tgoop.com/Saeed_Maadani/5064
Last Update:
■ اشاره:
در پی نقل مطلبی چند روز پیش در این کانال در باره عارف قزوینی، یکی از همراهان کانال هفت اقلیم مطلبی تحت عنوان "عارف قزوینی به روایت احمد کسروی" ارسال کردهاند که در نوع خود جالب است. این نوشته را باهم مرور می کنیم.
عارف قزوینی به روایت احمد کسروی
✍جواد قهرمانی
کسروی درکتاب«زندگانی من» ضمن شرح سفرش به همدان در زمستان سال ١٣٠٨در قالب «هیئت تفتیشیهٔ غرب» از سوی «ادارهٔ بازرسی کل» عدلیه، می نویسد : «... یکی از نتیجه های این سفر آشنایی و دوستی با شادروان عارف قزوینی بود. عارف از زندگی خود را کنار گردانیده و در همدان به گوشه گیری پرداخته بود. من با یکی از همسفران گفتگو کردیم که چون به او سخت می گذرد پولی ازمیان خود و دوستانمان گردآورده به او بدهیم. عارف این را شنیده و دل آزرده شده بود. به نزد من آمده گله نمود. این گرد نفرازی و بی نیازی او به من خوش افتاد و همین مایهٔ دوستی میانه من و او شد که تا زنده میبود نامه نویسی ها با هم می کردیم...» (ص٣١١)
کسروی در مقدمهٔ مقالهٔ «آذربایگان» (١٣٠٩) می نویسد: «زمستان گذشته که من در شهرهای غربی ایران مسافرت می کردم یکی ازخوشی های سفرم بود که در همدان آقای میرزا ابوالقاسم عارف، شاعر بنام ایران، را ديدار کردم. آقای عارف پشت به جهان و جهانیان زده و در گوشهٔ همدان روزگار می گذراند ولی چندچیزاست که دل عارف ترک آنها را نگفته و دمی ازیاد آنها غافل نیست. از جمله عارف فریفتهٔ سرزمین ما آذربایگان است و به گفتهٔ خود او «آذرها به جان از عشق آذربایجان دارد» وچون با یک تن آذربایجانی می نشین پیوسته به ثنا و ستای آن سرزمین ترزبان است.
من چون برخاستهٔ آذربایگانم به نوبت خود به آقای عارف سپاس گزارده واینک مقاله ای را که در پیرامون نام «آذربایگان» نگاشته ام به آن شاعر بنام، هدیه می نمایم»
کسروی وقتی خبردرگذشت عارف را شنید در یادداشتی در ماهنامه پیمان نوشت :
«هفتهٔ گذشته مرد یکرنگی از جهان درگذشت. عارف قزوینی شاعر معروف دورهٔ مشروطه بدرود زندگی گفت... درشش سال پیش که من او را شناختم مردی دیدم آزاده و یکرنگ، غیرتمند و دلیر، ارجی به مال و توانگری نمی گذاشت و سختی را بر خود هموار کرده، منت ازکسی نمی پذیرفت. هرگز دروغ نمی گفت و هیچگاه نادرستی نمی کرد. از دورویی سخت برکنار بود و آنچه در دل داشت همان را بر زبان می راند. هر که را که به نیکی می شناخت به هواخواهی او بر می خاست و هر که را بد می دانست دشمنی فرو نمی گذاشت. آنچه را که رواشمرده می کرد از کسی پوشیده نمی داشت و آنچه را نیکو باور می کرد ازکسی نکوهش گوش نمی داد. این ها خوی های برگزیده ای است که در کمتر کسی می توان سراغ گرفت.
زبان عارف بی دین بود ولی آداب دین همین است که او داشت.... در پاکی و پیراستگی عارف همان بس که همکاران او در آن هرج و مرج مشروطه توانگری اندوختند و هر یکی امروز آسایش برای خود دارد ولی عارف باهمهٔ تقدمی که بر دیگران داشت از آن بازار تهیدست درآمد و با آن سختی سال های آخر عمر خود را به سرداد. خدا روان او را شاد گرداند.»
اهمیت سخنان کسروی دربارهٔ عارف در این است که
اولأ کسروی میانه ای با شعر و شاعری و به ویژه شاعران نداشت و ازمیان همهٔ شاعرانِ فارسی زبان تنها فردوسی و عارف، و تا حدودی ناصر خسرو مطلوب طبع او بودند!
ثانیاً کمتر کسی از معاصران و معاشران و حتی نزدیکانش از تیغ زبانِ گزنده و نقد بُرنده و بی امان او در امان بودند. هرگز اهل مجیزگویی و به اصطلاح «نان قرض دادن» به کسی نبود، دررفتار و گفتارش (چه خوشایند و چه ناخوشایند برای دیگران) صادق بود، و به خاطر همین صراحت لهجه، دوستانی نسبتاً کم، و در عوض دشمنان بسیاری داشت! آنچه دربارهٔ ویژگی های اخلاقی و رفتاری عارف نوشته درمورد خود او نیز صدق می کرد، وبه همین جهت عارف را این چنین مورد ستایش قرار داده، ستایشی که از زبان و قلم کسروی نصیب کمتر کسی شده است!
منبع
١.زندگانی من، احمدکسروی، انتشارات بنیاد، ١٣۵۵
٢.کاروَندکسروی، مجموعهٔ مقاله هاوگفتارها، به کوشش یحیی ذکاء، سازمان کتاب های جیبی١٣۵٢
٣. پژوهشگران معاصر ایران، جلد۴، هوشنگ اتحاد، فرهنگ معاصر،١٣٨٠
۴.مجله بخارا، شماره ١٣٧
@Saeed_Maadani
BY هفت اقلیم (سعید معدنی)
Share with your friend now:
tgoop.com/Saeed_Maadani/5064