SHARROMID Telegram 789
ای درخت معرفت 🌲

پاسخ #اخوان_ثالث به #افلاطون

اي درختِ معرفت ، جز شكّ و حيرت نيست بارت
يا كه من باري نديدم، غير از اين بر شاخسارت

بر زمينت كِشت و بُردت سر به سوي آسمانها
باغبانِ شوخ چشمِ پير و پنهان-آبيارت

يا از آن سر شاخه هاي دور و پنهان از نظرها
ميوه اي ديگر فرو افكن براي خواستارت

يا بر آي از ريشه و چون من به خاك مرگ درشو
تا نبينم سبز زين سان ، هم زمستان هم بهارت

حاصلي جز حيرت و شك ، ميوه ای جز شكّ و حيرت
چيست جز اين ؟ نيست جز اين ، ای درخت پير، بارت

عمرها بُردي و خوردي ، غير از اين باري ندادي
حيف،حيف از اينهمه رنجِ بشر، در رهگذارت

چند و چونِ فيلسوفان، چون بَرِ ديوارِ ندبه ست
پيرَكِ چندي زَنخ زن ، ريش جنبان در كنارت

وعده هاي اين ، همه نقل ست و عقلِ دير باور
شاخه اي از توست ، چون بپذيرد اين شعر و شعارت ؟

قيل و قال آن ، همه وهم ست و فهمِ جستجوگر
هر كران پويد كه گردد هم‌عنان باشهسوارت


شهرِ افلاطون ابله ، ديده با پس.كوچه هايش
گشته، وز آن بازگشتم ، مي كُند خَمرش خمارت

ما غلامانيم و شاعر ، در فنون جنگ ماهر
سنگ ، چون اردنگ  مي سازيم ، اي ابله نثارت

چيستي و از كجائي اي گياهِ ريشه درگم
وي بنفشه ي اطلسي ، آيا شناسم من تبارت ؟

اي كلاغِ صبحهاي روشن و خاموش برقي
خوشتر از هر فيلسوفي دوست دارم قارقارت

پال پال و كورمالان ، من كه عمري خرج كردم
زيرِسردِ بي مرّوت سايه ات ، يعني حصارت

چون گشودم چشم عبرت ، ناگهان ديدم كه بيگه
پرده اي برفينه پوشيده سرم ، يعني غبارت

من غبارِگردباد آسا بسي در دور و نزديك
ديده ام ، امّا نديدستم كه آيد زآن سوارت

هم« ندار»ي با من و هم تا گل قالي ـ حصيرم
مي برد دارو ندار ، ای پير ليلاجان ، قمارت

مرغزارِگونه گون سبز تورا ، نزديك يا دور
گرخوش و ناخوش ، چريده ست اين غزال بي قرارت

گرم و سردت ديده و خشك وتر و نزديك ماهت
يا كه مهر دور ، و تن بس شسته در هر آبشارت

ديده پنهان و آشكارا ، مرغزاران تو هر جا
نيستم چونان كه پنداري تو ، چندان شرمسارت

ليك از اين ديدار و دانش ، دل سوي اشراق و تابش
خوانَد و بدرود با پير ، ابلقِ ليل و نهارت

چون « سمك» شادي خورِ عيّار مردان جهانم
بُلحسن گوید : «سوي خرقان كش ، ای ماهي ، مهارت

گر چه خود را دور از هر باد مي پنداري ، اما
ديده ام بسيار دست افشان به هر بادي چنارت »

سوی شهر شعرگردم باز ، و دیوار از هوایش
زانکه دیوار آهنین ملکی است ، هیچستان دیارت

گلبن داوودي پاييز روشن ، خواهد اميد
كاي درخت معرفت ، جز شك و حيرت نيست يارت

فیلم ضمیمه : دکلمه با صدای شاعر

@persian_organon | ایوان‌چراغانی‌دانش
@mghlte | عصر روشنگری
@SHARRomid | فلسفه‌ی زندگی

#معرفت_شناسی
#در_باب_حیرت
#شک
#فلسفه_زندگی



tgoop.com/SHARRomid/789
Create:
Last Update:

ای درخت معرفت 🌲

پاسخ #اخوان_ثالث به #افلاطون

اي درختِ معرفت ، جز شكّ و حيرت نيست بارت
يا كه من باري نديدم، غير از اين بر شاخسارت

