tgoop.com/Nahavand_farhangohonar/28103
Last Update:
#آخرین_شب_بیداران
بخش اول
آن شب شب عرفان و دعا، شب نیایش و اشک شوق و شب راز و نیازی صادقانه بر آستان محبوب بود.
بهمن حاج #طالبیان را بوسید و گفت:
+ پیراهن سفیدت را به من میدهی؟
- پیراهن را میخواهی چکار؟
+ میخواهم کفنم باشد، میخواهم وقتی گلوله میخورم، خون سرخم روی این پیراهن سفید باشد و با پیراهنی خونین محبوبم را ملاقات کنم و در محضرش بگویم که خداوندا میبینی که چگونه پادشاهی ظالم و جابر بندگان مومن تو را ناجوانمردانه به مسلخ فرستاد و حیات آنها را ملعبهی دست خودش ساخت؟
حاجی پیراهن را بر او پوشاند و گفت: حیات شما همیشگی است.
بهمن: آره حاجی جان حق با شماست، حیف که یک جان دارم کاش صدها جان داشتم و همه را در راه رضای دوست فدا میکردم.
فردا روز عید جانفشانی ماست، مرا حلال میکنید؟
حاجی سعی کرد گریه نکند. مگر میشد!؟
تکتک بچهها را در آغوش کشید و گریست.
آنها آن شب را تا سحر بیدار بودند و وصیتنامه نوشتند و به هم نگاه کردند
ولیالله رو به بهمن نمود و گفت: ما که یک روح در شش بدن بودهایم، این آخرین دیدار هم، وصیتنامههامان را برای هم بخوانیم. ما که از هم چیزی پنهان نداشتیم.
بهمن لبخند ملیحی زد و گفت پیشنهاد بسیار زیبایی است، پس ابتدا شما شروع کنید.
ولیالله لبخند زد و خواند:
پدر و مادر عزیز و مهربانم، چند ساعت بیشتر باقی نمانده که عهدی را که باخدا بستهام به عهدم وفا کنم، تاکنون خیلی بر گردن من حق داری زیرا پدرم هستی، پس کوتاهیهایم را ببخش و در غمِ من صبر کن، مادر عزیزم تو هم مرا ببخش، فقط افتخارت این باشد که فرزندت در راه خدا شهید شده است. داداشهای خوبم را دعوت میکنم به نماز و روزه، برادر عزیزم مهدی جان امیدوارم که یک آن از نماز و روزهات غفلت نکنی همانطور که خدا میفرماید زندگی دنیا جز لهو و لعب نیست، دنیا ما را فریب ندهد.
الموت احلی من العسل
۳۰ بهمن پنجاه و دو
#ولیالله_سیف
نوبت به #حجت_عبدلی رسید و شروع کرد:
اکنون که آخرین ساعتهای عمرم سپری میشود، با خاطری آسوده و عشقی سرشار از ایمان، شما را وصیت میکنم به تقوی، تقوی را حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه برای همام بیان میکند.
هرگاه خیلی ناراحت شدید یا خیلی خوشحال به قبرستان بروید و عبرت بگیرید.
تا میتوانید از ذکر خدا غافل نباشید، شما را وصیت میکنم به خواندن نماز، به صبر و پایداری در مقابل مشکلات و گناه.
پدر و مادر عزیز و مهربانم، برادران و خواهرانم، شما حقی بزرگ بر من دارید مرا از صمیم قلب حلال کنید، شما نیز خدا را ملاقات خواهید کرد. توشهای از این عمر کوتاه برگیرید، توبه کنید که خدا توبهپذیر و مهربان است.
الان که چیزی با مرگ فاصله ندارم، آرزو میکنم که ایکاش خوبیهای بیشتری میکردم. تا میتوانید صبر داشته باشید و عمل صالح انجام دهید. بدانید همه از کرم خدا روزی میخوریم.
هیچگاه از رحمت خدا ناامید نشوید، مرا حلال کنید، نعش مرا اگر امکان داشت بگیرید و در #نهاوند دفن کنید.
در خاتمه برای شما توفیق عبادت و اطاعت از الله را آرزو میکنم.
۳۰ بهمن پنجاه و دو
#حجت_عبدلی
#محمد_ساکی
۱۴۰۳/۱۱/۳۰
@Nahavand_farhangohonar
۱۵۸۷۷
ادامه دارد…
BY کانال خاطرات، فرهنگ و هنر نهاوند
Share with your friend now:
tgoop.com/Nahavand_farhangohonar/28103