tgoop.com/Socionet/10290
Last Update:
🖋 ایمان نمدیانپور
در باب سکوت، از دو منظر میتوان سخن را بسط داد. منظر اول، بررسی خود سکوت در ذات خود و یا از آن حیث که سکوت است و یا به طور مشخصتر هستی سکوت چیست؟ میتوان سخن گفت. این نگاه از مناسبات و رخدادهای درونی سکوت سخن میگوید. عموماً این نوع از پرسش و چنین پرسشهای از هر امر و چیزی، یک پرسش کلاسیک از افلاطون تا قبل فوکو است. میتوان مواجه ای دیگر و منظرگاه متفاوتی از سکوت را ابداع کرد و یا سکوت را از زاویهای دیگر خوانش و مورد خطاب قرار داد، این پرسش، پرسش از چگونگی شکلگیری تاریخی و برساخته شدن امر سکوت است. چنین پرسشهایی متأثر از سنت امیل دورکیم و به طور مشخص، میشل فوکو و سنت تفکر فرانسوی است. سکوت چه نسبتی با تاریخ و جامعه دارد؟ میتوان گفت، مکانیزمهای برساخته شدن سکوت چیست و در کدام مناسبات اجتماعی و تاریخی ما با مفهوم سکوت و رژیمهای وادارکننده سکوت مواجه میشویم و اینکه از دل چه مناسبات قدرتی سکوت شکل میگیرد. این رویکرد از سکوت نه یک امر در خود، بلکه یک امر بیرونی و با توجه به تاریخ اجتماعی و فرهنگی یک ملت ساخته میشود. تصور میکنم، سکوت و در خود فرورفتگی، نسبتی اساسی با مناسبات و فرمهای فضای جامعه داشته باشد. چرا یک فرد و در سطحی کلانتر، یک ملت سکوت میکند؟ اولین پرسشی که به ذهن من متبادر میشود، تقابل سکوت و پرسشگری ست. پرسشگری در برابر سکوت قرار دارد، از آن حیث که پرسشگری یک نوع افشاگری، برونریزی و بیان مناسبات درون و بیرون است. برعکس، سکوت یک نوع نابیانی و یا دست کم، عدم امکان سخنورزی است. جامعهای پرسشگر و منتقد اساساً در برابر امر سکوت، مکانیزمهای خودبرونریزی و سخن گفتن را طراحی میکند.
اگر استبداد را پایان سخن و آغاز سکوت ترجمه کنیم، استبداد سکوت را بازتولید میکند....
[ شبکه جامعهشناسی