بر زمينت كِشت و بُردت سر به سوي آسمانها
باغبانِ شوخ چشمِ پير و پنهان-آبيارت

يا از آن سر شاخه هاي دور و پنهان از نظرها
ميوه اي ديگر فرو افكن براي خواستارت

يا بر آي از ريشه و چون من به خاك مرگ درشو
تا نبينم سبز زين سان ، هم زمستان هم بهارت

حاصلي جز حيرت و شك ، ميوه ای جز شكّ و حيرت
چيست جز اين ؟ نيست جز اين ، ای درخت پير، بارت

عمرها بُردي و خوردي ، غير از اين باري ندادي
حيف،حيف از اينهمه رنجِ بشر، در رهگذارت

چند و چونِ فيلسوفان، چون بَرِ ديوارِ ندبه ست
پيرَكِ چندي زَنخ زن ، ريش جنبان در كنارت

وعده هاي اين ، همه نقل ست و عقلِ دير باور
شاخه اي از توست ، چون بپذيرد اين شعر و شعارت ؟

قيل و قال آن ، همه وهم ست و فهمِ جستجوگر
هر كران پويد كه گردد هم‌عنان باشهسوارت


شهرِ افلاطون ابله ، ديده با پس.كوچه هايش
گشته، وز آن بازگشتم ، مي كُند خَمرش خمارت

ما غلامانيم و شاعر ، در فنون جنگ ماهر
سنگ ، چون اردنگ  مي سازيم ، اي ابله نثارت

چيستي و از كجائي اي گياهِ ريشه درگم
وي بنفشه ي اطلسي ، آيا شناسم من تبارت ؟

اي كلاغِ صبحهاي روشن و خاموش برقي
خوشتر از هر فيلسوفي دوست دارم قارقارت

پال پال و كورمالان ، من كه عمري خرج كردم
زيرِسردِ بي مرّوت سايه ات ، يعني حصارت

چون گشودم چشم عبرت ، ناگهان ديدم كه بيگه
پرده اي برفينه پوشيده سرم ، يعني غبارت

من غبارِگردباد آسا بسي در دور و نزديك
ديده ام ، امّا نديدستم كه آيد زآن سوارت

هم« ندار»ي با من و هم تا گل قالي ـ حصيرم
مي برد دارو ندار ، ای پير ليلاجان ، قمارت

مرغزارِگونه گون سبز تورا ، نزديك يا دور
گرخوش و ناخوش ، چريده ست اين غزال بي قرارت

گرم و سردت ديده و خشك وتر و نزديك ماهت
يا كه مهر دور ، و تن بس شسته در هر آبشارت

ديده پنهان و آشكارا ، مرغزاران تو هر جا
نيستم چونان كه پنداري تو ، چندان شرمسارت

ليك از اين ديدار و دانش ، دل سوي اشراق و تابش
خوانَد و بدرود با پير ، ابلقِ ليل و نهارت

چون « سمك» شادي خورِ عيّار مردان جهانم
بُلحسن گوید : «سوي خرقان كش ، ای ماهي ، مهارت

گر چه خود را دور از هر باد مي پنداري ، اما
ديده ام بسيار دست افشان به هر بادي چنارت »

سوی شهر شعرگردم باز ، و دیوار از هوایش
زانکه دیوار آهنین ملکی است ، هیچستان دیارت

گلبن داوودي پاييز روشن ، خواهد اميد
كاي درخت معرفت ، جز شك و حيرت نيست يارت

فیلم ضمیمه : دکلمه با صدای شاعر

@persian_organon | ایوان‌چراغانی‌دانش
@mghlte | عصر روشنگری
@SHARRomid | فلسفه‌ی زندگی

#معرفت_شناسی
#در_باب_حیرت
#شک
#فلسفه_زندگی

BY برهان شر ( فلسفه‌ی زندگی ، فلسفه‌ هنر )


Share with your friend now:
tgoop.com/SHARRomid/789

View MORE
Open in Telegram


Telegram News

Date: |

To edit your name or bio, click the Menu icon and select “Manage Channel.” Hashtags To view your bio, click the Menu icon and select “View channel info.” Write your hashtags in the language of your target audience. Administrators
from us


Telegram برهان شر ( فلسفه‌ی زندگی ، فلسفه‌ هنر )
FROM American