tgoop.com/Nasim_Tarikh/568
Last Update:
🍀 پادشاهی با لباسهای مبدل
آدرس کانال تلگرامی نسیم 👇👇👇👇
https://www.tgoop.com/Nasim_Tarikh
آدرس کانال واتساپ نسیم تاریخ 👇👇👇👇👇👇👇👇
https://chat.whatsapp.com/IcaiaEPDT76EBieB4a1zZc
آدرس کانال ایتا نسیم تاریخ https://eitaa.com/Nasim_Tarikh
✍️#رضا_احمدی
🔹 « خبرداری از خسروان عجم
❞ که کردند بر زیردستان ستم
❞ نه آن شوکت و پادشایی بماند
❞ نه آن ظلم بر روستایی بماند
«بوستان، سعدی، باب ۱، ص.۲۳۰»
🔸 به فکر مردم
حاکمان معمولاً گرفتار اطرافیان چاپلوس و دغل کار، ویژه خوار هستند، که سعی دارند واقعیت های جامعه را از حاکم خود پنهان سازند تا هم دل او را بدست آورند هم اوقات حاکم را مکدر نسازند. شاه عباس اول شخصی زیرک و دانایی بود که کمتر فریب تملق و چاپلوسی های اطرافیان را می خورد.
شاه عباس برای اینکه از جزئیات احوال رعایا آگاه شود و به حقیقت عقاید و افکار آنان درباره ی خویش پی ببرد، به صورت ناشناس و با لباس مبدل تنها و یا با یک نفر در شهر می گشت. او با افراد و طبقات مختلف صحبت می کرد و نظر آنها را در باره ی خودش و کارگزارانش و سیاست هایش می پرسید. تا فریب تملق و چاپلوسی اطرافیان را نخورد.
🔹 در لباس دوره گرد
او با این لباس به خانه های مردم وارد می شد، و با آنها سر صحبت را باز می کرد و پای درد دل مردم می نشست. در سال 1017 ق/ با شیر فروشی بنام مصطفی هم زبان شد، شاه از شیرفروش پرسید، داروغه با مردم چگونه برخورد می کند، شیر فروش جواب داد: خیلی بد است. او با دزدان و رهزانان هم دست شده است و به مال و ناموس مردم رحم نمی کند. هیچگاه دزدان اصلی مورد پیگری قرار نمی گیرند.
شاه خشم خود را فرو خورد، و هنگامیکه به قصر بازگشت، فرمان داد تا داروغه را به قتل برسانند و دزدان را مجازات کنند. روزی دیگر شیر فروش را به قصر خواند، او شاه عباس را شناخت و به پای شاه افتاد و از گفته های خود بیمناک بود، اما شاه او را داروغه اصفهان کرد و امنیت را در شهر برقرار کرد.
🔸 شاه درمهمانی
زمانی که شاه عباس به منطقه گلپایگان رفته بود، نزدیک غروب با لباس معمولی سوار اسب شد به راه افتاد، او با همراهش زیر باران خیس شده بودند. آنها وارد باغ بزرگی شدند، صاحب باغ الله وردی نام داشت که در ایوان روی تشکی نشسته بود. شاه و همراهش خیس بودند. شاه گفت : ما خیس شده ایم و از سرما می لرزیم، بخاطر شاه امشب به ما جا می دهید؟ مرد پاسخ داد: «چون نام شاه را بردی از اسب پیاده شو.» صاحب باغ به نوکرانش دستور داد، لوازم پذیرایی را آماده سازند. شاه و صاحب باغ درباره ی مسائل مختلف صحبت کردند. صاحب باغ اسم شاه را با احترم به زبان می آورد. شاه شب را در آنجا خوابید، صبح زود برخاست تا برود به صاحب باغ گفت: دیشب برای ما چقدر خرج کردید، بگو تا بپردازیم. مرد جواب داد لعنت خدا بر من باد اگر چنین کاری کنم، تو مهمان من بودی و بخاطر شاه پذیرایت کردم. شاه به اصفهان بازگشت.
او به سربازان دستور داد تا الله وردی را به اصفهان بباورند، او بسیار ترسیده بود، وقتی وارد قصر شد با همان مرد خیس لرزان, روبرو شد, به خاک افتاد، گفت شاه هستید. شاه عباس به او هدیه های فراوانی داد.
🔹 شاه و کشیش
روزی شاه در لباس خرده فروش دوره گرد بر کشیشی در منطقه لنجان وارد شد و به او گفت: از من چیزی بخر، کشیش قلمتراشی خرید. شاه با کشیش سر صحبت را باز کرد. و سپس از او پرسید: شاه را می شناسی، از او راضی هستی؟ کشیش پاسخ داد: من خوب و بد کسی را نمی دانم، چون صاحب اختیار ماست بهتر است از او بد نگوییم. شاه از کشیش پرسید چه می نویسی، او پاسخ داد در باره شهادت سن ژاک شهید می نویسم که جسد او را تکه تکه کردند. او در زمان یزگرد به جرم اینکه زرتشتی شد سپس دوباره مسیحی گردید،؛ او را مرتد خواندند و تکه تکه اش کردند. شاه به کشیش گفت: مرا دعا کن.
شاه بعد از این دیدار، فرمانی صادر کرد : اگر از عیسویان کسی مسلمان شد، و دوباره به دین عیسوی برگشت، مزاحم او نشوید و شکنجه اش نکنید و در کار دین بکلی آزادش بگذارند. زیرا اگر کسی به این جرم کشته شود، سبب بی اعتقادی مسلمانان می شود.
هر وقت مسیحی نزد شما آمد به او اجازه نامه ای بدهید که در دین خود آزاد است ، تا بدین ترتیب کافر بماند و به شما جزیه بدهد.
🔸 آزار زرتشتیان
به شاه عباس کبیر خبری رسید که در کرمان بر زرتشتیان ستمی شده است، شاه به همراه سواری، 682 کیلومتر با اسب تاخت و به کرمان رسید، بی آنکه گنجعلی خان حاکم، کرمان از آمدنش اطلاع پیدا کند. شاه پس از ورود به کرمان و با تحقیق از زرتشتیان به اصفهان بازگشت.
اگر حاکمان از اوضاع مردم اطلاع پیدا کنند در تصمیمات خود عاقلانه برخورد خواهند کرد و مشکلات را بر مردم خود تحمیل نمی کنند. #پادشاه_لباس_مبدل
BY نسیم تاریخ
Share with your friend now:
tgoop.com/Nasim_Tarikh/568