم. نه در اندیشهی ترسش بودم و نه در بند طرح و دسیسه. نه بلندای دیوار بازم میداشت و نه قفل آهنین درِ چوبین اتاق خوابش. همه چیز در خیالم ساده بود. بی هیچ پیامد و عقوبتی.
اتابک کتاب علومش را روی میز گشوده بود بی آنکه پاسخی برای پرسشهای پایان هر درس نوشته باشد. آقای بازرس آمد. بلندبالا و خوشسیما. رو به اتابک کرد و پرسید: « چرا جواب سوالها را توی کتابت ننوشتهای؟ ببینم کتابترو.»
اتابک هراسناک کتابش را بالا آورد. آقای بازرس کتاب را ورق زد و پرسید: «چرا سوالات متن درسها رو در نیاوردهای؟»
چند کتاب علوم دیگر را بازبینی کرد. کتابهایی که حالا دیگر از ترس بسته شده بودند. خانم آموزگار هم که کمتر از ما نهراسیده بود دم فروبسته بود و در کناری ایستاده بود.
نیم نگاهی به خانم آموزگار انداخت و حرفش را رو به همه گفت: «کتاب که نباید این همه سفید باشه. این چه طرز درسخوندنه؟ آدمتون میکنم. حالا میبینید.»
آقای بازرس داد سخن میداد و در کلاس چرخ میزد. صدای پاشنهی کفشهای براقش گاه دور و گاه نزدیک میشد. بالای سر یکبهیک بچهها میرسید. پرسشی طرح میکرد و هربار، مِنمِن بچهها را با سیلی دردناکش پاسخ میداد: «مواد با هم چه شباهتهایی دارند؟ طاهر ذوالیمنین که بود؟» آقای بازرس برای شنیدن پاسخ ناشکیبا بود. با سیلی محکمش آدامس نیمجویدهی احمد از دهانش به وسط کلاس پرتاب شد.
جای من پهلوی اتابک بود، میز اول، نفر وسط. صدا نزدیک و نزدیکتر شد. جغد شوم بداقبالی بر شانهام نشست. با دستش چانهام را بالا آورد و پرسید: «امروز ساعت چند تعطیل میشید؟» گفتم: «آقا اجازه ساعت ۶» ادامه داد: «تا ۱۲ شب میشه چند ساعت؟» پرسش دشواری نبود. کمی حساب و کتاب کردم و گفتم: «آقا اجازه ۶ ساعت» خب فردا از ۶ صبح تا ۱۲ ظهر میشه چند ساعت؟» گفتم: «آقا اجازه بازهم ۶ ساعت.»
از میزم دور شد و ادامه داد: «خب با این حساب از امروز عصر تا فردا ظهر که به مدرسه میآیید ۱۲ ساعت وقت دارید. همین امروز توی راه یک دفتر صدبرگ بخرید. وقتی رسیدید خونه شروع کنید به نوشتن. تمام سوالهای متن درسها رو از درس اول تا به امروز در بیارید و جوابش رو جلوش بنویسید. ساعتی ۸ صفحه هم که بنویسید میشه حدود ۱۰۰برگ.»
#مجتبی_طاهری
۱۴۰۳/۰۷/۱۳
@Nahavand_farhangohonar
۱۴۹۲۹
BY کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند
Share with your friend now:
tgoop.com/Nahavand_farhangohonar/26545