tgoop.com/NazariyehAdabi/9156
Last Update:
اراده خوب ارادهای است که از طرفی مقاوم باشد و از طرف دیگر با حوادث جبری و ضروری ستیزه بیهوده نکند.
ولی از نظر اخلاقی، این مقدار برای توجیه خوبی اراده کافی نیست. باید مقصدی خوب که خوبی خود را نه از ناحیه اراده، از ناحیه دیگر داشته و به علاوه آن مقصد، خوب فی نفسه باشد نه خوب برای من، و به عبارت دیگر مقصدی که خوب مطلق باشد نه خوب نسبی در میان باشد.
اگر معنی اخلاق، دستورالعمل زندگی باشد به معنی اینکه هر کسی برای اینکه خوشتر و بهتر و نیرومندتر و با شخصیتتر زندگی کند باید آن دستورها را به کار بندد، دستورالعملهای رواقیون را میتوان اخلاق شمرد. و اما اگر اخلاق را به معنی رفتار با فضیلت و قابل تقدیس و متعالی بدانیم، آنچه رواقیون گفته اند کافی نیست. زیرا آنچه رواقیون میگویند خوب نسبی، یعنی خوب برای همان فردی است که به کار میبندند، و حال آنکه خیر و فضیلت، آنگاه خیر و فضیلت است که نسبت به اشخاص متغیر نباشد.
اخلاق رواقی با اخلاق کلبی، در بی اعتنائی و تاثیر ناپذیری از حوادث اشتراک دارند. تفاوت در این است که اخلاق کلبی خوبی را در بی نیازی عملی و ترک همه چیز میداند و از همه چیز کناره میگیرد و «سگ زیستی» و «حیوان زیستی» را توصیه مینماید، ولی اخلاق رواقی توصیه به کنارهگیری و ترک عملی نمیکند، آنچه توصیه میکند، بیتفاوت بودن در برابر اقبالها و ادبارهای حوادث است نه گریز از آنها. لهذا رواقی مخالف بهرهمندی از تمدن و مواهب حیات نیست، آنچه او مخالف آن است گرفتاری و اسارت به وسیله آنها است.
کلبی مانند کسی است که از ترس گرفتاری به یک بیماری از محیط میگریزد، و اما رواقی بجای گریز از محیط بیماری، در خود مصونیت طبی ایجاد میکند. اما هیچکدام به مبارزه با بیماری دعوت نمیکنند.
بعد از سقراط، علاوه بر مکتب افلاطون و مکتب ارسطو، چهار مکتب دیگر نیز به وجود آمد که هر کدام به نحوی ادامه سقراط به شمار میرفتند. هر کدام از این مکتبها در حقیقت، شاخه ای از فلسفه سقراط را تعقیب میکردند. آن مکتبها عبارتاند از مکتب کلبیان، مکتب شکاکان، مکتب اپیکوریان و مکتب رواقیان.
از نظر تاریخی این مکتبها همه در زمانی به وجود آمده اند که دوره ادبار یونان بوده است، زیرا نظام دولت شهری یونان وسیله اسکندر از بین رفت و با نابودی اسکندر، نوعی بینظمی و اغتشاش و ناراحتی در زندگی مردم پدید آمد.
بسیاری از محققان بر این عقیدهاند که این مکتبها همه عکسالعملهای مختلفی است که فلاسفه به حکم قانون طبیعی در برابر آن مشکلات ابراز داشتهاند، و در واقع همه این فلسفهها فلسفه دلداری و تسلی است.
میگویند: مردم میتوانند به طرق گوناگون با بدبختی و ادبار سروکار داشته باشند. میتوانند تسلیم آن شوند، یا با آن بجنگند، یا از آن بگریزند، یا آن را بپذیرند. مطابق هر یک از این رفتارها یک نظریه اخلاقی وجود دارد که آن را توجیه میکند.
مکتب کلبی مکتب فرار از زندگی است، مکتب رواقی مکتب مقاومت است، اما مقاومت درونی. مکتب اپیکوریسم مکتب فرار از رنجها و پناه بردن به لذتها است، و مکتب شک، مکتب تزلزل معیارها است که معمولا به دنبال سختیها پدید میآید.
▪️کلیات فلسفه، فصل فلسفه اخلاق/ ریچارد پاپکین، آوروم استرول/ مترجم: جلالالدین مجتبوی
@NazariyehAdabi
BY ادبیات، فلسفه و سینما
Share with your friend now:
tgoop.com/NazariyehAdabi/9156